پاییزان 3604 ارسال شده در 11 دی، 2012 تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت اندازه می گیری ...! حساب و کتاب می کنی...! مقایسه می کنی....! و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آن جا که زیادتر دوستش داشته ای که زیادتر گذشته ای که زیادتر بخشیده ای به قدر یک ذره یک ثانیه حتی...! درست از همان جاست که توقع آغاز می شود و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که به نام عشق می بریم. 10
- Nahal - 47858 ارسال شده در 11 دی، 2012 دلم گذرگاه غم شد !... از صبرتو و تحمل من . . . . عشق را به چه سنگی محک میزنند؟! بهزاد پیروزیان 9
sam arch 55879 ارسال شده در 11 دی، 2012 اعتراف می کنم که هنوز تو را نشناخته ام ای ناشناخته ی من... من هنوز در الف آشنایی ام....با اینکه دیگران می پندارن من تا ی رفتم... 8
- Nahal - 47858 ارسال شده در 16 دی، 2012 دورغ گفتم ! نصف زندگیام واقعا کم است ! حاضرم تمام زندگیام را بدهم تا برای همیشه شادی و آرامش میهمان نگاه معصوم تو باشد … ( میلاد تهرانی ) 9
پاییزان 3604 ارسال شده در 16 دی، 2012 سری را که درد نمی کند دستمال نمی بندند..... اما.... سر من درد می کند ، برای دستی که مال تو باشد 8
azarafrooz 14221 ارسال شده در 17 دی، 2012 همیشه حرف از مهره و صفحه و حرکت کیش و مات و شاه و تو یادم دادی که من در این صفحه فقط "رخ"بودم 8
پاییزان 3604 ارسال شده در 21 دی، 2012 خوبم باور کنید تمام اشک ها را ریخته ام غصه ها را خورده ام نبودن ها را شمرده ام .... این روزها که می گذرد خالی ام خالی ام از خشم، دلتنگی ، نفرت و حتی از عشق خالی ام از احساس..... 5
- Nahal - 47858 ارسال شده در 21 دی، 2012 تنها آن ها که مرده اند از مرگ نمیترسند چون من که بارها مردانه مرده ام تابوت خویش را همه عمر بر دوش برده ام بازی کنیم از باختن نهراسیم پیروزی است باخت. دیگر_هر تک گلوله ای قرص مسکنی است بازی کنیم... نصرت رحمانی 5
- Nahal - 47858 ارسال شده در 22 دی، 2012 عـشـق هـیـچـگـاه نـمـی مـیـرد ! تـنـهـا از لـبـخـنـد بـه اشـک، از اشـک بـه خـاطـره ، و از خـاطـره بـه لـبـخـنـد تـغـیـیـر مـاهـیـت مـیـدهـد !!! میلاد تهرانی 9
sahar 91 9480 ارسال شده در 22 دی، 2012 آن روزها قوی بود، سری پر غرور و دلی شاد شاد داشت کسی نمی توانست جلوی خوشبختی او را بگیرد ولی اعتراف می کند آنقدر بلند پرواز بوده است که اصلا تو را ندیده است چه برسد به درک احساس عمیقت. ولی یک چیز را بدان او بیش از آنکه به خود فکر کند به موقعیت خود و تو فکر کرده بود چون حس میکرد نباید به چیز دیگری فکر کند. اعتراف میکند اگر آن روزها قوی نبود حالا تو باید اعتراف می کردی که شاید اشتباه کردی. هیچ کدام در موقعیت مناسبی نبودید تو در اوج احساس و او در اوج منطق. حالا شاید وقتی دگر اعتراف کرد آن روز که تو را می شکست در گوشه ای از قلبش زخمی از تو بجای ماند.... 7
- Nahal - 47858 ارسال شده در 23 دی، 2012 دلم یک جای دنج میخواهد آرام و بی تنش... جایی باید باشد غیر از این کنج تنهایی! تا آدم گاهی آنجا آرام بگیرد مثلا آغوش تو ! 9
S a d e n a 11333 ارسال شده در 23 دی، 2012 اعتراف می کنم که: دهانم پر از حرف است اما . . . با دهان پر که نمي شود حرف زد . . . 11
پاییزان 3604 ارسال شده در 23 دی، 2012 آدم ها زود پشیمان می شوند گاهی از گفته هایشان.... گاهی از نگفته هایشان.... گاهی از گفتن نگفتنی هایشان.... و گاهی هم از نگفتن گفتنی هایشان... 9
پاییزان 3604 ارسال شده در 23 دی، 2012 گاهی کلام در وصف واقعیت کم می آورد..... ناچار این سه نقطه ..... و دیگر هیچ ..... 8
laden 4758 ارسال شده در 30 دی، 2012 اعتراف میکنم دیگر از شور و عشق سابقم خبری نیست آتش عشقمان دارد به خاکستر تبدیل میشود سرد شدم درست مثل تو...... با یک تفاوت تو مرا به خاطر دیگری فراموش کردی و من به خاطر خیانتت یکی طلبت 11
- Nahal - 47858 ارسال شده در 31 دی، 2012 ما هیچ نیستیم ، جز سایه ای زخویش آیین آینه ، خود را ندیدن است... ( قیصر امین پور ) 5
B nam o neshan 12214 ارسال شده در 31 دی، 2012 ميشه با زبون خودمون اينجا اعتراف كنيم؟نه شعر...نه جمله...نه عبارت ادبي.... اعتراف مي كنم كه مثل سابق دست و دلم به درس خوندن نميرهنمي دونم چرا!افكارمو نمي تونم رو يه موضوع متمركز كنم...حس درموندگي بدجور داره اذيتم مي كنهخسته ام...خيلي خسته 7
laden 4758 ارسال شده در 4 بهمن، 2012 خود را در آغوش بگیر وبخواب! بانوی پریشان شب دغدغه ! هیچ کس پریشانی ات را شانه نخواهد کرد این جمع ٬پر از تنهایی است .. 7
ارسال های توصیه شده