Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۲ سحر جان خب چرا میزنی!؟ فردا میری میخری! یه 1 ساعت مرخصی بگیر و برو خرید! بوتیکِ مورد نظر غروب جنساش میرسه 1 لینک به دیدگاه
soil eng 17164 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خب مامانم الان خوابهمیخوام فردا بهش زنگ بزنم بعدشم اگر از پشت گوشی ببوسمش،گریه ش میگیره یه بار این کارو کرده دیگه دلم نمیاد مطمئنن مامانتم مراعات تو رو میکنه و خیلی از احساسش باهات نمیحرفه ک تو اذیت نشی.. 1 لینک به دیدگاه
Hamid Ghobadi 12840 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۲ حنانه خب این سری بغلش کن! عجب مامان مهربونی داری ... سحر جان امان از دست شما خانما! یه چیزی رو نشون کنید دیگه آسمون هم بیاد زمین همونی که نشون کردید باید باشه! 2 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۲ آره الهه جان اما وقتی میرم خونه،آبجیم میگه که مامانم خیلی اذیت شد 1 لینک به دیدگاه
Hamid Ghobadi 12840 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۲ اوه اوه ساعت چه فرتی گذشت! 2 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اردیبهشت، ۱۳۹۲ من مامانمو میخوامممممممممممممممم 1 لینک به دیدگاه
soil eng 17164 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۲ آره الهه جاناما وقتی میرم خونه،آبجیم میگه که مامانم خیلی اذیت شد خو آبجیت نباید به تو گزارش بده!هر چی باشه دوری از خونه... ترم 4 بودی اره؟ 2 سالم داری..ولی زود میگذره..غصه نخور خانومی 1 لینک به دیدگاه
soil eng 17164 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۲ اوه اوه ساعت چه فرتی گذشت! 12 که:5c6ipag2mnshmsf5ju3 1 لینک به دیدگاه
Hamid Ghobadi 12840 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۲ راستی از بچه های محفل کسی هست که نمایشگاه کتاب بیاد؟!! 2 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۲ اتفاقا ارشادشون کردم! اما گوش ندادن!مجبور شدم با چسب بگیرمشون! وقتی به تله افتادن بردمشون بیرون و رهاشون کردم! گوششون رو هم پیچیوندم که دیگه اینوری نیان! اما در این بین دوتا از بچه ها کشته شد! عوضش یک مادر و دو فرزند زنده موندن! راستی تو گفتی حیوون آزاری کردی؟!! ............. سحر جون چرا اعصاب معصابت خط خطیه!؟ اخه قیافه من به این ن چیزا میخوره امروز این خاطره رو شنیدم برا قدیمه زمانی که این سیگار های ویژه بود بدون ***** برای اون زمانه تعریف میکردن چها تا سیگار از این ویژه ها بهم چسبوندن بعد یکی مامور شد دماغ و دهن یه خر رو بگیره راه نفسش بند بیاد بعد این سیگار گزاشتم تو یکی از دماغ های خره بعد راه دماغشو باز کردن میگفتن تو یه نفس خره 4 تا سیگار کشید بعد دود از سرو کله و................................ بود که بلند میشد تعریف میکردن خره تا 4 روز همش عطسه میکرد لینک به دیدگاه
Hamid Ghobadi 12840 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۲ الهه حنانه از دست رفت! یه لیوان آب قند بیار براش! 2 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خب من آبجیمو مجبور میکنم بگه آره ترم 4هستم عزیزم من عادت دارم به دوری از خانواده دوران راهنمایی هم دور از خانوادم بودم 1 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۲ راستی از بچه های محفل کسی هست که نمایشگاه کتاب بیاد؟!! من جمعه ساعت ده صبح نمایشگاهم میای؟؟ 3 لینک به دیدگاه
Hamid Ghobadi 12840 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۲ بیچاره خرههههههههههه! واقعا که! 3 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۲ من آب قند نمیخوام مامانمو میخوامممممممممم 1 لینک به دیدگاه
Hamid Ghobadi 12840 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۲ اتفاقا من جمعه ساعت 10 با بچه ها قرار گذاشتم. البته جمعه خیلی شلوغه اما حتما همدیگرو پیدا میکنیم! 1 لینک به دیدگاه
soil eng 17164 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۲ راستی از بچه های محفل کسی هست که نمایشگاه کتاب بیاد؟!! زمانش خیلی بده!:icon_razz: ماه بعد میام دانشگاه تهران رو منور کنم..بگو بندازنش همونموقع الهه حنانه از دست رفت! یه لیوان آب قند بیار براش! چشممم..حرفمو گشو نمیده اخه خب من آبجیمو مجبور میکنم بگهآره ترم 4هستم عزیزم من عادت دارم به دوری از خانواده دوران راهنمایی هم دور از خانوادم بودم عجبااا تو که عادت داری حداقل جوری برخورد کن مامانت راحت تر باشه 1 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۲ کدوم جمعه حمید و امیر؟؟؟ 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده