رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

یاران میم ز بهر خدا در سبو کنید

 

آلوده غمم بمیم شست و شو کنید

 

درین زندان، برای خود هوای دیگری دارم

جهان، گو، بی صفا شو ، من صفای دیگری دارم

 

اسیرانیم و با خوف و رجا درگیر، اما باز

درین خوف و رجا من دل به جای دیگری دارم

 

درین شهر ِ پر از جنجال و غوغایی ، از آن شادم

که با خیل ِ غمش خلوتسرای دیگری دارم

 

پسندم مرغ حق را ، لیک با حقگویی و عزلت

من اندر انزوای خود ، نوای دیگری دارم

 

شنیدم ماجرای هر کسی ، نازم به عشق خود

که شیرین تر ز هر کس ، ماجرای دیگری دارم....:icon_gol:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
درین زندان، برای خود هوای دیگری دارم

جهان، گو، بی صفا شو ، من صفای دیگری دارم

 

اسیرانیم و با خوف و رجا درگیر، اما باز

درین خوف و رجا من دل به جای دیگری دارم

 

درین شهر ِ پر از جنجال و غوغایی ، از آن شادم

که با خیل ِ غمش خلوتسرای دیگری دارم

 

پسندم مرغ حق را ، لیک با حقگویی و عزلت

من اندر انزوای خود ، نوای دیگری دارم

 

شنیدم ماجرای هر کسی ، نازم به عشق خود

که شیرین تر ز هر کس ، ماجرای دیگری دارم....:icon_gol:

 

می بندم این دو چشم پر آتش را

 

تا بگذریم ز وادی رسوایی

 

تا قلب خامشم نکشد فریاد

 

رو می کنم به خلوت و تنهایی

 

  • Like 4
لینک به دیدگاه

يكي دسته گل براش دل خوشيه

 

يكي عادتش برادر كشيه

 

يكي زاغ مردمو چوب مي زنه

 

يكي از داغ دلش جون مي كنه

 

يه نفر خوابه رو تخت نقره كوب

 

يكي حيرون روي درياي جنوب

 

يكي زندگي رو زيبا مي بينه

 

يكي اما خودشو تنهاي تنها مي بينه........

  • Like 4
لینک به دیدگاه
يكي دسته گل براش دل خوشيه

 

يكي عادتش برادر كشيه

 

يكي زاغ مردمو چوب مي زنه

 

يكي از داغ دلش جون مي كنه

 

يه نفر خوابه رو تخت نقره كوب

 

يكي حيرون روي درياي جنوب

 

يكي زندگي رو زيبا مي بينه

 

يكي اما خودشو تنهاي تنها مي بينه........

 

 

 

هر آغازي، ادامه ايست،

و كتاب حوادث، هميشه از نيمه آن باز مي شود.

 

دخترک!

 

تو مپندار که خاموشی من

هست برهان فراموشی من...

 

و

 

من هنوز،

با دستانی خون آلود،

تکه های شکسته قلبم را از روی زمین جمع می کنم،

تا پاهایت زخمی نشود...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در میزند

 

در را گشودم روی او دیدم غم است در میزند

 

ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا.....

 

غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند....

  • Like 5
لینک به دیدگاه
در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در میزند

 

در را گشودم روی او دیدم غم است در میزند

 

ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا.....

 

غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند....

 

 

در اطاق کوچکم پا می نهد

 

بعد من با یاد من بیگانه ای

 

در بر آینه می ماند به جای

 

تار مویی ... نقش دستی... شانه ای

 

می رهم از خویش و می مانم

 

هر چه بر جا مانده ویران می شود

 

روح من چون بادبان قایقی

 

در افق ها ... دور و پنهان می شود

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دلبرا خاك شود حسن جمال من و تو

خوب و بد ميگذرد واي به حال من و تو

 

قرعه امروز به نام من و فردا دگري

ميخورد تير اجل بر پر و بال من و تو

 

مال دنيا نشود سد ره مرگ كسي

گيرم كه جهان باشد از آن من و تو.

  • Like 5
لینک به دیدگاه
دلبرا خاك شود حسن جمال من و تو

خوب و بد ميگذرد واي به حال من و تو

 

قرعه امروز به نام من و فردا دگري

ميخورد تير اجل بر پر و بال من و تو

 

مال دنيا نشود سد ره مرگ كسي

گيرم كه جهان باشد از آن من و تو.

 

 

 

وای بر من که ندانستم از اول

 

روزی آید که دل آزار تو باشم

 

بعد از این از تو دگر هیچ نخواهم

 

نه درودی... نه پیامی... نه نشانی

 

ره خود گیرم و ره بر تو گشایم

 

ز آنکه دیگر تو نه آنی ...تو نه آنی

 

  • Like 5
لینک به دیدگاه

تیرها بودت قرین ای بوالهوس

در فکندی جمله را در یک نفس ( عزیزان خواهشمندم که توی مشاعره از شعر نو استفاده نکنید توی انجمن یک تاپیک با عنوان مشاعره با شعر نو داریم مشاعره مخصوص شعر سنتیه )

  • Like 2
لینک به دیدگاه
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم

دولت صحبت آن مونس جان مارا بس

ساقیا امدن عید مبارک بادت

ان مواعید که کردی مرواد از یادت

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...