رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

کتابِ مسخ نوشته فرانتس کافکا به همراهِ نقدش توسط ناباکوف به ترجمه فرزانه طاهری

هم چنان سلطانه در صفحه 20م:banel_smiley_4:

خیلی جالبه پسری از خواب بلند میشه و میبینه تبدیل به حشره شده و اینکه این حشرهه چطور روح انسانی داره ولی ادمای اطرافش که انسانن چجور روح سوسکانه ای دارن

خیلی قشنگه

حتما بخونین

  • Like 7
لینک به دیدگاه

شرق بنفشه از شهریار مندنی پور ......

خوب بود کسایی که کارای هدایتو دوست دارن اینم دوست دارن قلمش خیلی شبیهه صادق هدایته

 

 

قبل از اونم کوری خوزه ساراماگو....فوق العاده بود

  • Like 5
لینک به دیدگاه

آخرین روز یک محکوم و کلود ولگرد.....نوشته ویکتور هوگو و ترجمه بسیار زیبای محمدقاضی

دو2تا داستان در مورد محکوم به اعدام.....:ws44:

یاد بیگانه آلبرکامو افتادم....:ws37:

خیلی قشنگ بود...من تا حالا هوگو نخومنده بودم...فقط بینوایانو دیده بودم کارتونشو!!!:ws3:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

سمفونی مردگان / عباس معروفی :ws37:

جابر اورخانی، تاجر خشکبار در اردبيل، سه پسر؛ يوسف، آيدين و اورهان، و يک دختر – آيدا، دارد.

تربيت فرزندان در خانواده ای سنتی شکل می گيرد. پدر زندگی را در پول خلاصه می کند. مادر همواره در کنج آشپزخانه است و به تر و خشک کردن بچه ها اشتغال دارد. يوسف در جنگ جهانی دوم، زمانی که روسها شمال، و انگليسی ها جنوب کشور را اشغال می کنند، در عوالم ده يازده سالگی، ادای چتربازان روسی را در می آورد و با چتر معمولی از بلندی می پرد و برای هميشه زمينگير می شود.

اورهان لنگه پدر بار می آيد اما آيدين که اهل شعر و شاعری و نوشتن و خواندن است طرز فکر کاملا متفاوتی دارد که هنوز در جامعه شهرستانی آن سالها معمول نيست.

طرز رفتار خانواده، تخم کينه ای در دل برادران - آيدين و اورهان، می کارد که تا پايان زندگی و پايان داستان ادامه دارد. اورهان و پدر به کمک هم دو بار پياپی کتابها و نوشته های آيدين را به آتش می کشند و او را از خانه می رانند.

آيدين در کارخانه چوب بری يک ارمنی پاک دل به نام ميرزايان، به کار می پردازد اما در آنجا نيز راحتش نمی گذارند و با کمک "اياز" پاسبان، امنيه برای دستگيری اش می فرستند.

آيدين پنهان می شود و دو سال، دور از چشم اغيار، در زير زمين کليسايی به ساختن قاب عکس چوبی مشغول می شود تا پول گرد آورد و به تهران برود و وارد دانشگاه شود. اما عاشق سورملينا دختر برادر ميرزايان می شود که مانند او افکار تازه ای دارد.

در اين ميان آيدا که به مردی تحصيلکرده در آبادان شوهر کرده، خودسوزی می کند. آيدين به خانه باز می گردد و در مغازه خشکبار مشغول به کار می شود. اورهان نقشه می کشد و به او مغز چلچله می خوراند و ...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

آخرین کتابی که خوندم...:w127:

 

کنت مونت کریستو

اثره الکساندر دوما بودش

واقعا کتابه خیلی خوبیه :62izy85:

به همه این کتابو توسعه میکنم بخوننش :shad:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

اخرین کتابی که خوندم یعنی دارم تمومش میکنم برای بار سوم نامه ای به کودکی که هرگز زاده نشد نوشته اوریانا فالاچی هست

بعد از اینم داستان یک مرد نوشته همین اوریانا فالاچی با ترجمه یغما گلرویی رو میخونم:icon_gol:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

دارم برای سومین بار " پخمه " رو میخونم، نوشتۀ عزیز نسین

داستانش تقریبا شبیه سریال مرد هزار چهرۀ مدیری هست... ولی بهتر از اون، و بدون محدودیتهایی که اون احتمالا داشته

کارای عزیز نسینو کلا دوست دارم چون جامعه ای که داستان توش تعریف میشه یه چیزی تو مایه های همین جاست

  • Like 7
لینک به دیدگاه

توصیه میکنم کتاب امام حسین و ایران رو بخونید...

بسیار زیباست ...

اثر یک بانوی آلمانی به نام کاترین کلمان هست و مناسب این ایام...

خیلی زیبا و منطقی صحبت کرده و مثلا با دلیل گفته که فلان عدد و رقم نمیتونه صحیح باشه یا به فلان دلایل حوادث به چه صورت بودن...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

smoke.gif

سلام

 

خیلی وقت بود هرکس منو میدید میگفت کتاب کیمیاگر رو بخونم من فرصت نمیکردم تا اینکه بالاخره رفتم و خریدم و خوندمunsure.gif

 

وای اگر وقت امتحانم نبود روزی یکبار از اول تا آخرش رو میخوندم خیلی قشنگ بود:ws37:

 

این متن زیر که نصفش هم تو امضامه از همون کتابه یکی از بهترین قسمتهاش بود به نظرم :

 

قلب انسانها اینگونه است :

از تحقق بخشیدن به بزرگترین رویاهایشان میترسند

چون گمان میکنند سزاوارشان نیستند

یا نمیتوانند به آنها تحقق بخشند

ما قلبها

حتی از ترس اندیشیدن به عشق هایی که منجر به جدایی ابدی میشوند میمیریم

از ترس اندیشیدن به لحظه هایی که میتوانستند زیبا باشند و نبودند

از ترس اندیشیدن به گنج هایی که میتوانستند کشف شوند و برای همیشه در شنها مدفون ماندند

چون اگر چنین شوند بسیار رنج خواهیم برد

قلب من از رنج میترسد

کیمیاگر گفت : ترس از رنج از خود رنج بدتر است

هیچ قلبی تا زمانی که در جست و جوی رویاهایش باشد هرگز رنج نخواهد برد

چون هر لحظه جست و جو لحظه ملاقات با خداوند و ابدیت است

smoke.gif

  • Like 9
لینک به دیدگاه

مسخ كافكا رو دوباره خوندم.

 

گاهي فك مي كنم همه ي ما مسخ شديم. مسخ خودمون و دنياي اطرافمون.

فك كنم زيادي معروفه. نقد خاصي ندارم. :icon_gol:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...