آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ آنانکه محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند ره زین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانه ای و در خواب شدند (چرا تشکرام نیست) 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ (چرا تشکرام نیست) تشکرات سهمیه بندی شده 50تا در روز در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم با دست اشارتم کرد، که عزم سوی ما کن... 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ نازم به بزم محبت که در آن گدایی به شاهی مقابل نشیند لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ دام جهان را هزار قرن گذشتست درخور صیدم نیامدست شکاری 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست که مغیلان طریقش گل و نسرین من است 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ تو سرو و گل و من سایه تو من کشته تو تو حیدر من تازه شد از او باغ و بر من شاخ گل من نیلوفر من 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است فدای قد تو من باشم و باز من باشم و من لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ نفست اژدهاست , او كي مرده است؟ از غم و بي آلتي افسرده است گر بيابدآلت فرعون , او كه به امر او همي رفت آب جو 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ وصال من و معشوق خدایا ز تو خواهم که غیر از تو به کس امید کاری نیست لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ تو طمع داري كه اورا بي جفا بسته داري در وقار و در وفا ؟ 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ آن بت گل چهره يارب بسته از سنبل نقاب يا به افسون کرده پنهان در دل شب آفتاب لینک به دیدگاه
Mahtab.r 778 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ در پيش بيدلان جان قدری چنان ندارد آری کسی که دل داد پروای جان ندارد لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ دام جهان را هزار قرن گذشتست درخور صیدم نیامدست شکاری هم به کنار آمد این زمانه و دورش عاشق مستی ز ما نیافت کناری 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ يار اگر ننشست با ما نيست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدايی عار داشت لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ تیره گون شد کوکب بخت همایون فام من واژگون شد از سپهر واژگون اقبال من روزگار اینسان که خواهد بی کس و تنها مرا سایه هم ترسد نیاید دیگر از دنبال من 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ نی حریف هرکه از یاری برید پردههااش پردههای ما درید همچو نی زهری و تریاقی که دید همچو نی دمساز و مشتاقی که دید نی حدیث راه پر خون میکند قصههای عشق مجنون میکند 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده