رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا

زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم

 

 

 

ماجرای دل خون گشته نگویم با کس

زان که جز تیغ غمت نیست کسی دم سازم:ws37:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
ماجرای دل خون گشته نگویم با کس

زان که جز تیغ غمت نیست کسی دم سازم:ws37:

 

مردم از این فراق و در این پرده راه نیست

یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد

  • Like 4
لینک به دیدگاه
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند

در آسمان نه عجب گر بگفته حافظ

سرود زهره برقص آورد مسیحا را

  • Like 3
لینک به دیدگاه
حشمت من محتشم این بس که در اقلیم فقر

بیطمع گردم گدائی از در دلها کنم .

 

می در کاسه چشم است ساقی را بنام ایزد

که مستی می کند با عقل و می بخشد خماری خوش

  • Like 4
لینک به دیدگاه
دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن

که باد صبح نسیم گره گشا آورد...

 

دل به امید روی او همدم جان نمی شود

جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...