- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۲ تو یک عذرخواهی به بالش من بدهکاری! بس که هر شب چنگ میزنم نبودنت را... بهناز باغساز 9 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۹۲ منت نگذار بر سَرِ واژه هایِ من... تا عُمر دارم بر این قَسَم می مانم... لعنتش نمی کنم...فارغ از آن که لیاقتش باشد یا نه... من دل خوشم...به اندک خاطرات خوبمان... همین مرا بَس... نمی خواهم به جُرمِ نبودنش...خودم را عمری، لعنت فِرست کنم! 8 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۲ ميکوشـــم غصه هايــم را غـــرق کنـم ولي لعنتي ها ياد گرفته اند شنــــا ميکنــند... / 7 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۹۲ خامِ خاطرات گذشته شدم... وقتی که تو لعنت می کردی حسودان به عشقمان را... و حال...من بی تو باید به فرجام حسادت ها بشینم.. 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۳ خوف دارم از لعنت روزگار..با اینکه به پشیزی نمی ارزد او... اما لعنتش.. نفرین لحظه ها می شود..وقتی رو دورِ بد بیاری بیافتاد... 5 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 فروردین، ۱۳۹۳ غمی هست در حکایتِ آن لیوان که رَد رُژی بر دهانهاش دارد که به آن اشاره میکنند و به چِندِش پسَش میدهند به پیشخدمت مثل حکایتِ آن دخترِ لبشِکری که کسی نمیخواهد لبهایش را ببوسد راجرمگاف برگردان: محمدرضا فرزاد 4 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 خرداد، ۱۳۹۳ از بخت یاری ماست شاید، که آنچه که می خواهیم یا به دست نمی آید یا از دست می گریزد. 3 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۳ این شعر های لعنتی همگی بروند به جهنم که هیچ کدامشان تو را به من برنمیگرداند همه این شعرها بروند به جهنم 3 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۳ تو در غرب خوابیده ای من در شرق بیدار فاصله مان را فقط مدارها می فهمند اما این توپ سرگردان آنقدرها که می گویند بزرگ نیست کافی ست، نقشه را از وسط تا کنیم تا به هم برسیم ! 3 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین، ۱۳۹۴ بهار بیتو بهار نیست بهار بی تو سرآغاز ناچاری ـست ... 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۴ مازادِ دل...شیر در کیسه نیست تا سَر شیر شود! مازادِ دل..عشق است...که سَر گیر می شود! سرگیری، عالم سیاهِ لعنت هاست...لعنت به انکه تا دیروز کنارت بود... 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۵ بخت بد، تاس لعنتی، جُفت یک آمد... من جُفت شیش می خواستم برای رَهایی از این چاه خود خواسته! 3 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مرداد، ۱۳۹۵ دل بسته ام به پاییز شاید... دوباره سر ِ مهر بیایی ...! 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مهر، ۱۳۹۵ دوباره پاییز... سوز به تنِ من...رها شدن موی برای تو... دوباره پاییز... لُخت شدن درخت خاطرات برای من... خش خش برگ هاش زیر پای تو... دوباره پاییز... فصل خاطرات لعنتی! لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده