laoura 286 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اردیبهشت، ۱۳۹۲ بعضی حرفا رو نمیشه گفت ،باید خورد. ولی بعضی حرفا رو نه میشه گفت نه میشه خورد میمونه سر دل میشه دلتنگی... میشه بغض... میشه همون وقتایی که خودتم نمیدونی چه مرگته!!!!!!!!!!! 3 لینک به دیدگاه
gomshodeh 236 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اردیبهشت، ۱۳۹۲ بهار که بازمیگردد شاید دیگر مرا بر زمین بازنیابد چقدر دلم میخواست باورکنم بهار هم یک انسان است به این امید که بیاید وُ برایم اشکی بریزد وقتی میبیند تنها دوست خود را از دست داده است بهار اما وجود حقیقی ندارد بهار تنها یک اصطلاح است حتی گلها و برگهای سبز هم دوباره بازنمیگردند گلهای دیگری می آیند وُ برگهای سبز دیگری همچنین روزهای ملایم دیگری هیچ چیز دوباره بازنمیگردد و هیچ چیزی دوباره تکرار نمیشود چرا که هر چیزی واقعی است. "فرناندو پسوآ" 3 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۲ شما با اینشتین در این باب موافقید که گیتی شعورمند است؟ - نه. زیرا تنها شعورمند موجود، خداست....اما هربار خود را کوچکتر می کند. الان شبیه یک ذره ی خاص است و دقیقاً به خاطر همین است که در همه جا حضور دارد. حتا نوک دماغ شما. سالوادور دالی 2 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۲ هرگز از کمال نترس؛ چون هیچ وقت به دستش نمیآوری! سالوادور دالی 2 لینک به دیدگاه
gomshodeh 236 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۲ مارها قورباعه ها رو می خوردند و قورباغه ها غمگین بودند. قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند. لک لک ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند،لک لک ها گرسنه ماندندو شروع کردند به خوردن قورباغه ها،قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند.عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگرخواهان بازگشت مارها شدند.مارها بازگشتند و هم پای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند. حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که برای خورده شدن به دنیا می آیند. اما یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است، اینکه ... نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان...! 1 لینک به دیدگاه
gomshodeh 236 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 اردیبهشت، ۱۳۹۲ از اینجا احمق بودنت شروع میشود وقتی میفهمی موجود دیگری را بیشتر از خودت دوست داری 4 لینک به دیدگاه
gomshodeh 236 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۲ مرگ یك نفر تراژدیه ، مرگ یك میلیون نفر آمار 3 لینک به دیدگاه
gomshodeh 236 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۲ زندگی لذتبخش است و مرگ آرامش بخش ،این میان انتقال رنج آور است آیزاك آسیموف 3 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اردیبهشت، ۱۳۹۲ آری از پشت کوه آمده ام. چه میدانستم این ور کوه باید برای ثروت حرام خورد. برای عشق خیانت کرد. برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشاند برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را میپرسم، میگویند از پشت کوه آمده !! ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد، تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ ! 12 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 خرداد، ۱۳۹۲ همیشه کسی هست که درد دلت را به او بگویی.....امان از آن روزی که همان شخص درد دلت باشد... 3 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 خرداد، ۱۳۹۲ انسان ها غالبا از نادانی وحشتی ندارند....از این که دیگران آن ها را نادان بدانند میترسند !! 7 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 خرداد، ۱۳۹۲ کاش روز آمدنت انقدر باد نمی آمد تا این جمله اینقدر مرا بی تاب نکند که باد آورده را باد می برد برگرد تا بفهمم ضرب المثل ها هم اشتباه میکنند شاعر:خودم 6 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۲ با مـــــرام بودن شرط مردونگـــــی و رفاقتـــــه وگرنه هر سگـــــی با 1 استخون رفیقت میشه ...! 5 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۲ روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد .. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .. بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم .. زن که بسیار شرمگین شده بود، عذر خواهی کرد و گفت : چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟! تولستوی در جواب گفت: شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید!! 6 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد، ۱۳۹۲ انسان هم میتواند دایره باشد و هم خط راست. انتخاب با خودتان هست : تا ابد دور خودتان بچرخید یا تا بینهایت ادامه بدهید... 3 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد، ۱۳۹۲ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺷﺮﻁ ﺑﺴﺘﻦ ﺭﻭ "ﺧﺮ” ﺗﻮﯼ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺍﺳﺐ ﺩﻭﺍﻧﯿﻪ 3 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد، ۱۳۹۲ ما تنها زمانی از مردم سیر می شویم كه دیگر نتوانیم آنها را هضم كنیم. (( نیچه)) 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده