*Mahla* 3410 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ فمینیسم فمینیسم نهضتی است برای مطالبات حقوقی زنان که در اواخر قرن ۱۹ میلادی و در پی اعتراض به برخی نابرابریهای اجتماعی شکل گرفت و براساس یک سری انگاره های مشخص اعتقادی، به تجزیه و تحلیل این نابرابری ها پرداخت و راهبردهای متفاوت با دیدگاه های مختلفی ارائه داد. به علت وابستگی دیدگاه ها و گرایشاتِ فمینیستی به مکتبهای فلسفی و سیاسی غرب، نحله های متفاوتی از فمینیسم به وجود آمد که هر کدام با منظری خاص و جداگانه به مسائل حقوقی زنان مینگرند. فمینیسم های رادیکال، مارکسیست، سوسیالیست، لیبرال، فرامدرن و اسلامی، از مهمترین گرایشات فمینیستی هستند. ●فمینیسم چیست فمینیسم، جنبشی سازمان یافته برای دست یابی به حقوق زنان و ایدئولوژی ایی برای دگرگونی جامعه است؛ که هدف آن، صرفا تحقق برابری اجتماعی زنان نیست، بلکه رؤیای دفع انواع تبعیض و ستم نژادی را در سر میپروراند.همه گرایش هایی که زیر چتر گسترده این جنبش گرد آمده اند، در این باورند که زنان با بیعدالتی و نابرابری روبه رو شده اند؛ اما درباره علل ستم بر آنان، تحلیل های مختلفی ارائه میدهند و بر همین پایه، راهبردهای متفاوتی نیز پیشنهاد میکنند.نخستین بار، واژه فمینیسم (Feminisme) در یک متن پزشکی به زبان فرانسه، برای تشریح گونه ای وقفه در رشد اندام ها و خصایص جنسی بیماران مردی به کار رفت که تصور میشد از خصوصیات زنانه یافتن بدن خود در رنج بود. سپس الکساندر دوما، نویسنده فرانسوی، این واژه را در جزوه ای با عنوان «مرد و زن»، درباره زنای محصنه و زنانی به کاربرد که به گونه ای ظاهرا مردانه رفتار میکردند. فمینیسم به عنوان یک اصطلاح سیاسی، از سال ۱۸۳۷ م. وارد فرهنگِ فرانسه شد. این واژه هر چند در ارائه چهره ای کلی و منهای مشخصه های یک مکتب سیاسی - اجتماعی، واژه ای گویا است؛ اما با دارا بودن این کلیت مفهومی، از مؤلفه ها و شناسه های معرفی یک تفکر خاص، تهی می باشد. برای فهم معنای خاصِ اراده شده از فمینیسم، به پسوند آن نیاز است و این پسوندها هستند که تعیین کننده نوع گسترش، مشخصه ها و اهداف خاص آن می باشند و بدین ترتیب است که مثلاً فمینیسم رادیکال از فمینیسم سوسیالیست متمایز میگردد. در مباحث آکادمیک، فمینیسم به معنای اعم، شامل هر گونه مطالبات حقوقی و اجتماعی زنان است؛ اما آن چه امروز به عنوان فمینیسم مطرح میشود، فمینیسم به معنای اخص است که جنبشی کاملاً سیاسی - ایدئولوژیکی و حمایت شده از کانون های خاص در جهان است.بهتر آن است که بگوییم فمینیسم قبل از آن که یک مکتب و ایدئولوژی مستقل باشد، یک وجه اجتماعی برای احقاقِ حقوق زنِ مظلوم در اروپا و غرب است.در دهه ۱۸۴۰ م.، جنبش حقوق زنان در ایالات متحده ظهور کرد و به فعالیت در جهت تبیین جایگاه زن در جامعه آمریکا پرداخت. دستاورد مهم این فعالیت ها، اعلامیه «احساسات» است که خواهان رعایت اصول آزادی و برابری در مورد زنان بود. قبل از ظهور جنبش های مدافع حقوق زنان، نویسندگان زن درباره نابرابری ها و بی عدالتیهای اجتماعی علیه زنان، مطالبی نوشته بودند. در واقع، آغازگرِ این گونه جنبش ها و منشأ پیدایش نهضت فمینیسم، همین نویسندگان بودند که با تحولات فکری و فرهنگی، زمینه خیزش زنان جهت احقاقِ مطالبات خود را فراهم نمودند. به عنوان نمونه، میتوان به خانم مری ولستن کرافت، نویسنده «احقاق حقوق زنان» و سیمون دو بوار، نویسنده «جنس دوم» اشاره نمود.در یک جمع بندی کلی از تعریف فمینیسم، میتوان گفت جنبش های فعالی از حقوق زنان، چه در جهان غرب و چه در کشورهای اسلامی، در اعتراض به برخی نابرابری های اجتماعی شکل گرفتند؛ اما با گذشت زمان، به جریانی فرهنگی تبدیل شدند که بر اساس انگاره های مشخص اعتقادی، به تحلیل نابرابری های زنان و آرمان های زنانه پرداختند. امروزه، واژه فمینیسم به دفاع از حقوق زنان بر اساس آرمان برابری طلبی اطلاق می شود. ●علل پیدایش فمینیسم شناخت فمینیسم، به عنوان مکتبی که دفاع از حقوق زنانی را به همراه خود یدک میکشد، نیاز به بحث تاریخی و اجتماعی در فرهنگ و تاریخ غرب دارد که این نوشتار گنجایش آن را ندارد؛ اما برای بررسی علل پیدایش فمینیسم، ناچاریم مقوله زن و حقوق او را از منظر تاریخی، به طور خلاصه بیان کنیم.در روم باستان، زنان از حقوق اجتماعی برخوردار نبودند و از ارث محروم بودند. پس از مرگ شوهر، زن مانند سایر اشیاء، به ورثه منتقل میشد. رومیان با آنکه در قوانین و حقوق، پیشرفت کرده بودند؛ اما افکار عامه نسبت به زنان، متمایل به خشونت و سختگیری بود.در دمکراسی آتن، زنان با بردگان و ولگردها برابر بودند و حق رأی و مالکیت اقتصادی نداشتند؛ به گونه ای که به زنان اجازه خرید و فروش در اشیاء گرانتر از بیست من جو نمی دادند.با سقوط امپراطوری روم، فضای اجتماعی به تدریج تحت تأثیر آموزه های مسیحیت، تلطیف شد. قرون وسطی، دوران راحت باش برای زنِ اروپای قدیم بود. در قرنهای ششم و هفتم میلادی که با گسترش تعالیم مسیحیت همراه بود، زنان حتی در دیرها و کلیساها به اندازه مردان سهم داشتند و به ریاست برخی دیرها هم نائل میشدند. در واقع، میتوان گفت مسیحیت نگاهی کرامت گونه به زن داشت؛ به طوری که توانست نگاه جاهلیت قبل از مسیحیت را نسبت به زن تغییر دهد؛ چون این دین بر پایه زنی بزرگ به نام مریم علیهاالسلام بنا نهاده شده بود. این، دلیلی محکم است بر رد نظریه ای که فمینیسم را زاییده آموزهای مسیحیت میداند.در قرنهای دهم و یازدهم میلادی، زنان آرام آرام وارد مسائل سیاسی، حکومتی و قضایی شدند. این دوره، مقارن بود با ورود و نفوذ اسلام به اروپا که ره آورد بزرگ این نفوذ، افزایش حرمت حقوق زن در جامعه و فرهنگ اروپا میباشد.در سده های سیزدهم و چهاردهم میلادی، ساختار اقتصادی و اجتماعی اروپا متحول شد و تضییقات حقوقی زنان و کاهش حرمت و کرامت زن اروپایی شکل گرفت. بیشترین دوران تهاجم به کرامت زن و حقوق مادی و معنوی او در غرب بعد از رنسانس بود؛ دورانی که از آن به مرگ مدنی زن تعبیر شده است. اوج این تهاجمات در قرنهای پانزدهم و شانزدهم میلادی بود. در این دوران شاهد هستیم که زنان خلاق در عرصه علم و هنر و ادبیات، مجبورند آثارشان را با نامهای مردانه امضا کنند؛ مثلاً کشفیات مهم نجومی تیکو براهه، حاصل زحمات و تلاشهای علمی خواهرش بود. در قرنهای هفدهم و هیجدهم میلادی، که با تشدید سکولاریزاسیون در اخلاق و فرهنگ، تمرکز ثروت، مبادلات بردگان و فقیر شدن بخشی از بشریت همراه بود، شرافت انسان در اروپا، به میزان تولید کالا و پس اندازهای مادی او تنزل کرد. در این بین، وضع زنان وخیم تر از مردان بود. تحولات رنسانس باعث خلق تفکرات الحادی و مادی، انسان مداری، فردگرایی و اومانیسم در اروپا شد.فرآیند این تحولات، سبب خیزش زنان بود که خواستار اعاده حیثیت و شرافت و حقوق تضییع شده خود بودند و این، سر آغازی شد برای پیدایش فمینیسم در غرب.نهضت فمینیسم شکل گرفت تا بیان کند که زن در دنیای مدرن امروزی به بن بست رسیده است و برای رهایی او از این بن بست باید چاره ای اندیشید. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده