رفتن به مطلب

اشعار بلند


moh@mad

ارسال های توصیه شده

روی سنگ قبرم بنویسید:

شاید تنها بود

ولی پر از تنهایی بود

بنویسید با خون دلم

که دلم خون بود

بنویسید:

تنها اومد

تنها موند

تنها مرد..

  • Like 1
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 483
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

وقتي که نيستي عبور قرن ها را احساس ميکنم

دلم براي تمام کوه هاي نهان دنيا ميسوزد

و هر لحظه دلم تو را فرياد مي کند

وقتي که نيستي هيچ کس نيست

و من تنها و دلگير منتظر پايان دنيا هستم و مينشينم

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دست ها بالا بود

هر کس سهم خودش را طلبید

سهم هر کس که رسید داغ تر از دل ما بود

نوبت من که رسید

سهم من یخ زده بود

سهم من چیست مگر?

یک پاسخ

پاسخ یک حسرت

سهم من کوچک بود

قد انگشتانم

عمق آن وسعت داشت

وسعتی تا ته دلتنگی ها

شاید از وسعت آن بود که بی پاسخ ماند

  • Like 1
لینک به دیدگاه

... ای رهگذر ! در قلب این سرمای سر گردان

به جای گریه : بر قبرم ، بکش با خون دل دستی

که تنها قسمتش زنجیر بود ، از عالم هستی

نه غمخواری ، نه دلداری ، نه کس بودم در این دنیا

در عمق سینه ی زحمت ، نفس بودم در این دنیا

به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر ، با شادی

که تا بیرون کشم از قعر ظلمت نعش آزادی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دنیای من

بیا و ببین که امشب برایت معجر سیاه بر سر کرده ام ٬

بیا و ببین که قلب من برای دیدنت پرپر می زند ٬

بیا و ببین که غم ندیدن تو چه بر سر شبهایم آورده است ٬

بیا و ببین که دیگر هیچ ستاره ای به من لبخند نمی زند ٬

بیا و ببین که احساسم را نامهربانان به غارت بردند ٬

 

بیا که خیلی وقت است دلتنگ چشمانت هستم

  • Like 1
لینک به دیدگاه

*مي روم خسته افسرده وزار*

*سوي منزگه ويرانه ي خويش*

*مي برم به يادگاري از شما*

*دل شوريده وديوانه ي خويش*

*مي برم تا كه در آن نقطه ي دور*

*شستشويش دهم از رنگ نگاه*

*شستشويش دهم از لكه ي عشق*

*زين همه خواهش بي جا تباه*

*مي برم تا ز تو دورش سازم*

*زتو اي جلوه ي اميد محال*

*مي برم زنده بگورش سازم*

*تا از اين پس نكند ياد وصال*

*بخدا غنچه ي شادي بودم*

*دست عشق آمد واز شاخم چيد*

*شعله ي آه شدم ،صد افسوس*

*كه لبم باز بر آن لب نرسيد*

*عاقبت بند سفر پايم بست*

*مي روم،خنده به لب،خونين دل*

*مي روم از دل من دست بدار*

*اي اميد عبث بي حاصل

  • Like 1
لینک به دیدگاه

ای کاش که سجاده به زنار فروشند

این طایفه دین چند به دینار فروشند

 

حق از طرف برهمنان است که امروز

صد سبحه به یک حلقه زنار فروشند

 

ترسم که به خاکستر گلخن نستانند

زان جنس که این طایف دربار فروشند

 

در کار دلم کرد همه عشوه چشمش

خوبان دغا مهر به اغیار فروشند

 

مخمور دو چشم تو رضی گشته نگاهی

کاین باده نه در خانه خمار فروشند

.

.

.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

روز وصل دوستداران یاد باد

یاد باد آن روزگاران یاد باد

کامم از تلخی غم چون زهر گشت

بانگ نوش شادخواران یاد باد

گر چه یاران فارغند از یاد من

از من ایشان را هزاران یاد باد

مبتلا گشتم در این بند و بلا

کوشش آن حق گزاران یاد باد

گر چه صد رود است در چشمم مدام

زنده رود باغ کاران یاد باد

راز حافظ بعد از این ناگفته ماند

ای دریغا رازداران یاد باد

  • Like 2
لینک به دیدگاه

هوس کوچ به سرم زده.

شاید هم هجرت.

نمی دانم.

ز این بی دلی ها خسته شدم.

دستانم رابه دستان هیچ کس می سپارم و درد دل می کنم با درختان.

دیوانگی هم عالمی دارد

  • Like 1
لینک به دیدگاه

من به آمار زمین مشکوکم تو چطور؟

اگر این سطح پر از آدمهاست

پس چرا این همه دلها تنهاست؟

بیخودی می گویند هیچ کس تنها نیست

چه کسی تنها نیست؟ همه از هم دورند

همه در جمع ولی تنهایند

من که در تردیدم تو چطور؟

نکند هیچکسی اینجا نیست

گفته بود آن شاعر :

هر که خود تربیت خود نکند حیوان است

آدم آنست که او را پدر ومادر نیست

من به آمار،به این جمع

و به این سطح که گویند پر از آدمهاست

مشکوکم

نکند هیچکسی اینجا نیست

من به آمار زمین مشکوکم

چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟

من که می گویم نیست

گر که هست دلش از کثرت غم فرسوده ست

یا که رنجور و غریب

خسته ومانده ودر مانده براه

پای در بند و اسیر

سرنگون مانده به چاه

خسته وچشم به راه

تا که یک آدم از آنچا برسد

همه آن جا هستند

هیچکس آن جا نیست

وای از تنهایی

همه آن جا هستند

هیج کس آنجا نیست

هیچکس با او نیست

هیچکس هیچکس

من به آمار زمین مشکوکم

من به آمار زمین مشکوک

چه عجب چیزی گفت

چه شکر حرفی زد

گفت:من تنهایم

هیچکس اینجا نیست

گفت:اگر اشک به دادم نرسد می شکنم

اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم

بر لب کلبه ی محصور وجود

من در این خلوت خاموش سکوت

اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم

اگر از هجر تو آهی نکشم

اندر این تنهایی

به خدا می شکنم به خدا می شکنم

من به آمار زمین شک دارم

چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟

  • Like 3
لینک به دیدگاه

این روزها كه می گذرد جور دیگرم

 

دیگر خیال و فكر تو افتاده از سرم

 

دیگر دلم برای تو پرپر نمی زند

 

دیگر كلاغ رفته به جلد كبوترم

 

دیگر خودم برای خودم شام می پزم

 

دیگر خودم برای خودم هدیه می خرم

 

دیگر بلد شدم كه خداحافظی كنم

 

دیگر بلد شدم كه بهانه نیاورم

 

اسمت چه بود؟ آه از این پرتی حواس

 

این روزها من اسم كسی را نمی برم

 

من شعر می نویسم و سیگار می كشم

 

تو دود می شوی و من از خواب می پرم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ترسم آن روز بیایی که نباشد جسدم

کوزه گر کوزه بسازد زخاک جسدم

لب آن کوزه بسازد زخاک لب من

بی خبر لب بگذاری به لبان جسدم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مه من به جلوه‌گاهی که تو را شنودم آن‌جا

جگرم ز غصه خون شد که چرا نبودم آن‌جا

 

گه سجده خاک راهت به سرشک می‌کنم گل

غرض آن‌که دیر ماند اثر سجودم آن‌جا

 

من و خاک آستانت که همیشه سرخ‌رویم

به همین قدر که روزی رخ زرد سودم آن‌جا

 

به طواف کویت آیم همه شب به یاد روزی

که نیازمندی خود به تو می‌نمودم آن‌جا

 

پس ازین جفای خوبان ز کسی وفا نجویم

که دگر کسی نمانده که نیازمودم آن‌جا

.

.

.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا

آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا

 

از من امروز جدا می‌شود آن یار عزیز

همچو جانی که شود از تن بیمار جدا

 

گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت

دل خون‌گشته جدا دیده خون‌بار جدا

 

زیر دیوار سرایش تن کاهیده من

همچو کاهیست که افتاده ز دیوار جدا

 

من که یک بار به وصل تو رسیدم همه عمر

کی توانم که شوم از تو به یک بار جدا

 

دوستان قیمت صحبت بشناسید که چرخ

دوستان را ز هم انداخته بسیار جدا

.

.

.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

مشتاق درد را به مداوا چه احتیاج

بیمار عشق را به مسیحا چه احتیاج

 

چون جلوه‌گاه سبزخطان شد مقام دل

ما را به سبزه و صحرا چه احتیاج

 

تا کی به ناز رفتن و گفتن که جان بده

جان می‌دهم بیا به تقاضا چه احتیاج

 

چون ما فرح ز سایه قصر تو یافتیم

ما را به فیض عالم بالا چه احتیاج

 

واعظ ملامت تو به بانگ بلند چیست

آهسته باش این همه غوغا چه احتیاج

 

تا چند بهر سود و زیان دردسر کشیم

داریم یک سر این همه سودا چه احتیاج

.

.

.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دنیا را بد ساختند

کسی را که دوست داری ولی او تو را دوست ندارد

کسی را که تو دوست نداری او تو را دوست دارد

اما کسی که تو دوستش داری

واو هم تو را دوست دارد

به رسم آیین زندگانی به هم نمیرسند

واین رنج است

درد

دردی بی پایان

دردی که هیچ کس جز خودم لمسش نمیکند

لینک به دیدگاه

ای عشق به انتظار یك لحظه بایست

 

دیوانه شدم به خاطرت كافی نیست ..؟!

 

برگرد و نگاهم كن و یك جمله بگو

 

تكلیف دلی كه عاشقش كردی چیست؟

من با این دل چیکار کنم؟

لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...