ra.ar 967 ارسال شده در 12 فروردین، 2015 نیکی و بدی که در نهاد بشر است شادی و غمی که در قضا و قدر است 2
yade dirooz 1814 ارسال شده در 12 فروردین، 2015 تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی که شراب پیری چقدر خمار دارد 2
yade dirooz 1814 ارسال شده در 12 فروردین، 2015 با اسیر دل خود رحم چرا نیست تو را ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را 1
Sepandarmaz 1327 ارسال شده در 12 فروردین، 2015 آنکه رخسار تورا رنگ گل و نسرین داد صبر و آرام تواند به من مسکین داد . 1
yade dirooz 1814 ارسال شده در 12 فروردین، 2015 دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت 3
Sepandarmaz 1327 ارسال شده در 12 فروردین، 2015 تویی که برسر خوبان کشوری چون تاج سزد اگر همه دلبران دهندت باج 2
ra.ar 967 ارسال شده در 13 فروردین، 2015 جز نقش تو نقشی نبود در نظر من شبها منم و عشق تو و چشم تر من 2
yade dirooz 1814 ارسال شده در 13 فروردین، 2015 نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده که بلکه رام غزل گردی ای غزال رمیده 3
Sepandarmaz 1327 ارسال شده در 13 فروردین، 2015 هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد خداش در همه حال از بلا نگه دارد 2
Sepandarmaz 1327 ارسال شده در 13 فروردین، 2015 دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه غیبش دوا کنند 2
Mohammad1675 4635 ارسال شده در 16 فروردین، 2015 دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است 2
sama-sh 6913 ارسال شده در 16 فروردین، 2015 تورا من چشم در راهم /شبان هنگام که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی.. وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم....تورا من چشم در راهم.... 3
Mohammad1675 4635 ارسال شده در 16 فروردین، 2015 من از می چشمان سیاهت مستم گفتم بنویسم که به یادت هستم 3
sama-sh 6913 ارسال شده در 16 فروردین، 2015 مزن بر سر ناتوان دست زور............. که روزی بیفتی بپایش چو مور... 3
Mohammad1675 4635 ارسال شده در 16 فروردین، 2015 راز دل با یار محرم هم نباید باز گفت روزی آن محرم اگر بیگانه شد تکلیف چیست؟ روزی که یادت نکنم روز خدا نیست سوگند به اسمت که دلم از تو جدا نیست 3
S.F 24932 ارسال شده در 16 فروردین، 2015 تکیه گه تو حق شد نه عصا انداز عصا و آن را یله کن فرعون هوا چون شد حیوان در گردن او رو زنگله کن با من صنما، دل، یک دل ه کن ... مولانا 4
sama-sh 6913 ارسال شده در 16 فروردین، 2015 نبینی باغبان چون گل بکارد... چو مایه غم خورد تا گل برآید.. ....................... نازک آرای تن ساقه گلی ...که بجانش کشتم و بجان دادمش آب ای دریغا به برم میشکند..!!!! 2
ارسال های توصیه شده