sanaz.goli 3471 ارسال شده در 25 فروردین، 2011 یارب دلم به عشق کسی اسیر است که زمن خبر ندارد یارب دلم در تاب و تاب کسی است که مرا باور ندارد یارب بهش بفهمون دوسش دارم ........ 4
sanaz.goli 3471 ارسال شده در 26 فروردین، 2011 ""یادم میاد می گفتی برو خدا نگهدار نوشتی روی دیوار به آرزوی دیدار رفتم تو راه رفتن دلم می گفتش نرو نمی شنیدم انگار من التماس دل رو رفتم و باز اومدم اما ندیدم اونو گفتن که دیر رسیدی!داده به دنیا جونو؟! گفتم محال هرگز،اون که منو دوست داره قول داده بود که هرگز منو تنها نذاره میگن که آرزومون افتاده به قیامت!!! من که ندارم این قدر صبرای بی نهایت به عشق تو رو دیوار منم واست نوشتم به آرزوی دیدار منم خودم رو کشتم!!! منو ببخش عزیزم که خیلی دیر رسیدم زیر نوشته ی تو یه خط سرخ کشیدم با قطره قطره ی اشک،با ذره ذره ی خون به آرزوی دیدار منم دارم میدم جون!!!"" 3
captain 9274 ارسال شده در 26 فروردین، 2011 بر روی ما نگاه خدا خنده می زند هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم... 3
برادر بهار 648 ارسال شده در 26 فروردین، 2011 این روزها من و چشمانم هر روز در خیابان های شهر تو را می جوییم گاهی عبور می کنی در برابر چشمانم اما این فقط یک عبور است... چه سود که من فقط به خودم جرات گفتن دارم که تو را دوست می دارم که تو را دوست می دارم... سر صحبت را با شهر باز می کنم و حرف های گفتنیم را برایش قصه وار لالایی می کنم سرش شلوغ است اما گوش می دهد اما تو می توانی تمام زیبایی های شهر را در کیف دستی ات جا دهی... تو که قدم می نهی شهر نفس می کشد...من آه دلم به سکوتت خوش است 3
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 26 فروردین، 2011 عشق را در چشم تو روزی تلاوت می کنم با همه احساس خود را با تو قسمت می کنم مرز بی پايان مهرت را به من بخشيده ای در جوابت هر چه دارم من فدايت می کنم نور چشمت را چراغ شام تارم کرده ای من وجودم را هميشه فرش راهت می کنم ای تجلی گاه هر چه خوبی و مهر و صفا عاقبت مانند اشعار فريدون ناب نابت می کنم بر خرابات وجودم زندگی بخشيده ای تا نفس دارم هميشه شاد شادت می کنم همچو سروی گشته ای تا خم نگردد قامتم من صداقت را هميشه سرپناهت می کنم... 3
captain 9274 ارسال شده در 27 فروردین، 2011 ما را چه غم اگر که شیخ شبی در میان جمع بر روی ما ببست به شادی در بهشت او می گشاید او که به لطف و عطای خویش گویی که خاک طینت ما را ز غم سرشت 1
captain 9274 ارسال شده در 27 فروردین، 2011 ان اتشی که در دل ما شعله می کشید گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود دیگر به ما که سوخته ایم از شرار عشق نام خرابکاره رسوا نداده بود 1
sanaz.goli 3471 ارسال شده در 27 فروردین، 2011 چه سخت است گشتن به دنبال انچه که هرگز نمی یابیش و چه سخت است در میان نبودن ها بودن ها را جستجو کردن 3
sanaz.goli 3471 ارسال شده در 27 فروردین، 2011 وقتی کسی رو دوست داری حاضری جون فداش کنی حاضری دنیا رو بدی فقط یه بار نیگاش کنی به خاطرش داد بزنی به خاطرش دروغ بگی رو همه چی خط بکشی حتی روبرگ زندگی وقتی کسی تو قلبته حاضری دنیا بد باشه فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه قید تموم دنیارو به خاطر اون می زنی خیلی چیزا رو می شکنی تا دل اونو نشکنی حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم اما صداشو بشنوی شب از میون دوتا سیم حاضری هر چی دوس نداشت به خاطرش رها کنی حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی حاضری جونتو بدی یه خار تو دساش نره حتی یه ذره گردو خاک تو معبد چشاش نره حاضری هر جا که بری به خاطرش گریه کنی بگی که محتاجشی و به شونه هاش تکیه کنی حاضری که بگذری از اسم و ابروت مهم نباشه که کسی نخوادبشینه روبه روت 2
برادر بهار 648 ارسال شده در 27 فروردین، 2011 بازم تنهایی بازم بی کسی بازم غربت بازم بی همنفسی دارم تو این غربت جون میدم اخه من که گناهی ندارم ولی قسمت اینه که چشمای کورم به راهت بشینه خداجونم من فقط دلتنگیامو غصه هامو تو میدونی ویکی دیگه که خیلی مهربونه خیلی گله وخیلی دوسش دارم میدونم که اونم من رو دوس داره ................. احساسم میکنم خدا خیلی دوسم داره که تورو بهم داده خدا جون دوستت دااااااااااااااااااااارم ممنونم ازت 3
