مهندس خوش فکر 11397 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۸۹ هوش هیجانی اولين بار در سال 1990 روانشناسي به نام «سالوي» ، اصطلاح هوش هيجاني را براي بيان كيفيت و درك احساسات افراد، همدردي با احساسات ديگران و توانايي اداره مطلوب خلق و خو به كار برد. درحقيقت اين هوش مشتمل بر شناخت احساسات خويش و ديگران و استفاده از آن براي اتخاذ تصميمات مناسب در زندگي است. به عبارتي عاملي است كه به هنگام شكست، در شخص ايجاد انگيزه مي كند و به واسطه داشتن مهارتهاي اجتماعي بالا منجر به برقراري رابطه خوب با مردم مي شود. تئوري هوش هيجاني ديدگاه جديدي درباره پيش بيني عوامل مؤثر بر موفقيت و همچنين پيشگيري اوليه از اختلالات رواني فراهم مي كند كه تكميل كننده علوم شناختي، علوم اعصاب و رشد كودك است. قابليتهاي هيجاني براي تدبير ماهرانه روابط با ديگران بسيار حائز اهميت است. روانشناسي به نام «گلمن» اظهار مي دارد كه هوش شناختي در بهترين شرايط تنها ۲۰ درصد از موفقيتها را باعث مي شود و 80رصد از موفقيتها به عوامل ديگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسياري از موقعيتها در گرو مهارتهايي است كه هوش هيجاني را تشكيل مي دهند. درواقع هوش هيجاني عدم موفقيت افراد با ضريب هوش بالا و همچنين موفقيت غيرمنتظره افراد داراي هوش متوسط را تعيين مي كند. يعني افرادي با داشتن هوش عمومي متوسط و هوش هيجاني بالا خيلي موفقتر از كساني هستند كه هوش عمومي بالا و هوش هيجاني پايين دارند. پس هوش هيجاني پيش بيني كننده موفقيت افراد در زندگي و نحوه برخورد مناسب با استرسها است.ا اين هوش بنا به نظر «بار-اون » 5 مولفه به شرح زير دارد كه 15 عامل در آن موثر هستند.افراد تعداد بيشتري از اين مولفه ها را در خود بيابند هوش هيجاني بالاتري دارند. 8 لینک به دیدگاه
مهندس خوش فکر 11397 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۸۹ ۱- مهارتهاي درون فردي شامل: خودآگاهي هيجاني (بازشناسي و فهم احساسات خود) جرأت (ابراز احساسات، عقايد، تفكرات و دفاع از حقوق شخصي به شيوه اي سازنده) خودتنظيمي (آگاهي، فهم، پذيرش و احترام به خويش) خودشكوفايي (تحقق بخشيدن به استعدادهاي بالقوه خويشتن) استقلال (خودفرماني و خودكنترلي در تفكر و عمل شخصي و رهايي از وابستگي هيجاني) ۲- مهارتهاي ميان فردي شامل: روابط ميان فردي (آگاهي، فهم و درك احساسات ديگران، ايجاد و حفظ روابط رضايت بخش دو جانبه كه به صورت نزديكي هيجاني و وابستگي مشخص مي شود) تعهد اجتماعي(عضو مؤثر و سازنده گروه اجتماعي خود بودن، نشان دادن خود به عنوان يك شريك خوب) همدلي(توان آگاهي از احساسات ديگران، درك احساسات و تحسين آنها) ۳- سازگاري شامل: مسأله گشايي(تشخيص و تعريف مسائل، همچنين ايجاد راه كارهاي مؤثر) آزمون واقعيت(ارزيابي مطابقت ميان آنچه به طور ذهني و آنچه به طور عيني، تجربه مي شود) انعطاف پذيري(تنظيم هيجان، تفكر و رفتار به هنگام تغيير موقعيت و شرايط) ۴- كنترل استرس شامل: توانايي تحمل استرس(مقاومت در برابر وقايع نامطلوب و موقعيت هاي استرس زا) كنترل تكانه(ايستادگي در مقابل تكانه يا انكار تكانه) ۵- خلق عمومي شامل: شادي(احساس رضايت از خويشتن، شاد كردن خود و ديگران) خوشبيني(نگاه به جنبه هاي روشن زندگي و حفظ نگرش مثبت حتي در مواجهه با ناملايمات) چگونه مي توان در هوش هيجاني پيشرفت كرد؟ 7 لینک به دیدگاه
مهندس خوش فکر 11397 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۸۹ بايد گفت بيشتر مهارت ها در اثر تعليم و تربيت پيشرفته مي شود و احتمال دارد كه اين موضوع حداقل براي بعضي از مهارت هاي هوش هيجاني صحيح باشد. مهارتهاي هوش هيجاني در منزل و با تعامل خوب والد و كودك شروع مي شود. والدين به كودكان ياد مي دهند كه هيجانهاي خود را تشخيص داده و آنها را نامگذاري كنند. به عنوان نمونه، من الان ناراحت هستم، خوشحالم، عصباني ام. پس وقتي از رفتار برادرش شكايت مي كند و مي گويد من از او متنفرم، مي توان جمله او را اين گونه بازگويي كرد: به نظر مي رسد رفتار برادرت خيلي تو را عصباني كرده، هم نشان داده ايد كه احساس كودك خود را درك كرده ايد و هم الگوي مناسبي براي بيان احساسات فراهم ساخته ايد. يكي ديگر از راه هاي پيشنهادي براي پرورش هوش هيجاني، ايجاد يك محيط امن عاطفي است به گونه اي كه كودكان بتوانند با آزادي و امنيت خاطر درباره احساساتشان با والدين گفت وگو كنند. پس بايد به آنها نشان داد كه به احساسات آنها توجه شده و نظريات آنها با صبر و حوصله شنيده مي شود. حتي اگر نظريات كودكان مورد قبول والدين نيست بهتر است با استدلال خواهي آنها را توجيه كنند و در مواردي كه آسيب كودك را مورد حمله قرار مي دهد بهتر است به جاي اين كه بگويند «بالاخره خودت را به كشتن مي دهي» اين عبارت را بگوييد «من مي ترسم به خودت آسيب برساني» . و اگر اشتباهي از جانب والدين رخ داد بايد از كودكان عذرخواهي كنند تا عملاً آموخته باشند كه پذيرش اشتباهات و احساس تأسف امري طبيعي است. 8 لینک به دیدگاه
مهندس خوش فکر 11397 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۸۹ عدم رعايت اين موارد و عدم ابراز ناراحتي و حتي خشم توسط والدين ممكن است باعث شود بعضي اوقات كودكان دچار اختلالاتي شوند كه در آن از احساسات خود دور شوند يا در درك احساسات با سوء تفاهم روبه رو شوند. متخصصان باور دارند كه آموزش طبيعي هيجاني كه باهنرهاي آزاد و نظام هاي ارزشي نيز همراه است اهميت ويژه اي دارد. در درسهايي كه شامل داستانهاي مهيج است كودكان در مورد احساسات قهرمانان شروع به يادگيري مي كنند. پس آنها مي توانند ياد بگيرند كه چه چيزي باعث احساس شخصيت ها به صورت شادماني، خشم، ترس و... شده و چگونه اينها با احساسات خود كنار آمده و يا مقابله كنند. آموزش مهارتهاي اجتماعي نيز يكي از راه هاي افزايش هوش هيجاني است. اين آموزش ها شامل برنامه هاي كنترل خشم و عصبانيت، همدلي، تشخيص و به رسميت شناختن تشابهات و تفاوت هاي مردم، اظهار ادب و صميميت و تعارف، اداره خود، برقراري ارتباط، ارزيابي خطرات، خودگفتاري مثبت، حل مسأله و مشكل، تصميم گيري، ايجاد هدف و مقاومت در مقابل فشار گروه هم سن است. موضوع ديگر هوش هيجاني و مقابله با بحران است. ديده شده افرادي وجود دارند كه به طور مداوم در مقابله با نتايج منفي دچار مشكل هستند و به نظر مي رسد هيچ گاه از شر حوادث بد در زندگي خلاص نمي شوند. در مقابل افرادي وجود دارند كه حتي پس از غم انگيزترين تجارب به حال اوليه برمي گردند و حتي به جلو مي روند. اين موضوع مربوط به قابليت هاي هيجاني است كه اجزاي آن تركيب كننده هوش هيجاني هستند. هوش هيجاني به اين صورت فرآيند مقابله را تشريح مي كند: ابتدا لازم است آنچه را احساس مي كنيم درك كنيم و لذا براي ايجاد ارتباط با احساسات خود به دو طريق كلامي و غير كلامي عمل مي كنيم. از آن گذشته، لازم است احساسات ديگران را نيز درك كنيم و با آنها همدلي كنيم. بايد بدانيم كه هيجانها در افكار اولويت ايجاد مي كنند(منجر به بوجود آمدن تفكرات خاص مي شوند)، حافظه را شكل مي دهند، ديدگاه هاي مختلف حل مسأله خلق مي كنند و خلاقيت را سهولت مي بخشند 7 لینک به دیدگاه
fanous 11130 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۸۹ ميلاد جان موضوع خوبي رو مطرح كردي اما من فكر مي كنم اين مطلب در قسمت روانشناسي قرار بگيره خيلي مفيدتر خواهد بود به نظرت اين طور بهتر نيست؟ ممنونم از مطلبت:flowerysmile: 4 لینک به دیدگاه
tiba* 797 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ در تجارت وقتي صحبت از هوش به ميان ميآيد معمولاً به ياد نمرههاي درسي دانشگاه ميافتيم يا تستهاي هوش آزمونهاي استخدامي به ذهنمان ميرسد. اما به تعبيري وسيعتر ميتوان گفت دو نوع هوش وجود دارد: هوش تحصيلي و هوش هيجاني. با ديدي محدود كه تا به حال وجود داشته است تنها به هوش تحصيلي توجه شده است و اصلاً تنها هوش تحصيلي به رسميت شناخته شده است. هوشي كه شاخص وجود آن و شاخص مقدار آن در افراد مختلف نمرات درسي يا نتايج تستهاي هوشي بوده است. آزمونهايي كه معمولاً در محيطهاي بسته و انتزاعي برگزار ميشوند و ساير متغيرهاي اثرگذار به حداقل رسيده و در واقع متغيرهاي محيطي كه ميتوانند اثري سرنوشت ساز در توفيق يا شكست يك كار داشته باشند اثرشان تا حد خنثي پايين آورده ميشود. در صورتي كه حالا توجه دانشمندان به نوع ديگري از هوش متمركز شده است. هوش هيجاني كه حداقل در زندگي اجتماعي (بخصوص فعاليتهاي تجاري و بازاريابي) اهميتي فراتر از هوش تحصيلي دارد. هوشي كه در طول تاريخ مصلحان و نخبگان اجتماعي را از نخبگان علمي جدا ميسازد. هوش هيجاني بيانگر آن است كه در روابط اجتماعي و در بده بستانهاي رواني و عاطفي در شرايط خاص چه عملي مناسب و چه عملي نامناسب است. يعني اينكه فرد در شرايط مختلف بتواند اميد را در خود هميشه زنده نگه دارد، با ديگران همدلي نمايد، احساسات ديگران را بشنود، براي به دست آوردن پاداش بزرگتر، پاداشهاي كوچك را ناديده انگارد، نگذارد نگراني قدرت تفكر و استدلال او را مختل نمايد، در برابر مشكلات پايداري نمايد و در همه حال انگيزه خود را حفظ نمايد. هوش هيجاني نوع استعداد عاطفي ا ست كه تعيين ميكند از مهارتهاي خود چگونه به بهترين نحو ممكن استفاده كنيم و حتي كمك ميكند خرد را در مسيري درست به كار گيريم. 3 لینک به دیدگاه
tiba* 797 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ هوش هيجاني و مديريت بازار استفاده از هوش هيجاني در تجارت ايدهاي نوين ميباشد كه براي بسياري از مديران و تجار جانيفتاده است. در واقع بيشتر مديران كماكان ترجيح ميدهند براي انجام كارها از مغزشان استفاده كنند تا از قلبشان. نگراني اصلي آنها آن است كه احساس همدلي و دلسوزي با همكاران و مشتريان آنها را از پرداختن به اهداف سازمان دور نمايد. در هر صورت همه بايستي قبول كنند كه قواعد بازي در دنياي پست مدرن متفاوت است و بايستي طبق قاعده روز عمل كرد. شركتهاي هوشمند براي نظارت بر تحولات بازار و همسو شدن با تغييرات سليقهاي و استفاده از قوانين تشويقي معمولاً سيستم بازاريابي طراحي ميكنند. سيستم بازاريابي فرايندي كامل است كه موجب هماهنگي شركت با بهترين فرصتهاي بازار ميشود. فرايند كلي مديريت بازار شامل ۴ مرحله اصلي است كه عبارتند از: تجزيه و تحليل بازار: معمولاً شامل سيستمهاي اطلاعاتي و تحقيقاتي بازار و بررسي بازارهاي مصرف كننده و بررسي بازارهاي سازماني ميباشد. محيط پيچيده و در حال تغيير است و همواره فرصتها و تهديدهاي جديدي به همراه ميآورد. شركت و سيستم استراتژيك آن بايد محيط را همواره تحت نظر داشته باشند كه اين تحت نظر گرفتن محيط مستلزم دريافت اطلاعات زيادي ميباشد. اطلاعاتي در مورد مصرف كنندگان و نحوه خريد آنها. انتخاب بازارهاي هدف: هيچ شركتي توانايي تأمين رضايت تمام مصرف كنندگان را ندارد. وجود شركتهاي مختلف و قوي در توليد كالاهاي مشابه بيانگر تنوع و تشتت سلايق بين مصرف كنندگان ميباشد. هر شركتي براي اينكه بتواند بهترين استفاده را از تواناييهاي بالقوه خود نمايد و بهترين جايگاه را در بازار انتخاب نمايد و در وضعيت بهتري قرار گيرد نيازمند بررسي چهار مرحلهاي ميباشد كه شامل اندازه گيري و پيش بيني تقاضا تقسيم بازار، هدفگيري در بازار و جايگاهيابي در بازار ميباشد. تهيه تركيب عناصر بازاريابي: يكي از اساسيترين مفاهيم در بازاريابي نوين همين مفهوم آميخته بازاريابي ميباشد. مجموعهاي از متغيرهاي قابل كنترل كه شركت آنها در بازار هدف و براي ايجاد واكنش مورد نياز خود تركيب ميكند. اين تركيب در واقع ابزار دست تاجر ميباشد براي اينكه بازار را تحت تأثير قرار دهد. اين تركيب كه شامل طراحي محصول ،توزيع كالا، قيمتگذاري و تبليغات پيشبردي ميباشد كليد اصلي تجارت در بازارهاي نوين ميباشد. اداره تلاشهاي بازار: اين مرحله شامل تجزيه و تحليل رقبا و خط مشيهاي رقابتي بازار و برنامهريزي ،اجرا و سازماندهي و كنترل برنامههاي بازاريابي است. شركتها وجه مهمي از بررسيهاي خود را بايد روي رقبا بگذارند و به طور مداوم محصولات و قيمتها و شيوه توزيع و تبليغات پيشبردي رقبا را از نزديك پي بگيرند و بدانند كه در چه وضعي هستند. مديريت در رأس هرم سازمان بايستي برنامههاي بازاريابي را تنظيم نمايد و بعد با برانگيختن همه افراد در همه سطوح برنامه را اجرايي نموده و براي اطمينان از اجراي برنامهها و رسيدن به اهداف كنترل داشته باشد و مميزي بازاريابي را نيز فراموش ننمايد 3 لینک به دیدگاه
XMEHRDADX 7514 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۸۹ کاملا درسته، هوش هیجانی یک مبحث روانشناسیه،ولی به دلیل اهمیتش در مهارتهای ارتباطی مدیریت ،مذاکرات مدیریتی ،تصمیم گیری وبطور کلی موفقیت فرد ،در علم مدیریت مورد توجه قرار گرفته گرچه مدیریت هم جزو علوم انسانیه و سرفصلهای روانشناسی زیاد داره مثل رفتار سازمانی ... بطور کلی بالا بودن هوش هیجانی یعنی نزدیک شدن به موفقیت،واسه همین باید هوش هیجانیو پرورش داد. 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده