رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

در آمدی ز درم کاشکی چو لمعه ی نور

که بر دو دیده ی ما حکم او روان بودی ...

یار من باش که زیب فلک و زینت دهر

از مه روی تو و اشک چو پروین من است

  • Like 2
لینک به دیدگاه

یا بخت من به طریق مروت فرو گذاشت/ یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد

(حافظ بزرگوار)

  • Like 1
لینک به دیدگاه
دل ضعیفم از آن می کشد به طرف چمن

که جان ز مرگ به بیماری صبا ببرد...

(حافظ)

دانی که را سزد صفت پاکی/ آن کو به وجود خویش نیالاید

(پروین)

  • Like 1
لینک به دیدگاه
در آن وادی که جائی بود دلگیر

نخوردی هیچ خوردی خوشتر از شیر

ره میخانه و مسجد کدام است/ که هر دو بر من مسکین حرام است...

  • Like 2
لینک به دیدگاه
رحم آر بر دل من کز مهر روی خوبت

شد شخص ناتوانم باریک چون هلالی...

یارم به یک لا پیرهن خوابیده زیر نسترن/ترسم که بوی نسترن مست است و هشیارش کند

(فریدون مشیری)

  • Like 2
لینک به دیدگاه
در تفکر عقل مسکین پایمال عشق شد

با پریشانی دل شوریده چشمم خواب داشت...

(سعدی)

تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق/ که نامی خوشتر از اینت ندانم

مگر هر لحظه رنگی تازه گیری/به غیر از زهر شیرینت نخوانم!

(فریدون مشیری)

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...