رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

داشتم دلقی و صد عیب مرا می‌پوشید

خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند

  • Like 3
ارسال شده در

دگر ز منزل جانان سفر مكن درويش

كه سير معنوى و كنج خانقاهت بس

  • Like 3
  • 5 هفته بعد...
ارسال شده در

سالها دل طلب جام جم از ما میکرد

انچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد

  • Like 4
ارسال شده در

دل من سیاس ولی آبی رو خیلی دوس دارم

روزای روشن آفتابی رو خیلی دوس دارم

 

من ازین دعواهای راس راسکی بدم میاد

دوستیای _حتی_ قلابی رو خیلی دوس دارم

  • Like 6
  • 3 هفته بعد...
ارسال شده در

منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن

منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن

حافظ

  • Like 5
ارسال شده در

ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق

برو ای خواجه ی عاقل ، هنری بهتر از این ؟

 

"حافظ "

  • Like 4
ارسال شده در

نبودی ببینی عذاب چطور می کشه آدمو

باید از یه جایی به بعد ادامه نمی دادمو...

  • Like 4
ارسال شده در

وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی        تا با تو بگویم غم شب های جدایی

  • Like 4
ارسال شده در

یار را بی پرده بتوان دید هر سو بنگری

 

ما ز وهم خود به روی او نقاب افکنده ایم

  • Like 5
ارسال شده در

ما چو ناییم و نوا در ما ز توست

ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست

 

" مولانا "

  • Like 6
ارسال شده در

تصورکن بهاری را که از دست تو خواهدرفت

خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت

  • Like 4
ارسال شده در

تو نیستی غم پاییز را چه خواهم کرد؟

و بی پرندگی عصرهای آبان را؟

سرم به یاد تو گرم است زیر بال خودم

اگر به خانه ام آورده ای زمستان را

  • Like 3
ارسال شده در

از قصه ی چشم او، کارم به خدا افتاد

در آخر این قصه، افسانه شدن زیباست

  • Like 3
ارسال شده در

تنها به غمم تسکين، بخشد غزلِ حافظ

آنجا که چه زيبا گفت، داد از غم تنهايی

  • Like 4
ارسال شده در

تنها به غمم تسکين، بخشد غزلِ حافظ

آنجا که چه زيبا گفت، داد از غم تنهايی

 

یک چند بکودکی باستاد شدیم

یک چند به استادی خود شاد شدیم

 

پایان سخن شنو که ما را چه رسید

از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

 

خیام

  • Like 5
ارسال شده در
یک چند بکودکی باستاد شدیم

یک چند به استادی خود شاد شدیم

 

پایان سخن شنو که ما را چه رسید

از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

 

خیام

 

مادرم شاعر نیست!

در عوض نصف غزل های جهان را گفته

شعر را می‌فهمد

 

مادرم قافیه‌ی لبخند است

وزنِ احساس

ردیفِ بودن ...

مادرم مثنوی معنوی است

حافظ و سعدی و خیام و نظامی

اصلاً

مادرم شعرترین منزوی است

  • Like 4
ارسال شده در
مادرم شاعر نیست!

در عوض نصف غزل های جهان را گفته

شعر را می‌فهمد

 

مادرم قافیه‌ی لبخند است

وزنِ احساس

ردیفِ بودن ...

مادرم مثنوی معنوی است

حافظ و سعدی و خیام و نظامی

اصلاً

مادرم شعرترین منزوی است

 

تا چند اسیر عقل هر روزه شویم

در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم

 

در ده تو بکاسه مِی از آن پیش که ما

در کارگه کوزه‌گران کوزه شویم

 

خیام

  • Like 4
ارسال شده در

مادرم گفت که عاشق نشوی، گفتم چشم

چشمهای تو مرا بی خبر از چشمم کرد

  • Like 3
ارسال شده در

دیده ای نیست نبیند رخ ریبای تورا

نیست گوشی که همی نشنود اوای تورا

  • Like 3
ارسال شده در
دیده ای نیست نبیند رخ ریبای تورا

نیست گوشی که همی نشنود اوای تورا

آفاق را گردیده ام مهر بتان ورزیده ام

بسیار خوبان دیده ام اما تو چیز دیگری

  • Like 4
×
×
  • اضافه کردن...