رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب

 

به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید

  • Like 4
ارسال شده در

ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد؟؟؟

چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد؟؟؟!!!

  • Like 3
ارسال شده در

در دیده بجای خواب آبست مرا

گویند بخواب تا به خواب‌ش بینی

  • Like 1
ارسال شده در

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند

  • Like 2
ارسال شده در
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند

 

این شعر بی نظیر...ممنون از شما:icon_gol::icon_gol:

 

دردم نهفته به ز طبیبان مدعی

 

باشد که از خزانه غیبم دوا کنند

 

 

معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد

 

هر کس حکایتی به تصور چرا کنند

 

-----------

 

خیلی دوسداشتم این شعرو تا آخر میزاشتم...

  • Like 3
ارسال شده در

دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم

گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم

  • Like 3
ارسال شده در
این شعر بی نظیر...ممنون از شما:icon_gol::icon_gol:

 

دردم نهفته به ز طبیبان مدعی

 

باشد که از خزانه غیبم دوا کنند

 

 

معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد

 

هر کس حکایتی به تصور چرا کنند

 

-----------

 

خیلی دوسداشتم این شعرو تا آخر میزاشتم...

خواهش میکنم جناب مهندس

:icon_gol:

  • Like 2
ارسال شده در

می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب

 

بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند

 

 

پیراهنی که آید از او بوی یوسفم

 

ترسم برادران غیورش قبا کنند

  • Like 3
ارسال شده در

دل از من برد و روی از من نهان کرد

خدا را با که این بازی توان کرد

  • Like 3
ارسال شده در

دل چو پرگار به هر سو دورانی می‌کرد

 

و اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود

 

 

مطرب از درد محبت عملی می‌پرداخت

 

که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود

--------------------------------------------

 

عمل پرداختن در گذشته تقریباً برابر تصنیف ساختن بود و یک اصطلاح موسیقی است

  • Like 4
ارسال شده در

دردم از يار است و درمان نيز هم

دل فداي او شد و جان نيز هم ...

 

 

  • Like 4
ارسال شده در

ما نگوئیم بد و میل به ناحق نکنیم

جامه ی کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم

  • Like 3
ارسال شده در

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب

 

مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند

  • Like 3
ارسال شده در

درد عشـــــقی کشیده ام که مپرس

زهر هجری چشـیده ام که مپرس

  • Like 4
ارسال شده در

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی

چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی...

  • Like 4
ارسال شده در

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد

 

آنکه یوسف به زر نا سره بفروخته بود

  • Like 4
ارسال شده در

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود

تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود...

  • Like 4
ارسال شده در

دیری است که سعدی به دل از عشق تو می گفت

کاین بت نه عجب باشد اگر من بپرستم

  • Like 3
ارسال شده در

من بی برگ خزان دیده دگر رفتنی ام

تو همه بار و بری ، تازه بهارا تو بمان

  • Like 3
ارسال شده در

نازها زان نرگس مستانه اش باید کشید

 

این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش

  • Like 4
×
×
  • اضافه کردن...