مشاعره

[moh@mad 5513]

یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد

به نگاهی دل غمدیده ما شاد نکرد

[sam arch 55879]

در مقامى كه به ياد لب او مى نوشند

سفله آن مست كه باشد خبر از خويشتنش

[moh@mad 5513]

شب وصل است و با دلبر مرا لب بر لب است امشب

شبی کز روز خوشتر باشد آن شب امشب است امشب

[ترانه18 8013]

به احتیاط گذر بر سواد دیدهٔ من

 

چنان که گوشهٔ دامن به خون نیالایی

[captain 9274]

بباید بدین بود هم داستان

که من ناشکیبم بدین داستان

[ترانه18 8013]

با "ی"؟

نه مرد عشق تو بودم ازین طریق، که عقل

 

درآمده است به سر، با وجود دانایی

[sigari 704]

با "ی"؟

نه مرد عشق تو بودم ازین طریق، که عقل

 

درآمده است به سر، با وجود دانایی

[TABLE=width: 1044]

[TR]

[TD=align: left]یا رب ز کرم دری برویم بگشا

[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]راهی که درو نجات باشد بنما

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

[Cannibal 3348]

از در درآمدی و من از خود بدر شدم / گویی از این جهان به جهان دگر شدم

[ترانه18 8013]

مژه‌ها و چشم یارم به نظر چنان نماید

 

که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی

[captain 9274]

مژه‌ها و چشم یارم به نظر چنان نماید

 

که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی

 

یکی محضر اکنون بباید نوشت

که جز تخم نیکی سپهبد نکشت

[ترانه18 8013]

ترا چون آرزوهایم همیشه دوست خواهم داشت

به شرطی که مرا در آرزوی خویش مگذاری

[*lotus* 20275]

یا رب ان نوگل خندان که سپردی به منش

میسپارم به تو از چشم حسود چمنش

[Cannibal 3348]

شهره ی شهر مشو تا ننهم سر در کوه / شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

[moh@mad 5513]

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان و دگران وای به حال دگران

[atefe.sh 283]

نه در آيينهء فهم است؛ نه در شيشهء وهم

عاقلان آينه خوانندش و مستان آهش

به من از آتش او در شب پروانه شدن

نرسيده است به جز دلهره‌ء جانكاهش

[*lotus* 20275]

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد

دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

[atefe.sh 283]

دوران همی نویسد بر عارضش خطی خوش

یا رب نوشته بد از یار ما بگـــــــــــــــــــــردان

[captain 9274]

دوران همی نویسد بر عارضش خطی خوش

یا رب نوشته بد از یار ما بگـــــــــــــــــــــردان

 

نگوید سخن جز همه راستی

نخواهد بداد اندرون کاستی

[saeed99 2563]

.

 

 

یک شب آتش در نیستانی فتاد

سوخت چون اشکی که برجانی فتاد

مجذوب علیشاه

[نیمه ماه 2908]

دستی که گاه خنده بآن خال می بری

ای شوخ سنگدل دلم از حال می بری