B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۱ *راســــــتی، دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...! "حــــال مـــن خـــــــوب اســت" ... خــــــوبِ خــــوب* خيلي غم انگيز بود 4 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۱ محبت دستانت را به سردی دستان هر كسی نسپار .... گاهی ..بعضی تحمل اینهمه گرمای محبت را ندارند .... منم با اين جمله كاملا موافقم.بعضيا اصلا ارزششو ندارن 2 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۱ مردن آن نيست كه در خاك سيه محو شوم.... مردن آن است كه از خاطر تو با همه خاطره ها محو شوم! 4 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۱ وقتي سكوت خدا را در برابر عبادتت ديدي نگو خدا با من قهر است...او به تمام كاينات فرمان سكوت داده تا حرف تو را بشنود پس... حرف دلت را بزن! 5 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۱ فرشته از سنگ پرسيد:چرا از خدا نمي خواي كه انسان بشي؟سنگ گفت:هنوز اونقدر سخت نشدم كه بخوام آدم بشم! 4 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۱ واقعا بايد به شما تبريك گفت! پشتكار عجيبي تو نوشتن جملات تو اين تاپيك داريد.يه كم از جمله هاتونم تو تاپيك جملات زيبا و به ياد ماندني ماتينا بنويسيد! 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اردیبهشت، ۱۳۹۱ دخترم... چشم که باز کنی ، یک دنیا خواهی دید با یک عالم موانعی که میگویند برای ساختن زندگیت آفریده شده اند! همه شان هم از قماش همان موجوداتی اند که پابرهنه وسط شعرت می دوند! همانهایی که وقتی در حال نوشتنی ، کور میکنند چراغت را! همانها که وقتی بخواهی راهی بروی ، سنگ توی راهت میشوند تا بخورند به پایت! اما شعرت که آفریده شد... متنت که کتاب شد... راهت که به مقصد ختم شد... همانها میشوند حس غریب شعرت! حرف اول کتابت! همسفر تمام راهت! بترس از آنها دخترم! بترس! از:میرزاکاتب 6 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اردیبهشت، ۱۳۹۱ دخترم... دنیا قشنگ میشود گاهی... وقتی کسی حرفهای بانمک زمزمه می کند در گوشت... وقتی دو چشم بانمک خیره میشوند توی چشمانت... ولی مراقب زخمهایت باش دخترم... نمک دارند بعضی ها!!! 6 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۱ دعواها همیشه بر سر حجم سایههاست. خورشید حق دارد که خندهاش بگیرد. 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۱ اون علامتِ مأمورِ مخصوصِ حاکمِ بزرگ بود که همه بهش احترام میذاشتند. خیلی راحت میشد تقلبیش رو ساخت. 10 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۱ عقایدالمردمان: اگر کسی در خواب ببیند که پمبه دانه می خورد گاهی لپ لپ می خورد گاهی دانه دانه؛ تعبیر آن این است که خوابش با خواب شتر همسایه قاطی شده است، با توجه به وضع گرانی سعی کند اول سیر شود سپس از خواب برخیزد! 9 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۱ تا به یاد دارم در گذشته شهرمان کوچک بود خانه مان کوچک تر و پول مان نیز خرد هر روز با چراغ خورشید در دست در حوض آبی آسمان دل میشستم پنجره قاب گل شمعدانی بود و قاب ِ لبخند پیک نسیم که خبر می آورد از سرزمینی دور از بوی تن دشت و گل سرخ خبر می آورد از نای نی انسان ها از صوت سوتک آن کودک بازیگوش که به فراخوانی فال خوش روز بود امروز اما شهر ها چه بزرگ خانه ها نیز ، و چه کوچک شده انسان در میان این بزرگی خالی از تُن ِ آوا و صداها 9 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت، ۱۳۹۱ رنگين كمان پاداش كساني است كه تا آخر زير باران مي مانند! 8 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۱ تظاهر به عادی بودن یعنی داشتن لبخند بر لب وقتی که میل به گریه دارد آدم را میکشد (پائولو کوئلیو) 8 لینک به دیدگاه
R@M!N 2978 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۹۱ [h=6] قدمـ زدن زیر بارونـ ورزش صبحــگاهی چــرخ زدن تــو فیسبوک عبادتــ و سجــده شیشــه مشروب پــر ... ... پیدا کــردن gf/bf گــوش دادن به آهنگــهای تکراری سـی گار تقلبی هیچ کدوم هیچ کدوم طعــم هم آغوشــی اول رو با تـ ـ ـو از یادم نبرد!! لعنتــی آغوشتــ بهشتــ من بود...! [/h] 8 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۹۱ پنجه بر زباله های جهان می کشد و در محاصره ی ساس هایش می گرید گربه ی خاکستری آبستن شدن مداوم را تجربه می کند و زیباترین فرزندانش را همیشه بلعیده است روزی یله می شد بر ایوانِ بهار و آفتاب مشرق شیر را به پستان هایش می جوشاند امروز اما این موریخته گربه ی خاکستری تیپاخورده ترین موجود جهان است و مگس ها بر چشمانِ قِی کرده اش سور می گیرند دندانی به دهان ندارد ولی پنجه هایش هنوز در زیرِ پوستِ مخملی اش خوابِ خون می بینند 5 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۹۱ در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم؟ گر شکوه یی دارم ز دل،با یار صاحبدل کنم.... 6 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۹۱ دوست می دارم آن را که روان خویشتن بر باد داده است و نه اهل سپاس خواستن است و نه اهل سپاسگزاردن، زیرا که همواره «بخشنده» است و به دور از پای. فریدریش نیچه 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۱ زبان ها دو دسته اند: آنها که بسته می شوند. آنها که بیرون می مانند در این شب ترس -آواز گرگها سور بی کلامه گی - آونگ می خورد آنکه زبانش بت سکوت را شکست به زمان هزار آتشی بر تمام زبان های بابل که به هزار اسم اعظمی گلستان نمی شود 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۹۱ نقل است که شبی نماز همیکرد آوازی شنود که: ـ هان بوالحسن! خواهی که آنچه از تو میدانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟ شیخ گفت: ـ ای بار خدای! خواهی تا آن چه از رحمت تو میدانم و از کرَم تو میبینم با خلق بگویم تا دیگر هیچ کس سجدهات نکند؟ آواز آمد: ـ نه از تو، نه از من. «راه اندوه» گزیدهای از نوشتههای عرفانی شیخ ابوالحسن خَرَقانی به گزینش حسن مرسلوند، نشر آراسته. 8 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده