رفتن به مطلب

اعتراف...


zx1

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

معتاد شدم! در این روزها به دیدنت از پشت پنجره...

 

دیگر کوچه ی علی چپ ،جای من نیست!...

 

من مُعترفم به عشق...من عاشقم به این اعتراف...

.

.

.

گاهی یک لحظه نگاه کردن از پنجره میشه بهونه واسه نوشتن...:icon_redface:

  • Like 9
  • 4 هفته بعد...
  • پاسخ 254
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

من به هر تحقیری که شدم،

باصدای بلند خندیدم!نام مراگذاشتند"باجنبه"!

بی آنکه بدانند،

خندیدم تاکسی صدای شکسته شدن

قلبم رانشنود.......!!

  • Like 8
  • 4 هفته بعد...
ارسال شده در

چه سخت ست اعتراف...

 

وقتی دستت.. پیشاپیش رو شده...:icon_redface:

  • Like 6
  • 3 هفته بعد...
ارسال شده در

هرچقدر هم بگویی...

 

مردها فلان

 

زن ها فلان

 

تنهایی خوب است

 

دنیا زشت است...!

 

آخرش روزی قلبت برای کسی تندتر می زند.

 

 

پرانسو دیمارکو

  • Like 7
ارسال شده در

تو

رنگ می‌دهی

به لباسی که می‌پوشی

بو می‌دهی

به عطری که می‌زنی

معنا می‌دهی

به کلمه‌های بی‌ربطی

که شعرهای من می‌شوند …

 

 

ساره دستاران

  • Like 6
ارسال شده در

آدمیزاد…

به امید زنده است عزیز من!

به اینکه یک روز

یکی از این همه سایه کنارت بایستد،

-بالاخره-

دست روی شانه‌ات بگذارد

و بگوید:

«زمستانِ اندوه تمام شد

صبورِ سال‌های بی‌یکی صبور»

و بعد روی شانه‌ات لبخند بروید

توی چشم‌هایت چشم بروید

توی دست‌هایت دست.

به اینکه یک روز یکی بیاید

که با تو از چمدان حرف نزند

یکی که بوی رفتن ندهد

بعد تو

از تمرین تنهایی باز بمانی و

نقطه چین

از انتهای جمله‌هایت.

آدمیزاد به امید زنده است عزیز من!

به اینکه عاقبتِ رخت ِ سیاهِ سال‌های بی کسی

پیراهن سپید هفته‌های علاقه باشد

همین!

ناصر کاظمی زاده

  • Like 3
ارسال شده در

نـشـستـه ام…

بـــیـاد ِ کــودکــی هـــایــم ،

دور ِ “غــلـط“هــا ،

یـک خــط ِ بـستـه مـی کـــشـم !

دور ِ تــــــــو !

  • Like 3
  • 1 ماه بعد...
ارسال شده در

تـو زنـدگـی گـاهـی بـه جـايـی مـيـرسـی ؛

 

کـه تـازه مـيـفـهـمـی :

 

چـه خـوشـبـخـتـنـد کـسـانـی کـه

 

دچـار آلـزايـمـر هـسـتـنـد . . . !

حامد آهنگر

  • Like 1
ارسال شده در

من اعتراف میکنم..

دوستش داشتم و فقط خودم را گول میزدم که میگفتم متنفرم ازش:sad0:

  • Like 1
ارسال شده در

اعتراف میکنم:

که اعتراف کردن سخته.. خیلی..

بعضیاشون قابل بیان کردن نیستند. :hanghead:

  • Like 4
ارسال شده در

گریــــه همیشه زبان ضعـــف نیست

شاید کودکــانه ..شاید بی غــرور …

اما هر وقت گونه هــــایم خیس می شــود

می فهمــم نه ضعیفم ..نه کودکم.. بلکه پر از احساســم

  • Like 1
ارسال شده در

بدترین نوع اعتراف اونه که صادقانه اعتراف کنی و نامردانه از اعترافت سو ء استفاده کنن!:icon_pf (34):

  • Like 7
ارسال شده در

دیشب برای خانمم یه اعترافی کردم که مُردیم از خنده.

البته اینقدر خجالت کشیدم که عرق کردم و مجبور شدم یک لیوان آب سرد بنوشم :ws3:

چیز بدی نبود هاااا

فکر بد نکنید.

نه سوتی بود و نه چیز دیگه ای

فقط یه چیزی بود که قبلا مخالفش بودم :icon_pf (34):

  • Like 4
ارسال شده در

من کلا دیگه پیش کسی نمی خوام اعتراف کنم چون اعترافات من باعث ناراحتی دیگران میشه پس خودم میکشم این کوله بار ناراحتی رو

  • Like 2
ارسال شده در

چقدر دلم برای لبخند شیرینت تنگ شده!

لبخندی که حالا فقط از روی قاب می توانم تماشایش کن

عشقم..!

بی تو هرگز بهار نخواهد آمد

و

بدون تو پرستوها برنمی گردند!

دیگه هیچ شانه ای نیست که سرم را رویش بگذارم

و هیچ دست مهربانی نیست تا تنها معشوقت را نوازش کند

بدون تو دنیا را نمی خواهم...

دلم برایت تنگ شده...

کاش میشد برگردی !

حتی فقط برای یک لحظه.....

 

 

  • Like 10
  • 1 ماه بعد...
ارسال شده در

می گویند:

خوش به حالت!

از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!

نمی دانند بعضی دردها

کمر خم می کنند، نه ابرو…!

  • Like 4
ارسال شده در

اعتراف میکنم...

.

.معتاد شده ام!

به شیره ی تلخ یاد تو!

به گرده های سپید خاطرات مهربانت!

.

.

به سر کشیدن جرعه های سکر آور نبودنت!

نباشند اینها درد می کشد این حجم پر طپش

  • Like 3
ارسال شده در

دیگر منتظر کسی نیستم

هرکه آمد

ستاره از رویاهایم دزدید

هرکه آمد

سفیدی از کبوترانم چید

هرکه آمد

لبخند از لب‌هایم برید

منتظر کسی نیستم

از سر خستگی در این ایستگاه نشسته‌ام

 

رسول یونان

  • Like 2
ارسال شده در

نگرانم عشقم ‎

نگران روزی که دیگرمرا نخواهی‎

بیا ‎

بیا و با بوسه ای دوباره پیمان عاشقانه ببندیم‎

بیا دوباره قلبهایمان را بهم گره بزنیم ‎

من ازاین دنیا فقط *عشق*تورامیخواهم ‎

Boy154.jpg

  • Like 1
ارسال شده در

بخود قول داده ام اولین برف زمستانی که بارید برایت چای درست کنم

باعشق

دوفنجان بلوری کنارهم منتظراولین برف زمستانی هستند

 

شاید بجای قند لبانت را ببوسم

می خواهم لذت گرم شدن را درکنارتو تجربه کنم

اولین برف زمستانی که ببارد من یخ خواهم زد

نه توهستی نه چای عشق

بیچاره فنجانهای بلوری آنها نیز گرم شدن را تجربه نخواهند کرد

31.jpg

  • Like 5

×
×
  • اضافه کردن...