رفتن به مطلب

دهه خاکی عمر ما!


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در
اون روزا تکرار شدنی نیست هوتن

نه صفا وسادگیش ونه مصیبتای بیشمارش

صف نفت

صف کوپن ارزاق

سرماهای وحشتناک

اژیرهای قرمز

الان وقتی میبینم طرف برا اهنگ موبایلش اهنگ اژیر میزاره تنم مورمور میشه چون نمیدونه چه خاطراتی رو داره برامون زنده میکنه

 

 

پیش دانشگاهی بودم , یادم سر کلاس شیمی نشسته بودیم , یه دفعه صدای جت هایی که احتمالا آزمایشی پرواز میکردند ( اگه درست گفته باشم , من تو این زمینه اطلاعاتم صفره ) شنیده شد , خدایی وحشتناک بود احساس کردم سقف کلاس داره رو سرم خراب میشه

رنگ معلمم عوض شد یه لحظه ساکت شد , انگار چیزی رو به یاد آورد آره خاطرات جنگ و کشته شدن دانش آموزا ش و همکاراش جلوی چشم خودش :ws44:

  • Like 3
ارسال شده در
پیش دانشگاهی بودم , یادم سر کلاس شیمی نشسته بودیم , یه دفعه صدای جت هایی که احتمالا آزمایشی پرواز میکردند ( اگه درست گفته باشم , من تو این زمینه اطلاعاتم صفره ) شنیده شد , خدایی وحشتناک بود احساس کردم سقف کلاس داره رو سرم خراب میشه

رنگ معلمم عوض شد یه لحظه ساکت شد , انگار چیزی رو به یاد آورد آره خاطرات جنگ و کشته شدن دانش آموزا ش و همکاراش جلوی چشم خودش :ws44:

 

اره درست گفتی

جت هارو تو یه پریود مشخص برای تست ودوره های خلبانی (اینو دقیق نمیدونم)پرواز میدن

هرموقع از جلوی پالایشگاه شهرمون رد میشم اولین خاطره ای که به یادم میاد سه تا بمبی بود که جلو چشم من رو پالایشگاه افتاد

هنوز هم تو نیروگاه جای ترکشهای زمان جنگ مشخصه

هیی happy22.gif

  • Like 2
ارسال شده در
اره درست گفتی

جت هارو تو یه پریود مشخص برای تست ودوره های خلبانی (اینو دقیق نمیدونم)پرواز میدن

هرموقع از جلوی پالایشگاه شهرمون رد میشم اولین خاطره ای که به یادم میاد سه تا بمبی بود که جلو چشم من رو پالایشگاه افتاد

هنوز هم تو نیروگاه جای ترکشهای زمان جنگ مشخصه

هیی happy22.gif

 

:ws44:

من از خاطرات جنگ فقط اتوبوس هایی رو یادمه که رزمنده ها رو به جبهه میبرد:icon_pf (34):

خوب کوشولو بودم چیزی یادم نمیاد :banel_smiley_4:

اره استادمون در مورد بمباران پالایشگاه ها خیلی حرف برامون زد , کاری که مهندسا وکارکنان پالایشگاه تو جنگ انجام دادند کم از کار سربازایی که تو خط مقدم بودن نیست !

 

اما چرا از اون روزا کم میگن , درسته یادآوری خاطرات تلخ اون زمان سخته

اما خوب ما هم باید بدونیم وافعا چه خبر بوده , باورتون میشه وقتی همچین تاپیکایی رو میبینم کلی ذوق میکنم :w16:

  • Like 3
ارسال شده در
:ws44:

من از خاطرات جنگ فقط اتوبوس هایی رو یادمه که رزمنده ها رو به جبهه میبرد:icon_pf (34):

خوب کوشولو بودم چیزی یادم نمیاد :banel_smiley_4:

اره استادمون در مورد بمباران پالایشگاه ها خیلی حرف برامون زد , کاری که مهندسا وکارکنان پالایشگاه تو جنگ انجام دادند کم از کار سربازایی که تو خط مقدم بودن نیست !

 

اما چرا از اون روزا کم میگن , درسته یادآوری خاطرات تلخ اون زمان سخته

اما خوب ما هم باید بدونیم وافعا چه خبر بوده , باورتون میشه وقتی همچین تاپیکایی رو میبینم کلی ذوق میکنم :w16:

 

هیلاری عزیز حقایق لخت وعورند

گفتنشون خیلی چیزارو دچارتناقض میکنه

برو فیلم اژانس شیشه ای رو ببین هرچند من فیلم ایرانی سعی میکنم نبینم ولی ارزش دیدن داره این فیلم

ممنون گلم:icon_gol:

  • Like 3
ارسال شده در
هیلاری عزیز حقایق لخت وعورند

گفتنشون خیلی چیزارو دچارتناقض میکنه

برو فیلم اژانس شیشه ای رو ببین هرچند من فیلم ایرانی سعی میکنم نبینم ولی ارزش دیدن داره این فیلم

ممنون گلم:icon_gol:

 

این فیلمو دیدم

میفهمم چی میگی:ws44:

موفق باشید.:icon_gol:

  • Like 2
ارسال شده در
اره درست گفتی

جت هارو تو یه پریود مشخص برای تست ودوره های خلبانی (اینو دقیق نمیدونم)پرواز میدن

هرموقع از جلوی پالایشگاه شهرمون رد میشم اولین خاطره ای که به یادم میاد سه تا بمبی بود که جلو چشم من رو پالایشگاه افتاد

هنوز هم تو نیروگاه جای ترکشهای زمان جنگ مشخصه

هیی happy22.gif

 

 

آره

وقتی پالایشگاهو میزدن یکی دو هفته میسوخت...

 

یادمه 13 بدر رفته بودیم بیرون چند تا هواپیمای عراقی اومدن بمب هایی رو که قرار بود تو شهر بریزن ریختن تو بیابون و رفتن

  • Like 3
ارسال شده در

پس من چرا هيچي يادم نمي ياد!!!:ws44: يعني من آلزايمر دارم!!!:ws52::ws52:

فقط صداي آژير خطر يادم هست!!!:ws52:

  • Like 4
ارسال شده در
پس من چرا هيچي يادم نمي ياد!!!:ws44: يعني من آلزايمر دارم!!!:ws52::ws52:

فقط صداي آژير خطر يادم هست!!!:ws52:

 

:there:

حتما خیلی کوشولو بودی :babygirl:

  • Like 3
ارسال شده در

چجوری زندگی میکردیم...

 

چجوری زندگی می کنیم الان !!!!!

  • Like 3
×
×
  • اضافه کردن...