*Polaris* 19606 ارسال شده در 30 مهر، 2012 دوچرخه دیده بودم سه چرخه هم دیدم چهار چرخه هم دیدم اما نمردم و یک چرخه هم دیدم ! من کسی نیستم با این زخما دردم بگیره ! ولی این اشک هارو کی میخواد گردن بگیره ؟ 17
کهربا 18089 ارسال شده در 3 آبان، 2012 بازی ما تماشا چیانی هستیم، که پشت درهای بسته مانده ایم! دیر آمدیم، خیلی دیر... پس به ناچار حدس می زنیم، شرط می بندیم، شک می کنیم... و آن سو تر در صحنه بازی به گونه ای دیگر در جریان است! حسین پناهی 13
*sepid* 9772 ارسال شده در 5 آبان، 2012 اگر سراب دیدید بنشینید و از آن آب بنوشید!! نگذارید سراب به دروغش افتخار کند....... 13
کهربا 18089 ارسال شده در 5 آبان، 2012 شش گاو چَرا می کنندهفتمی کنار نرده ای ایستاده و خیره به فضا می نگرد. ریچارد رایت 9
B nam o neshan 12214 ارسال شده در 7 آبان، 2012 نسيم دانه را از دوش مورچه انداخت؛مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت:گاهي يادم مي رود كه هستي،كاش نسيم بيشتر مي وزيد! 10
سیندخت 18786 ارسال شده در 9 آبان، 2012 درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند . . . 16
سیندخت 18786 ارسال شده در 9 آبان، 2012 رابطه ای رو که مرده ، هر ۵ دقیقه ۱ بار نبضشو نگیر دیگه مرده . . . 14
سیندخت 18786 ارسال شده در 10 آبان، 2012 خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ... خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ... خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد 10
Neutron 60966 ارسال شده در 11 آبان، 2012 کتاب ها برای "باور کردن" نوشته نشده اند بلکه نوشته شده اند تا در معرض "پرسش گری" قرار گیرند امبرتو اکو 9
spow 44198 مالک ارسال شده در 12 آبان، 2012 کلاس چهارم بودم که حجاب برایم اجباری شد و درکنارش همه ی پسرهایی که تا دیروز همبازیم بودند نامحرم نامیده شدند و باید در کنارشان محجبه حاضر میشدم. نمی دانستم امروزم با دیروزم چه تفاوتی کرده که باید در مقابل دوستانم روسری داشته باشم... روزهای کودکی با حجابی که نمی فهمیدمش در کنار سایر اجبارها گذشتند بدون آنکه مجالی برای لحظه ای خود خواستن ها باشد! دانشگاه و رشته الهیات فرصتی دیگر برای اجباری دیگر آفرید و بدین گونه "چادر" هم به حجابم اضافه شد. سه ترم اول چادری بودم. اما وقتی اعتراض به اجبارها را به عنوان حق خود قبول کردم قانون نانوشته اجباری بودن چادر برای دانشجویان دختر الهیات را همراه دوستم فهیمه نقض کردیم. ما اولین دانشجویان دختر الهیات بودیم که بدون چادر به دانشگاه تربیت معلم آذربایجان می رفتیم! بعد از ما دو نفر تعداد دیگری از ورودی های سال های بعد چادرشان را برداشتند. آن سالها در کلاس ۲۴ نفری ما فقط ۲ نفر چادر نداشتند اما حالا در همان رشته معادله برعکس شده و تعداد دختران چادری کمتر است! انسان تا چیزی را تجربه نکند لذتش را به سختی می تواند درک کند. لذت حس گردش باد در لای موها نیز از همان دسته است. وقتی نزدیک به سه دهه از زندگیت در حالی میگذرد که تا به حال احساس رقص هوا در گیسوانت را نداشته ای و فقط به دلیل آزاد اندیشی ات با حجاب اجباری مخالفت کرده ای، اما زمانیکه فرصتی می یابی تا آن احساس را تجربه کنی مخالفت با حجاب اجباری ابعاد تازه ای به خود میگیرد... من نیز وقتی خنکای نسیم دریای مرمره (ترکیه) در لا به لای موهایم رقصیدن گرفت و گیسوانم را با خود تا به معراج آزادی برد تازه معنای محرومیت و اجبار را فهمیدم! بعدها از هر فرصتی برای سپردن گیسوانم به دست باد استفاده کردم... از خلوت کوه عینالی در تبریز تا قلعه بابک در کلیبر ... و حالا از کوچکترین فرصت ها(حتی پشت بام خانه مان در باد و باران) استفاده می کنم تا طعم خوش آزادی یادم نرود. هر بار که موهایم را به دست باد می سپارم تا آزادانه به هرجا که خواست بیفشاند این موهای همیشه محروم از هوای آزاد را، بر خودم نهیب میزنم که چه بزرگ نعمتی را از ما گرفته اند! هر بار که در گرمای تابستان تنم در لباس های عرق کرده ام می سوزد محرومیت هایم را به یاد می آورم و از خویشتنم قول میگیرم که هیچ وقت برای هیچ موجودی اجبار و محرومیت نیافرینم... ----------------- > اکرم خیرخواه، تبریز، ایران - مرداد 1391 9
کهربا 18089 ارسال شده در 14 آبان، 2012 اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت. دکتر علی شریعتی 10
moein.s 18984 ارسال شده در 14 آبان، 2012 توی دنیا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپیده؛ اگر نمیخواهی جزو چاپیدهها باشی، سعی کن که دیگران را بچاپی! سواد زیادی لازم نیست، آدم را دیوانه میکنه و از زندگی عقب میاندازه! فقط سر درس حساب و سیاق دقت بکن! چهار عمل اصلی را که یاد گرفتی، کافی است، تا بتوانی حساب پول را نگهداری و کلاه سرت نره، فهمیدی؟ حساب مهمه! باید کاسبی یاد بگیری، با مردم طرف بشی، از من میشنوی برو بند کفش تو سینی بگذار و بفروش، خیلی بهتره تا بری کتاب جامع عباسی را یاد بگیری! :zadan: سعی کن پررو باشی، نگذار فراموش بشی، تا میتوانی عرض اندام بکن، حق خودت را بگیر! :w155: از فحش و تحقیر و رده نترس! حرف توی هوا پخش میشه، هر وقت از این در بیرونت انداختند، از در دیگر با لبخند وارد بشو، فهمیدی؟ :(50): پررو، وقیح و بیسواد؛ چون گاهی هم باید تظاهر به حماقت کرد، تا کار بهتر درست بشه!... نان را به نرخ روز باید خورد! سعی کن با مقامات عالیه مربوط بشی، با هرکس و هر عقیدهای موافق باشی، تا بهتر قاپشان را بدزدی!.... کتاب و درس و اینها دو پول نمیارزه! خیال کن تو سر گردنه داری زندگی میکنی! اگر غفلت کردی تو را میچاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجی، چند کلمه قلنبه یاد بگیر، همین بسه !:hrqr6zeqheyjho1f9mx بخشی از کتاب حاجیآقا نوشته صادق هدایت (1945)، حاجی به کوچکترین فرزندش درباره نحوه کسب موفقیت در ایران نصیحت میکند 11
anvil 5769 ارسال شده در 15 آبان، 2012 ملتها همان تاریخی را به دست میاورند که شایستگیش را دارند. شارل دوگل 12
spow 44198 مالک ارسال شده در 15 آبان، 2012 پینوکیو خسته شدم اینجا ادمها دروغهای شاخدار میگویند ووقتی دماغشان درازتر میشود جراحی پلاستیک میکنند 14
Neutron 60966 ارسال شده در 16 آبان، 2012 "زندگی" شاید زندگی، آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی، اما حالا که دعوت شدی، زیبا برقص. " چارلی چاپلین" 13
spow 44198 مالک ارسال شده در 17 آبان، 2012 نیمی از مردم جهان، افرادی هستند که چیزهایی برای گفتن دارند ولی قادر به بیان آن نیستن و نیم دیگرافرادی هستند که چیزی برای گفتن ندارند ،اما همیشه در حال حرف زدن هستند رابرت لی فراست هـمـیـشـه حـرفـی بـزن، کـه بـتـوانی آنـرا بـنـویـسی چـیـزی را بـنـویـس، کـه بـتـوانـی آنـرا امـضـاء کـنـی وچـیـزی را امـضـاء کـن کـه بـتـوانی پـایـش بـایـسـتی نـاپـلـئـون بـنـاپـارتــــــ اگر یکـــ سال ثمر از کاری را خواستی گندم بکار، اگر دو سال خواستی درخت بکار اما اگر صد سال ثمر خواستی به مردم یاد بده " كـنـفـوسیـوس -- Confucius " اگر مي خواهی پس از مرگ فراموش نشوی ، يا چيزی بنويس كه قابل خواندن باشد، يا كاری بكن كه قابل نوشتن باشد " بنجامين فرانكلين " انسان موجود عجيبی است اگر به او بگـوييد در آسمـان، يـكصد ميـليارد و نهصد و نود و نه ستاره وجود دارد بي چون و چرا مي پـذيرد، اما اگر در پاركی بـبيند روی نيـمكـتي نوشته اند رنگی نشـويد بي درنگ انگشت خود را روی نیمکت می کـشد تا مـطمئـن شـود نیچه مهم نیستــــ اگر انـسـان بـرای کـسی که دوسـتـش دارد غـرورش را از دستـــــ بـدهـد ؛ امـا فـاجـعـه اسـتــــــ اگر بـه خـاطـر حـفـظ غـرور ، کـسی را که دوسـتـــــ دارد از دستـــــ بـدهـد . ویـلـیـام شکـسـپـیـر هـر حـقـیـقــتی از سـه مـرحـلـه می گـذرد: ابـتـدا، بـه مـسـخره گـرفـتـه مـیـشود بـعـد بـه شـدتـــــ بـا آن مـخالـفـتـــــ مـیـشـود و در آخـر، بـه عـنـوان امـری بـدـیهـی پـذـیـرفـتـه میـشـود. " آرتورشوپنهاور " مايكل شوماخر چندين سال متوالی در مسابقات اتومبیلرانی "فرمول یک" در دنيا اول شد. وقتي رمز موفقيتش را پرسيدند، در جواب گفت: تنها رمز موفقيت من اين است كه زماني كه ديگران ترمز مي گيرند، من گاز مي دهم ... DECIDE while others are delaying (تصمیم بگیر وقتی که دیگران مرددند)... درد من مرگــــ مردمی است که گدایی را قناعت ، بی عرضگی را صبر وبا تبسمی بر لب این حماقتها را حکمت خدا مینامند "گاندی"... حـتـی افـرادی هـم که مـعـتـقـد هـستـنـد سـرنـوشـتـــــ هـمه از قـبـل تعـیـیـن شـده و قـابـل تغـیـیـر نیـسـت؛مـوقـع رد شـدن از خـیـابـان ابـتـدا دو طـرفـــــ آن را نگاه میـکـنـنـد . اسـتـیـون هـاوکـیـنگ... قـرار نـیـسـتــــــ مـن طـوری زنـدگی کـنـم کـه دنـیـا دوسـت داره ، خـب طـبـعـا قـرارهـم نـیـست دنـیـا هـمـونطـوری بـچـرخـه کـه مـن دوسـتــــــ دارم. "جـروم دیـویـد سـالـیـنجـر"... جـهـان سـوم جـایی سـتــــ كـه هـر كـس بخـواهـد مـمـلكـتـش را آبـاد كـنـد خانـه اش خـرابـــــ مـیـشـود ،و هـر كـس بخـواهـد خانـه اش را آبـاد كـنـد بـايـد بـرای ويـرانی مـمـلكـتـش بكـوشـد. "پـروفـسـور مـحـمـود حـسابی"... در سـن هـشـتـاد و سـه سـالگی از " فـرانکــــ لـويـد رايـتـــــ" مـعـمـار بـزرگـــــ و نـامـدار پـرسـيـدنـد: ازمـيـان كـارهـای بـزرگـی كه انـجـام داده ایـد ؛ كـدام را بـيـشـتـر می پـسـنـدیـد ؟ کـه او پـاسـخ می دهـد : كـار بـعـدی را .... 10
spow 44198 مالک ارسال شده در 18 آبان، 2012 یکی کلمه می نویسد یکی جمله هارا می بلعد و من خط به خط تو را می بویم . 5
spow 44198 مالک ارسال شده در 18 آبان، 2012 دو خط چایی، یک فنجان خاطره، کمی انتظار.... بوسه ای نزدیک! 6
spow 44198 مالک ارسال شده در 18 آبان، 2012 دیوید گیل در اخرین روز قبل از اعدامش در جواب سوال خبرنگار زنی که ازش میپرسه تو ناراحت نیستی که میخوای بمیری؟ میگه: ما در طول زندگى در تلاشیم مرگ رو متوقف کنیم مى خوریم،خلق مى کنیم،عشق مى ورزیم،دعا مى کنیم،مى جنگیم و میکشیم اما واقعا در مورد مرگ چى میدونیم؟ جز اینکه هیچکس بر نگشته اما در زندگى به نقطه اى میرسى، لحظه اى که ذهن تو از امیالش و از فکرى که تو رو مشغول کرده بیشتر عمر میکنه زمانى که فقط رویاهات موندن شکستهات درد هات اون موقع ممکنه مرگ یه هدیه باشه 5
ارسال های توصیه شده