رفتن به مطلب

آشفته بازار محبت


*mishi*

ارسال های توصیه شده

سالها مي گذرد

 

و من

 

از پنجره بيداري

 

كوچه ياد تو را مي نگرم مي پويم

 

و چنان آرامم كه كسي فكر نكرد

 

زير خاكستر آرامش من چه هياهويي است

 

عاشقي هم دردي است

 

و من از لحظه ديدار تو

 

مي دانستم

 

كه به اين درد شبي خواهم مرد

 

 

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 785
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ایمان داشته باش که کوچکترین محبتها از ضعیفترین حافظه ها پاک نمی شود

دوست داشتن همیشه گفتن نیست ، گاهی سکوت است و تماشا

  • Like 7
لینک به دیدگاه

سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد

 

تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد

 

بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من

 

که بغض آشنای ابر گریه می خواهد

 

بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم

 

و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد

 

چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی

 

که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد

  • Like 5
لینک به دیدگاه

اگرچه از تو سرودن همیشه آسان نیست

دلم از اینکه سروده تو را پشیمان نیست

 

نبین به خنده من طرح بی خیالی را

همیشه گریه عاشق شبیه باران نیست

 

تو هیچ وقت به این فکر کرده ای :

دیریست که آفتاب نگاهت کنار گلدان نیست

 

خدا کند که بمیرم و آخر اسفند

نبینم اینکه بهاری پس از زمستان نیست

 

کنار پنجره میپوسم و نمیآید

کسی که عابر معمولی خیابان نیست

 

به گیسوی تو گره خورده رشته عمرم

وگرنه نظم من آنقدرها پریشان نیست

  • Like 5
لینک به دیدگاه

دل های پاک فراموش نمیکنند

می بخشند

 

ولی افسوس که امروز هیچ دلی نمیبخشد.هیچ دلی به یاد نمی آورد و هیچ دلی نمیخندد

 

 

 

 

 

  • Like 4
لینک به دیدگاه

همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره

 

آری با تو هستم ...

با تویی که از کنارم گذشتی...

 

و حتی یک بار هم نپرسیدی، چرا نگاه هایت همیشه آنقدر غمگین است ؟

 

 

 

 

 

 

  • Like 4
لینک به دیدگاه

تقصیر من نبودکه با این همه . . .

 

که با این همه امید قبولی

 

در امتحان ساده‌ی تو رد شوم

 

اصلاً نه تو ، نه من!

 

تقصیر هیچ کس نیست

 

از خوبی تو بود

 

که من بد شدم

 

 

 

  • Like 6
لینک به دیدگاه

عشق بازی به همین آسانی است

که گلی با چشمی

بلبلی با گوشی

رنگ زیبای خزان با روحی

نیش زنبور عسل با نوشی

کارهموارۀ باران با دشت

برف با قلۀ کوه

رود با ریشۀ بید

باد با شاخه و برگ

ابر عابر با ماه

چشمه‌ای با آهو

برکه‌ای با مهتاب

و نسیمی با زلف

دو کبوتر با هم

و شب و روز و طبیعت با ما !

عشق بازی به همین آسانی است ...

شاعری با کلماتی شیرین

دستِ آرام و نوازش‌بخش بر روی سری

پرسشی از اشکی

و چراغ شب یلدای کسی با شمعی

و دل‌آرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی

عشق بازی به همین آسانی است ...

که دلی را بخری

بفروشی مهری

شادمانی را حرّاج کنی

رنج‌ها را تخفیف دهی

مهربانی را ارزانی عالم بکنی

و بپیچی همه را لای حریر احساس

گره عشق به آن‌ها بزنی

مشتری‌هایت را با خود ببری تا لبخند

عشق بازی به همین آسانی است ...

هر که با پیش سلامی در اول صبح

هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری

هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی

نمک خنده بر چهره در لحظۀ کار

عرضۀ سالم کالای ارزان به همه

لقمۀ نان گوارایی از راه حلال

و خداحافظی شادی در آخر روز

و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا

و رکوعی و سجودی با نیت شکر

عشق بازی به همین آسانی است

  • Like 6
لینک به دیدگاه

كوچك باش و عاشق... كه عشق مي داند

 

آئين بزرگ كردنت را،

بگذارعشق

 

خاصيت تو باشد نه رابطه خاص تو با کسي

 

 

 

 

 

 

 

 

 

.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

تنها ترین من با تو چه آسودست

این ابر پابرجا بی تو چه آلودست

تو عمق خورشیدی از نسل تابیدن

بی تو چه قدر دور رویای خوابیدن

دور از منی اما نزدیك تر از روحی

آروم و خوش قلبی با اینكه یك كوهی

فردا برای ماست امروز طاقت كن

خیال بارون و با خنده راحت كن

یك لحظه ی آروم به عشقمون فكر كن

دعای لبخند رو روی لبات ذكر كن

دستام و باور كن كه بی تو می لرزه

چیدن دستات هرگز نمی ترسه

شروع من این جاست ادامه ی من باش

حقیقته این عشق فقط نگو ای كاش

صدات زدم عاشق نگو كه نشنیدي

برگردنگاهم كن ديدم كه خنديدي

  • Like 5
لینک به دیدگاه

وقتی از غربت ایام دلـــــم میگیرد / مرغ امید من از شدت غم میمیرد

 

دل به رویای خوش خاطره ها میبندم / بازهم خاطر تو دســت مرا میگیرد

  • Like 2
لینک به دیدگاه

اي غزل ترين من در کتاب زندگي

گم نمي کنم ترا در شتاب زندگي

 

بي تو لحظه هايم از طعم تيرگي پُرند

با تو کرده ام عزيز ! انتخاب زندگي

 

زندگي لبالب از شعر ناب چشم توست

تو هميشه با مني اي شراب زندگي

 

روزهاي عمر من بي تو پر کسالتند

تشنه ي شب توأم اي تو آب زندگي

 

آسمان من فقط سهم بال ناز توست

گم نمي کنم ترا در شتاب زندگي

  • Like 3
لینک به دیدگاه

آن شب ...

 

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...

 

تماشا می کرد ...

 

آن شب که شب پره ها ..

 

عاشــقـــانه تر ..

 

نــــور را می جســـتند ...!

 

و اتاقم ..

 

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

 

دانستم..

 

تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دیگر نمیخواهم ...

دیگر نمیتوانم ...

دیگر هیچ نمیفهمم ...

دیگر همه چیز از بین رفت

واژه های مبهم زندگانیم ... همه در کنار هم قرار میگیرند و ...

میگویند ... یک صدا میگویند ...

باید ... باید فراموش شود ... باید فراموشش کنی ...

همه میگویند

جدایی نشان از پایان عشق نیست ...

با جدایی ...

عشقی تازه متولد میشود ...

با رویاهایت زندگی خواهم کرد

با خاطره هایت نفس خواهم کشید

تو مرا نه میخواهی ... نه بودنم ... دردی ز دردهایت کم میکند ...

می روم ...

می روم تا دیگر آزارت ندهم ...

تا دیگر کابوسی نباشم در بین رویاهای شبانت ...

دیگر هیچ چیزی برایم معنی ندارد ...

واژه های مبهم ...

عشق ...

زندگی ...

درد ... جدایی ... رهایی ...

نفرت ...

مرگ ...

تو زندگی کن ...

تو نفس بکش ...

تو به رویاهایت برس ... و من تنها با رویاهایت نفس میکشم ...

تنها نفس میکشم ...

چرا که محکومم به این نفس های بی ثمر ...

میدانم دیگر صدایت هم جزو آرزوهایم میشود ...

میدانم دیگر فقط تکه ای از عکست میتواند در شب هنگام آرامم کند ...

فقط رویاهایت شبم را به سپیده مبدل میسازد ...

همه را میدانم ...

و این را تو بدان ...

همیشه و همیشه عاشقت میمانم یگانه آرزوی زندگانیم ...

این را بدان که همیشه گوشهایم شنوای دردایت خواهد بود ...

همیشه ... همیشه ... و

" همیشه

  • Like 2
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...