alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمعکه حکم آسمان اینست اگر سوزی وگر سازی .... (درست گفتم؟!؟!) 5 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ ببخشید این الان یعنی چی؟! یک حرف صوفیانه بگویم اجازتست ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری ... (واسه این که اسپم نشه این بیت رو هم گفتم !):ws2: 4 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ یارب ان نو گل خندان که سپردی به منش می سپارم به تو از چشم حسود چمنش 4 لینک به دیدگاه
Arpak 8511 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ شرمم از خرقه ی آلوده ی خود می آید که برو وصله به صد شعبده پیراسته ام 7 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ یارب ان نو گل خندان که سپردی به منش می سپارم به تو از چشم حسود چمنش شب جمعهها نخفتن، به خدای راز گفتن ز وجود بینیازش، طلب نیاز کردن ببخشید حیف م اومد بیت بعدیش رو ننویسم . به خدا قسم که آنرا، ثمر آن قدر نباشد که به روی ناامیدی در بسته باز کردن شیخ بهایی 6 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ شرمم از خرقه ی آلوده ی خود می آید که برو وصله به صد شعبده پیراسته ام ما ز یاران چشم یاری داشتیم,خود غلط بود آن چه می پنداشتیم. 6 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ می خور که هر که اخر کار جهان بدید از غم سبک بر آمد و رطل گران گرفت 5 لینک به دیدگاه
mehran rezaeian 1066 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ تا که بگویم غم دل بیشتر دوست ترت دارم از هر چه دوست ای تو به من از خود من خویش تر 3 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ تا که بگویم غم دل بیشتردوست ترت دارم از هر چه دوست ای تو به من از خود من خویش تر شعرتون از مصرع دوم شروع شده و اول مصرعش این نیست. لطفا قواعد رو رعایت کنید. روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم 4 لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3471 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ من را ببوس تا همه ی شهر پر شود این اتفاق هر چه که باشد سراب نیست 3 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ ترسم که اشک بر غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود 3 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم 3 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو .... 3 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ وقـت سحر است خیز ای مایـه ناز نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز کانها کـه بجـایند نــپایند کسی و آن ها که شدند کس نمیآيد باز 8 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر که از یمین و یسارت چه سوگوارانند ... 8 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مرداد، ۱۳۹۰ دل سراپرده محبت اوست دیده آینه دار طلعت اوست 8 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۰ تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه 6 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۰ هر کسی از ظن خود شد یار من از دورن من نجست اسرار من 6 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۰ نی به آتش گفت کاین آشوب چیست مر تو را زین سوختن مطلوب چیست 4 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۰ تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هرشب بدین سان خوابها را با تو رویا می کنم هر شب .... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده