رفتن به مطلب

اعتراف...


zx1

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

اعتراف میکنم که دوستت نداشتم.

من فقط نقش بازی میکردم...:hanghead:

  • Like 10
  • 2 هفته بعد...
  • پاسخ 254
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که

ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت

اندازه می گیری ...!

حساب و کتاب می کنی...!

مقایسه می کنی....!

و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آن جا که زیادتر دوستش داشته ای

که زیادتر گذشته ای

که زیادتر بخشیده ای

به قدر یک ذره

یک ثانیه حتی...!

درست از همان جاست که توقع آغاز می شود

و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که به نام عشق می بریم.

  • Like 10
ارسال شده در

اعتراف میکنم هنوزم چشمم پی نگاه زیبا ی توست:sad0:

  • Like 11
ارسال شده در

دلم

گذرگاه غم شد !...

از صبرتو

و تحمل من . .

 

.

.

عشق را به چه سنگی

محک میزنند؟!

 

 

بهزاد پیروزیان

  • Like 9
ارسال شده در

اعتراف می کنم که هنوز تو را نشناخته ام ای ناشناخته ی من...

 

من هنوز در الف آشنایی ام....با اینکه دیگران می پندارن من تا ی رفتم...

  • Like 8
ارسال شده در

دورغ گفتم !

نصف زندگی‌ام واقعا کم است !

حاضرم تمام زندگی‌ام را بدهم

تا برای همیشه

شادی و آرامش میهمان نگاه معصوم تو باشد …

 

( میلاد تهرانی )

  • Like 9
ارسال شده در

سری را که درد نمی کند

دستمال نمی بندند.....

اما....

سر من درد می کند ،

برای دستی که مال تو باشد

  • Like 8
ارسال شده در

همیشه حرف از مهره و صفحه و حرکت

کیش و مات و شاه

و تو یادم دادی

که من در این صفحه

فقط "رخ"بودم

  • Like 8
ارسال شده در

خوبم

باور کنید تمام اشک ها را ریخته ام

غصه ها را خورده ام

نبودن ها را شمرده ام

....

این روزها که می گذرد

خالی ام

خالی ام از خشم‌، دلتنگی ، نفرت

و حتی از عشق

خالی ام از احساس.....

  • Like 5
ارسال شده در

تنها آن ها که مرده اند

 

از مرگ نمیترسند

چون من که بارها

مردانه مرده ام

 

تابوت خویش را همه عمر

بر دوش برده ام

بازی کنیم

از باختن نهراسیم

پیروزی است باخت.

دیگر_هر تک گلوله ای

قرص مسکنی است

بازی کنیم...

 

نصرت رحمانی

  • Like 5
ارسال شده در

عـشـق هـیـچـگـاه نـمـی مـیـرد !

تـنـهـا از لـبـخـنـد بـه اشـک،

از اشـک بـه خـاطـره ،

و از خـاطـره بـه لـبـخـنـد تـغـیـیـر مـاهـیـت مـیـدهـد !!!

 

میلاد تهرانی

  • Like 9
ارسال شده در

آن روزها قوی بود، سری پر غرور و دلی شاد شاد داشت کسی نمی توانست جلوی خوشبختی او را بگیرد ولی اعتراف می کند آنقدر بلند پرواز بوده است که اصلا تو را ندیده است چه برسد به درک احساس عمیقت.

ولی یک چیز را بدان او بیش از آنکه به خود فکر کند به موقعیت خود و تو فکر کرده بود چون حس میکرد نباید به چیز دیگری فکر کند.

اعتراف میکند اگر آن روزها قوی نبود حالا تو باید اعتراف می کردی که شاید اشتباه کردی. هیچ کدام در موقعیت مناسبی نبودید تو در اوج احساس و او در اوج منطق.

حالا شاید وقتی دگر اعتراف کرد آن روز که تو را می شکست در گوشه ای از قلبش زخمی از تو بجای ماند....

 

  • Like 7
ارسال شده در

دلم یک جای دنج میخواهد

 

آرام و بی تنش...

 

جایی باید باشد غیر از این کنج تنهایی!

 

تا آدم گاهی آنجا آرام بگیرد

 

مثلا آغوش تو !

  • Like 9
ارسال شده در

اعتراف می کنم که:

دهانم پر از حرف است

اما . . .

با دهان پر که نمي شود حرف زد . . .

  • Like 11
ارسال شده در

آدم ها زود پشیمان می شوند

گاهی از گفته هایشان....

گاهی از نگفته هایشان....

گاهی از گفتن نگفتنی هایشان....

و گاهی هم از نگفتن گفتنی هایشان...

  • Like 9
ارسال شده در

گاهی کلام

در وصف واقعیت کم می آورد.....

ناچار این سه نقطه .....

و دیگر هیچ .....

  • Like 8
ارسال شده در

اعتراف میکنم دیگر از شور و عشق سابقم خبری نیست

 

آتش عشقمان دارد به خاکستر تبدیل میشود

 

سرد شدم درست مثل تو......

با یک تفاوت

تو مرا به خاطر دیگری فراموش کردی و من به خاطر خیانتت

 

یکی طلبت:icon_gol:

  • Like 11
ارسال شده در

ما هیچ نیستیم ، جز سایه ای زخویش

آیین آینه ، خود را ندیدن است...

( قیصر امین پور )

  • Like 5
ارسال شده در

ميشه با زبون خودمون اينجا اعتراف كنيم؟نه شعر...نه جمله...نه عبارت ادبي....

اعتراف مي كنم كه مثل سابق دست و دلم به درس خوندن نميره:hanghead:نمي دونم چرا!افكارمو نمي تونم رو يه موضوع متمركز كنم...حس درموندگي بدجور داره اذيتم مي كنه:sigh:خسته ام...خيلي خسته:sigh:

  • Like 7
ارسال شده در

خود را در آغوش بگیر وبخواب!

 

بانوی پریشان شب دغدغه !

 

هیچ کس پریشانی ات را

 

شانه نخواهد کرد

 

این جمع ٬پر از تنهایی است ..

  • Like 7

×
×
  • اضافه کردن...