sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۰ وه که گر من بازبینم روی یار خویش را تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را ... 3 لینک به دیدگاه
hasti1988 22046 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها 4 لینک به دیدگاه
unique1366 1752 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ اي دوست مرا ديگر از اين خلق جدا كن در كوي تو اينست ، تمناي دل من از بسكه صبور است بزودي نتوان ديد نقش غمي از ظاهر سيماي دل من..... 2 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس 5 لینک به دیدگاه
Ashley.G 443 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ سرمایه عمر آدمی یک نفسست آن یک نفس از برای یک همنفسست با همنفسی گر نفسی بنشینی مجموع حیوت عمر آن یک نفسست 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ تا چند همچو شمع زبان آوری کنی پروانه مراد رسید ای محب خموش 5 لینک به دیدگاه
Ashley.G 443 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ شادم بدمی کز آرزویت گذرد خوشدل بحدیثی که ز رویت گذرد نازم بدو چشمی که به سویت نگرد بوسم کف پایی که به کویت گذرد ابو سعید ابوالخیر 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود تا ابد جام مرادش همدم جانی بود 4 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ دلا ز نور هدایت گر آگهی یابی چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد... 4 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ دل به رغبت می سپارد جان به چشم مست یار گرچه هشیاران ندادند اختیار خود به کس 3 لینک به دیدگاه
hasti1988 22046 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند همدم گل نمیشود یاد سمن نمیکند 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند 2 لینک به دیدگاه
hasti1988 22046 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش 1 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ شکر ایزد که میان من و او صلح فتاد صوفیان رقص کنان، ساغر شکرانه زدند 6 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ در ازل داده است ما را ساقی لعل لبت جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز 5 لینک به دیدگاه
hasti1988 22046 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۰ ز دل گرمی حافظ برحذر باش که دارد سینه ای چون دیگ جوشان 5 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۰ نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد ان گرفت جان برادر که کار کرد 5 لینک به دیدگاه
.Pa.Ri.Sa. 4116 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۰ دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود تا دل شب سخن از سلسله موی تو بو :girl_in_dreams: 4 لینک به دیدگاه
hasti1988 22046 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۰ دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند 3 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۰ دوست نزدیکتر از من به من است وین عجب تر که من از وی دورم 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده