رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

در دست بانوئی به نخ گفت سوزنی // کای هرزه گرد بی سر و پا چه میکنی

ما میرویم تا که بدوزیم پاره ای // هر جا که میرسیم تو با ما چه می کنی

خندید نخ که ما همه جا با تو همرهیم // بنگر بروز تجربه تنها چه می کنی

ی...........................

لینک به دیدگاه

من نمیدونم چه طور شد

من چه جوری دل سپردم

من فقط دیدم که چشماش

پر از بارونه و خواهش

عاشقونه منو برده

تا ته حس نوازش

لینک به دیدگاه

من نمیدونم چه طور شد

من چه جوری دل سپردم

من فقط دیدم که چشماش

پر بارونه و خواهش

عاشقونه منو برده تا ته حس نوازش

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دارد به جانم لرز مي افتد رفيق؛ انگار پاييزم

دارم شبيه برگ هاي زرد و خشك از شاخه مي ريزم

م............

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من می خواستم با تو باشم

عزیزم حیف که دیگه خیلی دیره

بی تو روزم رنگ شب شد

بی تو قلبم جون به لب شد

می خوام اینجوری نمیرم

بیا با تو جون بگیرم

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...