saba888 1746 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۸۹ الان اين خبرو تو يكي از خبرگزاريا ديدم!!! البته مشابه اين و يا حتي بدتر از اين مورد رو هر روز مي بينيم و مي خونيم!!! نمي دونم چي بگم ولي واقعا جاي تاسفه !! چرا بعضيا كه لياقت پدر و مادر شدن رو ندارن يه موجود بي گناه رو اين طوري به ذلت و نابودي مي كشن!!! عدالت كجاست!!!!؟؟ دختر 9 ساله: جلوی چشم همسرش من را آزار و اذیت کرد ناگهان متوجه شدم در خانه باز مانده است. من خيلي سريع بيرون آمدم و پا به فرار گذاشتم. هوا خيلي تاريک بود و مي ترسيدم جايي بروم. براي همين هم جلوي يک مغازه شيريني فروشي نشستم و از ترس و وحشت گريه مي کردم که ماشين پليس را ديدم و از ماموران کمک خواستم. خراسان نوشت: او را عمو صدا مي زدم و فکر مي کردم چون به من و پدرم کريستال مي دهد، آدم خوبي است، اما از روزي که توي خانه اش زنداني شدم و او با حرکات و رفتار زشت خود آزارم مي داد، فهميدم آدم کثيف و بي رحمي است.من ۱۰ شبانه روز در خانه دوست پدرم ناله کردم و اشک ريختم تا اين که بالاخره موفق شدم از آن جا فرار کنم و خودم را نجات دهم. دختربچه ۹ ساله که پدرش او را در قبال خريد مقداري موادمخدر به يکي از دوستان قاچاقچي خود فروخته است در بيان داستان بغرنج زندگي اش گفت: پدرم به موادمخدر اعتياد دارد و مادرم نيز ۲ سال قبل به خاطر قاچاق ترياک دستگير شد و به زندان افتاد. من نتوانستم مثل دوستانم درس بخوانم و بعد از زنداني شدن مامان، زن غريبه اي که به خانه ما رفت و آمد داشت مرا به کريستال معتاد کرد. الان يک شبانه روز است که «کريس» مصرف نکرده ام و انگار آتش به جانم افتاده!دخترک لاغر اندام که چشمان معصومش در باتلاق کبود بدبختي گرفتار شده بود در دايره اجتماعي کلانتري شهيد نواب صفوي مشهد افزود: ۱۰ روز قبل پدرم مرا همراه خود به خانه يکي از دوستانش که از او مواد مخدر مي خريد برد و گفت: دخترم اين جا منتظر باش و با بچه هاي عمو بازي کن، زود برمي گردم. من که قول داده بودم دختر خوبي باشم صورتش را بوسيدم و گفتم فقط زودتر بيا تا به خانه برگرديم. آن روز بابا با عجله رفت اما ديگر از او خبري نشد و دوست پدرم در اين چند روز جلوي چشم همسرش مرا آزار و اذيت کرد و تازه مي خواست مرا در اختيار مشتريان موادمخدر که به خانه او رفت و آمد داشتند قرار دهد. فرشته ادامه داد: ديشب دلم خيلي گرفته بود و دعا مي کردم راه فراري پيدا کنم. ناگهان متوجه شدم در خانه باز مانده است. من خيلي سريع بيرون آمدم و پا به فرار گذاشتم. هوا خيلي تاريک بود و مي ترسيدم جايي بروم. براي همين هم جلوي يک مغازه شيريني فروشي نشستم و از ترس و وحشت گريه مي کردم که ماشين پليس را ديدم و از ماموران کمک خواستم. اين دختر کوچک در پايان با چشمان گريان گفت: از تمام باباها و مامان ها خواهش مي کنم مراقب باشند تا معتاد نشوند و بچه هاي خود را دوست داشته باشند.درخور يادآوري است با پي گيري هاي کارشناس اجتماعي کلانتري شهيد نواب صفوي مشهد و به دستور مقام قضايي، دخترک ۹ ساله به سازمان بهزيستي تحويل داده شده است و تحقيقات پليس براي دستگيري متهمان پرونده ادامه دارد. 15 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۸۹ جای تاثر و تاسف شدید داره رفتار حیوان صفت بعضی انسان نماها .... !!! امید که شاهد این جنایت ها نباشیم ... :ws21: 5 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۸۹ خيلي وحشتناكه به اين افراد حتي حيوون هم نميشه گفت واقعا درد ناكه 5 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۸۹ چن تا دیگه از این جور بچه ها هستن ؟ کاش اون زنی که 61 میلیون تومن داده به یه کلاهبردار و شیاد تا براش تو بهشت خونه بخره زیر پر و بال این جور بچه ها رو می گرفت :ws44: 12 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۸۹ چن تا دیگه از این جور بچه ها هستن ؟ کاش اون زنی که 61 میلیون تومن داده به یه کلاهبردار و شیاد تا براش تو بهشت خونه بخره زیر پر و بال این جور بچه ها رو می گرفت :ws44: سارا جون اگه همه اين فكرو ميكردن الان دنيا بهشت ميشد 3 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۸۹ اون بچه 6 ساله هم بگید مادر عوضیش برای اینکه با مرد کیف کنه میگفت بچه منم میتونی .... ولی با من باش:w00: 5 لینک به دیدگاه
shadmehrbaz 24772 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۸۹ اون بچه 6 ساله هم بگید مادر عوضیش برای اینکه با مرد کیف کنه میگفت بچه منم میتونی .... ولی با من باش:w00: هوم ؟! 3 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۸۹ هوم ؟! هان؟ نگرفتی مطلبو؟ زنه با یه مرد بود مرد میخاست ولش کنه گفت تو بیا به دختر 6 ساله منم تجاوز کن اما منو ول نکن مرد هم شده بود کارش 2 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۸۹ :icon_pf (34): :icon_pf (34): :icon_pf (34): اين دختر کوچک در پايان با چشمان گريان گفت: از تمام باباها و مامان ها خواهش مي کنم مراقب باشند تا معتاد نشوند و بچه هاي خود را دوست داشته باشند. :ws44: 3 لینک به دیدگاه
mIn 2294 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۸۹ تمام تاسف ها رو سایر بچه ها گفتن . و من فقط میگم اگه زندگی معمولی تری داشت حتما نویسنده بزرگی می شد !!!! حرفای جالبی از زبان یه بچه فقط 9 ساله !!! بود . طرز تعریف داستان و همینطور قسمتی که فکر این دوست پدرش رو می خونه ! حتما نویسنده بزرگی میشد ! 5 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ تمام تاسف ها رو سایر بچه ها گفتن . و من فقط میگم اگه زندگی معمولی تری داشت حتما نویسنده بزرگی می شد !!!! حرفای جالبی از زبان یه بچه فقط 9 ساله !!! بود . طرز تعریف داستان و همینطور قسمتی که فکر این دوست پدرش رو می خونه ! حتما نویسنده بزرگی میشد ! :smiley (18):راست میگیا:smiley (18): 2 لینک به دیدگاه
zizi62 155 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ خيلي خيلي ناراحت شدم لعنت به اين آدمهايي كه از حيوون هم پست ترن 1 لینک به دیدگاه
saba888 1746 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ منبع؟؟؟؟؟؟؟؟ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده