رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 55
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بيوگرافي هاي زيادي از استاد آواز ، محمدرضا شجريان وجود داره اما ....

 

 

290ym9f.jpg.gif

 

شجریان به روایت شجریان :

 

تولدم روز اول مهر ماه سال یکهزارو سیصد و نوزده خورشیدی در مشهد است در خانواده ای که پدر بزرگم (علی اکبر) صدای بسیار رسایی داشته و به زیبایی آواز می خوانده است.او از مالکین بزرگ مشهد بود و از خواندن در جمع پرهیز داشته ، گاه برای دوستان سرشناسی که به دیدارش می آمده اند می خوانده است. پدرم مهدی از صدای پر طنین و رسا برخوردار بود و در جوانی آواز خواندن را شروع می کند ولی خیلی زود در محیط بسته و سنتی به قرائت قرآن رو آورده و تا آخر عمر بر همان عقیده باقی ماند و آواز را رها کرد و در قرائت قرآن جایگاه خاصی در مشهد پیدا نمود و شاگردان زیادی برای تلاوت قرآن قرآن تربیت کردکه از جمله خود اینجانب است

تمام وقت من از شش سالگی به خواندن قرآن با صدای خوش می گذشت . در دوازده سالگی شهره ی خاص و عام بودم و در مجامع بزرگ مذهبی و یا سیاسی آن موقع تلاوت اول برنامه با من بود.به علت توانایی در تلاوت قرآن با صدای خوش ، چشم و چراغ همه اعضاء و دانش آموزان مدرسه و مردم بودم. در سال چهارم دبیرستان بر خلاف خواسته ام به دانشسرای مقدماتی رفتم و راه معلمی پیش گرفتم و از بیست سالگی به معلمی در دهات خراسان پرداختم . یک سال بعد ازد.اج کردم با دختری که او هم معلم دبستان بود.همسرم خیلی با من همراه بود و با کمک او بر مشکلات مالی یک زندگی بسیار محقر پیروز شدیم

از نوجوانی برای فراگیری گوشه های آوازی به هر دری می زدم و از هر کسی که شمه ای اطلاع داشت سئوال می کردم. به ندرت دسترسی به رادیو پیدا می کردم تا موسیقی دلخواهم را بشنوم آن هم زمانش کوتاه بود و حاصلی نداشت ، تا اینکه در محیط شبانه روزی دانشسرا میسر شد "برنامه گلها" و برنامه "ساز تنها" را بشنوم و تمریناتم را شروع کنم . کمی بعد دبیر موسیقی مان آقای جوان نیز راهنمایی و کمک کردند. بیشترین تمرینات سازنده در دوران معلمی در خارج شهر بود که فراغتی داشتم و اغلب به کوه و صحرا می دم و تکنیک و متد را با سلیقه ی خودم تجربه و تمرین می کردم و صداهای گوناگون و تحریرها و چهچه ها را دستور کار خود قرار داده بودم.دوستم همکلاسیم (ابولحسن کریمی) از ابتدای کار معلمی سنتوری با خود آورده بود که بنوازد ، ترغیب شده مضراب دستم بگیرم و ببینم می شود زد ، بعد دیدم عجب کار مشکلی است تا دمدمه های صبح نشستم و ان قدر تمرین کردم تا توانستم آهنگی را دست و پا شکسته اجرا کنم و از آن به بعد سنتور شد یا غار من.

چندی بعد صدای سنتور جلال اخباری را از رادیو مشهد شنیدم و خوشم امد ، پیدایش کردم و با هم دوست شدیم . سازی می زد و من هم می خواندم و تمرینات آواز با ساز و فراگیری نت و نواختن صحیح سنتور را با ایشان شروع کردم.

همان ابتدای کار مه صدای سنتور مشقی ام بسیار بد بود به فکر افتادم که سنتوری بسازم. کمی نجاری می دانستم با زیر رو رو کردن تمامی کاروانسراها و چوب فروشی ها و با دادن یک انعام 5 توانی الوار پهن از چوب توت بیست ساله را پیدا کردمآن را مطابق اندازه ها بریدم . در ان زمان کسی در مشهد گوشی سنتور نمی فروخت ، مجبور شدم صد عدد میخ نمره شش بخرم و آن ها را با سوهان دستی کوچک کنم. این سنتور که دوازده خرکه بود ساخته شد و من با یک دلبستگی عجیب به این ساز ، تمرینات سنتورم را بیشتر کردم. با اینکه برای اولین بار بود چنین کاری کرده بودم و در مورد پل گذاری سنتور تجربه و اطلاعی نداشتم ولی سنتور صدای دلنشینی داشت. غیر از آن سنتور سنتورهای دیگری ساخته یا در حال ساخت داشتم که کا پل گذاری را برای موزون تر کردن صداها تا به حال ادامه داده ام و خوشبختانه به نتایج قابل توجهی هم رسیده ام . در نظر دارم در آینده کتاب یا جزوه ای درباره ی تجارب کار پل گذاری های گوناگون که روی سنتورها کرده ام همراه با نتایج آن ها منتشر کنم تا در این زمینه کار مفیدی انجام داده باشم

 

در سالهای بعد از چهل با هنرمندان رادیو خراسان آشنا شده بودم ولی حاضر به ضبط برنامه موسیقی نبودم . در رادیو خراسان گاه اشعار عرفانی و مذهبی و گاهی تلاوت قرآن داشتم.

سال 1345 خوشیدی به اصرار دوستم ابوالحسن کریمی برای شرکت در امتحان شورای موسیقی به اتفاق او به تهران رفتم. راهی برای نام نویسی و شرکت در امتحان پیدا کردیم. در اتاق شورا میز کنفرانس بزرگی بود و حدود 12 تا 13 نفر اعضا شورا نشسته بود ، آقای مشیر همایون شهردار رییس شورا و آقایان حسنعلی ملاح ، علی تجویدی و مختاری و دیگران بودند. گفتند بیات ترک بخوان ! من هم از مایه بلند دو سه بیتی خواندم و در مایه ی بم فرود امدم . ضربی با یک شعر هم به درخواست آقای ملاح خواندم.بعد اقای تجویدی پرسیدند تصنیف هم می خوانی ؟ چون تصنیف خواندن را دوست نداشتم و دون شان آواز خوان می دانستم ، بسیار جدی گفتم ابدا.

جوابی که بعد از یکماه از نتجه امتحان به ما دادند این بود که فعلا رادیو بودجه ندارد که خواننده استخدام کند و فعلا رادیو نیاز به خواننده ندارد

 

سال بعد به وسیله آقای دکتر شریف نژاد (که معاون رادیو خراسان بود و بسیار به من لطف داشت) قرار گذاشتیم در تابستان که ایشان در تهران هستند من هم به تهران بروم . باایشان شبی به منزل آقای حسین محبی (که اپراتور با سابقه رادیو و برنامه ی گل ها بود) رفتیم و او که دوستی نزدیکی با دکتر داشت فردای آنروز مرا همراه با یک نوار که در " سه گاه " خوانه بودم به اقای داود پیرنیا (مسئول و تهیه کننده ان زمان برنامه گلها ) معرفی کرد که همان معرفی راهگشای ن به رادیو ایران و و برنامه ی گلها که منظور اصلی ام بود گردید.

با سپاس از دلسوزی های ابولحسن کریمی و محبت های دکتر شریف نژاد و یادی خوش از زنده یاد حسین محبی .

  • Like 16
لینک به دیدگاه

شهرام ناظری

 

 

 

 

شهرام ناظری خوانندهٔ شهیر موسیقی سنتی ایرانی و کردی است که در سال ۱۳۲۸ در کرمانشاه و در خانواده‌ای ادیب، فرهنگ دوست و اهل موسیقی متولد شد.

پدر شهرام ناظری ضمن آشنایی با گوشه‌ها و ردیف‌های آواز ایرانی با سه‌تار هم آشنایی داشت و مادر وی هم صوتی خوش و با آواز آشنایی داشته و شهرام در چنین محیطی پرورش یافت.

این محیط مناسب هنری موجب شد تا وی در سن ۹ سالگی اولین برنامه هنری خود را در رادیو کرمانشاه همراه با تار مرحوم درویشی، از نوازندگان معروف کرمانشاه، اجرا نماید. وی سپس در سن ۱۱ سالگی در رادیو تلویزیون ایران چند برنامه در آواز ایرانی اجرا نمود و برای پر بارتر کردن درک موسیقی خود ارتباط بیشتری با پسر عمویش کیخسرو پورناظری و درویش نعمت علی خان خراباتی که تأثیر بزرگ و مهمی بر آشنایی او با موسیقی محلی و کردی و درک آن داشته‌اند برقرار کرد.

وی همواره در پی بهره‌بردن از مکاتب و استادان مختلف بوده‌است. در سال ۱۳۴۵ برای بهره‌گیری از محضر اساتیدی چون عبداله خان دوامی، نورعلی خان برومند، عبدالعلی وزیری و محمود کریمی، مقیم تهران شد و ضمن بهره‌گیری از محضر این اساتید، سه‌تار را نیز نزد استادان احمد عبادی، محمود تاج بخش، جلال ذوالفنون و محمود هاشمی فرا گرفت.

درسال ۱۳۵۴ بنا به پیشنهاد نورعلی برومند به استخدام رادیو و تلویزیون درآمد و اولین برنامه خود را با گروه شیدا به سرپرستی محمد رضا لطفی با مثنوی مولانا و ترانه‌ای از شیخ بهایی اجرا کرد و پس از آن با گروه عارف به سرپرستی حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان همکاریش را ادامه داد. وی درسال ۱۳۵۵ در نخستین کنکور موسیقی سنتی ایران (باربد) مقام اول را به دست آورد. در سال ۱۳۵۶ همراه با گروه سماعی به سرپرستی اصغر بهاری و حسن ناهید برای اجرای کنسرت در جشنواره توس انتخاب شد. در سال ۱۳۵۸ همراه با گروه چاووش که خود از اعضای اصلی آن بود در سخت‌ترین شرایط صدای موسیقی سنتی و اصیل ایران را به گوش مردم هنردوست ایران رساند.

از سال ۱۳۶۴ به بعد با همکاری گروه‌های موسیقی ایرانی کارهای زیبایی را به بازار موسیقی عرفانی و اصیل ایرانی عرضه ساخت که از درخشان‌ترین این آثار می‌توان شورانگیز با همکاری حسین علیزاده، گل صد برگ و آتش در نیستان با همکاری جلال ذوالفنون، کنسرت اساتید با همکاری گروه اساتید (گروه فرامرز پایور) و بی‌قرار با همکاری گروه جلیل عندلیبی را نام برد.

شهرام ناظری طی فعالیت هنری خود برای اجرای کنسرت‌های موسیقی اصیل ایرانی و عرفانی سفرهای بی‌شماری به کشورهای آسیایی، اروپایی و آمریکا داشته‌است و در فستیوال‌های جهانی نیز حضور یافته‌است. وی در جشنواره موسیقی فجر درسال ۱۳۸۰، به همراه فرزندش حافظ ناظری، شرکت کرد و جایزه اول این فستیوال را به عنوان بهترین خواننده موسیقی اصیل ایرانی را به دست آورد. وی جایزه مخصوص هیئت داوران را نیز از جشنواره مهر دریافت داشته‌است.

xcWpOln.jpg
شهرام ناظری

آثار منتشر شده

 

 

 

  • مثنوی موسی و شبان - مثنوی مولانا جلال الدین بلخی - ۱۳۵۸

 

  • صدای سخن عشق (از صدای سخن عشق) - موسبقی عرفانی ایران - گروه نتبور شمس - سرپرست گروه: علی ناظری - ۱۳۵۸

 

  • بهاران آبیدر - شهرام ناظری بیژن کامکار - آهنگساز: هوشنگ کامکار -بهمن ماه ۱۳۶۴

 

  • باد صبا (باد صبا می‌آید) - جلال ذوالفنون

 

  • شعروعرفان (بنمای رخ) - سرپرست: جلیل عندلیبی - اجرا: گروه مولانا - مرداد ۶۳

 

  • یادگار دوست - اثری از کامبیز روشن روان - به مناسبت هشتصدمین سالگرد تولد مولانا جلال الدین محمد بلخی - ارکستر سمفونیک ۱۳۶۴

 

  • ساقی نامه و صوفی نامه ۱ (سوته دلان) - موسیقی: کامبیز روشن روان - ۱۳۶۷

 

  • ساقی نامه و صوفی نامه ۲ (نسیم صبحگاهی) - موسیقی: کامبیز روشن روان - ۱۳۶۷

 

  • نجوا - آهنگساز: حسن یوسف زمانی - گروه سلمک - پاییز ۱۳۶۳

 

  • بشنو از نی آهنگساز و سرپرست گروه: فریدون شهبازیان

 

  • سخن تازه -آهنگساز و سرپرست اجرا: مهدی آذرسینا -اجرا و ضلط در سال ۱۳۶۷

 

  • دیوان شمس - محمد رضا لطفی

 

  • لاله بهار - گروه عارف - سرپرست گروه: پرویز مشکاتیان - ۱۳۶۵

 

  • شورانگیز - آهنگساز و سرپرست گروه: حسین علیزاده - گروه شیدا و عارف - تالار وحدت تابستان ۱۳۶۷

 

  • سروش پیروزی - گنجینه سروش -موسیقی دفاع مقدس - آهنگساز: جلیل عندلیبی محمدعلی کیانی نژاد - خواننده: محمد گلریز شهرام ناظری

 

  • درگلستانه -به مناسبت شصتمین سال تولد سهراب سپهری - آهنگساز: هوشنگ کامکار - زمستان ۱۳۶۶

 

  • زمستان - موسیقی: محمدرضا درویشی - سروده مهدی اخوان ثالث

 

  • کنسرت اساتید موسیقی ایران - سرپرست گروه: فرامرز پایور - پاییز ۱۳۶۸

 

  • گل صدبرگ - به یاد هشتصدمین سال تولد مولانا - موسبقی عرفانی ایران - همنوازی سه تار - سرپرست گروه: جلال ذوالفنون - ۱۳۶۰

 

  • آتش در نیستان (آتشی در نیستان) - همنوازی سه تار - سرپرست گروه: جلال ذوالفنون - سال انتشار ۱۳۶۷ - نوار و لوح فشرده این آلبوم کمی متفاوت است

 

  • ۲۰ سال با آثار پرویز مشکاتیان - شهرام ناظری - علیرضا افتخاری - علی رستمیان - حمیدرضا نوربخش - تابستان ۸۲

 

  • چشم به راه - آهنگساز: عطا جنگوک - گروه شهرآشوب - اردیبشت ۱۳۷۰

 

  • کنسرتی دیگر (ساز و آواز) - داریوش طلایی - سال انتشار بهار ۷۲

 

  • دل شیدا (اصفهان) - گروه اساتید موسیقی ایران - سرپرست گروه: استاد فرامرز پایور - زمستان ۱۳۷۱

 

  • کیش مهر - تصنیف‌های ایرانی - آهنگساز و سرپرست گروه: جلیل عندلیبی

 

  • مهتاب رو (مطرب مهتاب رو) - گروه نتبور شمس - سرپرست گروه: کیخسرو پورناظری

 

  • بی قرار - آهنگساز: جلیل عندلیبی

 

  • حیرانی - موسبقی عرفانی ایران - گروه نتبور شمس - سرپرست گروه و آهنگساز: کیخسرو پورناظری

 

  • لیلی و مجنون - موسبقی سنتی - گروه اساتید - سرپرست گروه: استاد فرامرز پایور - ضبط ۱۳۶۸

 

  • ساز نو آواز نو - گروه دستان - حمید متبسم - راست پنجگاه

 

  • کنسرت ۷۷ (۹۸s Concert) - کامکارها شهرام ناظری - گرامیداشت یادروز حافظ- شیراز ۲۰ مهر ۱۳۷۷

 

  • کنسرت کامکارها - مجموعه ورزشی انقلاب - مدیر هنری گروه و سرپرست: هوشنگ کامکار - تابستان ۷۶

 

  • آواز اساطیر - نغمه‌های ساسانی (شاهنامه کردی)-آهنگساز: علیرضا فیض بشی پور

 

  • سفر به دیگر سو (خط سوم) - یادواره شمس تبریزی - گروه دستان - کنسرت واشینگتون ۱۹۹۸

 

  • غم زیبا - آهنگساز و سرپرست ارکستر: مسعود شناسا - بهار ۸۲

 

  • لولیان - گروه دستان - آهنگ سازی و تنظیم قطعات: حمید متبسم

 

  • مولویه (شور رومی) - آهنگساز: حافظ ناطری ۲۰۰۷ - ضبط شده در سال ۲۰۰۱

- یکسری نوار به نام چاووش از شماره ۱ تا ۱۰ که در اکثر آنها همکاری دارد حتی اگر نخوانده باشد نقشی داشته‌است

 

  • چاوش ۲ - گروه شیدا - موسیقی: محمد رضا لطفی - خوانندگان: محمد رضا شجریان شهرام ناظری

 

  • چاوش ۳ - گروه شیدا - سرپرست گروه: حسین علیزاده

 

  • چاوش ۴ - گروه شیدا و عارف - موسبقی ملی ایران - کانون فرهنگی و هنری

 

  • چاوش ۷ - گروه شیدا و عارف - به مناسبت سالگرد انقالب - محمد رضا شجریان شهرام ناظری

 

  • چاوش ۸ (موسبقی اصیل ایرانی)- گروه شیدا - سرپرست: محمد رضا لطفی - کانون فرهنگی و هنری چاوش - شهرام ناظری سیما بینا

  • Like 14
لینک به دیدگاه

پرويز ياحقي

 

 

499628-9.jpg

 

 

 

پرويز صديقي پارسي ( معروف به پرويز ياحقي) ، در يک هزار و سيصد و پانزده خورشيدي بر خشت اين جهان افتاد. حالا خيابانصفي عليشاه تهران در خواب هم نمي ديد که ويولونيستي چيره دست را ميزبان شده است. در فضاي خانواده اي روشنفکر باليدن آغازيد. موسيقي از همان اوان کودکي با روح و جان پرويز اخت شده بود. کودک حالا در غليان است . مي خواهد تا روح تشنه خود را با موسيقي سيراب کند. در به در دنبال يک ساز است . آسان ترين و دم دست ترين اما همان ني لبک کوچک و ظريفيست که به آساني مهيا مي شود. پرويز کوچک حالا مي کوشد با تمام قواي خود، هر چه نغمه در اينجا و آنجا مي شنود را با همان ني لبک کوچک اجرا کند. خانه اي که پرويز ياحقي در آن باليد، با حضور موسيقيدان برجسته ديگري چون حسين ياحقي توامان بود. حسين، دايي پرويز است و پرويز کوچک دم به دم شيفته هنرمندي مي شود که اولين راهنمايش در پيمودن راه بود. به همت حسين ياحقي موقعيتي فراهم مي شود که که پرويز پيش از آنکه به هفت سالگي رسد، راهي کلاس موسيقي گردد. گفته اند که پرويز کوچک در غياب دايي هنرمند خود، ويولون او را بر داشته و ساعتها با حسرت بر آن نگاه مي کرده است.

yahaghi-bio03.jpg

حالا تعليم شروع مي شود. دايي فرهيخته با تمام نيرو کار آموزش نوجو را پي مي گيرد. پشتکار پرويز در آموختن شوق آموزنده را دو چندان مي کند. نت ها و ملودي ها يکي پس از ديگري فرا گرفته مي شوند. استاد خود از اين سرعت فراگيري حيرت زده است. حالا نوبت مي رسد به آموزش رديف هاي پنجگانه موسيقي سنتي. شاگرد کوچک به آساني پيش درآمدها، چهار مضراب ها، آهنگهاي ضربي و دستگاههاي موسيقي ايراني را نيز فرا مي گيرد. جالب آنکه طي همه اين مراحل تا نيل به دوره عالي در حالي انجام مي شود که پرويز ياحقي هنوز بيش از يازده سال سن نداشته است. در دوره اي که پرويز کوچک مشغول آموختن بوده منزل آنها پاتوق موسيقيدان هاي نام آور ايران، استاداني چون: ابولحسن صبا،مرتضي محجوبي،علي اکبر شهنازي، رضا محجوبي،حسين تهراني،رضاقلي ضلي،مرتضي ني داوود و... بوده است. او مدتي را نزد استاد صبا به فراگيري رديف همت مي گمارد. درست در همين مقطع از زندگاني اوست که پرويز صديقي نام "ياحقي" را بر خود گذارده و به عنوان نوازنده خردسال در راديو به اجراي برنامه مشغول مي شود. حالا هجدهمين سال تولد پرويز است. داوود پيرنيا او را به برنامه "گلها"ي راديو دعوت مي کند. در نخستين اجراي ياحقي در برنامه خاطره انگيز "گلها". "اميد دل من کجايي" با صداي حريرگون استاد غلامحسين بنان. اعضاي اين ارکستر علاوه بر پرويز ياحقي، ابولحسن صبا، حسين ياحقي،مرتضي محجوبي،علي تجويدي، حبيب الله بديعي، ميرنقيبي،زرين پنجه،حسين تهراني و وزيري تبار به هنرنمايي مي پردازند. ياحقي در هجده سالگي با ارکستري کار مي کند که اعضاي آن همگي از نام آوران موسيقي ايران بوده و هستند. حالا به مرور تکنوازي آغاز مي شود. آرشه مي لغزد بر ويولن و شور موسيقي صد چندان مي شود براي ياحقي جوان.. زنده ياد جواد بديع زاده در اين باره مي نويسد، « طبيعت هر چند سال و يا چندين قرن يکبار به درست کردن آدم هايي خارق العاده دست مي زند... ساز او بيشترين اثرها را در جان و مغز و دل من داشته و خوشبختانه پرويز ياحقي جزو آنهايي است که به پا برجا ماندن موسيقي ايراني و رونق آن کمک هاي دو چندان کرده و به خصوص با نهايت ظرافت و قدرتي که بر روي اين ساز فرنگي مي نوازد به آن دسته از متخصصين نشان داده که بيرون بردن اين ساز از موسيقي ايراني تا چه اندازه اي از جلال و ظرافت و قدرت و زيبايي موسيقي ايراني خواهد کاست. آنگونه که حبيب اله نصيري فر در "مردان موسيقي سنتي و نوين ايران" آورده است، ياحقي با بسياري از شعرا و تصنيف سازان به نام ايران همراهي کرده است. که از آن جمله اند، رهي معيري،تورج نگهبان،اسماعيل نواب صفا و... . دوست ديرين ياحقي بيژن ترقي است. از همين روي، بيش از نود درصد از تصانيف آهنگهاي او سروده هاي بيژن ترقي است. ترقي خود در اين ارتباط مي گويد، « ... نواي دلنشين و پر رمز و راز او که به سرگذشت زندگي ما انسان ها مي ماند،گاه به نغمه پر زمزمه جويباران مانند است که صفا و خرمي از آن مي تراود و گاه به صداي بغض گريه عاشقي مي ماند که سوز و درد از آن مي بارد...» پر بي راه نيست که ياحقي نيز در هنگام خاموشي خانم دلکش در گفتگويي خاطر نشان مي کند: دلکش ، از صداهايي بود که در تاريخ موسيقي کمتر يافت مي شوند .

yahaghi-bio02.jpg

پرويز صديق پارسي معروف به پرويز ياحقي، آهنگساز، نواپرداز و نوازنده نام آور ويولن که آهنگسازي ترانه هاي معروفي چون برگ خزان از وي به يادگار مانده است، پنج شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۵ هجری خورشیدی در منزل خود در تهران درگذشت.

پزشکان، علت فوت پرويز ياحقي را ايست قلبي اعلام کرده اند.

پرويز ياحقي در حالي بدرود حيات گفت که آخرين آثارش به نام هاي "مهر و مهتاب" را آماده کرده و به بازار موسيقي در قالب دو سي دي عرضه کرده بود.

وي سال گذشته نيز آلبومي به نام "راز و نياز" را در بازار موسيقي منتشر کرد.

دلیل استفاده از نام فاميل ياحقي

yahaghi-bio04.jpg

 

اگر چه منزل آن ها محل آمد و شد بسياري از بزرگان موسيقي مثل استاداني چون محجوبي ، حسين تهراني ، صبا ، ني داود ، عبادي و دايي او ،مرحوم حسين ياحقي بود ، اما پدر با موسيقي دان شدن او بسيار مخالف بود تا جايي که به بهانه يک ماموريت اداري او را به بيروت برد، اما چيزي نگذشت که اين کودک عاشق ، بيمار شد و علت بيماري او تنها دوري از ساز و موسيقي و آن اساتيد بود.پدر اما همچنان لجاجت مي کرد.

يا حقي مي گويد : ((مادرم در نامه اي خطاب به پدرم نوشت که تو مي خواهي پرويز را بکشي تا حرف خودت را به کرسي بنشاني)) .سه يا چهار سال آنجا با سختي گذشت تا اينکه در آستانه ده سالگي با پول هاي تو جيبي اي که جمع کرده بودم از خانه پدرم فرار کردم و به ايران بازگشتم... . من در ايران ماندم و نزد استاد حسين ياحقي تعليم موسيقي را به صورت جدي ادامه دادم. براي اولين بار در سن پانزده سالگي به راديو راه پيدا کردم و يک قطعه ساز تنها اجرا کردم .اما پدرم اجازه نداد که از نام فاميل صديق پارسي استفاده کنم . به همين دليل دايي گفت که از اين به بعد از نام فاميل ياحقي استفاده کن.

  • Like 12
لینک به دیدگاه

استاد بانو قمرالملوک وزیری

 

ghamar_1.JPG

 

قمرالملوک وزیری (۱۲۸۴ خورشیدی - ۱۳۳۸ خورشیدی)، نخستین زن خواننده ایرانی بود. قمرالملوک در

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
قزوین زاده شد. هنگام تولد پدر نداشت و در ۱۸ ماهگی مادرش هم مرد و از این زمان تحت سرپرستی مادربزرگش که روضه‌خوان زنانه حرم
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
بود قرار گرفت. او در جایی گفته است: «من مدیون تربیت اولیهٔ خودم هستم. چرا که همان پامنبری کردن‌ها به من جرأت خوانندگی داد.»

در جوانی پس از آشنائـی با استاد

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
با ردیف موسیقی ملی آشنا شد و راهش را برای کسب تجربیات از استادان دیگر هموار ساخت. کار پیشرفت قمر در مدتی کوتاه به آنجا رسید که کمپانی «
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
» به خاطر ضبط صدای او دستگاه صفحه پر کنی به تهران آورد. بعد از آن کمپانی «
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
» هم آمد. به گفته
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
۲۰۰ صفحه از قمر ضبط شده است.

قمر نخستین کنسرت خود را در سال ۱۳۰۳ برگزار کرد. روز بعد

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
از او تعهد گرفت که بی حجاب کنسرت ندهد. قمر عواید کنسرت را به امور خیریه اختصاص داد. قمر در سفر
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
در
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
کنسرت داد و عواید آن را صرف
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
نمود. در همدان در سال ۱۳۱۰ کنسرت داد و ترانه‌هایی از عارف خواند. وقتی
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
والی خراسان چند گلدان نقره به او هدیه کرد آن را به
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
پیشکش نمود. با این که عارف مورد غضب والی و دستگاه
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
بود. در سال ۱۳۰۸ به نفع
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
کنسرت داد و عواید آن به بچه‌های یتیم اختصاص داده شد.

گشایش

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
در سال
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
صدای قمر را به عموم مردم رساند.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
وزیر دربار، شیفته او شده بودند. با این‌همه قمر از گردآوری زر و سیم پرهیز می‌‌کرد و درآمدهای بزرگ و هدایای گران را به فقرا و محتاجان می‌داد.

قمرالملوک وزیری در شامگاه پنجشنبه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
در
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
، بر اثر کسالت قلبی در خانه یکی از نزدیکانش درگذشت وی در
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
بین
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
به خاک سپرده شد.

 

 

نوشته روی

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

تنها نه قمر بود هنرمند به عالم

روحم ملکی بود که در جسم بشر رفت آتشی درسینه دارم،

جاودانی عمر من مرگست نامش زندگانی رحمتی کن کز غمت جان می‌سپارم

بیش از این من طاقت هجران ندارم

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

این یکی از معروفترین عکس های مرحوم قمر در جوانی است که نیمتاج طلا بر سر دارد.

 

 

 

 

بانو قمرالملوک وزیری تولد سال ۱۲۸۴ شمسی وفات ۱۴ مرداد ماه

 

در وصف قمر

 

استاد

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
غزل زیبایی را در مدح این شیر زن خوش صدا و گشاده دست سروده است.

همچنین استاد

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
در وصف این بانو فرموده: قمرالملوک
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
ایران است.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

این یکی از معروفترین عکس های مرحوم قمر در جوانی است که نیمتاج طلا بر سر دارد.

 

 

 

 

بشنوید :

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

بشنوید :

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

بشنوید :

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

بشنوید :

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

بشنوید :

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

بشنوید :

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

بشنوید :

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

بشنوید :

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

قمر در کودکي پدر و مادرش را از دست داد و با مادر بزرگ خود زندگي مي کرد. نزديکي با مادربزرگ که خواننده اشعار مذهبي بود نخستين انگيزهً رغبت او به خواندن شد. ابتدا نزد يک معلم گمنام و همچنان ناشناخته، به فراگيري آواز پرداخت و پس از آن با مرتضي ني داود آشنائـي پيدا کرد. راهيابي به محضر اين استاد از يک سو قمر را با رديف موسيقي ملي آشنا کرد و از سوي ديگر راهش را براي کسب تجربيات بعدي از استادان ديگر هموار ساخت. مرتضي ني داود درباره نخستين برخود خود با قمر چينين مي گويد که: " ... اولين بار که قمر را ديدم سنش خيلي کم بود. در حدود هفده يا هجده سال داشت. اين ديدار در محفلي پيش آمد که من هم به آن دعوت شده بودم. يکي از حاضران ساز مي زد ولي من هيچ از طرز نواختنش خوشم نيامد. اما همين که قمر شروع به خواندن کرد به واقعيت عجيبي پي بردم. صداي اين خانم جوان به قدري نيرومند و رسا بود که نمي شد باور کرد ... " همين آشنائي نخستين بود که پس از دو سال پاي قمر را به کلاس ني داود باز کرد. کار پيشرفت قمر در مدتي کوتاه به آنجا رسيد که کمپاني " هيزماسترزويس " به خاطر ضبط صداي او دستگاه صفحه پر کني به تهران آورد. بعد از آن کمپاني "پوليفون" هم آمد و کمپاني هاي ديگر و به قول ني داود، قمر اين همه اهميت پيدا کرده بود.

****

قمرالملوک وزيري پس از شيدا و عارف در موسيقي نوين ايران رخ نمود ولي بي ترديد نقشي دشوارتر و دليرانه تر از آن دو ايفا کرده است؛ زيرا اگر مردي که به موسيقي مي پرداخت گرفتار طعن و لعن مي شد ولي مجازات زن موسيقي پرداز " سنگسار شدن " بود. زن برده در پرده بود، پرده اي به ضخامت قرن ها. قمر به هنگام نخستين کنسرت خود که در آن " بي حجاب " ظاهر شده بود، سر و کارش به نظميه افتاد. اين ماجرا اگر چه براي او خوشايند نبود، ولي بهرحال سر و صدايي کرد که در نهايت به سود موسيقي و جامعه زنان بود. قمر خود دربارهً نخستين کنسرتش مي گويد : " ... آن روزها، هر کس بدون چادر بود به کلا نتري جلب مي شد. رژيم مملکت تغيير کرده و پس از يک بحران بزرگ دورهً آرامش فرا رسيده بود مردم هم کم کم به موسيقي علاقه نشان مي دادند. به من پيشنهاد شد که بي چادر در نمايش موزيکال گراند هتل حاضر شوم و اين يک تهور و جسارت بزرگي لازم داشت. يک زن ضعيف بدون داشتن پشتيبان، ميبايست برخلاف معتقدات مردم عرض اندام کند و بي حجاب در صحنه ظاهر شود. تصميم گرفتم با وجود مخالفت ها اين کار را بکنم و پـيه کشته شدن را هم به تن خود بمالم. شب نمايش فرا رسيد و بدون حجاب ظاهر شدم و هيچ حادثه اي هم رخ نداد، و حتي مورد استقبال هم واقع شدم و اين موضوع به من قوت قلبي بخشيد و از آن به بعد گاه و بيگاه بي حجاب در نمايش ها شرکت مي جستم و حدس مي زنم از همان موقع فکر برداشتن حجاب در شرف تکوين بود ... " .

او نخستين زني بود که بعد از قرةالعين بدون حجاب در جمع مردان ظاهر شد. و مي گفت:

مرمرا هيچ گنه نيست به جز آن که زنم زين گناه است که تا زنده ام اندرکفنم

****

قمر نخستين کنسرت خود را در سال 1303 برگزار کرد. روز بعد کلا نتري از او تعهد گرفت که بي حجاب کنسرت ندهد. قمر عوايد کنسرت را به امور خيريه اختصاص داد. قمر در سفر خراسان در مشهد کنسرت داد و عوايد آن را صرف آرامگاه فردوسي نمود. در همدان در سال 1310 کنسرت داد و ترانه هايي از عارف خواند. وقتي نيرالدوله چند گلدان نقره به از هديه کرد آن را به عارف پيشکش نمود. با اين که عارف مورد غضب بود. در سال 1308 به نفع شير خورشيد سرخ کنسرت داد و عوايد آن به بچه هاي يتيم اختصاص داده شد. به گفته دکتر خرمي 426 صفحه و به گفته دکتر سپنتا 200 صفحه از قمر ضبط شده است.

****

گشايش راديو به سال 1319 بزرگترين تکيه گاه قمر و هنرمندان همزمان او بود. مردم توانستند در سطحي گسترده تر با او رابطه برقرار سازند. رابطه اي که به زودي به پيوندي ناگسستني تبديل شد. ديگر همهً گوش ها تشنه صداي مخملي قمر شده بود. قمر ديگر به اوج شهرت رسيده بود و بزرگان شعر و ادب و موسيقي براي ديدارش و بهره گيري از صداي يکتايش سرودست مي شکستند. تاريخ موسيقي ملي ما، هرگز چنين اوج پيروزمندانه اي را به نام کسي ثبت نکرده و چنين جذبه اي را در هنر و صداي کسي به ياد ندارد. مقتدران کيسه هاي اشرفي به او هديه مي کردند و هنرمندان بي زور و زر، عشق هيجان زدهً خود را نثارش مي ساختند. تيمورتاش وزير دربار عاشق دلخستهً او بود، عارف قزويني شيفته و مجذوب او شده بود و ايرج ميرزا با وجود خوبرويان ديگرش دل در گرو عشق قمر داشت.

قمر نيز مانند عارف درويش بود. از گردآوري زر و سيم پرهيز مي کرد و به اصطلاح اهل فن گردآوري، از (عقل معاش) بي بهره بود. درآمدهاي بزرگ و هداياي گران را به دست نيامده از دست مي داد. اندرزهاي مشفقانهً دوستان نيز در او مؤثر نيفتاد و حتي در هنگام تنگدستي نيز گشاده دستي را از دست نمي نهاد. حسن علوي کيا در مجله ره آورد چنين مي نويسد : در سالهاي 1325 يا 26 با عده اي از دوستان در خانه دکتر فرزين دندان پزشک دعوت داشتيم که قرار بود قمرالملوک وزيري هم در آن ميهماني شرکت کند همراه دکتر به کاباره اي که قمر مي خواند رفتيم و بعد از ساعت 10 شب سوار اتومبيل ما شد و گفت مي خواستم خواهش کنم مرا به حدود اکبرآباد ببريد که قبول کرديم. وقتي به آنجا رسيديم به يکي از باغ هاي قديمي وارد شد و داخل ساختمان توي اتاقي رفت که محل سکونت باغبان بود. پنجره اي به خارج داشت که داخل اتاق ديده مي شد. قمر وارد اتاقي شد که يک زن و مرد جوان با دو بچه زير کرسي نشسته بودند. قمر يکي از بچه ها را که ظاهرأ بيمار بود بغل گرفت و بوسيد و کيف پول خود را باز کرد و يک بسته اسکناس در آورد و روي کرسي گذاشت. معلوم شد مزد آن شب کاباره را به اين خانواده داده است. قمر وقتي بيرون آمد عذرخواهي کرد و گفت مادر اين بچه بيمار سالها به من خدمت کرده و من هر شب به آنها سر مي زنم. قمرالملوک وزيري در سالهاي آخر عمر در اتاقي که فرش نداشت زندگي مي کرد. به شدت بيمار بود. حتي کسي را نداشت که برايش غذا بپزد. نورعلي برومند و حسين ضربي همت کردند و دوستداران قمر براي او پولي جمع کردند که حدود 12 هزار تومان شد تا خانه اي در تهران پارس بخرد. پول را به قمر دادند و چند روز بعد بديدار او رفتند که او را ياري کنند تار خانه را بخرد، معلوم شد تمام آن پول را به بچه يتيمي داده که قمر سرپرستي او را بر عهده داشته است تا براي خود خانه اي بخرد و پس از قمر در آن خانه زندگي کند. قمر چند روز بعد فوت کرد. قمرالملوک وزيري عاقبت در شامگاه پنجشنبه پانزدهم مرداد ماه 1338 در شميران، در خانه يکي از نزديکانش در گذشت. استاد محمد حسين شهريار غزل زيبائي دارد درباره قمر که چنين است:

از کوري چشم فلک امشب قمر اينجاست آري قمر امشب به خدا تا سحر اينجاست

آهسته به گوش فلک از بنده بگوئيد چشمت ندود اينهمه يکشب قمر اينجاشت

آري قمر آن قـُمري خوشخوان طبيعت آن نغمه سرا بلبل باغ هنر اينجاست

شمعي که بسويش من جان سوخته از شوق پروانه صفت باز کنم بال و پر اينجاست

تنها نه من از شوق سراز پا نشناسم يکدسته چو من عاشق بي پا و سر اينجاست

هر ناله که داري بکن اي عاشق شيدا جائي که کند ناله عاشق اثر اينجاست

مهمان عزيزي که پي ديدن رويش همسايه همه سر کشد از بام و در اينجاست

ساز خوش و آواز خوش و بادهً دلکش اي بيخبر آخر چه نشستي خبر اينجاست

آسايش امروزه شده درد سر ما امشب دگر آسايش بي درد سر اينجاست

اي عاشق روي قمر اي ايرج ناکام برخيز که باز آن بت بيدادگر اينجاست

آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود باز آمده چون فتنهً دور قمر اينجاست

اي کاش سحر نايد و خورشيد نزايد کامشب قمر اينجا قمر اينجا قمر اينجاست

 

 

 

 

Zahir-Vaziri.jpg

  • Like 10
لینک به دیدگاه

استاد بانو دلکش

 

 

delkesh.jpg

ترانه‌های ماندگار

 

از ماندگارترین تصنیف‌های دلکش می‌توان به تصانیف زیر اشاره کرد.

به کنارم بنشین ، یاد کودکی ، آتش کاروان ، بازگشته ، سفرکرده ، بر تربت حافظ ، ساز شکسته ، می‌گذرم ، پربسته ، گردباد ، آمد با دلجویی ، یاد من کن ، بردی از یادم (دو صدایی با ویگن) ، آمد نو بهار ، اسیر دام تو ، پشیمان شدم ، آه بی اثر و ....

فيلم‌ها

 

دلکش در چند فيلم سینمایی نیز شرکت کرده است که عبارت‌اند از:

 

  • شرمسار
  • مادر (همراه با قمرالملوک وزیری)
  • افسونگر
  • دسیسه و قمار زندگی
  • فردا روشن است.

مرگ

 

دلکش چهارشنبه شب ۱۱ شهریور ۱۳۸۳ در سن ۷۹ سالگی در بيمارستان مهر در تهران به مرگ طبيعی درگذشت. از تدفین او در قطعه هنرمندان بهشت زهرا جلوگیری شد و بنا به خواست فرزندش وی را در امامزاده طاهر کرج به خاک سپردند.

 

 

دلکش خواننده موسيقی ايرانی چهارشنبه شب در سن 79 سالگی در بيمارستانی در تهران به مرگ طبيعی درگذشت.

با مرگ دلکش جامعه موسيقی ايران خواننده ای را از دست داد که نه تنها صدائی رسا و تاثير گذار داشت، بلکه در فرآيند نوآوری در موسيقی سنتی نقشی عمده ايفا کرد.

عصمت باقرپور با نام هنری "دلکش" در سال 1304 در بابل زاده شد. هنوز نوجوان بود که نزد خواهرش به تهران آمد و در مدرسه ای که درس می خواند، توجه آموزگار موسيقی" ظهيرالدينی" را به سوی خود جلب کرد که صدای او را پر رنگ و شايسته پرورش تشخيص داده بود.

 

آيا شما خاطره ای از دلکش و آهنگ های او داريد؟

ظهيرالدينی او را به دفتر روح الله خالقی در انجمن موسيقی ملی برد و خالقی او را به دست عبدالعلی وزيری خواننده معروف آن زمان سپرد که فوت و فن آوازخوانی را به او بياموزد.

 

clear.gif20040903123309delkash203a.jpg روی جلد نوار آواز خاطرات

 

دوسه سالی بعد پس از آموختن آنچه بايد، دلکش در سال 1322 فعاليت آوازخوانی خود را آغاز کرد و در سال 1324 به عنوان آوازخوان به استخدام راديو ايران در آمد که تازه پنج سالی از بنيادش گذشته بود. زندگی دلکش از زبان خود او در گفتگوئی با شاهرخ گلستان

در آن سالها، موسيقی سنتی که بر اثر تکرار و تقليد، جاذبه خود را از دست داده بود، نياز بسيار به نوآوری داشت. انديشه و احساس نو، آهنگ نو و صدای تازه می طلبيد تا از رکود پيش آمده به در آيد. نياز به صدای گرم و رسای زنانه به ويژه برجسته می نمود. قمر الملوک وزيری رفته رفته از توان خواندن افتاده بود و ملوک ضرابی نيز ديگر جاذبه پيشينش را نداشت.

از سوی ديگر آهنگسازان نسل جوانتر که قصد نو آوری در موسيقی سنتی داشتند، به صداهای تازه ای نياز داشتند که با نو آوری های آنها سر سازگاری داشته باشد. دلکش يکی از بهترين اين صداها بود که از بخت خوش به همکاری دائمی با مهدی خالدی، آهنگساز نو آور و از شاگردان ابوالحست صبا پرداخت.

همکاری ثمربخش

همکاری دلکش و خالدی نه تنها برای هر دو آنها مفيد بود و هر يک موفقيت ديگری را تضمين می کرد، بلکه در کار ساخت و پرداخت و اجرای تصنيف نيز تحولی پديد آورد.

تا آن زمان تصنيف خوانی چندان اهميتی نداشت و حتی آواز خوانان برجسته خواندن تصنيف را خلاف شان و اعتبار می دانستند.

 

clear.gif20040902170733delkash203a.jpg

اما در آفريده های خالدی تصنيف اهميت ويژه ای پيدا کرد و صدای رسای دلکش بر اين اهميت و جاذبه تاکيد می گذاشت. در برنامه های اجرائی "خالدی - دلکش"، تصنيف دوبار اجرا می شد و در آغاز و پايان برنامه جای "پيش در آمد" و "رنگ" می نشست. اين روش ابداعی از آنجا که بر جاذبه های برنامه های موسيقی می افزود، بزودی فراگير شد و جای تصنيف در همه برنامه های موسيقی راديوئی گسترده تر و برجسته تر گرديد.

متاسفانه همکاری دائمی دلکش و خالدی هفت سالی بيش به درازا نکشيد و آن دو در سال 1331 از هم جدا شدند.

با اين همه صدای دلکش آنچنان پر و پيمان و جذاب بود که توانست در پيوند با آفريده های آهنگسازان ديگر نيز جلوه بسيار پيدا کند.

دلکش پس از خالدی به ترتيب با جواد لشگری، بزرگ لشگری، حبيب الله بديعی و علی تجويدی به همکاری پرداخت. در اين ميان همکاری او با تجويدی پربارتر از ديگران بود و ترانه های بسياری زيبائی از اين همکاری به يادگار مانده است.

گفتنی است که دلکش خود نيز آهنگ می ساخت البته با نام مستعار " نيلوفر". " ساز شکسته" يکی از آهنگهائی است که او خود ساخته و خوانده است.

ترانه ها و فيلمها

 

clear.gif20040902170715delkash203.jpg دلکش و پسرش سهيل - عکس از اصغر بيچاره

 

غير از " ساز شکسته" خوانده های زيبای ديگری نيز از دلکش بجای مانده است: آمد نوبهار، آشفته، دل غافل، آه بی اثر، تنها منشين، پشيمان شدم، ياد کودکی، سفر کرده، شب تنهائی، آتش کاروان، به کنارم بنشين و... آتش کاروان( آهنگ از تجويدی و با شعر بيژن ترقی) و به کنارم بنشين ( از خالدی با شعر رهی معيری) از بازمانده های از ياد نرفتنی دلکش به شمار می روند.

از آن گذشته دلکش شماری از ترانه های بومی شمال ایران را نیز بازخوانی کرده است؛ آنهم در سالهایی که رغبت به "بومی خوانی" فراگیر نشده بود.

بازخوانی او بویژه از قطعه معروف "امیری" بسیار زیبا و دقیق از کار درآمده است.

 

دلکش در چند فيلم سینمایی نیز شرکت کرده است که عبارتند از: شرمسار، مادر (همراه با قمرالملوک وزیری)، افسونگر و دسیسه.

دلکش سه چهار سال پیش در سفری به شهرهای مختلف اروپا، با بازخوانی ترانه های پیشین خود، یکبار دیگر تحسين و ستایش ایرانیان برونمرزی را برانگيخت.

در آخرين سفر دلکش به لندن، بخش فارسی بی بی سی مجموعه ای از خاطرات و شرح حال دلکش با صدای خود او فراهم کرد. گفتگو، تنظيم و تهيه اين مجموعه را که "آواز خاطرات" نام دارد، شاهرخ گلستان برعهده داشت.

  • Like 10
لینک به دیدگاه

ابوالحسن صبا از موسیقیدانان و آهنگسازان ایرانی است که صدای ویولن را به خدمت موسیقی ایرانی گرفت.

 

وی یکی از شخصیتهای برجسته در موسیقی و هنر ایران در نیمه اول قرن بیستم است. صبا باشاگردانی که پرورش داد و با روشهایی که در نواختن سازهای ایرانی نوشت، روی نسل های بعد از خود اثر شگرفی گذاشت. وی به روایتی در سال ۱۲۸۱ و به روایت دیگری در چهاردهم فروردین ماه ۱۲۸۲، در محله ظهیرالسلام تهران زاده شد. پدرش، ابوالقاسم خان کمال السلطنه، مردی از خاندان فضل و هنر نوه محمودخان صبا، ملك الشعراى درباره فتحعلى شاه قاجار بود.

 

ابوالحسن که بعدها نام جد بزرگش صبا را برای نام خانوادگی خود برگزید، از همان کودکی علاقه خاصی به موسیقی داشت به طوریکه در پنج سالگی به انگشتان پاهایش نخ می بست و با کمک دهانش صدای تار در می آورد. پدرش که خود اهل موسیقی بود و به آن علاقه داشت، صبا را در شش سالگی پیش دوستانش که از اساتید موسیقی بودند، برد تا به او نوازندگی بیاموزند.

 

صبای جوان آنچنان شیفته موسیقی بود که روزها سه تارش را به مدرسه می برد و در زنگ تفریح، همشاگردی هایش را دور خود جمع می کرد و برای آنها می نواخت. وی بسیاری از سازهای ایرانی را می نواخت و هر کدام را نزد استادان برجسته زمان خود یاد گرفته بود؛ ویولن از حسن خان هنگ آفرین، تار و سه تار از میرزا عبدالله و درویش خان، سنتور از علی اکبر شاهی، کمانچه از حسین خان و تنبک از حاجی خان ضربی.

 

علاقه و استعداد صبا در زمینه موسیقی باعث شد که وی رفتن به مدرسه عالی موسیقی را به کالج آمریکایی ترجیح دهد. در سال۱۳۰۲ کلنل علینقی وزیری، از تارنوازان برجسته تاریخ موسیقی ایران، مدرسه عالی موسیقی را تأسیس نمود و ابوالحسن صبا در آنجا مشغول به تحصیل شد. از همان جا بود که صبا با ایجاد سبک جدیدی در نواختن ویولن تأثیر شگرفی در نحوه نواختن آن در موسیقی ایرانی گذاشت. وی معتقد بود که قبل از این مدرسه، ویولن در موسیقی ایرانی به طرز مخشوشی نواخته می شد که شایسته آن نبود و در حقیقت ویولن از روی کمانچه مشق می شد.

 

صبا در ۲۲ سالگی دانشجوی ممتاز و تکنواز برنامه های مدرسه عالی موسیقی شد و مورد احترام و تشویق اساتید و دوستانش قرار گرفت. نخستین اثر ضبط شده صبا قطعه «زرد ملیجه» با ویولن بود که در میان دو بند سرود «ای وطن» به صدای روح انگیز در سال ۱۳۰۶ در قالب صفحه تولید شد، که بسیار هم مورد توجه قرار گرفت.

 

استاد صبا در سال ۱۳۰۶ از طرف استاد علینقی وزیری مأمور شد تا در رشت مدرسه ای مخصوص موسیقی تأسیس کند. وی نزدیک به دو سال در رشت اقامت داشت. در طول این دو سال، علاوه بر تدریس موسیقی به روستاها و کوهپایه های اطراف رشت می رفت و به جمع آوری آهنگ ها و نغمه های محلی می پرداخت. او آنچه که در ساز نوازندگان یا نی چوپانان می شنید، به دقت به روی کاغذ می آورد. نوازندگان محلی تعریف می کردند که وقتی صبا به دیدارشان می رفت با چه دقتی به سازشان گوش می داد و می نوشت و با چه شور و اشتیاقی آنچه را که شنیده بود، برای ایشان می نواخت. صبا معتقد بود که منابع و سرچشمه های اصلی موسیقی سنتی ایرانی همان آهنگ ها و نغمه های محلی است. دکتر تقی تفضلی، نویسنده و موسیقی شناس، درباره صبا می گوید:

 

«صبا نگران بود که یک عده همیشه می گویند موسیقی ایرانی غم انگیز، پردرد و غمناک است. می گفت اگر قرار باشد که برای عوض کردن آن، بگردند که یک موسیقی نشاط انگیز پیدا کنند و خدای ناکرده ریشه آن موسیقی، موسیقی ایرانی نباشد، این صدمه و آسیبی است که به موسیقی ایرانی می خورد و نوعی از موسیقی بوجود می آید که ایرانی نخواهد بود. زیرا می بینیم عده ای هستند که موسیقی اصیل ایرانی را فراموش کرده اند و موسیقی که تحویل جوانها می دهند، چیزی که نیست، موسیقی اصیل ایرانی است! صبا از اشخاصی است که کاملاً سنت موسیقی ایرانی را حفظ کرده و باعث افتخار موسیقی ایرانی است.»

 

ذوق و شیوه پژوهندگی صبا در زمینه جمع آوری و تنظیم موسیقی محلی منحصر بفرد بود. ژاله، دخترش، در این زمینه می گوید: « یک روز درویشی از کنار منزل ما رد می شد و مشغول نواختن آهنگی بود. پدر را دیدیم که با عجله و با همان لباسِ منزل بیرون رفت و به دنبال درویش دوید تا آن ترانه را ثبت کند و از هر تکه برگه ای که در جیب داشت برای ثبت آن ترانه استفاده کرده بود.»

 

حاصل تلاشهای صبا و ارمغانهایی که وی از سفر گیلان با خود آورد، قطعات به یادماندنی نظیر دیلمان، رقص چوبی قاسم آبادی، کوهستانی و امیری مازندرانی بود. این سفرها در حقیقت روح معلمی را در صبا پرورش داد. سفر صبا به گیلان نقطه عطفی در زندگی او و همچنین در سرنوشت موسیقی ایران به شمار می آید. پس از برگشتن از گیلان نیز ، در سال ۱۳۱۰، در دو اتاق از خانه بزرگ پدریش کلاس موسیقی دایر نمود و مشغول به تدریس شد.

 

در سال ۱۳۱۱ صبا با یکی از شاگردان خود با نام منتخب اسفندیاری، دختر عموی نیما یوشیج، ازدواج کرد و صاحب سه دختر با نامهای غزاله، ژاله و رکسانا شد. او هیچگاه فرزندانش را به یادگیری موسیقی تشویق نمی کرد. به گونه ای که دخترش، غزاله، از پدرش شنید که می گفت:« از نسل خودم موسیقیدان نمی خواهم!»

 

از آنجاییکه صبا در مدرسه عالی موسیقی درس خوانده بود، بسیاری او را به عنوان موسیقیدان مطرح می شناختند که در این میان صفحاتی که وی پر کرده بود نیز در شهرت وی نقش بسزایی داشت و باعث جذب شدن شاگردانش می شد. اما هنگامیکه «رادیو تهران» در سال ۱۳۱۸ شروع به کار کرد، صدای ساز و آواز او به گوش همه ایرانیان رسید و از آن هنگام صبا به عنوان استاد یگانه ویولن شناخته شد. صبا، علاوه بر ویولن، سازهای دیگر را نیز تعلیم می داد و با بهره گیری از تجربیاتش در دوران یادگیری خود، از روشهای گوناگونی جهت تدریس استفاده می نمود، به خصوص در مورد ویولن، که چندان دنباله رو روشهای غربی نبود. وی در تدریس، سعی می کرد که هرچه می داند به هنرجو بیاموزد. از آنهایی که با استعداد بودند اما توانایی پرداخت شهریه را نداشتند، مبلغی دریافت نمی کرد و به گفته فرزندانش، شبها تا دیر وقت به کار تدریس مشغول بود. از نظر صبا، در موسیقی و یادگیری آن، همواره مرزی وجود دارد که برخی می توانند از آن عبور کنند و به پیش بروند و برخی نمی توانند. او افراد با استعداد را تشویق می کرد و افرادی را که نمی توانستند از آن مرز عبور کنند، به کار دیگری ترغیب می نمود.

 

حاصل این تلاشها در تعلیم موسیقی افرادی بودند نظیر: علی تجویدی، رحمت الله بدیعی، فرامرز پایور، منوچهر جهانبگلو، ملکه برومند و امیر همایون خرم.

 

آثار مکتوب صبا در زمینه تدریس عبارتند از ردیف مجلس برای ویولن (در سه جلد)، برای سنتور (در چهار جلد) و برای تارو سه تار (در یک جلد). تعدادی از آثار معروف صبا عبارتند از: زنگ شتر، بهارمست، به زندان، بياد گذشته، درقفس و چهارمضرابهاى گوناگون.

 

صبا، علاوه بر موسیقی، نقاشی را در دوران جوانی در مدرسه کمال الملک آموخت. وی علاوه بر آشنایی کامل با ادبیات کلاسیک ایران، زبان انگلیسی را خوب می دانست و از ادبیات جدید نیز اطلاع داشت. این موسیقیدان بزرگ با نیما یوشیج و شهریار روابط نزدیک داشت. از میان تمام سازهایی که می نواخت، «سه تار» را برای خلوت تنهایی خود برگزیده بود و عقیده داشت که سه تار بهترین وسیله ای است که نوازنده می نواند با آن احساساتش را بیان کند. صبا را مى توان احيا كننده روش صحيح و قديمى سه تار نوازى دانست.

 

ابوالحسن صبا تا آخر عمر خود به تعلیم موسیقی مشغول بود. وی در ۲۹ آذرماه سال ۱۳۳۶ در سن پنجاه و پنج سالگی بر اثر بیماری قلبی در تهران در گذشت و با یک تشییع جنازه با شکوه در گورستان ظهیرالدوله تهران به خاک سپرده شد. خانه صبا پس از مرگش، در سال ۱۳۵۳ توسط دانشکده هنرهای زيبای کشور تبديل به موزه شد و بسياری از نقاشی ها و آثار تزئينی و سازهايی که ساخته بود در آن نگاهداری می شود.

 

استاد شهریار، شاعر معاصر برجسته ایرانی، با ابوالحسن صبا از دوران جوانی صمیمی بود و در زمان مرگ او نیز، بر بالینش حضور داشت. استاد شهریار قطعه زیر را پس از مرگ ابوالحسن صبا سروده است:

 

چه شرابي به تو دادند که مــــــدهوش شدي؟

اي صبا با تو چه گفتند که خاموش شدي؟

چه بـلا رفت که خاکســـــتـر خاموش شدي؟

تو که آتشکده عـشـق و مـحـبـت بـــودي

که خـود از رقت آن بـيخود و بـيـهوش شدي

به چه دستي زدي آن ســــاز شبانگاهي را

چه شنفتي که زبان بستي و خود گوش شدي؟

تو بصد نغمه، زبان بودي و دلها هم گوش

نه گمان دار که رفـتـي و فـرامـــــوش شـدي

خلق را گر چه وفا نيست و ليـکن گل من

تو هم آمـيـخـتـه بـا خـون ســـــياوش شـدي

تـا ابـد خـاطـر ما خوني و رنگين از تست

روحش شاد...

  • Like 13
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

استاد محمود محمودی خوانساری

 

 

 

2828053303_cfb4b8dc1e.jpg?v=0

 

سالشمار :

1313– تولد در محله "ری سان" خوانسار

1326 – درگذشت پدر که از روحانیان به نام خوانسار بود و مهاجرت به تهران

1330– نخستین اجرا در رادیو نیروی هوایی با آهنگ منصور احمدی

1333– خدمت سربازی

1335– آشنایی با استاد صبا

1337 – مهاجرت به شیراز و اجرا در رادیو شیراز

1339 – دعوت به برنامه گلها به سفارش جهانگیر ملک

1353 – کنسرت در انگلستان برای دانشجویان ایرانی

1366– درگذشت در تهران

 

 

یک شاخه گل 398

آواز : محمود محمودی (خوانساری)

اشعار : حافظ

همنوازان آواز : حبیب الله بدیعی – مجید نجاهی

ضرب : امیر ناصر افتتاح

آهنگ موزون : مهدی خالدی

دستگاه : سه گاه

گوینده : فیروزه امیر معز

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

جفا بریم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن

به می پرستی از آن نقش خود بر آب زدم که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن

به پیر میکده گفتم که چست راه نجات بخواست جام می و گفت راز پوشیدن

مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن

بود آیا که در در میکده ها بگشایند گره از کار فروبسته ما بگشایند

در میخانه ببسیتند خدایا مپسند که در خانه تزویر و ریا بگشایند

اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند

به صفای دل رندان و صبوحی زدگان بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند

آواز :

درآمد با تحریر

زابل (همراه شعر)

من ترک عشق و شاهد و ساغر نمی کنم صد بار توبه کردم و دیگر نمی کنم

زابل

باغ بهشت و سایه طوبی و قصر حور با خاک کوی دوست برابر نمی کنم

مویه

تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است گفتم کنایتی و مکرر نمی کنم

فرود به سه گاه

حافظ جناب پیر مغان جای دوست است من ترک خاکبوس این در نمی کنم

 

 

پایان داستان زندگی محمودی

سال ۵۶ محمودی ۴۵ ساله بود که از خواندن دست کشید.در حالی که برای یک حنجره خوب و سینه ای صاف لااقل تا حدود ۶۵-۷۰ سالگی امید بهرهدهی و کار مثبت وجود دارد.بهر حال وقتی زمینه کار و فعالیت برای او ناممکن شد گوشه نشینی اختیار کرد.بعضی از دوستانش به او پیشنهاد جلای وطن کردند اما نپذیرفت.چون از همان اوایل کار خود اعلام کرده بود:"من عاشق مملکتم هستم .من اینجا را با همه حال و هوایش دوست دارم . من به موسیقی ایرانی عشق میورزم و با این همه ادعائی ندارم و خود را هنرمند نمی دانم و منتی هم بر سر مردم نمیگذارم."

حالا دیگر مححمودی مانده و اطاقش.در یک خانه کوچک واقع در منطقه نارمک،که ساختمان آن کلنگی بود .سه اطاق کوچک و یک آشپزخانه کوچکتر . مالک قانونی آن مادرش بود.کنار طاقچه و چسبیده به دیوار آن تختخواب او قرار داشت که بیشتر سطح اطاق را اشغال کرده بود.پائین تخت خواب یک قفسه چوبی با درب کشویی از شیشه جای کتابهای او بود و درکنار آن یک پخش صوت با جعبه نوارهای موسیقی جای داشت.

در همان نزدیکی یک تنبک روی زمین بود که در نقطه نزدیک به محیطش سوراخ کوچی در اثر افتادن آتش سیگار ایجاد شده بود.کف اطاق یک قالیچه کهنه و تقریبا مندرس پهن بود.کنار پنجره شمالی یک بخاری آزمایش قرار داشت که لوله آن از شیشه پنجره خارج شده و بوی سوی پشت بام بالا رفته بود.در فاصله درب اطاق و بخاری روی دیوار یک سه تار ساخته مرحوم عشقی آویخته بود و نزدیک آن قابی نصب شده بود که با خط خوشی این شعر را در خود جای داده بود:

یارب بر خلق ناتوانم نکنی بر بوته صبر امتحانم نکنی

از طعنه دشمنان مرا باکی نیست مستوجب رحم دوستانم نکنی

روی دیوار بالای طاقچه یک بیت از حافظ برروی ورق کاغذی خوشنویسی شده با پونز به دیوار چسبیده بود:

هنر نمی خرد ایام و غیر از اینم نیست کجا روم به تجارت بدین کساد متاع

همچنین داخل قاب دیگری این شعر به چشم میخورد که :

با هرکه حرف دوستی آغاز میکنم خوابیده دشمنی است که بیدار می کنم

از بس که در زمانه یکی اهل درد نیست اظهار درد خویش به دیوار میکنم

روی طاقچه هم چند قاب عکس با تصاویری از پدر و دوستان هنرمندش قرار داشت.

این اطاق با این محتویات عبارت بود از کل دار و ندار محمودی از این جهان بزرگ .اطاقی کوچک که انسانی بزرگ را در خود جای داده بود .

محمودی در آن سالها به حکم جبر شرایط و به خاطر بیماری روحی خویش محکوم به حبس در اطاقش بود لاجرم ترجیح میداد که شبها را تا صبح بیدار بماند ، و روزها را هرچه میتواند در خواب (که برادر مرگ است) باشد،تا کمتر ناچار شود تا صدای گوش خراش زندگی را بشنود.

از او در این سالها یادداشت هایی به جا مانده که در نثر صمیمی و ساده نوشته شده اند.

دیگر به آخرین سالهای حیات محمودی نزدیک گشته ایم .در آن اطاق کذائی چراغی هر شب تا طلوع سپیده روشن است و در تداوم مکرر این خاموش و روشن شدن ها،یک شب زنده دار خسته و ملول باقی مانده فرصت زندگی را در عوالم ذهنی پرسه میزندو تنهایی سرد و کسالت باری را طی میکند. این اوست که می خواند:

کشید کار ز تنهایی ام به شیدائی ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی

و یا : در فغانم از دل دیر آشنای خویشتن خو گرفتم همچو نی با ناله های خویشتن

جز غم و دردی که دارد دوستی ها با دلم یار دلسوزی ندیدم در سرای خویشتن

از آن همه حرف ها که در دل دارد و با کس نگفته است،گاه بعضی از مطالب کوتاه و گفتنی اش را بر کاغذی یادداشت می کند.

با عناوینی مثل:"یادداشتی کوتاه برامی خودم،نه برای کسی" و می نویسد:

"اگر از من در مورد زندگی ام بپرسنمد خیلی کوتاه و مختصر می گویم از کودکی تا کنون دردها و رنج ها و شکنجه هایی که کوه هم طاقت آنرا نداشت کشیده ام وهمچنین زیبا ترین حال های دنیا را کرده ام و داشته ام. اکنون که این چند خط را رقم میزنم رهاترین و بی آرزو ترین دقایق عمرم را می گذرانم.هرگز ناسپاس نبود و برعکس حق شناس ترین بنده های کوچک خدای یگانه ام.....

من با سرافرازی و افتخار فریاد می زنم که در اطاقی که چند عکس از سوته دلان روزگار است و یکی دو تا سه تار هم در کنار آنهاست روز و شب میگذرانم و اگر بگذارند سلطان وقت خویشم و میگویم:

بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

....."

در این سالها محمودی میان ۴۸ تا ۵۲ سال دارد اما از فرط پریشانی و پژمردگی به مردی ۶۰-۷۰ ساله می ماند.به بیماری های مختلفی مبتلاست که اکثرا از نوع امراض روان-تنی هستند.

نویسنده کتاب ادامه میدهد:در یکی از روزهای آخر فروردین ۱۳۶۶ تلفنی به او زدم.بعد از خنده و شوخی و احوالپرسی گفتم

با عجله به اتومبیل برگشتم و در حالی که حرکت میکردم مشندیم که همسایه میگفت،آرام باشید و براعصابتان مسلط باشید.

با آنکه از خانه ما تا منزل محمودی راه چندان طلانی نبود،اما در مسیری شلوغ این فاصله به نظرم طولانی آمد.در آن دقایق پریشانی و اضطراب دفتر خاطرات ۲۰ سال اشنایی و دوستی با او را در ذهنم ورق میزدم.

آن شب که برای اولین باز آوازی شنیدم با زنگ صدائی گرم و گیرا در خدمت بیان این شعر زیبای سعدی:

بخت آئینه ندارم که در او می نگری خاک بازار نیرزم که بر او می گذری

پس از اتمام برنامه برای نخستین بار نام محمودی خوانساری را از گوینده رادیو شندیم.از آن پس تحت هر شرایطی که بود سعی میکردم پای رادیو باشم.هر چه جستجو کردم نتوانستم خبری و نشانه ای از او بیابم غافل از اینکه قضای الهی بر آن قرار گرفته بود که با تنظیم ماجرایی ظرف مدت کوتاهی پس از آن شب زمینه آشنایی و بعد هم دوستی ارادتمندانه مرا با او ترتیب دهد.

برای خواهرم خواستگار آمده بود،من هنگامی که از بزرگترها شنیدم ممکن است او با برادر یکی ار خوانندگان رادیو به نام محمودی ازدواج کند از تعجب مات و از خوشحال حیران شدم.در سال ۱۳۴۷ آن پیوند عقد و ازدواج بسته شد .برای اولین بار در جشن عروسی خواهرم او را دیدم .بلند قات و برومند،با ظاهری آراسته و بسیار موقر با یک سبد پر از گل های رنگارنگ به میهمانی آمد.چنان محجوب و سر به زیر به گوشه ای نشست که انگار مهمانی غریبه بود.با ادب و احترام به نزد او رفتم و خودم را معرفی کردم و به او خوش امد گفتم.

آن شب گذشت.بعد از آن هم بجز چند ولاقات کوتاه در منزل ایشان و یکی دو بار هم در مهمانی های فامیل دیگر توفیق دیداری دست نداد.تا اینکه من ۶-۷ سال بدلیل سربازی و ادامه تحصیل از تهران دور بودم.

تا اولین ملاقا طولانی خا الخاص من با او روز ۱۱/۷/۵۴ اتفاق افتاد.که در آن روز ۱۰ صبح تا ۵ بعدازظهر در خدمتش بودم و فرصتی شد تا کمی به حریم زندگی خصوصی او نزدیک شوم.به هر تقدیر از اینگونه دیدارهای خاص الخاص به دفعات پیش آمد و طی هر یک از این مراتب آشنایی من با دنیای معنوی و پرفضیلتش بیشتر شد.

از جمله آن سئوالاتی که در آن ایام صفا و صمیمیت ابتدا او از من پرسید و من به خودش بازگرداندم این بود که چرا تاکنون ازدواج نکرده ای؟پاسخ داد:"آنچه من میتوانم به طور کلی بگویم این است که به هیچ وجه از مخالفین ازدواج نبوده و نیستم.از همان روزگار نوجوانی هم میدانستم که تجرد را تا یک جائی میتوان تحمل کرد.از آن به بعد دیگر زندگی در تنهایی بسیار سرد ،یکنواخت و کسالت بار می شود.البته من در عنفوان جوانی در یک عشق پر شور ناکام ماندم و آن مسئله تا مدت ها در رویگردانی از ازدواج موثر بود.ولی در سن و سال فعلی در حدود ۴۸ سالگی بیشتر به ازدواج به عنوان یک ضرورت اجتماعی فکر میکنم تا نیاز عاطفی و ناشی از دلباختگی.در حقیقت هم مهمترین دلیلی که تاکنون مرا از این امر بازداشته مربوط به مشکلات اقتصادی و اجتماعی بوده است.یعنی با این روحیاتی که در خودم سراغ ددارم از اینکه میدیدم نمی توانم به هر شکل و قیمت معاش و رفاه زنی و فرزندانی را تامین کنم لذا از آن منصرف میشدم"

 

 

باری تمام این خاطرات با جزئیاتشان چون فیلمی از نظرم گذشتند و همچنان با پریشانی و اضطراب در مسیر شلوغ خیابانها پیش میراندم تا آنکه به خانه اش رسیدم.دیدم درب آهنی حیاط باز است و چند تن از آقایان فامیل در محوطه ایستاده اند.به عجله خودم را داخل ساختمان رساندم و یک وقت بخودم آمدم که داخل راهروی باریک خانه سر به شانه خواهرم گذاشته بودم و با صدای بلند می گریستم.سراغ او را از خواهرم گرفتم .گفت بالا در اطاقش خوابیده.شتابان به اطاق او رفتم .دیدم همان جا که به دفعات و ساعت ها با او به گفتگو نشسته بودم رو به قبله خوابیده.شمد نازکی که رویش انداخته بودند را پس زدم تا آن صورت شکسته و پر حجب و حیا را ببینم.چشمانش بسته بود.روی شقیق سمت راست آن یک لکه کبودی به اندازه یک سکه بزرگ با خراشیدگی خون آلودگی دیده میشد.چهر اش درهم رفته و حاکی از احساس درد بود.از قراین بر می آمد که می خواسته به جائی برود یک مرتبه احساس(آیا سرگیجه،آیا درد قلب)که دیگر مرگ امانش نداده بود،تعادلش را گرفته و سرش به جائی اصابت کرده بود و دیگر چنان که معلوم بود حتی مجالی نیافته بود تا خود را به بیرون از اطاق برساند و مثلا مادر را صدا بزند.به هر حال از آن لحظه که افتاده بود تا بعداز ظهر حدود ساعت ۳و۴ کسی از مرگ او اطلاع نیافته بود.

من بالای سر او ایستاده بودم و فکر و خیال به مغزم هجوم آورده بودند.اگر تنها نبود ،اگر همدم و همسری داشت.ای کاش لحظه ای زودتر خود را به پائین میرساند.افسوس که مادرش صدایش را نشنیده بود.اما دریغ کع اگر و شاید و افسوس ها پوچ بود و آنچه تنها واقعیت داشت مرگ او بود و بس.

سنت ما ایرانیان چنین است که پس از درگذشت عزیزانمان هر مقدار میسر باشد صبر میکنیم تا همه دوستان و آشنایان را برای مراسم تشییع و تدفین خبر کنیم و سپس با تشریفات معمول را را به خاک بسپاریم.از آنجا که جنازه محمودی از شب قبل بیش از ۱۵ ساعت در هوای گرم بر زمین مانده بود و دیگر امکان نگهداری آن در سردخانه بیمارستان تقریبا ناممکن بود ، لذا پیکر این هنرمند بزرگ شبانه،بدون هیچ بدرقه کننده ای ،چنان بی سر و صدا به آمبولانس متوفیات و از آنجا به گورستان بهشت زهرا حمل شد که حتی همسایگان دیوار به دیوارش از آن مراسم تشییع جنازه خبردار نشدند.

ظرف مدتی کوتاه خبر درگذشت محمودی خوانساری به اکثر ممالک جهان مخابره شد و طی یک دو هفته اول صدای جمهوری اسلامی ایرانو بسیاری از رادیو های خارجی در برنامه های خود با تجلیل از او یادش را گرامی داشتند!

و اینک دوستداران محمودی خوانساری از او بشنوید که:

آواز من حکایت شیدایی من است

خواهی اگر بیابی ام،آنجا بجو مرا

 

یادگاری از عشق و نگاری از نوا

در موسیقی ملی ایران خوانندگان زیادی آمده و رفته اند. کسانی که به واسطه نعمت خدادادی ای که در حنجره داشتند نقشی بر دل مردم این سرزمین زده و رفته اند. برخی حتی صداشان را در اختیار قدرت حاکمه نهادند و برخی جز برای حرکت های اجتماعی لب به نوا نگشودند. برخی هم همراه با زندگی اجتماعی مردم جلو آمدند و صدایشان زندگی خاطرات است. magentry-small-041114115758-46-t.gif

در این میان تنها یک نفر است که زندگی اش به شعر و نوا و آهنگ و آواز خوانده شد. کسی که از زندگی هیچ نداشت جز صدا و مادر پیری که خودش او را زودتر ترک کرد.

«محمود محمودی خوانساری» را بی گمان می توان مرد اول آواز احساسی در ایران خواند. البته حق با شماست آواز بی احساس معنا ندارد اما اگر یک بار به یکی از آواز ها و یا ترانه هایش(ترانه هایی بسیار معدود) گوش دهید متوجه عرض بنده خواهید شد.بطوریکه دوستان این استاد معلم ندیده در شرح احوال او می گویند که با بررسی اشعار آواز او(که به وسواس عجیبی آنها را انتخاب می کرد!)می توان به دغدغه ها و عشق ها احساسات و حتی تفکرات این استاد صاحبدل پی برد.

محمودی در طول عمر کوتاهش چنان با مناعت طبع و سالم زیست که امروز یارانش با نام بردن از او بی اختیار اشک می ریزند. او مقع مرگش هیچ نداشت جز ساز و صدایی که آن امروز گنجینه ای پر عشق از انسانی است که یارش نوا بود و یادگارش صدا.

یکی از آثار او که بسیار دوست می دارمش آوازی است در افشاری به همراه پیانو «مرتضی خان محجوبی» که می خواند:

ای که داری به من از مهر نهانی نظری چه بگویم که تو از حال دلم باخبری

گفته بودی که دلم را کنی از عشق خراب آنچنان کن که نماند دگر از وی اثری

عشق را نیست بجز سوختن دلها کار گر تو را نیست سر سوختن ای دل حذری

نو بهار است درختان همه پر بار و برند آخر ای شاخه امید برآور ثمری

جای هر مرغ به شاخ گلی امروز بود تو لذا از چه در این موسم گل در به دری

او مرد اول آواز شبهای اواخر دهه 30 و 40 برنامه گلهاست که صدایش آشنای کوچه های تاریک و نمور و باصفای شهر بود. صدایی که هرچند به زحمت از رادیو های خانگی بیرون می آمد اما گرمایش سردی هردلی موسم گلی بود که دربه دری در آن جایز نمی نمود.

پاکی صدای او آدم را یاد اعیاد پاکی چون فطر می اندازد که تنها پاکان روزگار در آن شاد خواهند بود و تنها پاکانند که در میکده امروز براشان فراز است و آنها را با صومعه و سیاهکاران کاری نیست

 

 

elaheh_golpa_%20mahmoodi.jpg

 

 

ویژگی های محمودی خوانساری

 

زنده یاد " محمودی خوانساری " یکی از "مستقل" ترین آوازخوانان تاریخ موسیقی ماست . واژه مستقل را از آن جا تاکید دارم که او اگرچه متاثر از حال و هوای زمانه خویش می خواند ، اما در انتخاب شعر ، بیان شخصی درونیات، که هر هنرمندی باید آن را دارا باشد ، نوع و جنس استخراج صوت و حتی مشی و سلوکی که در زندگی پیش گرفته بود هنرمندی مستقل بود . او گرچه از وجود استادی به طور مستقیم بهره نگرفته بود ، ( برخی او را بهره گرفته از کمال دهگان و استاد صبا می دانند ) اما خود استادانه نغمه سر می داد و حس و حالی بس عمیق و اثرمند برجای می گذاشت . به لحاظ رویکرد به مسائل فنی آواز از جمله مولفه هایی چون اوج قدرتمندانه ، جنس تحریر و ادای صحیح شعر ، اگرچه محمودی آوازخوانی ممتاز به شمار نمی آید ، اما تاثیرگذاریش از طریق سایر تکنیک های آوازی چون نوانس های صوتی ، عمیق شدن در مفاهیم کلامی و سعی در ارائه گفتمان ویژه و مستقل ، آن چنان نقاط ضعف وی را می پوشاند که ماحصل امر جز زیبایی نیست.

 

محمودی خوانساری در سنین جوانی یعنی ۲۷ سالگی به جرگه بزرگان گل ها پیوست و آثاری ماندگار را از خود برجای گذاشت . او تا اوائل دهه ۵۰ تنها به خواندن آواز مبادرت می کرد تا این که در سال های فوق چند تصنیف از ساخته های اسدالله ملک ، فرهنگ شریف و منوچهرجهانبگلو را نیز اجرا نمود و استادی و مهارت خود را در ضربی ها نیز نشان داد .

محمودی پس از انقلاب ، عملا از فعالیت موسیقایی کناره گرفت و تا سال ۱۳۶۶ که بدرود حیات گفت ، جز چند ضبط خصوصی ، فعالیتی را در موسیقی دنبال نکرد . او در این سال در حالی که تنها ۵۳ سال از عمر وی می گذشت ، در انزوا و صدالبته استغنای درون ، درگذشت

 

استاد محمودي خوانساري در سال1313 در خانواده اي ازسادات واهل علم خوانسار متولد گرديد .پدرش حجه الااسلام جمال الدين موسوي امام مسجد بزرگ آقا اسدالله بود و اجدادش همه در سلك روحانيت بودند. محمودي از طفوليت طبعي حساس و ظريف داشت و استعدادش درآواز خيلي زود نمايان شد . درآن اوقات گرامافون تازه رواج يافته و صفحات آواز خوانندگاني نظير اديب‌‌‌‌‌‌‌‌ ؛ تاج وظلّي جلب توجه مي نمود.

محمودي كه مجذوب اين هنر شده بود با شور و اشتياق به اين صفحات گوش فرا داده ونغمات آن را در ضمير خود ضبط مي كرد و سپس به تمرين وتكرار آنها مي پرداخت. در سال1326 پدرش در گذشت و او خوانسار را ثرك وبه تهران عزيمت نمود و ديگر به تهران باز نگشت.

درتهران به تدريج به محا فل هنري راه يافت و به فرا گيري گوشه ها و رديف هاي آوازي پرداخت . در يكي از اين محافل تصادفا صدايش به گوش ابو الحسن صبا راه يافت ومورد پسند و توجه استاد قرار گرفته اورا تحت تعليم خود درآورد. آموزش نزد استاد ديري نپائيد و بدنبال فوت صبا محمودي به شيراز رفت ودر راديو استان فارس (شيراز) ضمن پرداختن به كار آواز سرپرستي برنامه هاي موسيقي اين راديو را نيز عهده دار بود .پس از سه سال اقامت در شيراز به دعوت داود پيرنيا سر پرست برنامه گلها براي اجراي آواز در اين برنامه به تهران بازگشت.

در اين ايام صداي گرم اودوستاران اصيل موسيقي را به خود مجذوب وتسلط او بر اجاريرديف ها وگو شه هاي آوازهاي ايراني بر همگان مسلم شده ودركنار اساتيد وهنرمنداني مانند: مرتضي محبوبي ؛ حسن كسائي ؛ تجويدي جليل شهناز؛ مجد؛حبيب الله بديعي و غيره به اجراي آواز پرداخت. علاوه بر برنامه گلها در يك دوره مشخص در برنامه اي زير عنوان(نوايي از موسيقي ملي) با همكاري شادروان منوچهر جهانبلگو و اسدالله ملك آثار بيادماندني از خود به يادگار گزارد . محمودي خوانساري از ابتدا تحت تأثير كلمات و مضامين اشعار قرار گرفته بودو مي دانست كه نصف بيشتر تأثير موسيقي از ريتم كلمات ووزن عروضي اشعار حاصل مي شود؛از اين جهت در انتخاب اشعار و سواس عجيبي داشت و تا كاملا شعري را نمي پسنديد و آن رادر ذهن خود بر انداز نمي نمودو به مرحله اجرانمي گذاشت.

عشق به موسيقي و هنر درخون مهدي رسوخ داشت و از اين جهت به كار خود علاقه مند بود . محمودي علاوه بر آواز دستي ستار داشت و تنبك را مي نواخت .او در اجراي قطعات ضربي مسلط بود و درخوانندگي داراي سبك خاص خود بود. محمودي خوانساري طبعي حساس و زودرنج داش و موسيقي رامبتذل ننموده ووسيله ارتزاق قرار نداد. از اين جهت زندگي درويشانه اي داشت و تا پايان عمر كوتاه خود در خانه كوچكي با مادرش زندگي كرد و در سن 53 سالگي به علت سكته قلبي چشم از جهان فرو بست.زبان حالش اين است:

 

چنين قفس نه سزاي چو من خوش الحاني است

روم به گلشن رضوان كه مرغ آن چمنم

 

گلستان خوانسارـفضل الله زهرائي

 

 

jt838z4t39bz7b21rl7a.jpg

مرغ شباهنگ

،

محمودی خوانساری

سخت گیری محمودی خوانساری در زمینه ی ترانه خوانی،بیش از هر چیز به تمایلات روحی و شخصیت خاص او مربوط می باشد،با این حال، او در این زمینه نیز ذوق و خلاقیت مخصوص خود را داشت و به طریقی،شاید ناخود آگاه پیرو سنت قدیم ترانه زمانه ی خود بود.بسیاری اوقات گوشه هایی از آوازی را که دوست داشت با شعر مناسبی که انتخاب میکرد ،در هم می آمیخت و قطعه ضربی کوتاه و دلنشینی می آفرید،که لطف تاثیر آن کم از آوازش نبود.این بخش از خلاقیت های محمودی خوانساری کمتر به چشم آمده است.اما ترانه ی ((مرغ شباهنگ)) یادگار اوج جوانی اوست یا به نوعی روایتگر زندگی بی سامان و شوریده حال محمودی است.

 

به نقل از ناصر مسعودی:

مسعودی در سال 1332 با محمودی خوانساری آشنا شد و این یکی دیگر از خاطرات به یاد ماندنی وی می باشد زیرا دوستی محمودی خوانساری و مسعودی که بعدها دوستان هنرمند دیگری نیز به جمع آنان پیوستند ادامه پیدا می کند ولی دوستی او با مرحوم خوانساری خیلی صمیمی بود چه هر دو جویای نام و مشتاق یادگیری و تشنه آواز بودند. در آن ایام محمودی خوانساری در منزل دائی اش که در میدان بهارستان بود زندگی می کرد. ناصر می گوید : « عصرها از کوچه جنب مسجد سپهسالار پیاده به طرف پشت ورزشگاه شهباز دولاب برای تمرین می رفتیم ، با سادگی و بی توقعی و با کمال خلوص به خواندن می پرداختیم و هر دو نفر آرزوی رسیدن به هدف خود را داشتیم. یادش بخیر ،حبیب وزیری صدایی رسا داشت و تنی چند از هنرمندانی بودند که برای دل خود می خواندند و گاهی دور هم جمع می شدند و حالی می کردند و ردیفها و گوشه های موسیقی سنتی را با هم می خواندند مثل: پرویز توکلی که ذوق ویولون داشت ، مسعود برزین که سنتور می نواخت ، این همه وسیله شکوفایی و تشویق من بودند

akshayeahangin20.jpg

آشنایی محمودی خوانساری با استاد صبا

در محفلي با شادروان ابوالحسن صبا آشنا گرديد و از پيشنهاد ايشان مبني بر فراگيري علمي رديف موسيقي ايران استقبال نمود و اين تمرين و ممارست تا پايان عمر استاد صبا ادامه يافت .سال 1338 به دعوت داوود پيرنيا، بنيانگذار برنامه گل هاي جاويدان، گل هاي رنگارنگ، يک شاخه گل، برگ سبز و گل هاي صحرايي، در استوديو گل ها شروع به فعاليت نمود و رسما اولين کار هنري خود را در برنامه برگ سبز شماره 56 ضبظ نمود. از آن پس شادروان محمود خوانساري در کنار اساتيدي چون مرتضي خان محجوبي، احمد عبادي، حبيب الله بديعي، جواد معروفي، حسن کسائي، پرويز ياحقي، جليل شهناز، رضا ورزنده، منصور صارمي و فرهنگ شريف به خلق آثار ماندگار موسيقي اصيل ايراني همت گماشت. ثلث آخر زندگي اين استاد فرزانه و خواننده صاحب مکتب در کنار اسد الله ملک هنرمند ارزشمند سپري شد. خوب به خاطر دارم که عصر روز يکشنبه ششم مهرماه 1348 آقاي اسد الله ملک به منزل ما در تهران پارس آمدند. معلوم شد که برنامه اي با عنوان نوايي از موسيقي ملي به همت شادروان دکتر منوچهر جهان بلگو در حال شکل گيري و تدوين است که در اين برنامه محمودي خوانساري براي اولين مرتبه اقدام به اجراي ترانه خواهد نمود. به همين مناسبت از پدرم خواست که بروي آهنگي که بر روي آهنگي که در نغمه افشاري ساخته بود ترانه اي بسرايد. از زمان نواختن ملودي تا سرودن ترانه اي با عنوان مرغ شباهنگ کمتر از پنجاه دقيقه طول کشيد که حاصل اين فعاليت مشترک پس از 29 سال و به بهانه يازدهمين سال درگذشت اين استاد نامي، بار ديگر به همت آقاي حسن اکبراف در اختيار دوستداران هنر واقعي و اصيل اين مرز و بوم قرار مي گيرد. خوانساری استادي که ادب و انسانيت را سرلوحه رفتار خويش قرار داد. خواننده اي که به داشتن صداي تنها اکتفا نکرد و همّ و غم خود را صرف بکارگيري صحيح اين وديعه الهي نمود. خواننده اي با سوادي که امر آواز را به مفهوم کامل مي دانست تا جايي که هنگام خواندن و تلفظ ابيات متنوع شعر فارسي، با شيوه اي مختص خويش کلمات را معني مي کرد و با تکرار و تکيه بر جمله اميد من، اميد تازه اي در جسم و جان مشتاقان موسيقي اين مرز و بوم می دميد.

هنرمند نازنيني که هرگز در ازاي دستمزد، ناله بي غمي سر نداد و در عين نيازمندي، وارسته و بي نياز عمر خود را در گوشه انزوا سپري نمود و سر انجام روز چهارشنبه دوم ارديبهشت ماه 1366، به صورتي ناگوار، مظلومانه و ناباورانه از غم زيستن نجات يافت و حيات مجددي را آغاز نمود. با اميد شناخت قدر و منزلت چنين نوابغي در محيطي بهتر.

  • Like 9
لینک به دیدگاه

اینم یه وبلاگ که درباره بانو مرضیه است...

فعلا حوصله کپی پیست ندارم..

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

استاد جواد بديع زاده

 

 

 

badizaadeh.JPG

 

 

 

به سال 1281 خورشيدي در محله پاچنار تهران در خانواده‌يي روحاني از سادات كاشان پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش سيد رضا ملقب به بديع‌المتكلمين معروف به سيد اناري از وعاظ به نام تهران و از بزرگان مبارزين صدر مشروطيت بوده كه نام او و شرح مبارزاتش در تاريخ مشروطيت ايران ثبت است. وي به تمام رديف‌هاي آواز تسلط كافي داشته و از سنين كودكي مداوما” تحت تعليمات پدرش براي يادگيري گوشه‌ها و رديف‌هاي آواز قرار مي‌گيرد و دايي او، ميرزا يحيي سعيد‌الواعظين كه از بهترين خوانندگان عصر خويش بوده است در يادگيري او سهم به سزايي داشته است. او از همان سنين كودكي به همراه پدرش در مجالس وعظ و روضه خواني شركت مي‌كرده و از مشكلاتي كه براي پدر به علت مبارزات آزادي‌خواهي، سياسي پيش مي‌آمد، چون فرزند بزرگ بود، سرپرستي خانواده را به عهده داشت.

 

دوران تحصيلات ابتدايي را در مدرسه تدين گذراند و تحصيلات متوسطه را به ترتيب در مدارس آليانس فرانسوي‌ها واقع در خيابان اكباتان (ملت) و دبيرستان داراالفنون به پايان مي‌رساند. بعد از اتمام دوره تحصيلات متوسطه از دبيرستان دارالفنون براي چه سالي مشغول به كار مترجمي زبان فرانسه و منشي‌گري تجارتخانه‌هاي آن زمان مي‌گردد، تا آن كه در سال 1304 شمسي به استخدام مجلس شوراي ملي در مي‌آيد و با سمت مسئول بليت و لوايح در آنجا به كار مي‌پردازد. در همان سال نماينده كمپاني و با سمت مسئول بليت و لوايح در آنجا به كار مي‌پردازد. در همان سال نماينده كمپاني صفحه پر كني ”هيز مسترزويش” انگلستان به ايران آمده و قصد تهيه و پر كردن صفحاتي چند از هنرمندان و خوانندگان ايراني را داشته است. نماينده اين كمپاني به نام آقاي ”جيمس” پس از تحقيق و مطالعات بسيار و گوش فردادن به صداي بسياري از خوانندگان ايراني بنا به توصيه عبدالحسين شهنازي نوازنده بزرگ تار، پسر كوچكتر آقا حسينقلي استاد به نام اين ساز، بديع‌زاده را براي پر كردن تعدادي از اين صفحات انتخاب مي‌كند. ولي او ابتدا از ملاقات با نماينده كمپاني به علت كار در مجلس شورا و بعضي مسائل اجتماعي ابا داشته است ولي بعدا” با اصرار عبدالحسين شهنازي، روزي به اتفاق جهانگير وفادار (نوازنده ويولون و برادر بزرگ مجيد وفاداد، و نوراله همايون شاعر و ترانه‌سرايي كه خيلي از تصانيف او را سروده است در محل استقرار ضبط واقع در چهارراه حسن‌آباد حاضر و كار ضبط را شروع ميكند. در يادداشت‌هاي زنده ياد بديع‌زاده آمده كه خود مي‌گويد: ”در ابتدا، پس از مشورت با نوراله همايون قرار بود با نام مستعار كار را شروع كنم ولي چون كنم ولي چون پدر من ملقب به ”بديع‌المتكلمين”‌ بود با مشورت دوستان نام بديع‌زاده را براي روي صفحات انتخاب كردم. قرار شد پنج صفحه آواز و يكي دوتا هم تصنيف به خوانم و همايون قول داد شعر آهنگ‌هاي مرا بسازد. بعد به سراغ عبدالحسين شهنازي رفتم و همراه اين مرد هنرمند كه در آن زمان و تا زمان فعلي نوازنده‌يي به ظارفت و قدرت اين هنرمند نديده‌ام به سراغ ”مستر جيمس” رفتيم و در يكي دو جلسه دو تصنيف و سه آواز را خواندم”. اولين صفحه وي به نام ”جلوه گل”‌بر روي صفحه گرامافون ضبط مي‌گردد و اين آهنگ به عنوان اولين اثر بديع‌زاده و از آثار به يادماندني موسيقي ايراني است. صفحه بعدي در مايه افشاري به نام ”مرغ بي‌اشيان” و سه صفحه ديگر همگلي آواز در دستگاه بيات ترك، سه‌گاه و ماهور با اشعار خاوري كه عموزاده او و از شاعران دوره مشروطيت بوده است، خوشبختانه تمامي اين پنج صفحه هم اكنون، در دسترس هستند و برروي نوار ضبط گرديده‌اند. از اين زمان تا سال افتتاح راديو در سال 1319 شمسي تعداد بسياري از آثار او در كشور جاي خود را باز كرده و معروف‌ترين آنها ”ايران”، سرودي در دستگاه ماهور است. ”جانا هزاران آفرين” با شعر سعدي شاعر پر آوازه و ”خنده‌گل” با شعر نوراله همايون در مايه دشتي هستند كه هر دو با پينوي مرتضي محجوبي اجرا شده‌اند. قطعه‌يي به نام گرايلي با شعر سعدي، ”سوز عاشق”‌و شكوه دل” در دستگاه سه‌گاه با اشعار نوراله همايون كه آهنگ آن‌ها از ساخته‌هاي خود بديع‌زاده هستند. بعد از مدتي كه از افتتاح راديو گذشت سرهنگ مين باشيان، بديع‌زاده را كه در آن روزگار آوازخواني معروف و شناخته شده بود براي همكاري دعوت و او را به سروان ابراهيم آژنگ (سرپرست برنامه‌هاي موسيقي ايراني راديو) معرفي مي‌كند. در آن ايام تنها خواننده راديو، قمرالملوك وزيري بود. هيئت اركستر آن، استادان ابوالحسن صبا، مرتضي ني‌داود، حبيب سماعي و تنبك نواز هم حسين تهران. بديع‌زاده مي‌گويد: ”براي تميرين به منزل صبا رفتم و پس از آماده شدن اولين تصنيف به اداره موسيقي رفته و با اركستر ياده شده به محل راديو كه در بي‌سيم خيابان شميران بود رفتيم و اولين آهنگ را كه عنوان آن ”ساز و سبو” بود با قطعه ضربي گرايلي در شور و چند شعر با آواز اجرا كردم. و به اين صورت دومين آوازخوان در راديو بعد از قمرالملوك وزيري بودم”. بعد از شروع كارش با راديو چندين آهنگ از ساخته‌هاي ابراهيم آژنگ و دو با اشعار نيما يوشيج در اين برنامه‌ها اجرا كرد كه يكي از آن‌ها در مايه بيات ترك است و دو آهنگ ديگر كه كمي مدرن‌تر و در ريتم دو چهارم به نام ”فو كستروت مينا”‌و ”فو كستروت مينو” با اشعار نيمايوشيج.

 

تا قبل از افتتاح راديو، بديع‌زاده خيلي از با ارزش‌ترين آثار خود را خلق كرده بود. در سال 1315 شمسي، كمپاني صفحه پركني ”اودئون”‌ آلمان از وي رسما” دعوت مي‌كند تا به آلمان برود و تعدادي صفحه پركند. او در آن سال به برلين مي‌رود و در اين سفر تنها نوازنده‌يي كه به همراه داشت اسماعيل ساتري نوازنده ويولون و تار بود كه از نظر علمي وارد به موسيقي نيز بود. به همين جهت در آن ديار به كمك ميزبان آلماني خود براي پيدا كردن هنرمندان مناسب تحقيق و با گروه كوچكي كه عبارت از يك ويولون و يك پيانو بوده است انتخاب مي‌كند و تعداد 40 صفحه و آثارش را كه همه آنها با همان اركستر است بر روي صفحه گرامافون كمپاني اودئون ضبط كرده است. ”خزان عشق” يا ”شد خزان”‌ از معروفترين و زيباترين آثار ماندني بديع‌زاده در دستگاه همايون با شعري از رهي معيري سراينده نامي از همه مشخص‌تر است. ”داد دل” و ”هديه به خاك” هر دو در دستگاه بيات اصفهان ساخته شده‌اند. اين دو آهنگ مخصوصا” از غنا و تكامل موسيقي ايراني، نغمات بسيار زيبا برخوردارند شعر هر دو آهنگ از نوراله همايون است. اشعار ”خزان عشق” با اين مضمون آغاز مي‌شود:

 

شد خزان گلشن آشنايي باز هم آتش به جان زد جدايي

عمر من اي گل طي بهر تو وز تو نديدم جز بدعهدي و بيوفايي

با تو وفا كردم تا به تنم جان بود عشق و وفاداري با تو چه دارد سود

آهنگ ديگر اثري خزن‌انگيز و بس زيبا در رثاي عزيز از دست رفته‌يي است كه شعرش از خود بديع‌زاده مي‌باشد. اي آهنگ به نام ”گل پرپر” از همراهي زيباي اركستر آلماني برخوردار است. ” دل هر جايي” در مايه افشاري، ”واي بر من واي بر دل” در دستگاه همايون هر دو با شاعار نوراله همايون و ديگري اثري زيبا در دستگاه ماهور به نام ”زيب گلشن” كه به سرود فروردين نيز معروف گشته و بالاخره آهنگهايي شاد با اشعاري طنز گونه و فكاهي كه اين اشعار در روزنامه ”اميد” آن زمان به چاپ رسيده ”يكي يك پول خروس”، ”ماشين مشدي ممدلي” و ”خيلي قشنگه” همگي در دستگاه ماهور و چون ديگر آثارش نظم اجراي گوشه‌ها به خوبي احساس مي‌شود. بديع‌زاده بعد از قريب به يكسال توقف در شهر برلين و بر جاي گذاشتن صفحاتي از آثارش به وطن باز مي‌گردد و بعد از چندي تدارك سفر ديگري را مي‌بيند و اين بار به دعوت كمپاني صفحه پركني ”سودوا” به همراه ابوالحسن صبا” اسماعيل مهرتاش و فرهاد ميرزا معتمد نوازنده چندين ساز منجمله پيانو عازم حلب مي‌گردند و آهنگ‌هايي بر روي صفحات گرامافون اين كمپاني پر مي‌كند. سرود ”پرچم ايران”‌ در ماهور، ترانه ”نقش حقيقت” با اشعار نوراله همايون و آهنگي از اسماعيل مهرتاش به نام ”زال زالك” با اشعار فكاهي از سيد غلامرض روحاني، طنز سراي معروف آن زمان سروده مي‌باشد. در سال 1324 و بعد از پايان جنگ جهاني پارسيان مقيم هندوستان جشن‌هاي بزرگي را تدارك مي‌بينند. براي اجراي برنامه از هنرمندان ايراني دعوت به عمل مي‌آيد. بديع‌زاده با هيئتي به سرپرتسي مهدي خالدي آهنگساز و هنرمند شايسته ويولون، يويف كاموسي و محمدتقي پروانه و علي زادهدي عازم آن ديار مي‌گردد. در هندوستان، مدتي بيش از يكسال، بديع‌زاده و ديگر هنرمندان به طور مرتب به اجراي برنامه‌هاي موسيقي ايراني مي‌پردازند و كنسرت‌هاي متعدد و به خصوص در محل سفارت ايران در دهلي اجرا مي‌كنند و موسيقي سنتي ايراني را به گوش مردمان دور دست اين كشور در آن زمان مي‌رسانند. بديع‌زاده و ديگر هنرمندان براي مدتي هم به دعوت كمپاني صفحه پركني ”ايران ركورد” كه در بمبئي مستقر بوده و كاملا”‌در اختيار ايرانيان پارسي مقيم هند قرار داشته است به اين شهر با هيئت اركستر رفتند و در حدود 50 صفحه پر مي‌كنند كه از جمله: سرود ”ايران و هند”‌ شعر از محمدعلي مشايخ در ماهور، سرود ”فر فروردين” در راست پنج‌گاه، سرود ”جشن نوروزي” در دستگاه ماهور با شعر نيرسينا و ترانه ”بوسه شيرين” در دستگاه همايون، ”خسرو خوبان” در مايه دشتي همگي از ساخته‌هاي خود بديع‌زاده هستند و سرود ”ايران ما” در مايه ماهور از ساخته‌هاي موسي معروفي، ترانه‌هايي در ماهور با شعر و آهنگ امير جاهد از جمله صفحات ضبط شده در آن ديار هستند. بديع‌زاده همچنين كنسرت بزرگي هم در شهر بمبئي براي پارسيان ايراني براي تجليل از مقام فردوسي شاعر بلند آوازه ايران اجرا كرده است كه آن را هميشه از افتخارات بزرگ دوران زندگي خود مي‌دانست. بعد از بازگشت از اين سفر، كار مداوم چندين ساله و خلق آثار بسيار و سفرهاي پي‌در‌پي و طولاني او را بيش از بيش خسته كرده و او را از ادامه كار مداوم و خلق آثار بعدي با همان شوق و علاقه قبلي تا حدي بازمي‌دارد و در سال 1331 شمسي هم از مجلس شوراي ملي به بازنشستگي نائل مي‌شود و به طور دائم در اختبار راديو قرار مي‌گيرد و تا آخرين سال‌هاي همكاري و فعاليت با راديو به عنوان عضر مؤثر و ناظر بر اجراي برنامه‌هاي موسيقي ايران در اين سازمان به خدمت مشغول بوده است. حاصل اين ايام ارائه آهنگ براي برنامه گلها در مايه سه‌گاه به نام ”رفتي و بازآمدي” با صداي دلنشين حسين قوامقي و آهنگي به نام ”باد مهرگان” در دستگاه همايون با آواز منوچهر همايون پور با شعري عارفانه از ”ورطا” اركستر سازهاي ملي به رهبري استاد روح‌اله خالقي و آهنگي ديگر در شور با شعر مؤيد ثابتي و آهنگي در مايه دشتي با صداي ايرج كه بر روي شعر مقدمه گلستان سعدي ساخته شده نام برد. و اما آهنگ‌هاي ديگر او همان‌طور كه قبلا” شاره شد، در تهران بر روي صفحه گرامافون ضبط شده‌اند مانند: ”جلوه گل” ، ”مرغ بي‌آشيان”، ”سوز عاشق” و ”شكوه دل” و ديگر آثار او همگي از آهنگ‌هاي زيبا و به يادماندني موسيقي ايراني است كه متاسفانه هنوز به دست كمتر هنرمندي دوباره سازي و بازخواني شده‌اند. بداهت و تازگي و عدم تكرار جمله‌ها و قسمت‌هاي مختلف آهنگ‌هاي بديع زاده كه در هيچيك از آن‌ها دو قسمت مساوي و يكسان با يك آهنگ شنيده نمي‌شود از ويژگي‌هاي بارز آثار اين هنرمند است. بديع‌زاده از علاقمندان علمي و منطقي و وسعت موسيقي اياني به شمار مي‌ورد و با وجود نظرات ضد و نقيضي كه بر عليه موسيقي ايران زمين توسط معدودي از دنباله روندگان غربي اظهار شده است كه تماما” باطل است، با دلايل منطقي و علمي، وسعت و پايه موسيقي اصيل ايراني را اثبات مي‌كند. شادروان جواد بديع‌زاده، با تمام هنرش هنوز براي جامعه هنر دوستان و ملت ايران به خصوص، آن طور كه بايد شناخته نشده و مي‌بايست براي شناخت بيشتر او و آثارش در هنر موسيقي اصيل و سنتي ايران هرچه بيشتر مداقه و كاوش كرد تا شايد روزي آن‌طور كه در خور شان او است به علاقمندان موسيقي اين مرز و بوم شناسانده شود. وي تا آخرين روزهاي زندگي‌اش از مصاحبت و همنشيني با استادان و هنرمندان ديگر غافل نبود و منزل مسكوني‌اش در شميران محل اجتماع و رفت و آمد بسياري از هنرمندان و هنر دوستان بود كه از همنشيني با او لذت مي‌بردند، از بزرگاني كه هيچگاه او را تا آخرين لحظات زندگي ترك نگفتند، مي‌توان از اسماعيل مهرتاش، هنرمندارزنده تئاتر، موسيقي و معلم آواز نام برد، علي تجويدي، پرويز ياحقي، منوچهر همايون‌پور و بيژن‌ترقي و نوراله همايون و بالاخره شاعر گرانقدر نواب صفا از صفا از جمله نزديكان دائمي او بوده‌اند. به واسطه همين همنشيني‌ها، او خاطرات و يادداشت‌هاي فراوان از تمامي هنرمندان هم عصر خود و تا حدودي پيش از خود در حفظ داشت و از اين رو، مي‌توان او را به عنوان حافظ بخشي از تاريخ موسيقي ايراني نام برد كه خوشبختانه تمامي اين خاطرات و يادداشت‌هاي بيش از 60 سال زندگي هنري و معارشت با طبقات مختلف هنرمندان به صورت دست نوشته باقي مانده و در اختيار فرزاندش قرار دارد كه اميد است با انتشار آن دوراني از تاريخ ناگفته موسيقي ايراني را بتوانم در دسترس عموم قرار دهم. او در روز 10 دي‌ماه 1358 شمسي در سن 77 سالگي به علت بيماري و ضعف ناشي از سكته مغزي ، چشم از جهان فرو بست و رفت، ولي بسياري از آثار گرانبهايش در اختيار دوستداران موسيقي ايراني به جاي مانده است، روانش شاد.

 

 

 

منوچهر همايون‌پور كه تا آخرين لحظات حيات بديع‌زاده در منزلش رفت و آمد داشته و سال‌ها با او حشر و نشر داشته مي‌نويسد:

 

اين خط جاده‌ها كه به صحرا نوشته‌اند اران رفته با قلم پا نوشته‌اند

سنگ مزارها همه سر بسته نامه‌هاست ز آخرت به مردم دنيا نوشته‌اند

”صائب”

در ذيل صفحه 34 ارزنده و خواندني: (نان جو و دوغ‌گو) اثر استاد ابراهيم باستاني پاريزي، درباره زندگي نامه اسنان‌ها مطلب جالبي است كه براي اين مقدمه آن را نقل مي‌كنم، ”كسي كه عمري در تاريخ صرف كرده، خو، يك پا مزار تاريخ است”. گويا يك مثل اسپانيولي مي‌گويد:” وقتي كه يك پيرمرد مي‌ميرد، يك متابخانه، سوخته مي‌شود”. مقصود آن است كه خاطرات او، كه خود كتابخانه‌اي است، به گور مي‌رود و شايد به همين حساب بوده است كه ماكسيم گورگي هم مي‌گويد: ”زير هر سنگ قبر يك تاريخ كامل خوابيده است”! اين البته اظهار نظر يك شخصيت شناخته شده و بزرگ ادبيات جهان است و نقل آن از يك استاد تاريخ همزمان ما است. اما نويسنده اين سطور را اعتقاد بر آن است كه سرگذشت زندگي كثيري از انسان‌ها، فقط يك سطر،‌و بعضي يك صفحه و تعداد بسيار اندكي، يك كتاب و بعضي از نوادر و نوابغ روزگار كتابها است كه در آثار علمي و ادبي و هنري و تحقيقي آن‌ها به جاي مانده است و به اين ترتيب زندگي نامه يك هنرمند عبارت است از آثاري كه از او به جاي مانده است و خصوصياتي كه در ديگر افراد معمولي وجود ندارد و تاريخ تولد و فوت و زن و فرزند و شغل ديگر امور عادي و مشترك همگان در آخر كار است و آنقدرها مهم نيست. بعضي هنرمندان موسيقي، نوازندگان و خوانندگان و ... هستند كه اگر آلت موسيقي خود را به زمين به گذارند و يا به علت پيري و عوامل ديگر از نواختن دست بكشند، يا خواننده‌يي آواز خود را از دست بدهد، تبديل به آدمي معمولي و عادي مي‌شود و تنها هنر خود را از دست نداده است بلكه به جهت از دست دادن طرفداران واقعي يا دروغين و تنهايي و خلا رواني، كج خلقي، عصبانيت و پرمدعايي! كه در افراد عادي وجود ندارد، در او ظاهر مي‌شود و اطرافيان حتي در حد افراد عادي به مجالست او تن در نمي‌دهند.

 

اگر آوازخواني نتوانست مثل دوران جواني خود نغمه دل‌انگيزي سر بدهد، يا نوازنده‌‌يي قادر نبود كه آهنگ بديع و دلنشيني را از دل آلت موسيقي خود بيرون بياورد و در دوران كهولت و پيري مردم به معاشرت و مجالست و حضور او رغبت كردند و در محافل هنري احترام و مقام و منزلت او دچار تزلزل و بي‌اعتباري نشد، مي‌توان هويت و سفت (هنرمند) را به او اطلاق كرد. به تصديق دوستان مشترك ما، نواب صفا و بيژن ترقي، بديع زاده از نوادر هنرمنداني بود كه در دوران پيري محفل او گرم‌تر از روزگار جواني او بوده او در پيري چون درختي كهن سال با ميوه‌يي رسيده و نشاطآور، دل‌انگيز و فرح‌افزا بود: حالا گنجينه‌يي برگزيده از شعر و ادب فارسي به علت حضر و نشر چندين ساله يا شاعران و نويسندگان طراز اول ايران بود. خاطراتي از زندگي پر فراز و نشيب ايام كودكي و روزگار جواني، اداري، هنري، مسافرت‌هاي آلمان و هندوستان و سوريه و سال‌هاي گيرودار راديو بوده او از اكثر مظاهري كه در دور بر او بود لطيفه‌يي شادي آفرين ابداع مي‌كرد كه شنونده را غرق در نشاط و سرور مي‌كرد و اين هنرمند كيمياگر افسونگر است كه از مس كم بها در آتشكده درون خود زرناب مي‌سازد. او براي خلق اين لطائف زيبا گذشته از آشنايان و دوستان و همكاران، براي خويشان و نزديكان و حتي همسر و فرزندان خود سوژه‌هاي بكر ابداع مي‌كرد، همه مظاهر و اشيا دور و بر او با ديگران تفاوت داشت. سگ و گربه خانه بديع‌زاده با تمام سگ و گربه‌هاي شهر تفاوت داشتند و از بي‌شمار لطائف شادي آفرين كه ما سالها با آن بيان هنرمندانه شنيديم و هيچوقت كهنه نمي‌شد: ”داستان سگ او بود كه از مشاهده سبيل پر هيبت گربه خانگي و صداي پاي دزد از ترس به لانه پناه مي‌بد و در عوض براي افراد خانواده و آشنايان پارس مي‌كرد و گاهي هم اظهار وجود كرده و پاچه شلوار آنها را پاره مي‌كرد”.

 

 

ممكن است بعضي از خوانندگان اين سطور تصور كنند كه خواننده هنرمندي كه ترانه‌هاي شادي آفرين و عامه پسندي: (چون ماشين مشدي ممدلي و زال‌زالك) را خوانده است كه پس از انتشار در دورست‌ترين جاهايي كه گرامافوني بود از پر طرفدارترين شنوندگان را داشت، آدم بي‌خيال و بي‌دردي بود و بدون هيچ اندوه و گرفتاري در ميان اسكناس و طلا و تشك پر قو غلت مي‌زد. اصلا”‌ مسئله خلاف اين تصور است! از عوامل متعدد گرفتاري‌هاي او فقط اين يكي را نقل مي‌كنم:” بديع‌زاده را خواهري معصوم بود كه پس از اخذ ديپلم عليل و زمين‌گير شده بود. آن‌ها كه در منزل او رفت و آمد داشتند اين صحنه غم‌انگيز را سال‌ها ديده بودند هيكل و جسمي بي‌حركت كه فقط با حركت سر و گردش چشماني‌ پر از اضطراب و رمز و راز كه از جبر نامفهوم زمانه حكايت داشت به واردين خانه خوش آمدگويي خود را مي‌فهماند و طرف مقابل را از اين تراژدي درمان‌ناپذير غرق در اندوه مي‌كرد و آدم را به ياد اين قطعه معروف استاد رعدي آذرخشي مي‌انداخت، كه: ”من ندانم به نگاه توچه رازي است نهان- كه من آن راز توان ديدن و گفتن نتوان” با وجود اين منظره و ديگر گرفتاري‌هاي گوناگون اگر كسي چون او سرزنده و شاد بود و بروي خود نياورد هنر كرده است.

 

با اين كه بديع‌زاده را دو برادر و خواهراني بود، روزگار بار سنگين اين اندوه را بر دوش او نهاده بود كه گويي اصولا” دوش هنرمند براي كشيدن بار حرمان و درد متناسب‌تر از ديگران است. اما او يا همه آنچه كه گفته شد نغمه‌هاي گوناگون خود را در طول مدت 50 سال به گوش شنوندگان ايراني و بعضي از كشورهاي همسايه رسانيده و آوازها، تصانيف، سرودها و ترانه‌هاي عامه‌پسند از خود به يادگار گذاشت. مشكلات عديده زندگي را با استقامت و پايداري تحمل كه هريك از آن‌ها كافي است كه آدمي كم تحمل و معمولي را به موجودي ترشرو و بدخو تبديل كند كه هيچگاه خنده برويش نيايد. خانه او محل تجمع افراد مختلف دوستان بود. شاعران و نويسندگان معروف، موسيقي‌دان‌ها، هنرپيشگان قديمي تئاتر، بستگان و خويشاوندان خود او و همسرش كه ماشااله ”لاتعدولاتحسي” گفتني است كه در كشيدن بار سنگين مشكلات مادي و خانوادگي كه جبر زمان در سرنوشت او قرار داده بود يك تن هميشه در كنار او بود. اين يك تن همسر برازنده، كدبانو، پرتحمل و خوشوري او بوده اين بانو از خانواه‌هاي قديمي و با اصل و نسبت ايران است، كه با تحمل آنچه كه گفته شد و يا آن همه آمد و رفت‌هاي با برنامه و يا بي‌اطلاع و سرزده در طول مدت زندگي و حيات بديع‌زاده ابرو در هم نكشيد و كلامي شكوه‌اميز از زبان او شنيده نشده و شايد بعد از موهبت آواز و هنر بديع‌زاده اين بهترين پشتوانه زندگي او بود كع: ”زن پرهيزگار طاعت دوتس- با تو چون مغز باشد اندر پوست” (اوحدي). در سالهايي كه كم كم راديو نفوذ و اعتباري در ميان مردم پيدا كرد و مديران به ظاهر منظم و سخت‌گيري در راس اداره راديو و زارت اطلاعات گماشته شدند، براي نظم و انضباط طبقه موسيقي‌دان و ترانه سرايان كه بعضي از آن‌ها اصلا” با قيد و نظم و ترتيب بيگانه‌اند حالا بايد در ساعت مقرر براي اجراي كاري جدي حاضر شوند و او متصدي اين امر تقريبا” محال است. داستان او و شهر آشوب كه قرار بود ترانه‌يي بسازد و رفت و چندماه گم شد و پس از جند ماه كه پيدا شد بديع‌زاده از او بازخواست كرد كه او برآشفت و قصيده‌يي در شصت بيت في‌المجلس و بالبداهه در دم او كارسازي كرد و اين از لطائف است كه در طول مدت شش ماه شش سطر ترانه نساخت و در شش دقيقه شصت بيت را انشاء كرده و بديع‌زاده اين قصيده و قصيده ديگري را كه هر دو در رهجو او بود، خود او شادمانه با ذكر تاريخ واقعه براي دوستان مي‌خواند، گروهي از مخالفان بديع‌زاده افرادي يك بعدي و كم مايه بودند كه آواز يا ترانه‌يي در سطح نازل مي‌خواندند و مي‌خواستند كار خود را در روزهاي جمعه در راديو ارائه كنند و بديع‌زاده به آن‌ها جواب رد داده بود. همه آن‌ها كه زبان به طعن و بدگويي مي‌گشودند چه در اين زمان و چه در گذشته معمولا”ْ افرادي بودند كه در مقايسه كار خود با او احساس كم مايگي مي‌كردند. آوازخواني با سواد، پرمطالعه، شعردان، مناسب خوان، زبان‌دان، آهنگساز، خواننده ترانه‌هاي ادبي بسيار سطح بالا و سنگين، ترانه‌هاي مردم‌پسند، ضربي‌هاي سنگين و مشكل، مجلس آرا و بذله‌گو و حاضر جواب و خندان و خوشرو، مردم‌دار و در خانه‌باز و مهم‌تر از همه حدود ششصد آهنگ كه بر روي صفحات گرامافون و بعدا” در نوار ضبط است كه اغلب آهنگ‌ها و بعضي شعر ترانه‌ها از خود او است. در سال 1322 شمسي كه روان‌شاد روح‌اله خالقي يك دسته اركستر بزرگ ايراني با شركت 29 نفر استادان و نوازندگان معروف و زبردست تشكيل داد كه تا آن تاريخ سابقه نداشت بديع‌زاده و عبدالعلي وزيري خوانندگان برگزيده اين اركستر بودند. از او چهار فرزند پسر و يك دختر به جاي مانده است كه همه در ضمن آشنايي با موسيقي به درجات عالي علم و دانش رسيده‌اند

  • Like 8
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

استاد حبيب الله بديعي

 

 

akshayeahangin20.jpg

حبيب الله بديعي در سال 1312 در سرزمين هميشه بهار هنرپرور و مردخيز مازندران در شهر "سواد كوه" در كانوني گرم و با محبت و در آغوش پدر و مادري كه براي هنر و هنرمند احترامي خاص قائل بودند تولد و پرورش يافت.

دو ساله بود كه پدرش "سواد كوه" را ترك و در شهر ساري اقامت گزيد و به كار فلاحت و تجارت پرداخت.هنوز هشت بهار از سن حبيب نگذشته بود كه همراه خانواده ي خود به تهران آمد و مقيم اين شهر شد.

در ساري برادر بزرگ حبيب براي خود ويلني تهيه كرده و نزد يك نوازنده ي ارمني به فراگرفتن ويلن مشغول مي شود ولي بعد از دو سال از ادامه ي كار خسته شده و نواختن ويلن را ترك مي كند.در اين زمان حبيب گهگاهي بدون اجازه و دور از چشم برادر مشتاقانه دستي به آرشه ي ويلن برده و نغمات دلنشيني به گوش مي رساند.اين عمل از ديد برادر مكتوم نماند و وقتي علاقه ي شديد او را نسبت به موسيقي مي بيند ويلن را به او هديه مي كند.

پدر و مادرش كه به تعليم و تربيت وي مانند ساير اولادان خود بي نهايت علاقمند بودند بر تحصيلات او نظارت دقيق داشتند و او تا اخذ ليسانس از دانشكده ي علوم تمام مراحل تحصيلي را با موفقيت به پايان رسانيد.

h_badiee-bio01.jpg

سال 1326 بود كه حبيب نوجوان پس از مدتي تمرين نزد خود به كلاس آقاي "مفخم پايان" مي رود و از ايشان كسب فيض مي كند.دكتر لطف اله مفخم پايان يكي از شاگردان خوب و باوفاي استاد ابوالحسن صبا بود چنانكه اغلب رديفهاي استاد به خط و اهتمام اين هنرمند نوشته و چاپ شده است.وي مدت سه سال حبيب اله بديعي را در فراگيري رديفهاي صبا تعليم مي دهد.بديعي رفته رفته چنان پيشرفتي در كار موسيقي حاصل مي كند كه در سال 1329 يعني پس از چهار سال نوازندگي به عنوان سوليست در برنامه ي راديو ارتش به نواختن ويلن مشغول مي شود.بعد از دو سال در واقع در سال 1331 به كلاس استاد ابوالحسن صبا مي رود و مدت دو سال از محضر او كسب فيض كرده و دوره ي تكميلي آوازها را نزد او به پايان مي رساند.در همين زمان كه نزد استاد صبا به فراگيري مشغول بود مدت دو سال نيز نزد يكي از اساتيد موسيقي كلاسيك خارجي به نام "جينگوزيان" كه از ارامنه ي قفقاز بود دوره مي بيند.

بديعي علاقه ي وافري به موسيقي اصيل و سنتي ايران دارد و اعتقاد او بر اين است كه موسيقي ملي هر كشور نماينده ي اعتلاء روح آن ملت است و اگر بخواهند استقلال و همبستگي ملتي را از او بگيرند اول موسيقي و فرهنگ و ادبيات آن كشور را تسخير مي كنند بعد به سراغ ساير نشانه هاي ملي آن كشور مي روند اما فرهنگ و ادبيات و موسيقي ملي ايران همانگونه كه ناملايمات تاريخي و حملات وحشيانه ي مغول و بعضي از اقوام ديگر را پشت سر گذاشته در برابر اين تهاجمات مردانه ايستادگي كرده و از اين پس نيز به اتكاء فرهنگ پر بار خود راه آينده را در نورديده و ميراث هاي فرهنگي خويش را پشتوانه ي همت خود قرار مي دهد.

h_badiee-bio03.jpg

استاد بدیعی و گلپا

حبيب اله بديعي در نواختن دستگاهها و گوشه هاي آواز قدرت و توانايي قابل ملاحظه يي دارد.در آهنگسازي و نوازندگي داراي سبك خاصي است كه هر يك از آثار او از شيوايي و لطافت كم نظيري برخوردار است.او همين كه مي بيند تكرار نغمات و گوشه ها ممكن است براي شنونده كسالت آور باشد به قطعه يي ضربي روي مي آورد كه موجب تنوع و مبين قدرت نوازندگيش مي گردد به طوري كه بسياري از اهل فن معتقدند سلوي مشهور او كه در دستگاه "شور" نواخته شده به ملاحت و عظمت تمامي درياي مازندران زادگاهش مي باشد و شنونده را در الهام و رؤياهاي دور و دراز فرو مي برد.

حبيب اله بديعي ابتدا در سال 1333 اركستر كوچكي را رهبري مي كرد كه بعدها بنا به تجديد نظر تشكيلات اركسترهاي راديو اركستر شماره ي 6 نام گذاري گرديد.وي در سال 1337 بنا به دعوت داود پيرنيا سرپرست برنامه ي گلها كار خود را در اين برنامه با خوانندگاني چون:غلامحسين بنان حسين قوامي اكبر گلپايگاني محمودي خوانساري محمد رضا شجريان و غيره آغاز كرد.

وي در سال 1343 عضو شوراي موسيقي راديو در سال 1345 معاون اداره ي راديو تهران و سپس معاون اداره ي موسيقي سال 1346 تا سال 1351 رئيس اداره ي موسيقي راديو و از سال 1351 تا سال 1358 عضو شوراي واحد موسيقي كه اعضاء آن متشكل از آقايان:مرتضي حنانه علي تجويدي و حسينعلي ملاح بود منتصب مي گردد و ضمن رهبري اركسترهاي شماره ي 2 و 4 و 6 سپس مدت 6 سال رهبري اركستر "باربد" را به عهده داشت.

h_badiee-bio04.jpg

فريدون ناصري آهنگساز خوب و هنرمند در يكي از برنامه هاي راديويي مي گويد:" حبيب اله بديعي يكي از آهنگسازان و نوازندگاني است كه در اين رده مي شناسيم.او يكي از زبردست ترين بداهه نوازان يا بداهه سراياني است كه ما طي سال هاي اخير در سرزمينمان ديده ايم.

حبيب اله بديعي نه فقط استعدادي باورنكردني در بداهه سرايي و رديف شناسي دارد بلكه اگر لازم باشد بالاترين درجه ي قدرت تقليد را هم از هنرمندان گذشته دارد.او اين كار را زماني انجام مي دهد كه از هر جهت لزوم اين عمل ثابت شده باشد كما اين كه بعد از فوت استاد بزرگ ابوالحسن خان صبا نواري از قطعه ي معروف "زنگ شتر" او در دست نبود و يا حداقل راديو چنين نواري نداشت حال اين كه لازم بود به خاطر بزرگداشت استاد از دست رفته اين شاهكار هميشه جاويدان او پخش مي شد از سوي ديگر استاد فقيد شاگردان زيادي داشت منجمله حبيب اله بديعي هم شاگرد او بود.باري بنا به صلاحديد مدير آن روز راديو چند نفر از شاگردان مرحوم استاد اين قطعه ي "زنگ شتر" را نواختند و قطعه يي كه بنا به نظر بسياري پذيرفته شد و حتي به نام مرحوم استاد پخش شد قطعه يي بود كه حبيب اله بديعي نواخته بود.يكبار ديگر بايد بگويم كه در همان زمان صريحا به تصديق همگان آنچه كه حبيب اله بديعي نواخته بود صد در صد با نحوه ي نوازندگي استاد ابوالحسن خان صبا برابري مي كرد.

h_badiee-bio02.jpg

استاد حبيب الله بديعي در تاريخ 29/7/71 به رحمت ايزدي پيوست ، جسد وي را در جوار امامزاده طاهر کرج به خاک سپردند.

منبع : وبلاگ استاد حبيب اله بديعي

  • Like 6
لینک به دیدگاه

استاد علي رهبري

 

 

fe127d01b5d4b9c65a81baf178830a49.jpg

علي (الکساندر) رهبري(Alexander(Ali)Rahbari)

متولد خرداد ماه 1327. در سال 1338 به هنرستان ملي موسيقي راه يافت. در هنرستان و نيز به طور خصوصي از تعليمات حسين دهلوي بهره مند شد و از هفده سالگي به عنوان نوازنده ي ويلن در ارکسترصبا به رهبري دهلوي به نوازندگي پرداخت. پس از دريافت ويلن از هنرستان با استفاده از بورس وزارت فرهنگ و هنر به اتريش عزيمت نمود و از سال1346/1967 در آکادمي موزيک وين در رشته هاي آهنگسازي و رهبري ارکستر نزد گوتفريد فون آينم(Gottfrid Von Einem)، هانس اسواروسکي، کارل اوسترايش و... تحصيل نمود.

رهبري مدتي پس از پايان تحصيلاتش در اتريش به ايران بازگشت. در سال 1352 مديريت هنرستان موسيقي ملي و در 1353 مديريت هنرستان مالي موسيقي به او محول گشت. وي ارکستر هنر جويان هنرستان عالي موسيقي را نيز تجديد سازمان تعدد و با نام «ارکستر سمفونيک کنسرواتور تهران» کنسرتهايي برگزار نمود. در نخستين برنامه اين ارکستر که در 25 اسفند 1353 در تالار رودکي ترتيب يافت ضمن اجراي اورتور اگمونت Egmokt(از بتهوون) و سوييت سمفونيک شهرزاد( از ريسکي کرساکف) دو اثر ايراني نيز اجرا گشت:

- ؟ براي پيانو و ارکستر( آهنگساز و تکنوازپيانو: امانوئل مليک اصلانيان)

- خون ايراني روي سل( از علي رهبري، تکنواز ويلن: شهداد روحاني)

علي رهبري به تشکيل ارکستري از جوانان ايراني( ارکستر ژونس موزيکال(Geunesse Musical)) نيز اهتمام ورزيد. اين ارکستر برنامه هاي بسياري در سراسر ايران به اجرا درآورد و با مهاجرت علي رهبري به اروپا منحل گرديد. انجمن ژونس موزيکال ايران نيز با وقوع انقلاب، تعطيل گشت.

رهبري به عنوان ؟ کنسرت هايي با ارکستر مجلسي راديو و تلويزيون ملي ايران، ارکستر سمفونيک تهران و ... نيز اجرا نمود و تا زمستان 1355 که آخرين زمان اقامتش در ايران بود سمت هاي مذکور را به عهده داشت.

علي رهيري در سال 1977/1356 جايزه نخست مسابقات رهبري ارکستر در شهر بزانسون Besancon ( فرانسه ) را از آن خود ساخت و يک سال بعد در رقابت هاي ژنو که به مناسبت سالگرد در گذشت ارنست آنسرمه (Ernest Ansermet)، رهبر نامدار سويسي، برگزار شد، مدال نقره را ربود. در همين سال آثاري از آهنگسازان معاصران را با ارکستر سمفونيک نوربنرگ ( آلمان) اجرا وضبط نمود و براي نخستين بار در سطح بين المللي منتشر ساخت. آثار مذکور که در آلبومي ( شامل سه صفحه ) تحت عنوان " منظومه هاي سمفونيک از ايران" در خارج از کشور انتشار يافته عبارت اند از:

هوشنگ استوار سوييت ايراني (3 بخش ) - حسين دهلوي بيژن و منيژه ( 6 بخش )

امين الله حسين شهرزاد (7 بخش ) - احمد پژمان رقص؟

امپرسيون هايي ازباله راپسودني

محمد تقي مسعوديه موومان سمفونيک - علي رهبري خون ايراني روي سل

علي رهبري در سال 1979/1358 ارکستر فيلارمونيک برلين را رهبري عود در 1980 به عنوان معاون هربرت فون کارايان (Herbert von Karajan) در جشنواره ؟ برگزيده شد. وي از سال 1988 تا 1996 رهبري ثابت ارکستر فيلارمونيک راديو و تلويزيون بلژيک در بروکسل را در دست داشت و پس از آن ارکستر فيلارمونيک زاگرب در کرواسي. در طي اين سال ها برنامه هاي متعدد در اپراخانه هاي اروپا و همچنين کنسرت هاي گوناگون با :

- ارکستر سمفونيک وين - ارکستر ملي فرانسه - گروه ويرتوئوزهاي پراگ - ارکستر فيلارمونيک چک

- ارکستر سمفونيک توزلتو - ارکستر فيلارمونيک اندن - ارکستر راديو مادريد و دهها ارکستر ديگر....

آثار آهنگسازان ايراني در برنامه ها و آثار بيشمار ضبط شده تحت رهبري علي ( الکساندر ) رهبري جايي نداشته اند. رهبري اظهار مي دارد " آهنگسازان ايراني در کل هيچگاه خط مشخصي را دنبال نکردند. من معتقدم اگر ؟ مدرن بنويسند ايرادي ندارد ولي دست کم به گونه اي باشد که وقتي اين اثر در اروپا و آمريکاو ... اجرا مي شود، شنونده بگويد اين اثر ايراني است.... . در گذشته آثار خوبي به شيوه ي غربي مي نوشتند ولي هنگامي که اين اثردر اروپا اجرل مي شد، شنونده تصور مي کرد همسايه اش آن را نوشته اند . آهنگسازي در پنج هزار کيلومتر آن طرف تر ... البته به واسطه ي تبليغات منفي عليه ايران در اينجا اجراي آثار ايراني جذابيتي نخواهند داشت."

در سال 1985 با اجراي برنامه هايي با ارکستر فيلارمونيک چک مدال دورژاک (Dvorak) به علي رهبري اهدا گشت و در سال 1994 نشان فوگاتروفي (Fuga ophyTr) از انجمن آهنگسازان بلژيک.

الکساندر رهبري در ژوييه 1997/1376 حدود چهل نوازنده ي ايراني ازکشورهاي اروپايي و آمريکا را در شهر برگنس (Bregens) اتريش رهبري نمود و قطعاتي با اين نوازندگان تحت عنوان " ارکستر فيلار مونيک ايراني " ضبط نورد که يک سال بعد به صورت دو CD در اروپا انتشار يافت اين آثار عبارتند از:

- سوييت سمفونيک شهرزاد ( ازربعسکي کرساکف )

- کنسرتوويلن، از آرام خاچا طوريان ، تکنواز: مارتاخارم ميثاق )

- نوحه خوان، براي ويلن و ارکستر- از الکساندر رهبري ( تکنواز: وحيد خادم ميثاق )

- آهنگ هايي براي ؟ فلوت ( از آثار باخ،برامس، پابلوسارازات، نيکلاي ريمسکي کرساکف و کوشيار شاهرودي )

ديگر آثار رهبري: بيروت ( براي نه فلوت )، موسيقي براي حقوق بشر، نيمه ماه، باله ي ايراني و ...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

استاد همایون خرم

 

 

Z

 

از پدري درستكار و آزاده و مادري فهيم و با احساس، پسري پا به عرصه وجود نهاد كه نام او را “همايون” گذاردند. مادرش از شيفتگان موسيقي اصيل ايراني بود و از مقام هاي موسيقي ايراني به دستگاه همايون علاقه اي وافر داشت. به همين دليل هم نام “همايون” را براي فرزند خود انتخاب كرد.

همايون خرم در سن 10-11 سالگي به مكتب استاد صبا راه يافت و به علت استعداد شگرف در 14-15 سالگي يك شبه ره صد ساله را پيمود و به عنوان نوازنده 14 ساله، در راديو ساز تنها اجرا كرد. بعدها در بسياري از برنامه هاي موسيقي راديو، خصوصاً در برنامه گلها، به عنوان آهنگساز، سوليست ويلن و رهبر اركستر آثاري با ارزش ارائه داد.

khorram-bio02.jpg

همايون به موازات فعاليت عاشقانه و در عين حال محققانه در موسيقي ايراني، از كسب علم نيز غافل نبود و در اكثر مراحل تحصيل از شاگردان ممتاز بود و تحصيلات عاليه خود را تا اخذ دانشنامه در رشته مهندسي برق ادامه داد. سمت هاي ايشان در زمينه هنر و موسيقي؛ عضويت در شوراي عالي موسيقي راديو، رهبري اركستر سازهاي ملي، استاد دانشكده موسيقي ملي و هنرستان شبانه، آهنگساز در برنامه هاي موسيقي ايراني و خصوصاً برنامه گلها، رهبري اركستر گلها و سوليست ويلن بوده است.

khorram-bio03.jpg

تعدادي از آهنگ هاي ايشان مانند: تو اي پري كجايي(سرگشته)، امشب در سر شوري دارم (غوغاي ستارگان)، ساغرم شكست اي ساقي (طاقتم ده)، رسواي زمانه منم، آيا همه شما بي گناهيد، اشك من هويدا شد، پيك سحري، بعد از تو هم در بستر غم مي توان خفت، ساقي ببين، دل پريشانم زغم گرفته، آواي خسته دلان و ده ها آهنگ ديگر، همگي بيانگر نبوغ همايون خرم در كارآهنگ سازي است.

شايان ذكر است همايون خرم در ضمن تسلط در نوازندگي و بداهه نوازي، آهنگسازي خلاق و كم نظير و در عين حال مسلط به ظرايف نظري و تئوريك موسيقي ايراني است و از اين نظر پژوهشگري با ارزش و محققي ممتاز به شمار مي رود.

آثار اجرايي :

برنامه هاي متعدد گلهاي رنگارنگ، برنامه هاي موسيقي FM راديو، برنامه هاي بداهه نوازي در راديو، تعدادي برنامه تك نوازان با همكاري هنرمندان ديگر به صورت همنوازي؛ همچنين همنوازي با هنرمنداني مانند شادروان استاد جواد معروفي، استاد جليل شهناز، استاد فرهنگ شريف و شادروان منصور صارمي همراه با ضرب شادروان جهانگير ملك و شادروان امير ناصر افتتاح.

آثار موسيقي ايشان به صورت كاست و لوح فشرده (CD) شامل همنوازي با استادان جواد معروفي، جليل شهناز و فرهنگ شريف هم اكنون در اختيار علاقمندان است.

آثار مكتوب:

۱. رديف اول چپ كوك (نواي مهر)؛ شامل آوازها، چهارمضراب ها، قطعات و تعدادي از آهنگ ها.

۲. رديف دوم راست كوك؛ شامل تعدادي از پيش درآمدها، چهارمضراب ها و رنگ ها كه هم اكنون در حال آماده سازي و چاپ است.

از فعاليت هاي ديگر ايشان مي توان يه سخنراني درباره موسيقي ايراني در مراكز هنري و فرهنگي اروپا و آمريكا مانند دانشگاه UCLA، دانشگاه گيلان، دانشگاه پزشكي شيراز (درباره استاد صبا و موسيقي ايراني)، انجمن موسيقي فارس (درباره استاد ابوالحسن صبا)، دانشگاه علامه طباطبايي (درباره مقامات موسيقي ايراني)، فرهنگسراي ارسباران (درباره استاد علي نقي وزيري)، دانشگاه صنعتي اصفهان (درباره مشخصات موسيقي ايراني) و سخنراني هاي متعدد ديگر در تالار رودكي تهران به مناسبت هاي مختلف اشاره كرد.

khorram-bio04.jpg

مجموعه آثار استاد خرم

آ- آثاري شامل تك نوازي و هم نوازي

1- همايون خرم 1 (60 دقيقه) : تك نوازي ويلن بر اساس ملودي ترانه هاي :

ميناي شكسته (ماهور)- اي آشناي من (همايون)

در ميان گلها (اصفهان)

2- همايون خرم 2 (60 دقيقه) : تك نوازي ويلن بر اساس ملودي ترانه هاي :

رفتي كه هجران (اصفهان) ندانم اي آشناي من (شوشتري)

شباهنگ (دشتي)- بزم من

3- همايون خرم 3 (60 دقيقه) : تك نوازي ويلن بر اساس ملودي ترانه هاي :

اشك وآه (نوا)- خودستا (شور)

قصه گو (دشتي)

4- همايون خرم 4 (60 دقيقه) : تك نوازي ويلن بر اساس ملودي ترانه هاي :

اشك من هويدا شد (بيداد همايون) باران غم (مخالف سه گاه)

آتش (بيداد همايون)

5- همايون خرم 5 (60 دقيقه) : تك نوازي ويلن بر اساس ملودي ترانه هاي :

اي همسفرها (چهارگاه)- مهر مني ماه مني(چهارگاه)

عشق من (اصفهان)

6- همايون خرم 6 (60 دقيقه) : تك نوازي ويلن بر اساس ملودي ترانه هاي :

زكوي بلاكشان (بيات ترك) مگر به شهر شما (همايون)

7- عشق و اشك (60 دقيقه) : تك نوازي ويلن در مايه هاي :

شوشتري- افشاري- مخالف سه گاه شور- اصفهان و ابوعطا

8- اوج (60 دقيقه) : تك نوازي ويلن در مايه هاي ابوعطا و شور

9- اوج نياز (60 دقيقه) : تك نوازي ويلن در مايه هاي شوشتري و همايون

10- طربناك (60 دقيقه) : تك نوازي ويلن همراه ضرب حسين همدانيان در دستگاه ماهور :

شكسته- دلكش- فرود به ماهور- درآمد افشاري و فرود به ماهور-

عراق و تغيير مقام به اصفهان و سپس به ماهور- ادامه اجرا قطعاتي در ماهور

11- دو نوازي 1 (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم پيانو جواد معروفي

(سرمستي در چهارگاه)

12- دو نوازي 2 (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم - پيانو جواد معروفي

(شكوفه ها در ماهور)

13- دو نوازي 3 (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم- پيانو جواد معروفي

(دلشكسته در اصفهان)

14- دو نوازي 4 (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم - پيانو جواد معروفي

(دشتي، در قفس شور افشاري)

15- دو نوازي 5 (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم - پيانو جواد معروفي

(رقص غم در اصفهان- پرواز در بهاران، ماهور)

16- دو نوازي 6 (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم - پيانو جواد معروفي

(بيات ترك- دشتي)

17- دو نوازي 7 (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم - پيانو جواد معروفي

(چهارمقام : ماهور چهارگاه- همايون- اصفهان)

18- دو نوازي 8 (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم - پيانو جواد معروفي

(همايون- نوا)

19- دو نوازي 9 (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم - پيانو جواد معروفي

(بهار گلها در راست پنجگاه)

20- جان افروز (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم- تار فرهنگ شريف- تنبك جهانگير ملك

(گروه نوازي در دستگاه شور)

21- مهرافروز (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم- تار فرهنگ شريف- تنبك جهانگير ملك

(گروه نوازي در مايه اصفهان)

22-گل افروز (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم- تار فرهنگ شريف- تنبك جهانگير ملك

( قطعه عاشقان، گروه نوازي در دستگاه همايون)

23- دلربا (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم- تار جليل شهناز- ضرب افتتاح

(هم نوازي در راست پنجگاه)

24- دلنشين(60 دقيقه) : ويلن همايون خرم- تار جليل شهناز- ضرب افتتاح

(هم نوازي در ماهور)

25- شوق (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم- تار جليل شهناز- ضرب افتتاح

(هم نوازي در سه گاه)

26- انتظار (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم- تار جليل شهناز- ضرب افتتاح

(هم نوازي در مايه افشاري)

27- محبت (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم- تار جليل شهناز- ضرب افتتاح

(هم نوازي در دستگاه همايون)

28- خلوت دل (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم- تار جليل شهناز- ضرب افتتاح

(هم نوازي در مايه اصفهان)

29- الهام (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم- تار جليل شهناز- ضرب افتتاح

(هم نوازي در چهارگاه)

30- اشك شمع (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم- تار جليل شهناز- ضرب افتتاح

(هم نوازي در ابوعطا)

31- غمزده (60 دقيقه) : ويلن همايون خرم- تار جليل شهناز- ضرب افتتاح

(هم نوازي در بيات ترك)

32- تك نوازان، دشتستاني : همايون خرم، مجيد نجاحي و جهانگير ملك

33- تك نوازان 258، ماهور : همايون خرم، فرهنگ شريف، مجيد نجاحي و جهانگير ملك

34- تك نوازان، چهارگاه : همايون خرم، منصور نريمان، مجيد نجاحي و جهانگير ملك

35- تك نوازان، شوشتري : همايون خرم، مجيد نجاحي و جهانگير ملك

36- تك نوازان، همايون : همايون خرم، مجيد نجاحي و جهانگير ملك

37- تك نوازان، شور : همايون خرم، فرهنگ شريف و مجيد نجاحي

38- تك نوازان 106، بيات ترك : همايون خرم، جليل شهناز، مجيد نجاحي و جهانگير ملك

39- تك نوازان، دشتي : همايون خرم، فرهنگ شريف و مجيد نجاحي

40- تك نوازان، چهارگاه : همايون خرم، مجيد نجاحي و جهانگير ملك

41- تك نوازان 320، ماهور : همايون خرم، مجيد نجاحي و جهانگير ملك

42- تك نوازان، دشتي : همايون خرم، مجيد نجاحي و جهانگير ملك

43- تك نوازان، شور : همايون خرم و مجيد نجاحي

44- تك نوازان، بيات ترك : همايون خرم، مجيد نجاحي و جهانگير ملك

45- تك نوازان 391، ماهور : همايون خرم، فرهنگ شريف و مجيد نجاحي

46- چهارمضراب شور : هم نوازي همايون خرم و مجيد نجاحي (صفحه گرام 45 دور با شماره 18698)

  • Like 7
لینک به دیدگاه

همه کسانی که در پنجاه ، شصت سال اخیر به فراگیری موسیقی ملی پرداخته‌اند، مستقیم یا غیر مستقیم، از آموزه‌های ابوالحسن صبا برخوردار شده‌اند.

از میان شاگردان دست اول و مستقیم صبا، چند تنی، در نیم قرن اخیر شهرتی همپای او پیدا کرده‌اند و به ویِژه در دو حوزه اجرا و آفرینش، دستاوردهای دلپذیر از خود به یادگار گذاشته‌اند. مهدی خالدی یکی از آن‌هاست که نهم آذر ماه امسال بیستمین سالروز درگذشت اوست.

مهدی خالدی در سال ۱۲۹۸ خورشیدی در تهران زاده شد. شاید نخستین شانس او در آن بوده که پدرش که خود دستی در سه تار داشت و از دوستان نزدیک ابوالحسن صبا به شمار می‌رفت.

پدر، او را در سال ۱۳۱۴ ، در شانزده سالگی، نزد صبا برد و از او خواست که پسر را سه تار بیاموزد. صبا ولی با دیدن انگشتان لاغر و بلند پسر گفته است که ویولن نوازی برای او مناسب‌تر است.

مهدی خالدی به این ترتیب به مدت سه سال نزد صبا ردیف‌های سه گانه ویولن را فرا گرفت و به توصیه او در سال ۱۳۱۹ ، سال گشایش رادیو ایران، به آن سازمان پیوست. خالدی تا سال‌های پیش از انقلاب، هم از تکنوازان برجسته ویولن در رادیو به شمار می‌آمد و هم از آهنگسازان خلاق و مبتکر.

نوآوری‌هایی که خالدی در آفریده‌های خود به کار گرفته نه تنها او را، بلکه، "دلکش"، خواننده تازه پای به میدان نهاده را نیز با شتاب به شهرت و محبوبیت رساند.

همکاری پر بار

101129191215_12.jpg مهدی خالدی به مدت سه سال نزد صبا ردیف‌های سه گانه ویولن را فرا گرفت

 

 

حاصل همکاری این دو، بی‌شمار ترانه‌های برانگیزاننده‌ای است که تفاوت‌های بسیار با تصنیف‌های قدیمی و شباهت‌های چشمگیر با ترانه‌های امروزی دارد.

سر آغاز شهرت این دو، شاید ترانه‌ای باشد به نام "نشاط" که نام فرزند خالدی نیز هست و با شعری از اسماعیل نواب صفا پیوند خورده است. نواب صفا می‌گوید: "چون شعر در روزهای پیش از نوروز ساخته شده و با جمله "آمد نوبهار" آغاز می‌شد و به همین نام نیز شهرت یافته، سی سال تمام در آغاز هر سال نو از رادیو پخش می‌شده است."

ریتم نشاط‌آور و بهارانه‌ای که خالدی برای این ترانه برگزیده، تا آن زمان در موسیقی سنتی ایران سابقه نداشته است. پرویز یاحقی، نظر را از این‌ها نیز فراتر می‌برد و می‌گوید که در آینده نیز " اثری به این زیبایی" خلق نخواهد شد.

مهدی خالدی در همان آغاز کار هنری، در سال‌های ۱۳۲۴ و ۱۳۲۶ ، دو بار برای ضبط آهنگ‌های خود بر روی صفحه همراه با هنرمندانی چون جواد بدیع زاده، علی زاهدی، نصرالله زرین پنجه، یوسف کاموسی و کشف بزرگ رادیو، دلکش، به هندوستان سفر کرد. حاصل این سفرها چهل صفحه گرامافون از نواخته‌ها و ترانه‌های اولیه خالدی است که در واقع نخستین معرف او به عنوان آهنگساز به شمار می‌رود.

ترانه‌‌ای ماندگار

101129191219_14.jpg تعدادی از تصنیف های مشهور دلکش را مهدی خالدی ساخته است

 

 

پس از بازگشت از سفر دوم، خالدی ارکستر بزرگی را در رادیو بنیاد کرد و توانست به یاری آن، سازآرایی‌های نوآورانه خود را عرضه کند. از آن پس شاعران جوان چون رهی معیری، اسماعیل نواب صفا و بیژن ترقی بر آهنگ‌های خالدی شعر نهادند که کمابیش همه آن‌ها از پیوندی درست با موسیقی برخوردار است.

از میان ترانه‌های دیگر خالدی که اکثر قریب به اتفاق آن‌ها با صدای رسای دلکش به اجرا درآمده، به ویژه باید از ترانه "به کنارم بنشین" در دستگاه همایون یاد کرد که با شعری دل‌انگیز از رهی معیری پیوند خورده است.

خالدی با دقت و ظرافت تمام گوشه‌های اصلی دستتگاه همایون را درمی‌نوردد و سپس با نرمشی گوشنواز به درآمد همایون باز می‌گردد. چفت و بست‌های ملودیک بی‌نقص است و واژه‌ها به آسودگی روی نغمه‌ها نشسته‌اند.

ترانه‌های معروف دیگر او عبارتند از: ناامید، رفتی، همراز دل، دل غافل، بردی از یادم و سوگ، ترانه‌ای که در مرگ استاد خویش ابوالحسن صبا ساخته و با صدای سازگار "بنان" به یادگار مانده است.

مهدی خالدی نیز چون صبا، رغبت بسیار به الهام‌گیری از موسیقی بومی داشت. لابلای ترانه‌های بازمانده از او، شماری ترانه بومی تنظیم شده نیز به چشم می‌خورد، به ویژه ترانه‌هایی از شمال ایران.

ویژگی‌ها

101129191213_11.jpg خالدی تا سال‌های پیش از انقلاب، هم از تکنوازان برجسته ویولن در رادیو به شمار می‌آمد و هم از آهنگسازان خلاق و مبتکر

 

 

مهدی خالدی در نواختن ویولن سبکی ویژه داشت. در واقع پس از حسین یاحقی و ابوالحسن صبا، سومین سبک شاخص ویولن نوازی ایرانی را پدید آورد که پس از او نیز از سوی دیگران پیروی می‌شد و هنوز نیز سبک مورد پسند و عمل برخی از نوازندگان است.

در این سبک، آرشه بیش از پنجه مورد توجه قرار می‌گیرد. ظرافت آرشه‌کشی در کار خالدی کم‌نظیر بود. شنونده به سختی می‌توانست لحظات تعویض آرشه‌ها و قطع و وصل‌ها را دریابد. او با هرگونه "بند‌بازی" و "آکروبات"- که در دوره او مد روز نیز شده بود- مخالف بود و می‌کوشید هماهنگ با کیفیت عرفانی موسیقی ملی، جوهر آرام‌بخش و اندیشه‌برانگیز آن را با ایجاد تعادل میان آرشه و پنجه، به شنونده منتقل سازد.

ترانه‌های خالدی نیز چون نواخته‌های او از ابتکار و ویژگی برخوردار است. او برای ترانه (تصنیف)، در اجرای موسیقی ملی اهمیت بسیار قائل بود و به همین جهت جای عرضه آن را گسترش داد. ترتیب قدیمی "پیش درآمد- آواز- چهارمضراب- تصنیف" را به صورت "تصنیف- آواز- چهارمضراب- تصنیف" درآورد. خالدی با این ابتکار، کوشید از ملال ناشی از تکرارهای سنتی بکاهد و توجه نسل جوان‌تر را نیز به سوی موسیقی ملی بکشاند.

تصنیف‌های او بدین ترتیب از پوسته زنگار خورده قدیمی خود به در می‌آمد، در پیوند با شعرهای تازه‌تر، حال و هوای امروزی پیدا می‌کرد و در پوشش سازآرایی‌های جذاب، با ارکسترهای بزرگ، اجرا می‌شد.

مهدی خالدی در سال ۱۳۶۳ سکته مغزی کرد و پس از آن پنجه‌هایش دیگر قدرت نواختن را از دست داد. چند سالی بعد سرطان نیز به سراغ او آمد: سرطان حنجره از نوع درمان‌ناپذیر و همان سرانجام او را در نهم آذر ماه سال ۱۳۶۹، در هفتاد و یک سالگی، خاموش ساخت. خاموشی او را، ولی نواخته‌ها و ترانه‌های بازمانده از او جبران می‌کنند.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

استادلوريس چكناواريان

 

لوریس چکناواریان از آهنگسازان معاصر ايراني است، زاده ۱۳۱۶ (۱۹۳۷ میلادی) در بروجرد. وی تحصیلات موسیقی خود را از سال ۱۳۳۲ در هنرستان عالی موسیقی آغاز کرد.

maestro-4-sm.jpg

مدتی بعد به وین عزیمت نموده و تا سال ۱۳۴۰ در فرهنگستان موسیقی این شهر به تحصیل آهنگسازی و رهبری ارکستر اشتغال داشت. سپس به ایران بازگشت و ضمن تدریس در هنرستان عالی موسیقی و ترتیب دادن نمایشگاهی از سازهای ملی در انستیتو گوته تهران، تصدی صداخانه ملی هنرهای زیبای کشور را عهده دار شد. چکناواریان در اواخر سال ۱۳۴۲ رهسپار اتریش شد و در سالزبورگ کار آهنگسازی را ادامه داد. دو سال بعد به امریکا رفت و چندین سال در دانشگاه میشیگان به ادامه تحصیل در رشته‌های آهنگسازی و رهبری ارکستر پرداخت. وی در سال ۱۳۴۹ به ایران بازگشت و علاوه بر کنسرت‌هایی با ارکستر سمفونیک تهران، ارکستر مجلسی و تلویزیونی ملی ایران و... (به عنوان رهبر میهمان)، آثار متعددی آفرید که اکثر آنها در تالار رودکی اجرا گشت. چکناواریان در سال ۱۳۵۱ به رهبری ارکستر اپرای تهران منصوب گردید. چکناواریان پس از انقلاب در ارمنستان اقامت گزید و در ایروان به فعالیت‌های هنری خود ادامه‌داد. وی در حال حاضر رهبری ارکستر مجلسی رودکی را عهده‌دار می‌باشد.

آثار:

* اپرای پردیس و پریسا، اپرای رستم و سهراب، باله سیمرغ

* آهنگ نور و صدا (برای جشنهای تخت جمشید)

* توکاتا و فوگ برای ارکستر زهی

* کنسرت و پیانو

موسیقی فیلم: من ایران را دوست دارم (به کارگردانی: خسرو سینایی)- پرتو یک حماسه (به کارگردانی: منوچهر طیاب)- تنگسیر (امیر نادری) - مناظر ایران (به کارگردانی: هوشنگ شفتی) و موسیقی سریال زندگی مسیح (به کارگردانی نادر طالب زاده) و... و اجراهای بی شماری با ارکسترهای معتبر جهان.

برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به سایت رسمی وی بروید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

تصاویر:

 

conducting-2-sm.jpg

4_Arm_Com_sm.jpg

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

محمد نوری

 

u0w2exlkdg.jpg

 

متولد ۱ دی ماه ۱۳۰۸ - فارغ التحصیل از هنرستان تاتر؛ و زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران و مبانی تاتر از دانشکدهٔ علوم اجتماعی

 

نوری در تهران زاده شد و در جوانی آواز را نزد خانم اولین باغچه‌بان و تئوری موسیقی را نزد سیروس شهردار و فریدون فرزانه، اساتید هنرستان عالی موسیقی، فراگرفت. وی شیوهٔ آواز خود را متأثر از بافت و غنای زخمه‌ایِ اساتیدی چون حسین اصلانی، ناصر حسینی، و محمد سریر می‌داند. دههٔ بیست، دوران آغاز نوعی تفکر در شعر و موسیقی آوازی درمیان مردم ایران، به‌ویژه نسل جوان بود که بخشی را می‌توان متأثر از نشر و پخش وسیع‌تر موسیقی علمی و آثار فولکلور کشورهای مختلف جهان ازطریق رادیو و صفحات گرامافون دانست.

 

«محمد نوری» در همین سال‌ها - سنین نوجوانی - با خواندن اشعار نوینی که برروی نغمه‌های روز مغرب‌زمین و برخی قطعات کلاسیکِ آوازی سروده شده‌بود، کار خوانندگی را آغاز کرد. او طی سال‌های بعد، با تکیه بر تحصیلات هنرستانی و دانشگاهی خود، توانست هویت مستقلی به این اندیشه و گرایش ببخشد و با اجرای آثار اساتیدی که قبلاً ذکر آنان رفت، فضای متفکرانه‌ای به گونهٔ آوازیِ خویش دهد. آوازهای این استاد، طی پنج دهه، درمیان سه نسل، شأن و اعتبار ویژه‌ای کسب کرده‌است.

 

این هنرمند در حاشیهٔ سال‌های پرتلاش، با اجرای بیش از سیصد قطعهٔ آوازی، تقریر و ترجمهٔ مقالات و سرودن اشعاری از ترانه‌های ماندگار، بیش از پیش خود را در دل مردم این مرزوبوم جا داد. او اخیراً چند اجرا به نفع بیماران خاص داشت. صدای او برای نسل گذشته یادآور لحظه‌های خوب و مهربانی‌های سرشار، و برای نسل امروز، آفرینندهٔ شیرین‌ترین خاطرات است.

 

وی ترانه‌های میهنی زیادی اجرا کرده‌است. یکی از مهمترین و معروف‌ترین ترانه‌های وی، جان مریم نام دارد که آهنگ زیبای آن از ساخته‌های خود نوری است. نوری در کنار تحصیل در رشته ادبیات زبان انگلیسی و رشته نمایش، آواز ایرانی را نزد اسماعیل مهرتاش آموخت.

 

بعد از آن نزد اساتید هنرستان عالی موسیقی «سیروس شهردار» و «فریدون فرزانه» و«مصطفی پورتراب» رفت و از آن‌ها تئوری موسیقی، سلفژ و نوازندگی پیانو را فراگرفت. آواز کلاسیک را نزد ئولین باغچه بان و فاخره صبا آموخته و شیوه آوازی خود را با تاثیر از استادانی چون حسین اصلانی، ناصر حسینی پیدا کرد و رفته رفته به شیوه منحصر به فرد خود دست یافت. شیوه‌ای که به سختی می‌توان آن را در زیر شاخه‌ای از شاخه‌هایی چون پاپ، کلاسیک و... گنجاند.

 

محمد نوری در حال امضای یكی از عكس های خود او پس از انقلاب اسلامی و پس از مدتی سکوت، فعالیت هنری خود را با آلبوم در شب سرد زمستانی همراه با فریبرز لاچینی و احمدرضا احمدی در سال ۱۳۶۸ از سر گرفت و این همکاری بعدها با آلبوم آوازهای سرزمین خورشید ادامه یافت.

 

اجرای ترانه‌های مختلف محلی آذری، گیلکی، شیرازی و... او همچون «جان مریم»، «شالیزار»، «واسونک»، «جمعه بازار» و... به لحاظ احساس و لهجه در نهایت زیبایی و استادی است. در سال ۱۳۸۵ او از سوی سازمان صدا و سیما به عنوان چهره ماندگار موسیقی انتخاب و معرفی شد. او فارغ‏‌التحصیل از هنرستان تئاتر، زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران، و مبانی تئاتر از دانشکدهٔ علوم اجتماعی بود.

 

وی به لحاظ پایبندی به اخلاقیات و پرهیز از دروغ و فریب به جایگاه والایی در بین مخاطبان و در اجتماع دست یافت. این استاد، طی پنج دهه، درمیان سه نسل، شأن و اعتبار ویژه‌ای کسب کرد. این هنرمند در حاشیه سال‌های پرتلاش، با اجرای بیش از سیصد قطعه آوازی، تقریر و ترجمه مقالات و سرودن اشعاری از ترانه‌های ماندگار، بیش از پیش خود را در دل مردم این مرزوبوم جا داد. او در سال‌های آخر عمر چند اجرا به نفع بیماران خاص داشت.

 

صدای او برای نسل گذشته یادآور لحظه‌های خوب و مهربانی‌های سرشار، و برای نسل امروز، آفریننده شیرین‌ترین خاطرات است. وی ترانه‌های میهنی زیادی اجرا کرده‌است که هر یک اوج حس وطن دوستی را در دل ایرانیان بیدار می‌کند.

 

یکی از مهم‌ترین، زیباترین و معروف‌ترین ترانه‌های وی، جان مریم نام دارد. سرانجام پس از سال‌ها مبارزه با بیماری سرطان مغز استخوان و وخامت وضعیت جسمانی در شامگاه ۹ مرداد ۱۳۸۹ در بیمارستان جم در تهران به دیار باقی شتافت.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

اینم تاریچه از موسیقی ایرانیه!

آواز – آهنگ

معلوم نيست كه مردم دورة اول خلقت صاحب چه سليقه و ذوقي بوده، و درجة شباهت خلق و فكر پدرهاي قديم ما نسبت به ما چه اندازه نزديك يا دور بوده است. چون تاريخ زندگانيشان بر ما مجهول است نميتوان از روي عقيده اطمينان حدس زد كه شهوت و عشق آنها براي موسيقي از ما بيشتر يا كمتر بوده است. بهر تقدير اين مسئله از مساميات است كه آواز و آهنگ خيلي طبيعي و از بافته هاي قديم انسان است، مردم پيش از تاريخ اگر حنجرة صافي براي ششدانگ خواندن نداشتند و رغبتشان با الحان و اوزان و نواهاي خوش باندازة ماها نبوده لااقل از صداي مرغان خوانندة زمان خود خوششان مي آمده، انسان بعد از تاريخ هم براي اينكه هر وقت بخواهد بتواند از اين لذت طبيعي بهره مند شود و هميشه منتظر يك مرغ خوش لحن يا يك آدم خوش حنجره نباشد زحمات كشيده صنعت موسيقي را از بركت معجزة هوش خداداد و مرور روزگار اختراع كرده. مسئله آواز و آهنگ در حيات بشري دخالت مهمي داشته و باندازه اي عالي و مطبوع بوده كه در تمام آداب و رسوم اقوام قديم و جديد محترم و زينت بخش بوده و در راه مقدس ترين اعمال بشر كه عبادت است بكار رفته بت پرستها كه بظاهر تاريخ اقدم متد ينين عالمند دراوقات عبادت دخترها و پسرها را در بت خانه ها هم آواز نموده و ني و ساز و طنبور مينواختند. حضرت داود (ع)در مواقع مناجات سرودها رابالحن معروفي كه ضرب المثل است ميخوانده. موافق كتب مقدس انجيل و تورات در معبد آورشليم چندين نوازنده چنگ و ساز مينواختند. دركليساهاي عيسويان زنگ هاي معروف بناقوس را مينوازند و عبادت كنندگان سرودهاي ايام مقدسه را بطور مصاحبه هم آواز ميخوانند و در ارگها مطابقه ميدهند. حتي مؤذنين مساجد ما كلمات توحيد و شهادت را بدلچسب ترين لحن بالاي مناره ها ميسرايند و قرائت كلام الله مجيد لحن مطبوع مخصوصي دار دكه قراء بزرگ قديم و جديد مخصوص تعليم آن شده اند. غير از موقع عبادت انسان آواز و آهنگ را براي مقاصد ديگر خود استخدام كرده است از جمله براي تفريح دماغ يا رفع كدورت خيال يا تأثير در مزاج بر حسب عقيدة اطباء و حكماء موسيقي بكار برده ميشود. هميشه امتحان شده اشخاصيكه از فكر زياد خسته و كسل ميشوند و يا از مصيبتي دچار بهت خطرناكي ميگردند بشنيدن يك آواز خوش و نغمة‌دلكش تغييرات فوري عارض آنها شده و اعتدال مزاج پيدا ميكنند، همچنين حماسه هاي هم آواز و موزيكهاي ضربدار شوق و غيرت دسته جات را فوق العادهزياد ميكنند مثل اينكه تكبير مجاهدين صدر اسلام و موزيك نظامي اثر بزرگي در مزاج جنگجويان توليد ميكند خلاصه اينكه درامور زندگاني انسان آواز و آهنگ مدخليت و اثر تامه دارد و حتي اروپائيها غلو كرده تصور ميكنند بدون موسيقي حيات ناقص بلكه غيرممكن است.

آلات موسيقي

هنوز كسي از تاريخ مبدأ اختراع ساز و آهنگ موسقي اطلاعات منطمي ندارد، همينقدر معلوم است كه صدا راحنجره هاي صاف تدريجاً بوجود آورده بعدها سليقة تقليد هر چيزيكه از اين باب در عالم طبيعت ديده در خزينة حافظه جمع كرده بوسيلة تصرف يا تصادف آلات موسقي را ساخته اند.

اگر طبيعي ترين آلات موسيقي نوع طنبور باشد ميتوان قياساً حكم كرد كه اول اسباب موزيك انسان از نوع ضرب بوده يعني دو جسم را بهمد يگر كوبيده و از صداي آن محفوظ ميشده پس از آن در ساية سليقة تكامل بطبل و سنج و دائره هاي ظريف عصر ما مبدل شده و اگر چنانچه طبيعي ترين آلات موسقي اسبابهاي بادي از قبيل كرّنا و شيپور و ني و اسبابهاي آبي قديم كه امروز نمونة آنرا در دست نداريم بوده، ميتوان فرض نمو دكه اول آلت موسقي يك شاخ مجوّفي بوده كه در آن فوت كرده و صدا در آورده اند، آثار عتيقه و خرابه ها و شهرهائيكه تاكنون كشف شده يك تقدير صحيحي بدست نميدهند و آنچه هم تاكنون دراين موضوع گفته شده خيلي ضعيف و تاريك است. درقصص انجيل و نقاشيهاي قبور كهنه و گچ بريهاي اماكن شريفه همينقدر معلوم ميشود كه چنگ و شيپور از زمان خيلي قديم وجود داشته است.

در عصر تمدن يونان كه خوش بختانه تاريخ آن باندازة كفايت باقي است معلمين بزرگ رياضي بعضي آلات سيمي و زهي اختراع نموده بنرمي و لطافت ترانه ها افزوده اند، و از قرار معروف مأخذ «تار» حاليه كه فارابي پرده بندي و سيمهاي اضافة آنرا تكميل كرده است از ارسطو ميباشد. بهر تقدير متخصصين اين فن در اين باب قرائن و حدسياتي بدست آورده اندك ه بحث درآنها از دايرة مقصود رساله خارج است.

ايران و موسيقي

يونانيها با كمال اصرار مي خواهند ظهور اصول موسيقي را در مهد تمدن اروپاي قديم (آتن) قرار داده وجود آنرا در ممالك مشرق زمين خصوصا ايران از اقتباس و تقليد ثابت كنند. ايرانيهاي اصيل بدليل آنكه تمدن قبل از تولد يونان بوده از روي قرائن تاريخي ثابت مي كنند كه اختراع آلات موسيقي و تكميل اين فن كه بزرگترين يادگار مشرق زمين است از ايران شروع شده است و موسيقي شرق را نمونه از زائيدة فكر و استعداد ايراني ميدانند، دسته اي هم كه ممالك هندوستان را مهد صنايع دماغي ميدانند خيال مي كنند اصول موسيقي كه درعرض علوم رياضي است از هندوستان بممالك ديگر عالم مسافرت كرده، مسلم است چيني ها هم كه مادر صنايع مستظرفه هستند عوي تقدم را در اين فن دارند.

با وجود اين مدعيات چند چيز است كه ما را وادار ميكند كه معتقد بقدمت اين صنعت در ايران باشيم يكي اقليم صاف و مقتضياتي است كه طبيعت در ايران نهاده از قبيل مرغان خوش لحن و شفافيت گلها و زندگي چوپاني و كوچ گردي. ديگر اعترافي است كه يونانيهاي قديم در كتب و نوشتجات خود درموضوع رقيب خود «ايران» نوشته اند و ترجمة نسخه هاي آن در زبانهاي حالية اروپائي زياد است و اقرار كرده اندكه ايران دسته جات موزيك منظم داشته و موزيكانچي هاي دربار شاهنشاه شرق را به استادان عصر خود ترجيح داده و آلات متعارفة مشرق زمين ما را توصيف كرده اند علاوه بر اينها مخصوصاً تقدّم سرودهاي مذهبي زردشت كه آهنگ آن امروزه فراموش شده خود دليل قدمت موسقي ايران است. ايران آوازهاي ضربدار و ترانهاي والسي خود را تا اواخر قرن دوّم هجري نگهداشت پس از آن تبديل شد بآهنگ سوزناك و سبب اين تغيير اين شد ايران كه محل راحت و فراغت اهالي بود يكدفعه بعزاخانه مبدل شد و دويست سال تمام (ذر زير شلاق عمّال غلاظ و شداد خلفاي بني اميه كه از سلامت ذوق محروم و جز خونخواري و يغماگري محو شد نميدانستند) پسران ناز پرورده سيروس و داريوش دچار و مبتلا بودند باين جهت بكلي طراوت دماغ ايراني محو شد آباديها ببهانة وصول منالي بدست مأمورين عرب خراب و ويران گشت اهالي دلسوخته شده حزن و الم سراپاي مردم را فراگرفت و آهنگ موسيقي ايران از رونق افتاد ضربها مبدل به نغمهاي سوزناك گرديد و ...

موسيقي حاليه از زمان عباسيان شروع ميشود در آن عصر ايرانيها براي انهدام مظالم اموّيه بني عباس را تقويت كرده خلافت اسلامي را در ايران تشكيل دادند، آثار ذوق و سليقة خود را كه در دورة بني اميه از دست داده بودند كم كم رو بظاهر شدن و تجديد گذاشت و عصر ترقي علم و ادب و شعر بميان آمد، موسيقي دورة اول ايران با آهنگ ها و سليقه هاي حجازي و شامي ممزوج شد از ساير ممالك اسلامي هم كه نوازنده ها و استادان موسيقي بدارالخلافة بغداد اجتماع كرده بودند با آلات و طرز آهنگ هاي ايراني و عربي آلات و ذوق و اسلوب مملكت خود را اضافه نمودند. ترقي موسيقي در دورة‌عباسيان خيلي معروفيت دارد و مثل ساير فنون و صنايع ايران در آن عصر به منتها درجة اوج خود رسيده است، فن موسيقي را در آن عصر از جملة فنون رياضي فرض كرده دانستن آنرا براي معلمين و ادباء از معارف درجة اول قرار داده بودند، ظهور فارابي استاد كبير در آن عصر بوده تأليفات ابوالفرج اصفهاني و صفي الدين و اسمعيل ابن جامع از يادگار فراموش نشدني عباسيان است، نغمه سرائي كنار دجله و حالت شب خانهاي بغداد، رقابت استادان موسيقي دربار خلفاء و بخشش هاي سره هاي زرودرهمي آنقدر معروف است كه اساس روايات اخلاقي ظرفا و محررّين بر روي آن گذاشته شده است. پس از تمام شدن دورة خلفاي بني عباس ممالك اسلامي تغييرات عمده نمود و در تمام اين تغييرات علم موسيقي ايران ما هم در تغيير بود، وقتي كه تركها در دربار خلافت نفوذ پيدا كردند استاد موسيقي ترك نفوذي در صناعت موسيقي پيدا كرده اسلوب و تركيب آوازهاي سوزنا ك با مّد خود راداخل در موسقي مركب ما نموده بعضي آلات از قبيل سنطورهاي مخصوص تركستان بر اسباب موزيك ايران افزودند.

در زمان غلبه تاتارها و مغول ها كه بقاياي علم و صنعت در طوفان غارت و خرابي قبايل وحشي چنگيز و هلاكو و امير تيمور محو ميشدند موسيقي دانها و علماي رياضي ما طرف توجه اين مهاجمين بزرگ واقع شده و از اينرو خيال تقليد فاتحين رواج فوق العاده گرفت و آوازهاي بت پرستان تاتارستان بر حاصل جمع اسلوبهاي ايراني و عربي و تركي سابق ولا حق افزوده شد.

ارقام موسيقي

شايد همان اعصاريرا كه خط تحريري طي كرده است ميتوان براي خط موزيك هم قائل شد، مثلاً براي زبان تاريخ سه عصر معين نشان ميدهد.

عصر اول (Jideographie) كه با تصاوير منظور خود را يادداشت ميكرده اند.

عصر دوم علامتي (Syllabique) كه تصاويرمصغّر و مكسّر شده و بالاخره علامات و گاهي هم كلمه نشان ميداده اند.

عصر سوم الف بائي (Alphabetique) كه تلفظ و تشكيل كلمات و خط امروزه نتيجة آن است.

ارقام موسيقي هر ملتي متناسب با تمدنش بوده است، مثلاً در چين از (2700) سال قبل از ميلاد «گام» اصوات خود رابا حروفاتي مختلف الشكل كه شبيه به الف باي خودشان است مينوشته و غريب اين است كه هنوز هم متروك نشده است، از قراريكه مينويسند قبل از همه در هندوستان با حروفات (سانسكريت Sanscrit) موزيك را درج ميكردند و ارقام و حروف موزيك پيش يونانيهاي قديم شكلي بوده است كه بالف باي خود ميداده اند.

اما ايرانيها دوائري كه مجموعه تشكيل 9 دايره را برنگ هاي مختلف ميداده است بجاي «حامل» امروزه خط موسيقي و در توي آن دوائر خطوط و علامتي ترسيم ميكرده اندكه بي شباهت نحط امروزة موسقي نيست. (تقسيمات آن دوائر را بطرزيكه كشف شده و در ذيل مفصل تر ملاحظه خواهيد نمود). ماحصل اينست كه ارقام را مخترعي نيست و تاريخش مفصل و هزاران اشخاص مجرّب و عالم بتدريج و مرور زمان شركت در اين اختراع مهم دارند. خط موسقي ايران را پس از تسلط اعراب و اضمحلال تمدن قديم ايران از مخترعات استاد كامل فارابي ميدانند. اين خط مركب است از نه 9 دايره متداخل بالوان مختلف كه هر كدام محيط بر ديگري هستند، و اولين دائرة داخلي ر ابشش جزء متساوي قسمت نموده و شش خط از تقسيمات محيط اين دايره ‌دروني با محيط آخرين دايره اي كه تمام دوائر ديگر محاط آن واقع شده اند امتداد داده است. باين ترتيب تمام دوائر ر ابشش جزء متساوي تقسيم كرده كه هر يك از اين قسمت ها «دانگ» و مجموع آنها شش دانگ معروف كه قسمتهاي صداي انساني است ميباشند، بعد هر يك از قسمتهاي شش گانة دايره دوّم را بدو جزء متساوي قسمت كرده و خطوط آنها را تا آخر داوير امتداد داده است. بنابراين غير از دايره اول تمام به دوازده جزء قسمت شده اندكه عبارت از زير و بم دانگ هاي آواز باشند بعد هر يك از دوازده جزء دايرة سوّم را بدو جزء متساوي قسمت كرده، باين ترتيب تمام دواير مافوق دايرة دوم به بيست و چهار قسمت شده اندكه موسم بهنگام. ميشده اند، بهمين ترتيب پيش رفته و اصطلاحاتي وضع كرده كه عرف امروزه از معاني آنها اطلاعي ندارند نتيجه آنكه اصول اصوات به بيست و چهار قسمت «كه همين گام امروزه ايران» و فروع آنها به نهصد و كسري بالغ ميشده است. بعد از فارابي استاد معروف صفي الدين عبدالمؤمن در رساله اي كه براي شاگرد خود خواجه بهاءالدين تأليف كرده قدري به سهولت تعليمات افزوده و اساس تعليمات مخارج صداها را موافق پرده هاي تار به آهنگ اصلي قرار داده، هر كدام از آهنگ ها بهشت جزء قسمت كرده كه مجموعأ بيست و چهار پرده ميشود، و هر پرده را نيز بسه تقسيم نموده كه اصول تمام اصوات بنابراين هفتاد و دو صدا ميشود. چند نفر ديگر از مصنفين بزرگ از قبيل «اصفهاني» و مؤلف رسالة الحان و اصوات و غيره هم تصرفات ديگري كرده اند كه حوادث ايام تمام آن آثار شريف را محو كرده است. با وجود اينهمه زحمات معلمين ايراني باز ميتوان تصديق كرد كه اسلوب تعليم و تعلّم موسيقي قديم خيلي مشكل بوده است و همانطور كه امروز متداول است شاگردها بايد دو زانو در جلو استاد چندين ساعت نشسته نغمه ها را سينه به سينه تعلّم گيرند البته با وجود اين ترتيب علاوه بر زحمت فوق العاده خيلي از آوازها بواسطة‌نداشتن «نت» از ميان رفته است همچنين تصنيف ها و رنگهائي كه ضربي هستند قدري كه كهنه ميشوند و از تداول ميافتند بواسطة نداشتن «نت» آهنگ خود را از دست ميدهند، ولي علماي فرنگستان كه از بركت مجاهدت و غيرت تا باندازه اي تمام اشكالات و سختي هاي انسان را تسهيل كرده اند در اين رشته هم مجاهدت خود را بحد اعلا رسانده و حاصل تجربيات آنها اين است كه امروزه بوسيلة اين علم زحمت سينه سينه ياد گرفتن مرتفع شده و كار موسيقي بجائي رسيده است كه نغمه ها و قطعه هاي تازه و كهنه را مثل تقرير كه بواسطة تحرير ضبط و بهمه جاي دنيا نشر ميشود در اوراق چاپ كرده بهمه جا ميفرستند، باينواسطه صنعت موسيقي اروپا عالم گير شده و روزبروز درترقي است، حتي درممالك شرق هم بواسطة سهولت و نظمي كه در تعليم دارد آنقدر پيشرفت حاصل كرده كه نزديك است آهنگ هاي لطيف وطني ما را محو و از داشتن يادگار اجداد خود محروم نمايد. تأثّر و غصة اين فقدان و عشق باين صنعت (كه در همه جاي عالم بين ملل متمدنه درجات عاليه پيموده و جزء اساس زندگاني گشته و بوسيلة آن مدارس عمومي اخلاقي تشكيل داده بتوسط تصنيفات مهم «كمپزيترهاي ژني» و نادر اخلاق عمومي ملت را تصفيه كرده و آنها رابا اثرات عميق خود خواهي نخواهي سوق بسر منزل تمدن داده و جوهر اخلاق و غيرت در آنها توليد نموده كه در اثر آن اين اعمال محيرالعقول ظهور مينمايد) است كه ما را مجبور از تعقيب تحصيل بالاخره تقبل عهده داري تعليم نموده مشغول نوشتن اين دستور شديم كه بمنزلة قدم اولي است كه ما ايرانيها پس از اين مدت و طويل فراموشي از تمدن قديم خود بايد رو به كعبه صنعت و تمدن جديد آتيه خود برداشته و ژاپوني هاي غيرتمند را كه درعرض چهل سال نائل بترك وحشيت و اخذ تمدن اروپائي به بهترين درجات عاليه شده اند نمونه قرار داده ودر هر رشته از صنايع و علوم جد و جهد مبذول داشته تا شايداين روح پژمرده ملت خود را يكبار ديگر مكلل بشرف و افتخار نموده و از اين مرض مهلك خلاصي دهيم.

تعليمات موسيقي (دستور تار)

دفتر اول و دوم

كلنل علينقي خان وزيري

 

3- موسيقي مناطق ايران

 

موسيقي نواحي مختلف ايران

فرهنگ شناسان معتقدند كه بارزترين نشانه هاي قوميت و بهترين ابزار شناسايي خصايص يك ملّت، فرهنگ بومي آنهاست. فرهنگ بومي به مثابة جلوه گاهي ارجمند و والا آينه وار منعكس كنندة موجوديت و ارزش هاي هر قوم مي باشد. مردمان ساده و پر تلاش در ميان كوه ها و دشت ها زندگي مي كنند و بدون واسطه با طبيعت و مظاهر آن مأنوسند. اين مردم از تمامي تجليات زندگي در پيرامون خود تأثير مي پذيرند و متناسب با درك و انديشة خود نسبت به آنها بازتاب هاي صادقانه و بي ريا دارند. خوشي ها و ناملايمات مردم عادي برگرفته از طبيعت پيرامونشان است. هيجانات شادمانه و افسردگي هاي انزوا گرايانه حاصل شرايط زندگي و بازتاب تأثير محيط آنهاست و اعتقادات، روحيات و باورهاي مردم ساكن در كوه ها و دشت ها به روشني در رفتار، گفتار، عادات، سنن و خصوصاً هنرهاي آنها متجلي مي شود. صنايع دستي، ابزار كار، آداب، قصه ها و شعرها و آوازها، به روشني رازهاي دروني و خصايص عاطفي اين مردم را بيان مي كند. در ميان تمام عناصر فرهنگي، موسيقي بومي كه معمولاً تلفيقي از شعر و نغمه گري است، بازگو كنندة باورها و نشان دهندة ارزش ها به شمار مي آيد.

موسيقي هاي بومي عموماً حاوي نغمه هاي دلپذير و شورانگيزي هستند كه كلماتي ساده و مفاهيم پذيرفتني آنها را همراهي مي كنند. مضامين اشعار در نغمه هاي بومي ايران حماسي، اعتقادي، اجتماعي، توصيفي و ... بوده و احساسات و ارزش هاي اخلاقي و انساني را تبليغ مي كنند. در اين بررسي سعي داريم شناختي كلي از موسيقي هاي نواحي مختلف ايران به دست آوريم. اميدواريم اين تحليل و تلاش موجبات آشنايي بيشتر براي بهره وري مناسب از گنجينة عظيم موسيقي نواحي مختلف ايران را فراهم آورد.

موسيقي بومي آذربايجان

آذربايجان در منتهی اليه شمال غربي ايران از مهم ترين و معروف ترين مناطق ايران به حساب مي آيد. اين استان از شمال با جمهوري آذربايجان و از مغرب با كشور تركيه همسايه است. كوه هاي ارسباران در شمال آذربايجان قرار گرفته اند به وسيلة دره رود ارس از كوه هاي قفقاز جدا شده اند.كوه هاي طالش در شرق آذربايجان تا دره ي سفيد رود در گيلان ادامه دارد. جلگه مغان در اردبيل و جلگه اروميه، تبريز و مياندواب به علت وجود رودهاي ارس، سيمينه رود و زرينه رود به وجود آمده اند. آذربايجان از سه استان اردبيل، آذربايجان شرقي و آذربايجان غربي تشكيل شده است. استاان زنجان را هم به دليل يكساني موسيقي با آذربايجان جزو همين منطقه به حساب مي آوريم.

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

استاد نادر گلچين

 

1255460855.jpg

 

نادر گلچین در سال 1315 در شهرستان رشت دیده به جهان گشود. او از کودکی به موسیقی علاقمندی فراوان داشت و از 12 سالگی همکاری با رادیو رشت را آغاز کرد و خواننده محلی گیلان شد. در سال سوم دبیرستان به هنرپیشگی روی آورد و در تئاتر رشت در نمایشنامه های "بارگاه هارون الرشید"، "خواب های پینه دوز" شرکت کرد و آوازهایی را نیز در ضمن بازیگری اجرا کرد.

در سال 1339 به تهران آمد و مستقیما فعالیت های هنری خود را در اداره هنرهای زیبا و وزارت فرهنگ و هنر آغاز کرد. اولین برنامه خود را با ارکستر محمود تاج بخش اجرا کرد و تا سال 1354 همکاری با ارکسترهای مختلف در این مراکز هنری را ادامه داد.

 

 

330612_orig.jpg

نادر گلچین در سال 1350 همکاری خود را با رادیو ایران آغاز کرد و در برنامه های مختلف رادیو، به خصوص برنامه گلها فعالیت چشمگیری داشت. یکی از کارهای او که بسیار مورد استقبال شنوندگانش واقع شد، اجرای آهنگ "آمد نوبهار" مهدی خالقی بود که به رهبری فرهاد فخرالدینی بازسازی شده بود و با گروه کر رادیو اجرا شد. او همکاری خود را با رادیو تا سال 1362 ادامه داد.

نادر گلچین بر اساس قراردادهای فرهنگی ـ هنری بین ایران و دیگر کشورها، همراه با ارکستر فرامرز پایور، مسافرتی به الجزایر نمود و موسیقی سنتی ایران را به هنردوستان آن کشور معرفی نمود. از دیگر کارهای برجسته این هنرمند، کنسرتی بود که به نفع زلزله زدگان بوئین زهرا، همراه با ارکستر عماد رام ترتیب داد

نادر گلچین در طول فعالیت های هنری خود، متجاوز از 300 آواز و آهنگ اجرا کرد. او در جوار کار خوانندگی، مدیر مسئول یک شرکت تکثیر نوار مجاز موسیقی نیز می باشد

Golchin3.gif

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

استاد امين الله آندره حسين

 

aminoullah.gif

 

مختصری از وی :

امین‌الله آندره حسین (زادهٔ ۳۰ خرداد ۱۲۸۵ خورشیدی در سمرقند - درگذشتهٔ ۱۸ مرداد ۱۳۶۲ خورشیدی در پاریس). آهنگساز ایرانی ساکن فرانسه بود.

ایران زمین در طی تاریخ فرهنگ بشری، خاستگاه بسیاری از بزرگان هنر و دانش جهان بوده‌است. یکی از این بزرگان امین‌الله حسین است که در موسیقی علمی به جایگاه جهانی دست یافت، هر چند در همه دوره زندگی تنها هفت روز را در ایران سر کرد.

وی پدر کارگردان معروف فرانسوی،

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
است.

زندگی:

امین‌الله آندره حسین به سال ۱۹۰۵ در سمرقند متولد شد، در خانواده‌ای بازرگان و متعین که از «امیری» به «حسین» تغییر نام داده بود و اصل ایرانی داشت. نخستین کسی که گوش امین‌الله را به موسیقی سپرد مادرش بود، که با صفحه‌های گرامافون از استادان آواز و تار ایرانی، فضای خانه را از آوای فرشتگان می‌آکند.

به زودی خانواده به مسکو کوچ کرد تا امکان تحصیل منظم امین‌الله فراهم شود. همان جا بود که در سال ۱۹۱۷ انقلاب بلشویکی روی داد و پدر ناگزیر او را برای ادامه تحصیل به آلمان فرستاد، تا پس از پایان دبیرستان علاقه پدر را به داشتن فرزندی طبیب تامین کند. اما سرنوشت که چون چرخی دائم در گردش است (آغازین مصراع ترانه کارمینا بورانا اثر کارل ارف) موسیقی‌دوست جوان را از آلمان به فرانسه رهنمون شد، تا نخستین ایرانی یا ایرانی‌الاصل شود که به کنسرواتوار پاریس قدم نهاد. در آلمان هم البته همزمان با طب، از محضر استادان کنسرواتوار اشتوتگارت، آرتور اشنابل در پیانو و کلات در آهنگسازی بهره برد. به نظر می‌رسد پدر کمکهای مالی را بعد از این داستان قطع کرد، چرا که پس از آن امین‌الله همیشه با تهیدستی مواجه بود. می‌گفت بعد از نخستین اجرای جهانی سمفونی پرسپولیس که با اقبال بی‌نظیر شنوندگان پاریسی روبه‌رو شد، وقتی با همسر فرانسوی به طرف منزل می‌رفت، پشیزی برای صرف شام نداشت.او در فرانسه با آنا مینِوسکایا بازیگری یهودی روس‌تبار اهل کیف ازدواج کرد.روبر حسین، کارگردان فرانسوی پسر آنهاست.

21w3k6zlbc052i71vwov.jpg

در واقع تنها منبع درآمد حسین تصنیف موسیقی فیلم بود و اکثر آثارش در این زمینه به فیلمهای به کارگردانی فرزندش روبر حسین مربوط می‌شود. بعدها در سالهای دهه ۱۹۷۰ از کمک‌های مالی بانو فرح دیبا (پهلوی) هم بهره‌مند شد تا مانند چایکوفسکی پس از دریافت کمک مالی از نادژدا فون مک، با فراغتی بیشتر به خلق آثارش بپردازد. خالی از لطف نیست به عنوان خاطره‌ای از یک شب فراموش نشدنی در کنار آهنگساز اضافه کنم از کارهای سفارشی نظیر موسیقی فیلم بیزار بود و توصیه می‌کرد قبل از پرداختن به آهنگسازی به عنوان کاری مقدس، ابتدا آلودگی بدن بعد از کار روزانه زدوده شود، و سپس آلودگی ذهن از کارهای سفارشی برای امرار معاش.

موسیقی حسین آکنده‌است از نغمه‌های ایرانی و عشق به ایران زمین در آن موج می‌زند. تار را در حد استادی می‌نواخت و در حاشیه جلد صفحه راپسودی ایرانی، نگارنده را به فراگیری این ساز تشویق کرد. فارسی را به شیرینی صحبت می‌کرد و به خوبی می‌نوشت. بهترین آثار او که اکثرشان پروگراماتیک هستند، یا تم ایرانی دارند، یا داستان ایرانی، یا هر دو. دو سمفونی نفیس حسین، آریا و پرسپولیس، از کوچ آریاییها به سرزمین پارس و بعد شکوه و عظمت هخامنشیان حکایت دارد اثر درخشان حسین مینیاتورهای ایرانی و سوئیت شهرزاد که بعد با هم موسیقی باله شهرزاد را تشکیل دادند، در سال ۱۹۷۵ تصنیف شد. این مینیاتورها قطعات ارکستری کوتاهی هستند که تم آنها را اکثر ایرانیان موسیقی‌دوست می‌شناسند، شاید بی آن که نام اثر را بدانند یا مصنف آنها را بشناسند. برای اجرای همین باله بر صحنه تالار رودکی بود که حسین در پاییز ۱۹۷۷ برای اولین و آخرین بار به ایران سفر کرد.

چهار قطعه بی‌نظیر برای تار سلو با مایه ایرانی، از زیباترین کارهای حسین به شمار می‌آیند؛ راپسودیهای ایرانی نمره ۱ و ۲ که اولی در شور است و دومی در چهارگاه که با چهار مضرابی به راستی زیبا پایان می‌یابد؛ قطعه «تو را دوست دارم وطنم» و قطعه «عبادت زردشت». البته حسین تغییراتی در پرده‌های تار داده بود که سازش را منحصر به فرد ساخته‌بود و تا جایی که نگارنده اطلاع دارد بعد از او کسی آن را دنبال نکرد.

تصنیفات امین‌الله حسین برای دیگر سازها غیر از تار منحصر است به آثاری برای پیانو که ساز اصلی او محسوب می‌شد. قطعاتی کوتاه برای پیانو سلو بر اساس رباعیهای خیام و سه کنسرتو برای پیانو و ارکستر آثار او در این زمینه هستند.اکثر آثار حسین بر روی صفحه‌های موسیقی از شرکتهای بزرگ صفحه پرکنی از قبیل فیلیپس ضبط شده و موجود است. برگزیده‌ای بازاری از این آثار بر روی دو کاست جمع‌آوری شده و در بازار تهران در دسترس علاقه‌مندان است. این دو کاست هر چند نمی‌تواند نظر موسیقی‌دوستان جدی‌تر را جلب کند وپخش آنها در زمان حیات آهنگساز مورد اعتراض او بود، ولی برای آشنایی عموم ایرانیان با هنر و نام امین‌الله حسین بد نیست. نامی که پس از وفات او به سال ۱۹۸۳ و نیز بعد از گذر یک نسل دارد فراموش می‌شود.

آثار:

مهم‌ترین آثار او عبارتند از:

* سمفونی پرسولیس

* سمفونی آریا

* کنسرتوهای پیانو

* مینیاتورهای ایرانی

* سوئیت شهرزاد

* تو را دوست دارم وطنم (تار)

* عبادت زردشت (تار)

* راپسودیهای ایرانی (تار)

* ستایش عمر خیام (پیانو)

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

هشتم اسفند برابر با اولین سال‌روز درگذشت «فرمان بهبود» پیانیست ایرانی است. وی زاده سال 1324 بود و سال‌ها ضمن تدریس پیانو به عنوان نوازنده پیانو با هنرستان عالی موسیقی ملی و کارگاه موسیقی کودکان و نوجوانان تلویزیون و هم‌چنین با گروه‌های آواز جمعی «کر» هم‌کاری داشته است و در نهایت در سال 1388 در اثر سکته قلبی درگذشت.

«فرمان بهبود» در سال 1324 در خانواده‌ای موسیقی‌دان و هنردوست پرورش یافت. او فارغ‌التحصیل هنرستان عالی موسیقی و از شاگردان «امانوئل ملیک اصلانیان» و «افلیا کمباجیان» بوده است. فرمان بهبود مدتی طولانی ضمن تدریس پیانو به عنوان پیانیست با هنرستان عالی موسیقی ملی و کارگاه موسیقی کودکان و نوجوانان تلویزیون هم‌کاری داشته است.

وی در اجرای چندین کنسرت موسیقی مجلسی برای انجمن فیلارمونیک تهران، انستیتو گوته آلمان، انجمن فرهنگی اتریش، انجمن فرهنگی ایتالیا و انجمن فرهنگی ژاپن نیز شرکت داشته است. از دیگر فعالیت‌های او هم‌راهی مدامش با گروه‌های آواز جمعی «کر» هم‌چون کر تهران به رهبری «اولین باغچه‌بان»، کر کودکان و نوجوانان کارگاه موسیقی و اجرای کنسرت‌های متعدد با گروه‌های فوق در تالار رودکی و تاتر شهر تهران است.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

 

فرمان بهبود هم‌چنین در چند کنسرت ارکستر سمفنیک تهران و ارکستر مجلسی تلویزیون نوازندگی پیانو و کلاوسن را به عهده داشته است. ضمن این‌که سال‌ها پیانیست سازمان باله ملی ایران بوده است. سرانجام فرمان بهبود در هشتم اسفند 1388 در اثر سکته قلبی و در سن 64 سالگی درگذشت.

«محمد‌رضا درویشی» آهنگ‌ساز، درباره وی گفته: «او از پیش‌کسوتان نوازندگی و تدریس پیانو در ایران بود که بیش از ۴۵ سال از عمرش را صرف آموزش به نوازندگان دوره معاصر موسیقی ایران کرد.» «کیاوش صاحب نسق» پیانیست و آهنگ‌ساز از شاگردان فرمان بهبود بوده است و نوازندگانی هم‌چون «پیمان یزدانیان»، «هوشیار خیام» و «آزاد حکیم رابط »تحت تاثیر فرمان بهبود بوده‌اند.

کیاوش صاحب نسق درباره استادش می‌گوید: «من در اوایل دهه شصت در خدمت ایشان بودم. فرمان بهبود موزیسینی بود که هرگز به دنبال مطرح شدن نبود. او تمام وقت خود را در زندگی‌اش برای شاگردان خود سپری کرد. درک صحیح او از آموزش موسیقی و احاطه کاملش به همه ابعاد موسیقی و تکنیک نوازندگی صاحب سبکش، در نسل ایشان منحصر به فرد است.

وی هم‌چنین افزود، متاسفانه در دوره‌های مختلف که سیاسی هم نیست، استاد امکان اجراهای متعدد نیافتند. اما شاید جبر زمانه است که نزدیک‌ترین خانه به تالار وحدت، منزل ایشان بود اما اجرایی در تالار نداشتند. ایشان همیشه منبع نور بودند اما خودشان دیده نمی‌شدند. بیخ چراغ همیشه تاریک است.»

  • Like 3
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...