رفتن به مطلب

اعتراف...


zx1

ارسال های توصیه شده

معتاد شدم! در این روزها به دیدنت از پشت پنجره...

 

دیگر کوچه ی علی چپ ،جای من نیست!...

 

من مُعترفم به عشق...من عاشقم به این اعتراف...

.

.

.

گاهی یک لحظه نگاه کردن از پنجره میشه بهونه واسه نوشتن...:icon_redface:

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...
  • پاسخ 254
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

من به هر تحقیری که شدم،

باصدای بلند خندیدم!نام مراگذاشتند"باجنبه"!

بی آنکه بدانند،

خندیدم تاکسی صدای شکسته شدن

قلبم رانشنود.......!!

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...
  • 3 هفته بعد...

آدمیزاد…

به امید زنده است عزیز من!

به اینکه یک روز

یکی از این همه سایه کنارت بایستد،

-بالاخره-

دست روی شانه‌ات بگذارد

و بگوید:

«زمستانِ اندوه تمام شد

صبورِ سال‌های بی‌یکی صبور»

و بعد روی شانه‌ات لبخند بروید

توی چشم‌هایت چشم بروید

توی دست‌هایت دست.

به اینکه یک روز یکی بیاید

که با تو از چمدان حرف نزند

یکی که بوی رفتن ندهد

بعد تو

از تمرین تنهایی باز بمانی و

نقطه چین

از انتهای جمله‌هایت.

آدمیزاد به امید زنده است عزیز من!

به اینکه عاقبتِ رخت ِ سیاهِ سال‌های بی کسی

پیراهن سپید هفته‌های علاقه باشد

همین!

ناصر کاظمی زاده

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

تـو زنـدگـی گـاهـی بـه جـايـی مـيـرسـی ؛

 

کـه تـازه مـيـفـهـمـی :

 

چـه خـوشـبـخـتـنـد کـسـانـی کـه

 

دچـار آلـزايـمـر هـسـتـنـد . . . !

حامد آهنگر

لینک به دیدگاه

گریــــه همیشه زبان ضعـــف نیست

شاید کودکــانه ..شاید بی غــرور …

اما هر وقت گونه هــــایم خیس می شــود

می فهمــم نه ضعیفم ..نه کودکم.. بلکه پر از احساســم

لینک به دیدگاه

دیشب برای خانمم یه اعترافی کردم که مُردیم از خنده.

البته اینقدر خجالت کشیدم که عرق کردم و مجبور شدم یک لیوان آب سرد بنوشم :ws3:

چیز بدی نبود هاااا

فکر بد نکنید.

نه سوتی بود و نه چیز دیگه ای

فقط یه چیزی بود که قبلا مخالفش بودم :icon_pf (34):

لینک به دیدگاه

من کلا دیگه پیش کسی نمی خوام اعتراف کنم چون اعترافات من باعث ناراحتی دیگران میشه پس خودم میکشم این کوله بار ناراحتی رو

لینک به دیدگاه

چقدر دلم برای لبخند شیرینت تنگ شده!

لبخندی که حالا فقط از روی قاب می توانم تماشایش کن

عشقم..!

بی تو هرگز بهار نخواهد آمد

و

بدون تو پرستوها برنمی گردند!

دیگه هیچ شانه ای نیست که سرم را رویش بگذارم

و هیچ دست مهربانی نیست تا تنها معشوقت را نوازش کند

بدون تو دنیا را نمی خواهم...

دلم برایت تنگ شده...

کاش میشد برگردی !

حتی فقط برای یک لحظه.....

 

 

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

اعتراف میکنم...

.

.معتاد شده ام!

به شیره ی تلخ یاد تو!

به گرده های سپید خاطرات مهربانت!

.

.

به سر کشیدن جرعه های سکر آور نبودنت!

نباشند اینها درد می کشد این حجم پر طپش

لینک به دیدگاه

دیگر منتظر کسی نیستم

هرکه آمد

ستاره از رویاهایم دزدید

هرکه آمد

سفیدی از کبوترانم چید

هرکه آمد

لبخند از لب‌هایم برید

منتظر کسی نیستم

از سر خستگی در این ایستگاه نشسته‌ام

 

رسول یونان

لینک به دیدگاه

نگرانم عشقم ‎

نگران روزی که دیگرمرا نخواهی‎

بیا ‎

بیا و با بوسه ای دوباره پیمان عاشقانه ببندیم‎

بیا دوباره قلبهایمان را بهم گره بزنیم ‎

من ازاین دنیا فقط *عشق*تورامیخواهم ‎

Boy154.jpg

لینک به دیدگاه

بخود قول داده ام اولین برف زمستانی که بارید برایت چای درست کنم

باعشق

دوفنجان بلوری کنارهم منتظراولین برف زمستانی هستند

 

شاید بجای قند لبانت را ببوسم

می خواهم لذت گرم شدن را درکنارتو تجربه کنم

اولین برف زمستانی که ببارد من یخ خواهم زد

نه توهستی نه چای عشق

بیچاره فنجانهای بلوری آنها نیز گرم شدن را تجربه نخواهند کرد

31.jpg

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...