رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

نیکی و بدی که در نهاد بشر است

شادی و غمی که در قضا و قدر است

  • Like 2
ارسال شده در

تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی

 

که شراب پیری چقدر خمار دارد

  • Like 2
ارسال شده در

درمان طلبي درد تو افزون گردد

با درد بسازو هيچ درمان مطلب

  • Like 1
ارسال شده در

با اسیر دل خود رحم چرا نیست تو را

ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را

  • Like 1
ارسال شده در

آنکه رخسار تورا رنگ گل و نسرین داد

صبر و آرام تواند به من مسکین داد .

  • Like 1
ارسال شده در

دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست

 

امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت

  • Like 3
ارسال شده در

تویی که برسر خوبان کشوری چون تاج

سزد اگر همه دلبران دهندت باج

  • Like 2
ارسال شده در

جز نقش تو نقشی نبود در نظر من

شبها منم و عشق تو و چشم تر من

  • Like 2
ارسال شده در

نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده

 

که بلکه رام غزل گردی ای غزال رمیده

  • Like 3
ارسال شده در

هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد

خداش در همه حال از بلا نگه دارد

  • Like 2
ارسال شده در

دل من كودكي سبكسر بود

خود ندانم چگونه رامش كرد

  • Like 1
ارسال شده در

دردم نهفته به ز طبیبان مدعی

باشد که از خزانه غیبش دوا کنند

  • Like 2
ارسال شده در

دیده ام خیره به ره ماند و نداد

نامه ای تا دل من شاد کند

  • Like 1
ارسال شده در

دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است

شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است

  • Like 2
ارسال شده در

تورا من چشم در راهم /شبان هنگام که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی..

وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم....تورا من چشم در راهم....

  • Like 3
ارسال شده در

من از می چشمان سیاهت مستم

گفتم بنویسم که به یادت هستم

  • Like 3
ارسال شده در

مزن بر سر ناتوان دست زور............. که روزی بیفتی بپایش چو مور...

  • Like 3
ارسال شده در

راز دل با یار محرم هم نباید باز گفت

روزی آن محرم اگر بیگانه شد تکلیف چیست؟

 

:icon_gol:

 

روزی که یادت نکنم روز خدا نیست

سوگند به اسمت که دلم از تو جدا نیست

  • Like 3
ارسال شده در

تکیه گه تو حق شد نه عصا

انداز عصا و آن را یله کن

 

فرعون هوا چون شد حیوان

در گردن او رو زنگله کن

 

 

با من صنما، دل، یک دل ه کن ...

مولانا

  • Like 4
ارسال شده در

نبینی باغبان چون گل بکارد...

چو مایه غم خورد تا گل برآید..

.......................

نازک آرای تن ساقه گلی ...که بجانش کشتم و بجان دادمش آب

ای دریغا به برم میشکند..!!!!

  • Like 2
×
×
  • اضافه کردن...