رفتن به مطلب

ساندویچ قند


Waffen

ارسال های توصیه شده

دیشب جلوی محل کارم خیمه زده بودن و چایی میدادن ! پسرکی که صاحب یک چهار چرخه نون خشکی بود توجهم رو جلب کرد … پسرک هی میرفت نزدیک خیمه و چند تا قند برمیداشت میریخت توی جیبش و میومد عقب … باز منتظر میشد که جلوی خیمه شلوغ بشه و توی شلوغی میرفت چند تا قند دیگه بر میداشت میریخت توی جیبش !

سه چهار بار که این کار رو انجام داد اومد نشست بغل دیوار ! پلاستیکی رو از توی جیبش در اورد و از توی اون تکه ای نون رو بیرون کشید ! همونطور که نشسته بود نون رو روی پاهاش باز کرد … از توی جیبش قند ها رو در اورد و با وسواس لای نون چید و نون رو عین ساندویچ لوله کرد و شروع کرد به خوردن !

لذتی که به پسرک از خوردن ساندویچ قند دست داده بود از برق چشماش و ولعش در گاز زدن معلوم بود …. ساندویچش که تموم شد نرمه نون های روی زمین رو جمع کرد و گذاشت گوشه دیوار و رفت سمت خیمه ! یه لیوان چای گرفت و دوباره برگشت کنار دیوار نشست و اروم اروم پوف کرد و خورد ! چاییش که تموم شد لیوان یکبار مصرفش رو گذاشت توی جیبش و رفت سمت چهار چرخه و هلش داد رفت …. پسرک شامش رو خورده بود ! ….. یک ساندویچ قند !

  • Like 27
لینک به دیدگاه

توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد … یه اقای خوش تیپی هم اومد تو گفت : ابرام اقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم … اقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه هاش … همینجور که داشت کارشو میکرد رو به پیرزن کرد گفت : چی مِخی نِنه ؟ پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت : هَمی ره گُوشت بده نِنه !

قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت : پُونصَد تُومَن فَقَط اّشغال گوشت مِشِه نِنه … بُدُم ؟ پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه ! قصاب اشغال گوشت های اون جوون رو میکند میذاشت برای پیره زن …..اون جوونی که فیله سفارش داده بود همینجور که با موبایلش بازی میکرد گفت : اینارو واسه سگت میخوای مادر ؟ پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت : سَگ ؟ جوون گفت اّره … سگ من این فیله هارو هم با ناز میخوره … سگ شما چجوری اینارو میخوره ؟ پیرزن گفت : مُخُوره دیگه نِنه … شیکم گوشنه سَنگم مُخُوره … جوون گفت نژادش چیه مادر ؟ پیرزنه گفت بهش مِگن تُوله سَگِ دوپا نِنه …ایناره بره بچه هام ماخام اّبگوشت بار بیذارم !

جوونه رنگش عوض شد … یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو اشغال گوشتای پیرزن … پیرزن بهش گفت: تُو مَگه ایناره بره سَگِت نگیریفته بُودی ؟ جوون گفت چرا ! پیرزن گفت ما غِذای سَگ نِمُخُورم نِنه … بعد گوشت فیله رو گذاشت اونطرف و اشغال گوشتاش رو برداشت و رفت ! قصابه شروع کرد به وراجی که خوبی به این جماعت نیومده اقا … و از این خزعبلات … و من همینجور مات مونده بودم !!

 

 

پ ن : برگرفته از بازز جی میل یکی از دوستان

  • Like 9
لینک به دیدگاه

این فقر ها برای هر کسی روزی تموم میشه و روزی میشه که بهترین ساندویچ رو بخوره همون پسره

ولی فقر آدمیت هیچ وقت تموم نمیشه

همه کسانی که خون این ملتو میمکند روزی به سزای عملشون میرسن ....مطمئن باشید

  • Like 4
لینک به دیدگاه
این فقر ها برای هر کسی روزی تموم میشه و روزی میشه که بهترین ساندویچ رو بخوره همون پسره

ولی فقر آدمیت هیچ وقت تموم نمیشه

همه کسانی که خون این ملتو میمکند روزی به سزای عملشون میرسن ....مطمئن باشید

چه فایده ای به حال ملت داره.؟

ولی موافقم با جمله اول

  • Like 3
لینک به دیدگاه
چه فایده ای به حال ملت داره.؟

ولی موافقم با جمله اول

فایده ای نداره ولی کسی که مال مردمو میخوره جوابشو میگیره

این پولا خوردن نداره

  • Like 2
لینک به دیدگاه
توفو بر چرخ گردون

واقعا آدم بعضی اوقات شرمش میگیره ازین که بگه انسانه!!!!!!!! :shame:

آره من واقعا شرمم میشه بگم تو انسانی:ws3:

 

 

:ws28:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
فایده ای نداره ولی کسی که مال مردمو میخوره جوابشو میگیره

این پولا خوردن نداره

درسته ولی مهم این وسط قشر اسیب پذیر هست که به خاطر فقر مالی به فقر های دیگه هم میرسن .

حالا این پولا از گلو اونا پایین بره یا نه زندگی یه عده فنا شده:shame:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تا مردم ...هستند اوضاع همینه...

 

مردم که تو سری خور باشن هر کی بیاد وضع همینه.....:icon_pf (34):

  • Like 1
لینک به دیدگاه

شرح اوضاع کنونی جامعه مثنوی هفتاد من کاغذه.همه ما هر روز شاهد مصیبتهایی هستیم.اما آخه تاکی؟ینی واقعا" کی باید درست بشه.سهیل میگه این پولا خوردن نداره.اما خیلیا راحت میخورن و ککشونم نمی گزه

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من خودم به عینه دیدم کسانی که با ریاکاری پولی بدست میارن به بدترین نحو ممکن اون پولارو باز پس دادن

درسته اینا همش تجربس و ثابت نمیشه کرد ولی من عمیقا به این موضوع باور دارم که پول مفتی هیشکی نمیتونه بخوره باید به میزان تلاشی که میشه مزد گرفت نه بیشتر نه کمتر

لینک به دیدگاه
جالب بود خودت نوشتی؟:ws3:

نه... من اینطوری نمینویسم...

این مطلب از وبلاگ شاتوت برداشته شده... آدرسش رو اون صفحه گذاشتم...

لینک به دیدگاه

البته سامان یه چیزی هم هستا...من خودم بچه که بودم عاشق قند بودم...مشت مشت می خوردم...از ترس من تو خونه قندونا رو قایم می کردن(مریض بودم دیگه)یه بار واسه ختم یکی از فامیلا رفته بودیم خونه شون دیدیم اونجا یه گونی قند ریختن رو زمین دارن خورد می کنن خواستم برم سمت قندها ولی ذوق زیاد از حد امونم نداد و از خوشحالی غش کردم:jawdrop:وقتی به هوش اومدم دیدم از قندا خبری نیست و تو قسمت مردونه ام:w00:

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...