رفتن به مطلب

دلکده ناب


zx1

ارسال های توصیه شده

هیچی نگو!

آروم بشین!

همه صداها رو قطع کن!

سکوت مطلق!

یه لیوان آب بردار!

آروم بنوش!

.

.

.

حالا اگه دوست داشتی دو خط بنویس!

از خودت!

از حست!

از این سکوت!

...

3b0fhr5rkzdcxbj5likg.jpg

  • Like 15
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 97
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

چيه؟!

چرا اينطوري نگام ميكني؟

باز ميخوايي تنهاييمو يادم بياري؟

بگو!

من ديگه عادت كردم!

چرا ميخندي؟...

باشه! حق با تو!

آره! من عادت نكردم! میدونی...

نمیتونم عادت کنم!

د آخه تو بگو! تو كه ميفهمي من چي ميگم! تو كه خودت يه عمر تنهايي!

تو حداقل دركم كن! تو حداقل بفهم حرف منو!

بفهم كه دارم از نهايي دق ميكنم و كسي نيست حتي دق كردنم رو ببينه!

بفهم كه دارم تو سكوتم زار ميزنم و همه فقط با تبسمي تكراري، بي تفاوت تر از هميشه از كنارم رد ميشن!

...

خوبه!

خوبه كه باز تو رو دارم! وگرنه ...

.

.

.

:icon_gol:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

من به تو احتياج ندارم !

نه قبلا ... نه حالا ... نه هيچ وقت ديگري ...

تو هم به من نياز نداري ...

نه قبلا ... نه حالا ... نه هيج وقت ديگري !

ما

- من و تو -

به هم اشتياق داريم ...

تنها همين

و چه

اشتياق با شكوهي !!!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

جلویش را نگیر

 

همین نم شوری که آهسته آهسته می بارد

 

بر گونه ات ...

 

همین است که یاری ات می کند

 

فراموش نکنی

 

این همه داغ را !

 

همین هاست که نجاتت می دهد

 

و می آموزدت که ببخشی و فراموش نکنی

 

فردا هم ...

.

.

.

  • Like 7
لینک به دیدگاه

حسم!

چه حسی؟

غم...

درد...

آه...

ومن!

بیکس...

غریب...

اینجا...

فریاد...

و آنکه رفت!

مغرور...

بیرحم...

وشاید تنها...

.

.

.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

برویم ...

من به پشت سر نگاه نمی کنم !

.

.

.

در جاده دخترکی نشسته است

و زخم زمین خوردن هایش را نگاه می کند ...

.

.

.

بلند می شوم و ادامه می دهم

زخم های ملتهبم را بهانه نمی کنم ...

.

.

.

می روم اما این بار تنها ...!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

تمام کوه ها و شانه های من...

تمام خار ها و چشم های من ...

تمام راه ها و حسرت رسیدن مسافری که هیچ گاه ضرب های پای او طنین خواب های خوب نیست ...

همیشه چشم های من ز لا به لای سنگ باد ها چراغ راه اوست ..

بغض گریه روی شانه های دوست داشتن مرا همیشه در گلوست

  • Like 3
لینک به دیدگاه

all84ysa5vlg9niye5bj.jpg

 

چشمانم سیاه بود

دیدگانم هم سیاه شد

به شوق باران زیر چتر نرفتم!

آخرش هم باران نبارید و شکستم!

بزار بدانند که اهل اینجا نیستم!

که فردا را ...

...

ای باران...

یادت باشد!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

به پایان این سطرها

که نزدیک می شوم

درست در کنار این نقطه های منتهی به تنهایی

می فهمم مدتهاست

مخاطب متن هایم

به خواب رفته است !

.

.

.

تقصیر تو نیست

ما طناب هایمان را

به نهال های تردید بستیم

و در دره های فراموشی

تاب خوردیم ...

.

.

.

تقصیر من نبود

من حرفایم را ...

در فنجان ها ی ترک خورده ذهنم ریختم

و نامه هایم رابرای خودم پست کردم

زیر احساسم را برای خودم امضا کردم ...

این غرور را کجا می گذاشتم؟!

.

.

.

تقصیر ما نبود

ما تنها داستان مادربزرگ را تکرار کردیم

یکی بود یکی نبود ...!

.

.

.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

یک چیز در این دنیا هست که چرا ندارد

دلیلش را نپرس

جبران ندارد نور

من برای خودم به تو گل دادم

مافاتی نیست

بازنده ندارد این قمار

می فهمی؟

اشک دارد و دلتنگی و انتظار ...

  • Like 8
لینک به دیدگاه

برایم آواز بخوان تا سکوت را فراموش کنم

اینجا دیوارها ... روزها ... خاکستریست !

اما من میخندم ...

در انتهای محو ترانه ای به سختی ایستاده ام

صدایت دور است ... بسیار دور ...

صدایت را میشنوم ... سخت ... گنگ !

بالهایی می خواهم که مرا با خود ببرند

دورتر از خورشید ... دور تر از ماه ...

من می خندم

شب و روز بازی می کنند

پاییز می رقصد ...!

  • Like 10
لینک به دیدگاه

می‌آیی

می‌روی

بی آنکه دیده باشی‌ام که رفت و آمدت را دیده‌ام ...

 

می‌گویی

می‌گریی

بی آنکه در گریه، اشک مرا هم دیده باشی ...

 

می‌خندی

بی آنکه لبخند مرا ترجمه کرده باشی ...

 

من

خنده

خنده

گریه می‌کنم !

 

من

گریه

گریه

آب می‌شوم ...

 

من

بی آنکه آمده باشم، می‌مانم

بی‌آنکه رفته باشم، می‌فهمم ...

 

که رفتن

ناگزیر محالی است که ترجمه‌اش در ماندن من است ...

 

و من

مانده‌ام که نرفته باشم ...!

 

همین ...

 

.

.

.

 

  • Like 10
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...