sanaz.goli 3471 ارسال شده در 27 فروردین، 2011 بهش میگم دوست دارم نمی فهمه...... بهش میگم عاشقتم نمی فهمه........... بدون تو نمی تونم......... لعنت به من .... لهنت به من که با یه نگاه عاشقت شدم..... لعنت به تو که منو اسیر خودت کردی ..... هر کی منو نگاه میکنه تو رو نفرین میکنه..... ولی من نه نفرینت نمی کنم.... بلکه برات دعا میکنم ................ ولی هم لعنت به تو هم لعنت به خودم......... تو هم اسیر دلمی می دونی چرا؟؟؟؟؟؟ آخه انقدر تو زندون دلت شیطونی کردم تا بالاخره مجبور شدی منو تو انفرادیه قلبت نگه داری .. آره تو هم اسیری ........ ولی نمی خای به روت بیاری....... 2
sanaz.goli 3471 ارسال شده در 27 فروردین، 2011 خدایا کفر نمیگویم! پریشانم چه میخواهی تو از جانم؟! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی خداوندا تو مسئولی! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟! خداوندا! اگر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایهی دیوار بگشایی لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری و قدری آن طرفتر عمارتهای مرمرین بینی و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟! خداوندا! اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت با خبر گردی پشیمان میشوی از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت خداوندا تو مسئولی خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است __________________ 2
برادر بهار 648 ارسال شده در 27 فروردین، 2011 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2
sanaz.goli 3471 ارسال شده در 27 فروردین، 2011 یارب پسری از امت عیسی دلم را برده است یا محمد همتی کن تا مسلانش کنم 1
sanaz.goli 3471 ارسال شده در 28 فروردین، 2011 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام انتظار برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ... ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ... کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ... کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم... کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم... میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ... انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ... شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي ! تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد! تنهايي ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، شکنجه رو حي ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛ هق هق شبونه ؛ افسردگي ، پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... ! براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!! متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 1
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 29 فروردین، 2011 اگر به باده مشکین دلم کشد شاید که بوی خیر ز زهد ریا نمیآید جهانیان همه گر منع من کنند از عشق من آن کنم که خداوندگار فرماید طمع ز فیض کرامت مبر که خلق کریم گنه ببخشد و بر عاشقان ببخشاید مقیم حلقه ذکر است دل بدان امید که حلقهای ز سر زلف یار بگشاید تو را که حسن خداداده هست و حجله بخت چه حاجت است که مشاطهات بیاراید چمن خوش است و هوا دلکش است و می بیغش کنون بجز دل خوش هیچ در نمیباید جمیلهایست عروس جهان ولی هش دار که این مخدره در عقد کس نمیآید به لابه گفتمش ای ماه رخ چه باشد اگر به یک شکر ز تو دلخستهای بیاساید به خنده گفت که حافظ خدای را مپسند که بوسه تو رخ ماه را بیالاید 1
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 29 فروردین، 2011 غم که می آید در و دیوار شاعر می شود در تو زندانی رفتار شاعر می شود می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی خط کش و نقاله و پرگار ، شاعر می شود تا چه حد این حرفها را می توانی حس کنی حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود تا زمانی با توأم ، انگار شاعر نیستم از تو تا دورم ، دلم انگار شاعر می شود باز می پرسی چطور اینگونه شاعر شد دلت ؟ تو دلت را جای من بگذار ، شاعر می شود گرچه می دانم نمی دانی چه دارم می کشم از تو می گوید دلم هر بار شاعر می شود 1
ارسال های توصیه شده