Nightingale 10531 ارسال شده در 3 اردیبهشت، 2011 همینو فکر میکردم ........ همینم شد شد منتها یه کوچولو تغییرات توش هست ......... ولی اگر برمیگشتم بد نبود، یه جاهایی اشتباهای بدی داشتم 1
mohsen 88 10106 مالک ارسال شده در 3 اردیبهشت، 2011 همینو فکر میکردم ........ همینم شد شد منتها یه کوچولو تغییرات توش هست ......... ولی اگر برمیگشتم بد نبود، یه جاهایی اشتباهای بدی داشتم تا حالا فكر كنم تو تنها كسي هستي كه اوني شدي كه فكر ميكردي. 1
RAPUNZEL 10430 ارسال شده در 3 اردیبهشت، 2011 دیشب که وقت پیدا کردم رفتم سراغ وسایل قدیمیم.کلی از گذشته خرت و پرت برام مونده.خانومم همیشه بهم اعتراض میکنه که آخه تا کی میخوای نگهشون داری.تو باید کهنه خرین میشدی و منم سعی میکنم نشنیده بگیرم."دانستن حق مردم است"یه سری از روزنامه های صبح امروز منو برد به 77.یادش بخیر.انگار مردم دوباره متولد شده بودند............. اما به دفتر خاطراتم نگاه کردم.دلم میخواست بخونم اما از اینکه یاد کسایی بیفتم که دیگه کنارشون نیستم و نمی بینمشون واهمه داشتم.بعد از کلی کلنجار آخرش بازش کردم و راست رفتم سر تاریخ 15 مرداد سال 1379.جالب بود.اون روز دقیقا" اومد جلوم.اصلا" اونروزا حال بدی داشتم.با خودو در گیر بودم.ناامید بودم و ...بماند............... بالای صفحه نوشته بودم 10 سال بعد من چی هستم؟کجا هستم؟چطور هستم؟اصلا" هستم؟ الان درست بعد از 10 سال مینبنم که جام و کارم و حالم بد که نیست هیچ خوب هم هست.البته میتونست بهتر باشه و باید بهتر بشه.شاید اگه پارسال این صفحه رو میخوندم دوباره همون حس ناامیدی و یاس میومد سراغم؟ حالا شما 10 شال پیش چی فکر میکردین و الان چی شدین؟راضی هستین؟ :icon_gol: 10 سال پیش یه بچه بودم یه بچه سوم ابتدایی چه فکری میتونه بکنه؟ یه عالمه فکر خوب تو ذهنم بود فکر میکردم میتونم دنیارو عوض کنم ...فکر میکردم مردم همدیگرو دوست دارن مرام دارن....فکر میکردم دنیا خیلی قشنگه و ارزش زندگی خیلی زیاده زیادتر از اونی که دل کوچیکم بتونه درکش کنه... اما الان میفهمم که زندگی با وجود بزرگی نامش پست تر و حقیر تر از دل پر درد منه الان میفهمم آینده ای نخواهم داشت امروزم مثل دیروزمه و شاید بدتر از دیروزم... میدونم شغلی نخواهم داشت و به من موقعیتی نمیدن که بخوام دنیارو عوض کنم... الان دیگه میفهمم اطرافم چی میگذره میدونم اگه واسه یه نفر سود و منفعت نداشته باشی یه لحظه هم تو رو به خاطر خودت نمیخواد تازه متوجه شدم دنیا اونقدر وضعش خرابه که... الان میفهمم که یه موجودم که از پس خودمم بر نمیام ...که اگه حواسم نباشه چیزی برام نمیمونه و سرم کلاه میره و... چه برسه که بخوام دنیارو عوض کنم 4
mohsen 88 10106 مالک ارسال شده در 3 اردیبهشت، 2011 :icon_gol:10 سال پیش یه بچه بودم یه بچه سوم ابتدایی چه فکری میتونه بکنه؟ یه عالمه فکر خوب تو ذهنم بود فکر میکردم میتونم دنیارو عوض کنم ...فکر میکردم مردم همدیگرو دوست دارن مرام دارن....فکر میکردم دنیا خیلی قشنگه و ارزش زندگی خیلی زیاده زیادتر از اونی که دل کوچیکم بتونه درکش کنه... اما الان میفهمم که زندگی با وجود بزرگی نامش پست تر و حقیر تر از دل پر درد منه الان میفهمم آینده ای نخواهم داشت امروزم مثل دیروزمه و شاید بدتر از دیروزم... میدونم شغلی نخواهم داشت و به من موقعیتی نمیدن که بخوام دنیارو عوض کنم... الان دیگه میفهمم اطرافم چی میگذره میدونم اگه واسه یه نفر سود و منفعت نداشته باشی یه لحظه هم تو رو به خاطر خودت نمیخواد تازه متوجه شدم دنیا اونقدر وضعش خرابه که... الان میفهمم که یه موجودم که از پس خودمم بر نمیام ...که اگه حواسم نباشه چیزی برام نمیمونه و سرم کلاه میره و... چه برسه که بخوام دنیارو عوض کنم چقدر دنيا رو سياه مي بيني...منم 10 سال پيش همينجوري فكر ميكردم و با همين ديد تو جامعه بودم و با تقريبا" همين افكار روزگارم رو سر ميكردم.اما الان نه.الان مي بينم كه اونجوري كه فكر ميكردم نيست و خيلي از چيزها قابل تغييرن.حرف منم اينه كه اگه كسي اين افكار تو ذهنشه بهتره پرتشون كنه بيرون و دنيا و اتفاقات اطرافشو رو نه با دريچه ذهن منفي كه با يك ديد مثبت نگاه كنه.اگه من كمي فكرم رو بازتر و آزادتر ميزاشتم شايد الان خيلي بهتر از ايني بودم كه هستم. 1
yasi * m 5032 ارسال شده در 3 اردیبهشت، 2011 :icon_gol:10 سال پیش یه بچه بودم یه بچه سوم ابتدایی چه فکری میتونه بکنه؟ یه عالمه فکر خوب تو ذهنم بود فکر میکردم میتونم دنیارو عوض کنم ...فکر میکردم مردم همدیگرو دوست دارن مرام دارن....فکر میکردم دنیا خیلی قشنگه و ارزش زندگی خیلی زیاده زیادتر از اونی که دل کوچیکم بتونه درکش کنه... اما الان میفهمم که زندگی با وجود بزرگی نامش پست تر و حقیر تر از دل پر درد منه الان میفهمم آینده ای نخواهم داشت امروزم مثل دیروزمه و شاید بدتر از دیروزم... میدونم شغلی نخواهم داشت و به من موقعیتی نمیدن که بخوام دنیارو عوض کنم... الان دیگه میفهمم اطرافم چی میگذره میدونم اگه واسه یه نفر سود و منفعت نداشته باشی یه لحظه هم تو رو به خاطر خودت نمیخواد تازه متوجه شدم دنیا اونقدر وضعش خرابه که... الان میفهمم که یه موجودم که از پس خودمم بر نمیام ...که اگه حواسم نباشه چیزی برام نمیمونه و سرم کلاه میره و... چه برسه که بخوام دنیارو عوض کنم ولی من کاملا برعکس تو بودم... حالا سوم ابتدایی که خیلی فسقلی بودم....کلا فکر آینده رو نمیکردم، ولی از راهنمایی این فکرا شروع شد....از دوستا و هم کلاسیا تا مردم بیرون و توو خیابوون... چه حس های بدو اشتباهی داشتم.... من برعکس الان خیلی بهتر از بچگیم شدم:icon_pf (34):...(این بچگی از آمادگی یادم میاد) و هیچ وقت آرزوی برگشت ندارم.... آرزو ها و برنامه های خیلی جدی نداشتم 10 سال پیش.... اما با همه ی سختی ها .... دردا و رنج ها کنار اومدم.... و الان که اینجا هستم....هیچی از اون احساسای بد دوران راهنمایی و دبیرستان و ندارم...احساس نا امیدی.... اینکه دنیا همش سیاهه و آدم به هیچ جاییش قرارنیست برسه...اینکه این دنیا فقط مال یه سری آدم خاصه... از کل اتفاقاشم فهمیدم ادما همه یه ذات پاکن....پاک پاک.... همه شون لایق دوست داشتن هستن....فقط بستگی داره چه طور نگاهشون کنی..... خلاصه اینکه دقیقا یادم نیست چی میخواستم بشه.... اما هر چی شده خوبه...حتی اگه به ظاهر این طور نباشه:mornincoffee: 3
Nightingale 10531 ارسال شده در 3 اردیبهشت، 2011 تا حالا فكر كنم تو تنها كسي هستي كه اوني شدي كه فكر ميكردي. واقعا ؟:girlhi: آره هر کیم منو میبینه میگه همونی شدی که از قبل میگفتی ......... 1
spow 44198 ارسال شده در 3 اردیبهشت، 2011 خب ده سال پیش واقعا مسخره وبه دردنخوربود اگه برمیگشتم به ده پانزده سال پیش مطمئنا من الان ایران نبودم ولی خب متاسف نیستم برا این مسئله یه بار با یه برنامه شش ساله برگشتم سرخونه اولم الانم یه برنامه ده ساله دارم که مطمئنم منو به جایی که میخوام میرسونه هراتفاقی هم بخواد بیفته نمیتونه مانع انجام خواسته هام بشه کافیه به باورهامون ایمان داشته باشیم مرسی محسن جان 3
razi aa 252 ارسال شده در 3 اردیبهشت، 2011 مرسی بابته تاپیکه خوبت،دوست ندارن زیاد به گذشته فک کنم ولی آینده رو خیلی دوست دارم. تویه سری مسائل همونی شدم که میخاستم مثلا درسو رشته ای که میخاستم دارم میخونم. 1
ارسال های توصیه شده