رفتن به مطلب

اشعار بلند


moh@mad

ارسال های توصیه شده

مرز در عقل و جنون باریك است

كفر و ایمان چه به هم نزدیك است

 

عشق هم در دل ما سردرگم

مثل حیرانی و بهت مردم

 

گیسویت تعزیتی از رؤیا

شب طولانی غم تا فردا

 

خون چرا در رگ من زنجیر است

زخم من تشنه تر از شمشیر است

 

مستم از جام تهی حیرانی

باده نوشیده شده پنهانی

 

عشق تو پشت جنون محو شده

هوشیاریست نگو سهو شده

 

من ورسوایی این بار گناه

تو تنهایی و چشم سیاه

 

از من تازه مسلمان بگذر

بگذر از سر پیمان بگذر

 

میل دیوانه به دین عشق تو شد

جاده شك به یقین عشق تو شد

 

مستم از جام تهی حیرانی

باده نوشیده شده پنهانی

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 483
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

فیض حـلاوت از دل بـی کـبر و کـین طــلب

زنبور را ز خانه بر آر انگبین طلب

 

بــی پــرده است حسن غنـا در لباس فـقر

دست رسا ز کوتاهیی آستین طلب

 

دل جمع کن ز بـام و در عـافیت فـسون

آسوده گی ز خانه به دوشان زین طلب

 

پـشمــینه پوش رو بـفسردن سرای شیـــخ

فصل شتا محافظت از پوستین طلب

 

دست طلب بهرچه رسد مفت عجز گیر

دور است آسمان تو مراد از زمین طلب

 

گلهای این چمن همــه در زیر پـای تست

ای غــافل از ادب نگه شــرمگــین طلب

 

زین جلوه ها که در نظرت صف کشیده است

آیینه داریــی نـفس واپـسـیـن طلب

 

عمــر از تلاش بـاد بکـف چون نفس گذشت

چیزی نیافت کس که بیرزد بـاین طلب

 

دل در خور شکست به اقـلیم انس تاخت

چینی همان به جاده ای مو رفت چین طلب

 

شبنم وصال گل طلبید آب شد ز شرم

از هر که هر چه میطلبی اینچنین طلب

 

این آستـان هـوسکده عـرض ناز نیست

شــاید بسجده یی بخرندت جــبین طلب

بیدل خراش چهره ای اقبال شهرت است

عــبـرت ز کار خانه یی نقش نگین طلب

لینک به دیدگاه

دل می گیرد و میمیرد و هیچ کس سراغی ز آن نمی گیرد.

ادعای خدا پرستیمان دنیا راسیاه کرده ولی یاد نداریم چرا خلق شدیم.

غرورمان را بیش از ایمان باور داریم.

حتی بیش از عشق

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و

گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می

بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند

هوس کوچ به سرم زده.

شاید هم هجرت.

نمی دانم.

ز این بی دلی ها خسته شدم.

دستانم رابه دستان هیچ کس می سپارم و درد دل می کنم با درختان.

دیوانگی هم عالمی دارد

 

لینک به دیدگاه

آرزویم این است

 

آرزويم اين است ؛ نتراود اشك در چشم تو هرگز ؛

 

مگر از شوق زياد

 

نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز ؛

 

وبه اندازه ي هر روز تو عاشق باشي

 

عاشق آنكه تو را مي خواهد . . .

 

و به لبخند تو از خويش رها مي گردد

 

و تو را دوست بدارد به همان اندازه ؛

 

كه دلت مي خواهد

لینک به دیدگاه

وقتی کسی رو دوست داري. حاضری جون فداش کنی حاضری دنيا رو بدی فقط يک بار نگاهش کنی.

 

 

به خاطرش داد بزنی.به خاطرش دروغ بگی.............رو همه چيز خط بکشی حتی رو برگ زندگی.

 

وقتی کسی تو قلبته حاضری دنيا بد باشه........فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه.

 

قيد تموم دنيا رو به خاطر اون ميزنی..........خيلی چيزا رو می شکنی تا دل اون رو نشکنی.

 

حاضری که بگزری از دوستای امروز و قديم.........اما صداشو بشنوی شب از ميون دو تا سيم.

 

حاضری قلب تو باشه پيش اون گرو..........فقط خدا نکرده اون يک وقت بهت نگه برو.

 

حاضری هر چی دوست نداشت به خاطرش رها کنی..........حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی.

 

حاضری هر جا که بری به خاطرش گريه کنی..........بگی که مهتاجشی و به شونه هاش تکيه کنی.

 

وقتی کسی تو قلبته يک چيز قيمتی داری...........ديگه به چشمت نمياد اگر که ثروتی داری .

 

حاضری هر چی بشنوی حتی اگر سرزنشه.........به خاطر اون کسی که خيلی برات با ارزشه.

 

حاضری هر کی جز اونو ساده فراموش کنی..........پشت سرت هر چی ميگن چيزی نگی گوش کنی.

 

حاضری که بگذری از مقررات و دين و درس............وقتی کسی رو دوست داری معنی نميده ديگه ترس

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند

قاب عکس توست ولی شیشه عمر من است

بوسه بر مویت زنم ترسم که مویت بشکند

رشته موی توست ولی ریشه عمر من است

لینک به دیدگاه

اي كــاش آهنگ محبت بودم و بــرايت آهنگ عشق را مي سـرودم.

اي كاش قطره ي اشك بودم و از چشمهايت جاري مي گشتم.

ولي افسوس كه نه آهنگ هستم ونه اشك چشمان پر مهرت.

ولي هرچه هستم تا آخـرين قطره خـوني كــه در رگ دارم

دوستـت دارم

لینک به دیدگاه

خوابم یا بیدارم توبامنی بامن

همراه وهمسایه نزدیک ترازپیرهن

باورکنم یانه هرم نفس هاتو

ایثارتن سوز نجیب دستاتو

خوابم یا بیدارم لمس تنت خواب نیست

این روشنی ازتوست بگوازافتاب نیست

بگوکه بیدارم بگوکه رویانیست

بگوکه بعدازاین جدایی بامانیست

اگه این فقط یه خوابه تاابد بذاربخوابم

بذارافتاب شم وتوخواب ازتوچشم توبتابم

بذاراون پرنده باشم که باتن زخمی اسیره

عاشق مرگه که شاید توی دست توبمیره

خوابم یابیدارم ای اومده از خواب

اغوشتوواکن قلب منودریاب

برای خواب من ای بهترین تعبیر

بامن مدارا کن ای عشق دامنگیر

من بی تو اندوه سرد زمستونم

پرنده ای زخمی اسیربارونم

ای مثل من عاشق همتای من محبوب

بمون بمون با من ای بهترین ای خوب

لینک به دیدگاه

تو را نگاه می کنم

خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!

بیدار شو

با قلب و سر رنگین خود

بد شگونی شب را بگیر

تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود

زورق ها در آب های کم عمقند...

خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است!

جهان این گونه آغاز می شود:

موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند

(تو در میان ملافه ها جا به جا می شوی

وخواب را فرا می خوانی)

بیدار شو تا از پی ات روان شوم

تنم بی تاب تعقیب توست!

می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم

از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب

می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم!

لینک به دیدگاه

خامش نفسم شوخی آهنگ من این است

سر جوش بهار ادبم رنـگ من اینست

 

 

عمریست گــرفتار خم پیکر عجزم

تا بال و پر و نغمه شوم چنگ من اینست

 

 

بیتاب هواسنجی عمرم چه توان کرد

میزان خیال نــفسم سنگ من اینست

 

 

خمیازه ام آرایش پیمانه هستی است

چون صبح خمارم مشکن رنگ من اینست

 

 

موج می و آرایش گوهر چه خیال است

ناموس جـــهان طپشم ننگ من اینست

 

 

نه ذوق هنر دارم و نه محو کمالم

مجنون تو ام دانش و فرهنگ من اینست

 

 

با هر که طرف گشته ام آرایش اویم

آیینه ام و خــاصیت جـنگ من اینست

 

 

ظلم است رفیقان زدل خسته گذشتن

گر آبله دارد قدم لنگ من اینست

 

نا محرم آن جلوه ام از بیدلی خویش

آیینه ندارم چه کنم زنگ من اینست

لینک به دیدگاه

تو را گم می کنم هر روز پيدا می کنم هر شب

بدينسان ، خوابها را با تو زيبا می کنم هر شب

تبی اين کاه را - چون کوه سنگين می کند - آنگاه

چه آتشها که در اين کوه بر پا می کنم هر شب

تماشايی است پيچ و تاب آتش ها خوشا بر من

که پيچ و تاب آتش را تماشا می کنم هرشب

مرا يک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست

چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب

چنان دستم تهی گريده از گرمای دست تو

که اين يخ کرده را از بيکسی (( ها )) ميکنم هر شب

تمام سايه ها را ميکشم بر روزن مهتاب

حضورم را ز چشم شهر حاشا ميکنم هرشب

دلم فرياد می خواهد- ولی در انزوای خويش

چه بی آزار،باديوار- نجوا می کنم هر شب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟

که من اين واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب

لینک به دیدگاه

پشه ای در استکان آمد فرود

 

تا بنوشد آنچه واپس مانده بود

 

کودکی_از شیطنت_بازی کنان

 

بست با دستش دهان استکان

 

پشه دیگر طعمه اش را لب نزد

 

جست تا از دام کودک وارهد

 

خشک لب می گشت،حیران،راه جو

 

زیر و بالا، بسته هرسو، راه او

 

روزنی می جست در دیوار و در

 

تا به آزادی رسد بار دگر

 

هرچه بر جهد و تکاپو می فزود

 

راه بیرون رفتن از چاهش نبود

 

آنقدر کوبید بر دیوار سر

 

تا فروافتاد خونین بال و پر

 

جان گرامی بود و آن نعمت لذیذ

لیک آزادی گرامی تر، عزیز

لینک به دیدگاه

روی آن شیشه تبدار

تو را ها کردم

اسم زیبای تو را

با نفسم جا کردم

شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شد

شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم

با سر انگشت کشیدم به دلش عکس زیبای تو را

عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم

لینک به دیدگاه

وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد

انگار نه از یه شهر دور . که از همه دنیا میاد

تا وقتی که در وا میشه . لحظه دیدن میرسه

هر چی که جاده است رو زمین . به سینه من میرسه

آه...

ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم

اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم

به هر چی میخوام میرسم...

وقتی تو نیستی . قلبمو واسه کی تکرار بکنم؟

گلهای خواب آلوده رو . واسه کی بیدار بکنم؟

دست کبوترای عشق . واسه کی دونه بپاشه؟

مگه تن من میتونه بدون تو زنده باشه؟

ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم

اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم

به هر چی میخوام میرسم...

عزیزترین سوغاتیه . غبار پیراهن تو

عمر دوباره منه . دیدن و بوییدن تو

نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس میخوام

عمر دوباره منی . تو رو واسه نفس میخوام

ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم

اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم

به هر چی میخوام میرسم...

لینک به دیدگاه

تمــــام شهــر خـوابیــده ، مـن بــه یــاد تــــــــو بیــــدارم

سـراپــا چشــم دیــــــدارم کــه شــب تــابــد ز مـژگـانـت

خیــال عــاصیـــم امشــب ، امیــد دسـت گـرم تـــوسـت

چـه خـوش بخشیـده رویــایــی بـه مـن لبخنـد پنهــانـت

بـه هــــــم زد یـک نـگــاه تـــــو شـکــوه شهـــــرک دل را

چــه کــاری کـرده ای بـا دل بـگــو جــانــم بــه قــربـانـت؟

چـه بـنــوازی چـه نـنــوازی غــرورم سهــم قـلـــــب تـــــو

تــن و دل را بـپـیـچــم در حـــریــر عشـــــــق ســـــوزانـت

لینک به دیدگاه

دوست دارم

سر به روی شانه های مهربانت می گذارم

عقده دل می گشایم گریه بی اختیارم

از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم

بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم

…خالی از خودخواهی من برتر از آلایش تن

من تو را والا تر از من برتر از من دوست دارم

عشق صدها چهره دارد عشق تو آینه دار عشق

عشق را در چهره آینه دیدن دوست دارم

در خموشی چشم ما را غصه ها و گفتگو ها ست

من تو را در جذب محراب دیدم دوست دارم

در هوای دیدنت یک عمر در چله نشستم

چله را در مقدم عشقت شکستن دوست دارم

بغض سر گردان ابرم قله آرامشم من

عشق افسانه نیست...

لینک به دیدگاه

بارنگ و بویت ای گل گل رنگ و بو ندارد

با لعل آب حیوان آبی به جو ندارد

از عشق من بهر هر سو در شهر گفتگویست

من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد

خواند متاع عفت از چارسو خریدار

بازار خود فروشان این چارسو ندارد

جز وصف پیش رویت در پشت سر نگویم

رو کن بهر که خواهی گل پشت و رو ندارد

سوزن ز تیر مژگان وز تار زلف نخ کن

هر چند رخنه دل تاب رفو ندارد

تو صبر خواهی از من بختی که من ندارم

من وصل خواهم از تو قصدی که تو نداری

لینک به دیدگاه

آخه عاشقم میدونی .بگو همیشه میمونی

نرو دیوانه من .بی تو میمیرم

نزار اشکاتو ببینم .عزیزم .نازنینم

دیگه طاقت ندارم .میمیرم

نرو یکی یک دونه من

سر بزار روی شونه من

پیش من دیگه گریه نکن میمیرم

با دلم دیگه بازی نکن

با چشات منو راضی نکن

که بری از خونه من . میمیرم

لینک به دیدگاه

چه در دل من . چه در سر تو

من از تو رسیدم به باور تو

تو بودی و من به گریه نشستم

برابر تو

به خاطر تو

به گریه نشستم بگو چه کنم؟؟

با تو شوری در جان

بی تو جانی ویران

از این زخم پنهان میمیرم

با من در من باران

یادت در دل طوفان

با تو امشب پایان میگیرد

نه بی تو سکوت

نه بی تو سخن

به یاد تو بودم به یاد تو من

ببین غم تو رسیده به جان و دمیده به تن

ببین غم تو رسیده به جان بگو چه کنم؟؟؟

لینک به دیدگاه

شاید بپرسی از خودت؟؟

کجامو در چه حالیم؟؟

برای دلخوشیت میگم؟

خوش باش عزیزم عالیم

اما حقیقت اینه که

بدون تو شکسته ام

رو مرز مرگ و زندگی بدون تو نشسته ام

شاید بپرسی از خودت؟

چی شد کجا رفته صدام

حق بده که بعد تو نخام با دنیا راه بیام

شاید بپرسی از خودت؟

چی شد که بی نشون شدم؟

بدون که بی تو میمیرم.........

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...