sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۹۲ معتاد شدم! در این روزها به دیدنت از پشت پنجره... دیگر کوچه ی علی چپ ،جای من نیست!... من مُعترفم به عشق...من عاشقم به این اعتراف... . . . گاهی یک لحظه نگاه کردن از پنجره میشه بهونه واسه نوشتن... 9 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۲ من به هر تحقیری که شدم، باصدای بلند خندیدم!نام مراگذاشتند"باجنبه"! بی آنکه بدانند، خندیدم تاکسی صدای شکسته شدن قلبم رانشنود.......!! 8 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۹۲ چه سخت ست اعتراف... وقتی دستت.. پیشاپیش رو شده... 6 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۲ هرچقدر هم بگویی... مردها فلان زن ها فلان تنهایی خوب است دنیا زشت است...! آخرش روزی قلبت برای کسی تندتر می زند. پرانسو دیمارکو 7 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۲ تو رنگ میدهی به لباسی که میپوشی بو میدهی به عطری که میزنی معنا میدهی به کلمههای بیربطی که شعرهای من میشوند … ساره دستاران 6 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۹۲ آدمیزاد… به امید زنده است عزیز من! به اینکه یک روز یکی از این همه سایه کنارت بایستد، -بالاخره- دست روی شانهات بگذارد و بگوید: «زمستانِ اندوه تمام شد صبورِ سالهای بییکی صبور» و بعد روی شانهات لبخند بروید توی چشمهایت چشم بروید توی دستهایت دست. به اینکه یک روز یکی بیاید که با تو از چمدان حرف نزند یکی که بوی رفتن ندهد بعد تو از تمرین تنهایی باز بمانی و نقطه چین از انتهای جملههایت. آدمیزاد به امید زنده است عزیز من! به اینکه عاقبتِ رخت ِ سیاهِ سالهای بی کسی پیراهن سپید هفتههای علاقه باشد همین! ناصر کاظمی زاده 3 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آبان، ۱۳۹۲ نـشـستـه ام… بـــیـاد ِ کــودکــی هـــایــم ، دور ِ “غــلـط“هــا ، یـک خــط ِ بـستـه مـی کـــشـم ! دور ِ تــــــــو ! 3 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۲ تـو زنـدگـی گـاهـی بـه جـايـی مـيـرسـی ؛ کـه تـازه مـيـفـهـمـی : چـه خـوشـبـخـتـنـد کـسـانـی کـه دچـار آلـزايـمـر هـسـتـنـد . . . ! حامد آهنگر 1 لینک به دیدگاه
z*m 154 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۲ من اعتراف میکنم.. دوستش داشتم و فقط خودم را گول میزدم که میگفتم متنفرم ازش 1 لینک به دیدگاه
Mr. Specific 43573 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آذر، ۱۳۹۲ اعتراف میکنم: که اعتراف کردن سخته.. خیلی.. بعضیاشون قابل بیان کردن نیستند. 4 لینک به دیدگاه
nika2 77 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 آذر، ۱۳۹۲ گریــــه همیشه زبان ضعـــف نیست شاید کودکــانه ..شاید بی غــرور … اما هر وقت گونه هــــایم خیس می شــود می فهمــم نه ضعیفم ..نه کودکم.. بلکه پر از احساســم 1 لینک به دیدگاه
parniyan71 560 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 دی، ۱۳۹۲ بدترین نوع اعتراف اونه که صادقانه اعتراف کنی و نامردانه از اعترافت سو ء استفاده کنن!:icon_pf (34): 7 لینک به دیدگاه
Mr. Specific 43573 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 دی، ۱۳۹۲ دیشب برای خانمم یه اعترافی کردم که مُردیم از خنده. البته اینقدر خجالت کشیدم که عرق کردم و مجبور شدم یک لیوان آب سرد بنوشم چیز بدی نبود هاااا فکر بد نکنید. نه سوتی بود و نه چیز دیگه ای فقط یه چیزی بود که قبلا مخالفش بودم :icon_pf (34): 4 لینک به دیدگاه
مجید بهره مند 43111 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 دی، ۱۳۹۲ من کلا دیگه پیش کسی نمی خوام اعتراف کنم چون اعترافات من باعث ناراحتی دیگران میشه پس خودم میکشم این کوله بار ناراحتی رو 2 لینک به دیدگاه
nazanin abedini 804 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۲ چقدر دلم برای لبخند شیرینت تنگ شده! لبخندی که حالا فقط از روی قاب می توانم تماشایش کن عشقم..! بی تو هرگز بهار نخواهد آمد و بدون تو پرستوها برنمی گردند! دیگه هیچ شانه ای نیست که سرم را رویش بگذارم و هیچ دست مهربانی نیست تا تنها معشوقت را نوازش کند بدون تو دنیا را نمی خواهم... دلم برایت تنگ شده... کاش میشد برگردی ! حتی فقط برای یک لحظه..... 10 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۹۲ می گویند: خوش به حالت! از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…! نمی دانند بعضی دردها کمر خم می کنند، نه ابرو…! 4 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۹۲ اعتراف میکنم... . .معتاد شده ام! به شیره ی تلخ یاد تو! به گرده های سپید خاطرات مهربانت! . . به سر کشیدن جرعه های سکر آور نبودنت! نباشند اینها درد می کشد این حجم پر طپش 3 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۹۲ دیگر منتظر کسی نیستم هرکه آمد ستاره از رویاهایم دزدید هرکه آمد سفیدی از کبوترانم چید هرکه آمد لبخند از لبهایم برید منتظر کسی نیستم از سر خستگی در این ایستگاه نشستهام رسول یونان 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 بهمن، ۱۳۹۲ نگرانم عشقم نگران روزی که دیگرمرا نخواهی بیا بیا و با بوسه ای دوباره پیمان عاشقانه ببندیم بیا دوباره قلبهایمان را بهم گره بزنیم من ازاین دنیا فقط *عشق*تورامیخواهم 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 بهمن، ۱۳۹۲ بخود قول داده ام اولین برف زمستانی که بارید برایت چای درست کنم باعشق دوفنجان بلوری کنارهم منتظراولین برف زمستانی هستند شاید بجای قند لبانت را ببوسم می خواهم لذت گرم شدن را درکنارتو تجربه کنم اولین برف زمستانی که ببارد من یخ خواهم زد نه توهستی نه چای عشق بیچاره فنجانهای بلوری آنها نیز گرم شدن را تجربه نخواهند کرد 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده