رفتن به مطلب

چی فکر میکردین؟چی شدین؟


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در
10 سال پیش حالم اینقدر بد بود که فک نمیکردم سنم به 30 برسه:ws44:یا اصلا" فکرشو هم نمیکردم که میتونم به بعضی از خواسته هام برسم.اما الان که میبینم اون ناامیدی که بخشهای زیادی از فکر و ذهنمو مشغول کرده بود بی دلیل بود.یه بنده خدایی مثال قشنگی برای ناامیدی زد.میگفت نا امید شدن مث این میمونه که شما 100 تا کلید برای یک در دارین.اگه تا 99 کلید امتحان کردین و در باز نشد حق ندارین از ادامه منصرف بشین.

من تا حالا حس نا امیدی شدید رو نداشتم یعنی نذاشتم .شده گذری به هم بریزم ولی هیچ وقت خیلی نا امید نمیشم .

نا امیدی ذهنمو مشغول نکرده.چیز دیگه ای هست که مشفول کرده:ws52:

  • Like 4
  • پاسخ 47
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در
10 سال پیش حالم اینقدر بد بود که فک نمیکردم سنم به 30 برسه:ws44:یا اصلا" فکرشو هم نمیکردم که میتونم به بعضی از خواسته هام برسم.اما الان که میبینم اون ناامیدی که بخشهای زیادی از فکر و ذهنمو مشغول کرده بود بی دلیل بود.یه بنده خدایی مثال قشنگی برای ناامیدی زد.میگفت نا امید شدن مث این میمونه که شما 100 تا کلید برای یک در دارین.اگه تا 99 کلید امتحان کردین و در باز نشد حق ندارین از ادامه منصرف بشین.

 

درسته اما

اما گاهی وقتا میبینی برای جبران بعضی چیزا انقدر دیر شده که تو نمیتونی چی کار کنی

سردرگم میشی , گاهی وقتا انگار همه چیز علیه تو

مثلا من به خاطر عدم آگاهی پدر و مادرم و بوجود اومدن یه سری مشکلات تو یه زمینه ای واقعا عقب موندم , نمیتونم واضح بگم اما انقدر حس بدی به آدم دست میده که گاهی از همه چیز بدت میاد ! احساس بیچارگی اینکه حالا چی کار کنم و گذشتمو جبران کنم , مثل حسی که صبح بهم دست داد و با خوندن این تاپیک دوباره یاد گذشته افتادم !:ws44: گاهی حتی پدر و مادرمم این حالمو میفهمن و بهم حق میدن و خودشونو سرزنش میکنند اما چه فایده !

کاری رو که مدت ها زمان میبره و سال ها پیش باید انجام میشد من الان چطوری جبران کنم ؟

با کدوم امید ؟ مثالت قشنگ بود داداشی , اما من حتی 10 تا کلید ندارم تا شانسمو امتحان کنم چه برسه به 100 تا !

 

شرمنده من امروز نمیدونم چه مرگم شده ! درستش اینه وقتی حالم خوب نیست نیام و رو اعصاب بقیه نباشم اما گفتم شاید اومدن به اینجا حالمو بهتر کنه که برعکس شد

شرمنده ام به خدا :icon_gol:

  • Like 2
ارسال شده در
درسته اما

اما گاهی وقتا میبینی برای جبران بعضی چیزا انقدر دیر شده که تو نمیتونی چی کار کنی

سردرگم میشی , گاهی وقتا انگار همه چیز علیه تو

مثلا من به خاطر عدم آگاهی پدر و مادرم و بوجود اومدن یه سری مشکلات تو یه زمینه ای واقعا عقب موندم , نمیتونم واضح بگم اما انقدر حس بدی به آدم دست میده که گاهی از همه چیز بدت میاد ! احساس بیچارگی اینکه حالا چی کار کنم و گذشتمو جبران کنم , مثل حسی که صبح بهم دست داد و با خوندن این تاپیک دوباره یاد گذشته افتادم !:ws44: گاهی حتی پدر و مادرمم این حالمو میفهمن و بهم حق میدن و خودشونو سرزنش میکنند اما چه فایده !

کاری رو که مدت ها زمان میبره و سال ها پیش باید انجام میشد من الان چطوری جبران کنم ؟

با کدوم امید ؟ مثالت قشنگ بود داداشی , اما من حتی 10 تا کلید ندارم تا شانسمو امتحان کنم چه برسه به 100 تا !

 

شرمنده من امروز نمیدونم چه مرگم شده ! درستش اینه وقتی حالم خوب نیست نیام و رو اعصاب بقیه نباشم اما گفتم شاید اومدن به اینجا حالمو بهتر کنه که برعکس شد

شرمنده ام به خدا :icon_gol:

نه جیگر.همش که ماها نباید تو سر کله هم بزنیم .اعصاب کسی رو خورد نمیکنی.

باش به حرف بقیه گوش کن شاید بهتر شدی:icon_gol::icon_gol:

  • Like 2
ارسال شده در

10 سال پیش فکرشم نمیکردم چیزایی که الان دارمو داشته باشم

کمی بیشتر از اونی که فکر می کردم جلو رفتم

 

امید دارم 10 سال دیگه باز همینارو بگم:hanghead:

 

می جنگم براش تا همینارو بگم

  • Like 3
ارسال شده در
من تا حالا حس نا امیدی شدید رو نداشتم یعنی نذاشتم .شده گذری به هم بریزم ولی هیچ وقت خیلی نا امید نمیشم .

نا امیدی ذهنمو مشغول نکرده.چیز دیگه ای هست که مشفول کرده:ws52:

امیدوارم هیچوقت این حسو پیدا نکنی:w16:

نه جیگر.همش که ماها نباید تو سر کله هم بزنیم .اعصاب کسی رو خورد نمیکنی.

باش به حرف بقیه گوش کن شاید بهتر شدی:icon_gol::icon_gol:

شدیدا" باهات موافقم.:a030:

10 سال پیش فکرشم نمیکردم چیزایی که الان دارمو داشته باشم

کمی بیشتر از اونی که فکر می کردم جلو رفتم

 

امید دارم 10 سال دیگه باز همینارو بگم:hanghead:

 

می جنگم براش تا همینارو بگم

این پستت سرشار از انرژی مثبت بود که به من منتقل شد و امیدوارم دیگران هم این حسو داشته باشن.

موفق باشیم.:icon_gol:

  • Like 2
ارسال شده در

 

این پستت سرشار از انرژی مثبت بود که به من منتقل شد و امیدوارم دیگران هم این حسو داشته باشن.

موفق باشیم.:icon_gol:

 

خوشحالم که اینو ازت شنیدم:aghosh::4uboxsmiley:

اینطوری خودمم انرژیم بیشتر میشه:icon_redface:

 

ممنون داداشی:icon_redface::4uboxsmiley::pichak::aghosh:

 

 

انشاالله همه به چیزی که می خوان برسن14.gif

 

:ws3:

  • Like 3
ارسال شده در

10 سال پیش فکر میکردم که تا اخر عمرم کشاورز میمونم ولی الان یه مغازه دار شدم

  • Like 8
ارسال شده در

از 10سال پیش یا شایدم قبل ترش خیلی علاقه داشتم که خلبان نیروی هوایی ارتش بشم همین پارسال هم تقریبا داشتم به این مهم دست پیدا می کردم که نشد.......:ws44:

  • Like 5
ارسال شده در
10 سال پیش فکرشم نمیکردم چیزایی که الان دارمو داشته باشم

کمی بیشتر از اونی که فکر می کردم جلو رفتم

 

امید دارم 10 سال دیگه باز همینارو بگم:hanghead:

 

می جنگم براش تا همینارو بگم

 

جای خوشحالیه

ان شالله همیشه موفق باشید:icon_gol:

 

از 10سال پیش یا شایدم قبل ترش خیلی علاقه داشتم که خلبان نیروی هوایی ارتش بشم همین پارسال هم تقریبا داشتم به این مهم دست پیدا می کردم که نشد.......:ws44:

 

شاید خیری توش بود :ws52:

ان شالله تو زمینه های دیگه موفق باشید :icon_gol:

  • Like 4
ارسال شده در
نه جیگر.همش که ماها نباید تو سر کله هم بزنیم .اعصاب کسی رو خورد نمیکنی.

باش به حرف بقیه گوش کن شاید بهتر شدی:icon_gol::icon_gol:

 

ممنون عزیزم , لطف داری :icon_gol:

  • Like 3
ارسال شده در
جای خوشحالیه

ان شالله همیشه موفق باشید:icon_gol:

:icon_gol:

 

:4uboxsmiley:

ممنون

موفق باشی

  • Like 4
ارسال شده در
:4uboxsmiley:

ممنون

موفق باشی

سلام داداشی

  • Like 2
ارسال شده در
سلام داداشی

سلام

:icon_redface::4uboxsmiley:

  • Like 1
ارسال شده در

من ده سال پیش به فکر بازی بودم همین:icon_redface:

  • Like 4
ارسال شده در
من ده سال پیش به فکر بازی بودم همین:icon_redface:

حالا به چی فکر میکنی؟

  • Like 2
  • 5 ماه بعد...
ارسال شده در

:rose:

  • Like 2
ارسال شده در

من اصلا راضی نیستم ولی خدا رو شکر که هستم اما از اینکه یه غم خونه ی خیلی بزرگ از دلم ساختم ناراحتم نمیدونم چطور درستش کنم :ws44:

  • Like 4
ارسال شده در

من 10 سال پیش فکر میکردم یکی از موفقترین پزشکای دنیا میشم. اون موقع تو همه ی تحقیقات علمی شرکت میکردم و شاگرد اول کلاس بودم و دبیر زیستمون همیشه بهم افتخار میکرد و آینده ی خوبی رو برام پیشبینی میکرد. ولی ورق برگشت و همه چی کم کم بهم ریخت و تو 10 سال چنان خوردم زمین که الان مثل یه معتاد بیکار دارم دور خودم میچرخم. حتی نتونستم رشته ی دلخواهم رو بخونم و به جاش یه رشته ی چیپ مثل زبان رو خوندم... :ws44: واقعا کاش میشد زمان 10 سال به عقب برگرده تا جبران کنم و اشتباهاتم رو تکرار نکنم. احساس میکنم خیلی دیر شده واسه همه چی و ناامیدم یه جورایی

  • Like 7
ارسال شده در

من فکر میکردم مرجع تقلید بشم ، اما یک حجه الاسلام ساده شدم و کارم شده تنها خطبه عقد و طلاق خوندن.

  • Like 3
ارسال شده در
من فکر میکردم مرجع تقلید بشم ، اما یک حجه الاسلام ساده شدم و کارم شده تنها خطبه عقد و طلاق خوندن.

 

 

:ws28:


×
×
  • اضافه کردن...