رفتن به مطلب

حرف هایی از اینجا و از آنجا !!


ارسال های توصیه شده

قیافه‌اش به آن‌هایی می‌خورد که از جوانی در همین وزارت‌خانه کار کرده‌اند و کم‌کم کپک زده‌اند.:smiley (18):

 

شاید سال‌های آخر کارمندی‌اش را می‌گذراند. همه‌ی مدارک مورد نیاز را جلویش گذاشتم.5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gif

 

نمی‌دانم چطور فهمید اما از روی عینک رنگ و رو رفته‌اش گفت: برگه‌ی شماره‌ی فلان را نداری.:ws38: برگرد فلان ساختمان آن‌ها دارند بگیر و بیار. :banel_smiley_4:

رفتم فلان ساختمان. :th_running1:

 

طبقه‌ی چهارم. آسانسور خراب بود خانم فتحی را پیدا کردم و گفتم فلانی از طبقه‌ی هفت وزارت‌خانه مرا فرستاده است. برگه‌ی فلان را شاید شما داشته باشید اگر لطف کنید پرینتش را به من بدهید. :4chsmu1:

 

گفت خدا لعنت کند آقای ..... را که این دیتاهای قدیمی کامپیوترهای ما را حذف کرد.:w000: ما که نداریم باید بروی از دانشگاهت بگیری. :banel_smiley_4:

ازش خواهش کردم کار مرا در گرمای نیمه‌ی تیرماه راه بیاندازد.:sorry:

 

گفت: باید زنگ بزنم به دانشگاهت. :icon_razz:

 

راستی نمی‌توانند فاکس کنند چون دستگاه فاکس این طبقه خراب است برو از طبقه‌ی پایین شماره فاکس شان را بگیر من رویم نمی‌شود.:banel_smiley_4:

 

آسانسور هنوز خراب بود رفتم و دوباره خواهش کردم و شماره فاکسشان را گرفتم. زنگ زد به دانشگاه. آقای فلانی هستند؟ گفتند: رفته نماز و نهار. TAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gif

به من گفت: توی سالن تشریف داشته باشید خبرتان می‌کنم.:w02:

 

نشستم روی صندلی بیرون. یک خانم دیگر هم آنجا بود.برای دخترش آمده بود و کلی حرف زد. :(87):

 

بعد از نیم ساعت خانم فتحی آمد بیرون و گفت: فرستاد برو از فاکس پایین بگیر. رفتم پایین گفتند نیامده.TAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gif

 

نشستم منتظر. ده دقیقه بیست دقیقه. :w140:

 

بلاخره فاکس رسید. بردم بالا به خانم فتحی نشان بدهم که وقتی دید گفت: آقای فلانی هم که پاک گیجه من این برگه را ازش نخواستم که.w58.gifTAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gif

 

دوباره زنگ زد دانشگاه. آقای فلانی اعصابش خرد شده بود و موبایلش را ایگنور می‌کرد. :97:

 

بالاخره فتحی پیدایش کرد. گفت دوباره می‌فرستد. رفتم پایین. کارمندها داشتند ناهار می‌خوردند.:(50):

 

بیست دقیقه‌ای نشستم. به من هم تعارف کردند. تشکر کردم. از دستگاه فاکس هیچ صدایی در نیامد. ناامید ساعت ۲ ظهر خواستم برگردم که صدایم زدند و گفتند یک نامه آمده که فکر کنیم برای شماست. نامه را گرفتم. فردایش رفتم طبقه‌ی هفت وزارت‌خانه. :ws3:

 

خانم پیره هنوز بود عین دیروز داشت کارهایش را اسلوموشن انجام می‌داد. برای پیرها زمان کمتر تکان می‌خورد. برگه را دادم بهش. انگار از سمج بودن من زیاد خوشش نیامد.:banel_smiley_4:

 

تلفنش مدام زنگ می‌خورد و صدایش را کم کرده بود همکارهایش نشنوند. دلم می‌خواست بهش بگویم: تلفن رو خب جواب بده روانی داری براش پول می‌گیری سی سال.:97:

 

اما نگفتم. پرونده‌ دیروزم را پیدا کرد. نامه را گذاشت داخل پوشه. یک برگه یادداشت برداشت و شماره تلفنش را روش نوشت. رو کرد به من و گفت: این شماره مستقیم اینجاس. یه ماه دیگه زنگ بزنین تا خبرش رو بهتون بدم. TAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gif

 

 

 

دلم می‌خواست دوربین لورل هاردی می‌بود تا برمی‌گشتم به دوربین نگاه می‌کردم.w58.gif

 

 

پ.ن:نویسنده ی متن ایمان رسولی.

 

موخره:شکلک ها با انتخاب صاحب پست:ws3:

  • Like 12
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.5k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

  • 2 هفته بعد...

«اسکیموها همهٔ عمرشان را بین یخ‌ها سر می‌کنند اما هیچ تک‌واژه‌ای برای یخ ندارند»

 

یک میلیون سال نخست انسان، نوشتهٔ ام.اف. اشلی مونتگیو.

  • Like 11
لینک به دیدگاه

یک بازی به نام ابدیت

 

سادگی

زندگی

و پیچیدگی

مرگ

یک بازی می کنند

به نام ابدیت

در برابر

پیچیدگی

زندگی

و سادگی

مرگ

  • Like 10
لینک به دیدگاه

مردم کشور من با نفرت بیشتری به صحنه بوسیدن دو عاشق نگاه میکنند تا صحنه اعدام یک انسان...

عجب قصه ایست ماجرای بیسوادی وسنت!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

به نسل های بعد بگویید ...

که نسل ما نه سر پیاز بود نه ته پیاز ...

نسل ما خود پیاز بود ...

که هر که ما را دید گریه كرد .. (!)

  • Like 9
لینک به دیدگاه

سه تایی ها!!

3چیزو بااحتیاط بردار:

قدم

قلم

قسم

3چیزو پاک نگه دار:

جسم

لباس

خیالات

3چیزو به کار بگیر:

عقل

همت

صبر

3چیزو آلوده نکن:

قلب

زبان

چشم

از3چیز بپرهیز:

گناه

افسوس

فریاد

و3 چیزو هرگزفراموش نکن:

خدا

مرگ

و خودت

  • Like 8
لینک به دیدگاه

جملۀ نگران نباش، درست‌اش می‌کنیم، یکی از مقدس‌ترین عباراتِ دنیاست.

 

فکر می‌کنم کسانی که روزی این جمله را از کسی می‌شنوند، جزء آدم‌های خوش‌شانس دنیا به حساب می‌آیند.

 

نگران نباش، درست‌اش می‌کنیم.

  • Like 9
لینک به دیدگاه

تو شهر کلاغ های سیاه من یک کلاغ سفیدم!!!

ولی باز قار قار می کنم و هدف سنگ مردم!!!

 

چه فرق می کنه که ظاهرم فرق کنه...ولی باز همون زِری رو بزنم که دیگری می زنه!!!!

 

 

 

پ.ن:این چند خط در فصل سوم کتاب زندگی معین خراباتی! تو پی نوشت صفحه 154 در توضیح جمله ی "من کلاغ سپیدم ولی سیاه می خوانم" آمده:ws37:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...