مشاعره

[AFARIN 7196]

دردا و دريغا كه در اين بازي خونين

بازيچه ي ايام دل آدميان است

[sam arch 55879]

تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش

كه دست دادش و يارى ناتوانى داد

[AFARIN 7196]

در زلف چون كمندش اي دل مپيچ كانجا

سرها بريده بيني بي جرم و بي جنايت

[ساربان 73]

دوش گیسوی تو را ریخته دیدم بر دوش

خاطر آشفته ام امشب زپریشانی دوش

[ترانه18 8013]

شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع است

دست طرب از دامن این زمزمه مگسل

[moein.s 18984]

شرمش از چشم مى پرستان باد نرگس مست اگر برويد باز

[sam arch 55879]

زان باده كه در ميكده ء عشق فروشند

ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش

[moein.s 18984]

شكنج زلف پريشان به دست باد مده

مگو كه خاطر عشاق گو پريشان باش

[sam arch 55879]

شكسته وار بدرگاهت آمدم كه طبيب

به موميائى لطف توام نشانى داد

[moein.s 18984]

در خرقه چو آتش زدى اى عارف سالك جهدى كن و سر حلقه رندان جهان باش

[AFARIN 7196]

شمعيم و خوانده ايم خط سرنوشت خويش

ما را براي سوز و گداز آفريده اند

[sam arch 55879]

دوش مى گفت كه فردا بدهم كام دلت

سببى ساز خدايا كه پشيمان نشود

[moein.s 18984]

دلا دلالت خيرت كنم به راه نجات

مكن به فسق مباهات و زهد هم مفروش

[ترانه18 8013]

دل چو از پیر خرد نقل معانی می‌کرد

عشق می‌گفت به شرح آن چه بر او مشکل بود

[moein.s 18984]

در حريم عشق نتوان زد دم از گفت و شنيد زانكه آن جا جمله اعضا چشم بايد بود و گوش

[AFARIN 7196]

شكر ايزد كه به اقبال كله گوشه گل

نخوت باد دي و شوكت خار آخر شد

[moein.s 18984]

داور دين شاه شجاع آن كه كرد روح قدس حلقه امرش به گوش

[sam arch 55879]

شاهدان در جلوه و من شرمسار كيسه ام

بار عشق و مفلسى صعب است ، مى بايد كشيد

[moein.s 18984]

دلبرم شاهد و طفلست و به بازى روزى بكشد زارم و در شرع نباشد گنهش

[AFARIN 7196]

شهريارا بي حبيب خود نميكردي سفر

اين سفر راه قيامت ميروي تنها چرا ؟