toghgrol 267 ارسال شده در 19 دی، 2015 آنکه مکنت بیش از آن خواهد که قسمت کردهاند گـو طـمـع کـم کـن کـه زحـمـت بیش باشد بیش را
masomeh meshkani 121 ارسال شده در 19 دی، 2015 انکه تاج سر من خاک کف پایش بود از خدا می طلبم تابه سرم بازاید 1
.sOuDeH. 16059 ارسال شده در 22 دی، 2015 دل رفت ولی بار دگر در به در آمد!! عاشق نشدی، قصه ما هم به سر آمد دیدار تو غم بود و نبودت، عم دیگر این درد نرفت است که درد دگر آمد 1
*Reyhaneh* 3812 ارسال شده در 22 دی، 2015 دلم دریا به دریا از تماشای تو می گیرد دلم دریاست اما از تماشای تو میگیرد. 4
Samira Naderi 386 ارسال شده در 22 دی، 2015 دوش دیــــدم کــــه مـلایـــک در میـخــــانـــه زدنــد گـــــل آدم بســــرشتنـــد و بــه پیمـــانــه زدنـــد 3
.sOuDeH. 16059 ارسال شده در 22 دی، 2015 دختر حافظ کجایی آفتاب آورده ام زیر باران، کوزه بر دوش، شراب آورده ام 3
masomeh meshkani 121 ارسال شده در 22 دی، 2015 من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید..... 4
.sOuDeH. 16059 ارسال شده در 24 دی، 2015 دست من نیست که عاشق شده احساساتم! اینکه چشمم شده گریان شما، عفو کنید! جان من چیست که قربانی عشقی باشد؟ جان صد طایفه قربان شما، عفو کنید! 3
Just Mechanic 27854 ارسال شده در 24 دی، 2015 دفتری گر بنویسند ز خوبان جهان تو به سر دفتر خوبان جهان عنوانی 3
.sOuDeH. 16059 ارسال شده در 24 دی، 2015 یک نفر دارد خیالم را به هر سو میکشد چشم هایش را برایم زیر گیسو میکشد مانده ام نزدیک ترآیم به او یا بگذرم نبض شعرم را میان هر هیاهو میکشد 2
Just Mechanic 27854 ارسال شده در 24 دی، 2015 درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد 1
آرتاش 33340 ارسال شده در 24 دی، 2015 دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه ان است که باشد غم خدمتکارش 1
Just Mechanic 27854 ارسال شده در 24 دی، 2015 شمع را شاهد احوال من و خويش مگردان خلوتي خواسته ام با تو که تنها بنشينم سيمين بهبهاني 4
آرتاش 33340 ارسال شده در 24 دی، 2015 شبي مجنون به ليلي گفت کاي محبوب بي همتا تو را عاشق شود پيدا ولي مجنون نخواهد شد 3
Thorin Oakenshield 417 ارسال شده در 24 دی، 2015 دوستمون Just Mechanic نوشته بودن... (I) شمع را شاهد احوال من و خويش مگردان خلوتي خواسته ام با تو که تنها بنشينم .... .... و دوست دیگمون، آرتاشنوشته بودن... (II) شبي مجنون به ليلي گفت کاي محبوب بي همتا تو را عاشق شود پيدا ولي مجنون نخواهد شد .... دیدم داره، مشاعره دو شاخه میشه... گفتم با یه شعر قشنگ از سعدی یه شاخ-ش کنم... .... (I) [TABLE] [TR] [TD=class: b, align: justify]من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی[/TD] [TD][/TD] [TD=class: b, align: justify]عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: justify]..... (II) دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم![/TD] [TD][/TD] [TD=class: b, align: justify]باید اول به تو گفتن که: چنین خوب چرایی ؟[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: justify]..... ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه[/TD] [TD][/TD] [TD=class: b, align: justify]ما کجاییم در این بحر تفکر، تو کجایی !؟[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: justify]آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان[/TD] [TD][/TD] [TD=class: b, align: justify]که دل اهل نظر برد، که سرّیست خدایی[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: justify]پرده بردار، که بیگانه خود این روی نبیند[/TD] [TD][/TD] [TD=class: b, align: justify]تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: justify]حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان[/TD] [TD][/TD] [TD=class: b, align: justify]این توانم که بیایم سر کویت به گدایی[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: justify]عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت[/TD] [TD][/TD] [TD=class: b, align: justify]همه سهلست، تحمل نکنم بار جدایی[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: justify]روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا[/TD] [TD][/TD] [TD=class: b, align: justify]در همه شهر دلی هست که دیگر بربایی !؟[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: justify]گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم[/TD] [TD][/TD] [TD=class: b, align: justify]چه بگویم؟ که غم از دل برود چون تو بیایی[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: justify]شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن[/TD] [TD][/TD] [TD=class: b, align: justify]تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: justify](در بعضي نسخ آمده است: كشتن شمع چه حاجت بود از بيم رقيبان؟[/TD] [TD][/TD] [TD=class: b, align: justify]پرتو روي تو گويد كه تو در خانه مايي)[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: justify]سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد[/TD] [TD][/TD] [TD=class: b, align: justify]که بدانست که دربند تو خوشتر ز رهايي[/TD] [/TR] [TR] [TD=class: b, align: justify]خلق گویند برو دل به هوای دگری ده[/TD] [TD][/TD] [TD=class: b, align: justify]نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی[/TD] [/TR] [/TABLE] 3
.sOuDeH. 16059 ارسال شده در 24 دی، 2015 یک جنون در دل من رقص کنان می کوبد سر احساس مرا بر در و دیوار غزل دوستت دارم و انگار مرا میسنجند لحظه ها، ثانیه ها، باز به معیار غزل 2
آرتاش 33340 ارسال شده در 25 دی، 2015 سوتی دادمراس میگن حواسم نبود لذت اندر ترک لذت بود، ای آزادگان ما گدایان ترک این لذت نمی دانسته ایم 2
*Reyhaneh* 3812 ارسال شده در 25 دی، 2015 توماهی و من ماهی این برکه کاشی اندوه بزرگیست زمانی که نباشی 3
Thorin Oakenshield 417 ارسال شده در 25 دی، 2015 یاران! به مرافقت چو دیدار کنید شاید که زدوست یاد بسیار کنید چون باده خوشگوار نوشید به هم نوبت چو به ما رسد نگون سار کنید! 1
ارسال های توصیه شده