هوتن 15061 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 تلقین و درس اهل نظر یک اشارتستگفتم کنایتی و مکرر نمیکنم مرا میبینی و دردم زیادت میکنی هردم تو را میبینم و میلم زیادت می شود هردم ....... 1
هوتن 15061 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 مرا رازیست اندر دل،به خون دیده پروردهولیکن با که گویم رازچون محرم نمی بینم مرا بدور لب دوست هست پیمانی که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه 2
marjan17 4150 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی 2
هوتن 15061 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 هواخواه توام جانا و میدانم که میدانیکه هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند 2
marjan17 4150 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 دل بر آشفته كشد بانگ ،تو اي نعمت صبر سينه بگشا ، كه ببزم تو خموش آورمش دفتر خاطره ام را مبر اي باد زمان مي عشق است ،مجالي كه بجوش آورمش 3
shanli 294 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 شايد نبوده قدرت آنم كه در سكوت احساس قلب كوچك خود را نهان كنم بگذار تا ترانه من رازگو شود بگذار آنچه را كه نهفتم عيان كنم تا بر گذشته مي نگرم، عشق خويش را چون آفتاب گمشده مي آورم بياد مي نالم از دلي كه بخون غرقه گشته است اين شعر، غير رنجش يارم بمن چه داد... 2
هوتن 15061 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 دل بر آشفته كشد بانگ ،تو اي نعمت صبر سينه بگشا ، كه ببزم تو خموش آورمش دفتر خاطره ام را مبر اي باد زمان مي عشق است ،مجالي كه بجوش آورمش شاهدان گر دلبری زینسان کنند زاهدان را رخنه در ایمان کنند :icon_pf (34): 2
marjan17 4150 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 شاهدان گر دلبری زینسان کنند زاهدان را رخنه در ایمان کنند :icon_pf (34): دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا 2
هوتن 15061 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا رادردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا دل عالمی بسوزی چو عذار بر فروزی تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا :icon_pf (34): 2
marjan17 4150 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 دل عالمی بسوزی چو عذار بر فروزی تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا :icon_pf (34): اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را فدای مقدمش سازم سرودست و تن و پا را 2
*Polaris* 19606 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 از عشق تو گونه هاي او بوسيدم گفتي كه براي باغ دل پيچك باش ، بر ياسمن نگاه تو پيچيدم گفتی که برای لحظه ای دریا شو. دريا شدم و تو را به ساحل ديدم 2
هوتن 15061 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را فدای مقدمش سازم سرودست و تن و پا را ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل سلسبیلت کرده جان و دل سبیل سبز پوشان خطت بر گرد لب همچو مورانند گرد سلسبیل نخند اااا جدی باش 3
هوتن 15061 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 از عشق تو گونه هاي او بوسيدم گفتي كه براي باغ دل پيچك باش ، بر ياسمن نگاه تو پيچيدم گفتی که برای لحظه ای دریا شو. دريا شدم و تو را به ساحل ديدم مزن بر سر ناتوان دست زور که روزی در افتی به پایش چو مور 2
marjan17 4150 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیلسلسبیلت کرده جان و دل سبیل سبز پوشان خطت بر گرد لب همچو مورانند گرد سلسبیل نخند اااا جدی باش لب به هر جام برم سم بمذاقم ريزد دايه داده است از اين دست مگر شير مرا بزمان خندم و پيكان هدر گشته ي او اين كماندار كه پنداشته نخجير مرا:w00: 2
هوتن 15061 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 لب به هر جام برم سم بمذاقم ريزددايه داده است از اين دست مگر شير مرا بزمان خندم و پيكان هدر گشته ي او اين كماندار كه پنداشته نخجير مرا:w00: ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده باز اید به سامان غم مخور :icon_pf (17): 2
marjan17 4150 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکنوین سر شوریده باز اید به سامان غم مخور :icon_pf (17): راهی است راه عشق که هيچش کناره نيست هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق 2
هوتن 15061 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 راهی است راه عشق که هيچش کناره نيستهرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق من اینجوریشو ندیده بودم ولی افرین خوبه قد تو تا بشد از جویبار دیده من بجای سرو ، جز آب روان نمیبینم راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست انجا جز انکه جان بسپارند چاره نیست هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما 2
Ala Agrin 14476 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 دلبرا خاك شود حسن جمال من و توخوب و بد ميگذرد واي به حال من و تو قرعه امروز به نام من و فردا دگري ميخورد تير اجل بر پر و بال من و تو مال دنيا نشود سد ره مرگ كسي گيرم كه جهان باشد از آن من و تو. ............... وقتی دل سودایی میرفت به بستانها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها تا خار غم عشقت آویخته در دامن کوته نظری باشد رفتن به گلستانها آن را که چنین دردی از پای دراندازد باید که فروشوید دست از همه درمانها گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید چون عشق حرم باشد سهلست بیابانها 1
marjan17 4150 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 من اینجوریشو ندیده بودم ولی افرینخوبه قد تو تا بشد از جویبار دیده من بجای سرو ، جز آب روان نمیبینم راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست اجا جز انکه جان بسپارند چاره نیست هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما ملکا ذکر تو گويم که تو پاکی و خدايی نروم جز به همان ره که توام راهنمايی 3
هوتن 15061 ارسال شده در 30 مرداد، 2010 ............... وقتی دل سودایی میرفت به بستانها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها تا خار غم عشقت آویخته در دامن کوته نظری باشد رفتن به گلستانها آن را که چنین دردی از پای دراندازد باید که فروشوید دست از همه درمانها گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید چون عشق حرم باشد سهلست بیابانها مشاعره یه بیته نهایتن دو بیت نه یه غزل کامل بگیم:w00: 1
ارسال های توصیه شده