alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ تو شمع انجمنی یک زبان و یک دل شو خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش 2 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد پیش عشاق تو شبها به غرامت برخاست 2 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ تکیه بر تقو ا و دانش در طریقت کافری است راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش 2 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست 3 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری وفای عهد من از خاطرت به در نرود 3 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند 3 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود تا دل شب سخن از سلسه ی موی تو بود 3 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما 3 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها 3 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما آب روی خوبی از چاه زنخدان شما 3 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد ایول 3 لینک به دیدگاه
Hossein.B 3666 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ در میخانه بستهاند دگر افتتح یا مفتح الابواب لب و دندانت را حقوق نمک هست بر جان و سینههای کباب 2 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ با که گویم که دل از دوری جانان چه کشید طاقت از دست برون شد که چنین زار شدم 1 لینک به دیدگاه
Hossein.B 3666 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ باز باران با ترانه با گوهرهاي فراوان مي خورد بر بام خانه يادم آرد روز باران گردش يك روز دیرین خوب و شیرین توي جنگل هاي گيلان كودكي ده ساله بودم شاد و خرم نرمو نازك چست و چابك با دو پاي كودكانه مي دويدم همچو آهو مي پريدم ازلب جوي دور ميگشتم ز خانه مي شنيدم از پرنده داستان هاي نهاني از لب باد وزنده رازهاي زندگاني بس گوارا بود باران وه چه زيبا بود باران مي شنيدم اندر اين گوهر فشاني رازهاي جاوداني, پندهاي آسماني بشنو از من كودك من پيش چشم مرد فردا زندگاني خواه تيره خواه روشن هست زيبا, هست زيبا, هست زيبا دکتر مجدالدین میرفخرایی، متخلص به گلچین گیلانی ساری عجب بارونی میزن 5 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ اینو قیصر گفته؟ زمان ما مال گلچین بود! اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گوییم جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خارا 6 لینک به دیدگاه
Hossein.B 3666 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ اینو قیصر گفته؟ زمان ما مال گلچین بود! چی رو قیصر گفته؟خیالاتی شدی ؟ 1 لینک به دیدگاه
Aria_sh 246 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ ای روی داده صحبت دنیا را شادان و برفراشته آوا را قدت چو سرو و رویت چون دیبا واراسته به دیبا دنیا را 5 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ ادم از بی بصری بندگی ادم کرد گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد 4 لینک به دیدگاه
Aria_sh 246 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ دگر باره خیاط باد صبا بر اندام گل دوخت رنگین قبا یکی را به بر ارغوانی سلب یکی را به تن خسروانی ردا 3 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد صیاد رفته باشد .... 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده