Sepandarmaz 1327 ارسال شده در 1 شهریور، 2015 دیده ای نیست نبیند رخ زیبای تورا نیست گوشی که همی نشنود آوای تورا 3
Mahnaazz 13133 ارسال شده در 1 شهریور، 2015 من به گــوش تـــو سخنهاي نهان خواهم گفت ســر بجنبـــان كـــه بلـــي ، جــــز كه به سر هيچ مگو 2
Sepandarmaz 1327 ارسال شده در 1 شهریور، 2015 وه ! که جدا نمیشود نقش تو از خیال من تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من 5
آریوبرزن 13988 ارسال شده در 1 شهریور، 2015 نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی تا در میکده شادان و غزل خوان بروم 5
Sepandarmaz 1327 ارسال شده در 1 شهریور، 2015 من و انکار شراب این چه حکایت باشد غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد 5
آریوبرزن 13988 ارسال شده در 1 شهریور، 2015 در دایره ای كامدن و رفتن ماست آن را نه بدایت، نه نهایت پیداست!!! كس می نزند دمی در ین عالم راست كین آمدن از كجا و رفتن بكجاست؟؟؟ 5
Sepandarmaz 1327 ارسال شده در 1 شهریور، 2015 ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود 4
آریوبرزن 13988 ارسال شده در 1 شهریور، 2015 دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی 4
Sepandarmaz 1327 ارسال شده در 1 شهریور، 2015 یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود 4
آریوبرزن 13988 ارسال شده در 2 شهریور، 2015 در کارگه کوزهگری رفتم دوش دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش ناگاه یکی کوزه برآورد خروش کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش 4
THE LOST BLADESMAN 135 ارسال شده در 2 شهریور، 2015 شرح شکن زلف خم اندر خم جانان کوته نتوان کرد که این قصه دراز است در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید از قبله ابروی تو در عین نماز است 3
آریوبرزن 13988 ارسال شده در 2 شهریور، 2015 تا ظن نبری که این زمین بیهوشست بیدار دو چشم بسته چون خرگوشست چون دیگ هزار کف بسر میآرد تا خلق ندانند که او در جوشست 2
دختر باران 18625 ارسال شده در 2 شهریور، 2015 ترسم نیایی و آید خاکستر من به سویت آه از حریقی که بی تو در سینه من گرفته 4
آریوبرزن 13988 ارسال شده در 2 شهریور، 2015 هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست 3
Sepandarmaz 1327 ارسال شده در 2 شهریور، 2015 تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود 3
دختر باران 18625 ارسال شده در 2 شهریور، 2015 دانی که چیست حاصل ایام عاشقی؟ جانانه را ببینی و جان را فدا کنی کار جنون ما به تماشا کشیده ست یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی 3
آریوبرزن 13988 ارسال شده در 2 شهریور، 2015 دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن از دوستان جانی مشکل توان بریدن 3
ارسال های توصیه شده