نفحات 1395 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۸ سلام دوستان. بریم که داشته باشیم پیشنهاد آقا میلاد (Rostam18) برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام زمان اعلام نقد و نظرمون هم پنجم آبان : } بامداد خمار یکی از پرفروشترین رمانهای معاصر ایران است و به همین دلیل از ادبیات عامهپسند میباشد. این رمان با بحثهای داغ و نقدهای بسیار روبهرو شد. موافقان، آن را برای مقولهٔ روابط میان زنان و مردان جوان مفید دانسته یا درس عبرتی دانستند برای جوانان بیتجربه. مخالفان، آن را دفاع از اصالت و شرافت طبقات بالادست جامعه و تحقیر فرودستان دانستند @پارادوکس @adamak-h @سین.دخت @Rostam18 و سایر دوستان اگر علاقمند باشن ? 4 1 لینک به دیدگاه
adamak-h 733 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۸ خیلی سال پیش خونده بودم اون موقع ها فکر می کردم این موضوعا دیگه مال قدیماست:)) ولی الان فکر می کنم هنوزم این جور مشکلا هست...حالا شاید رنگ و لعابش فرق کرده باشه... نثر جالبی داشت من غمشو دوست داشتم ولی اینو که مادر رحیم انقدر سیاه باشه یا خود رحیم انقدر بد باشه اونم با نشون دادن و این دلیل که از طبقه ی پایین جامعه است جالب نبود.. 3 لینک به دیدگاه
.Milaad. 1459 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مهر، ۱۳۹۸ "چيزي ميگويم و چيزي ميشنوي. در آن زمان عاشق شدن يك دختر پانزده ساله خود مصيبتي بود كه ميتوانست خون بر پا كند. چه رسد به نامه نوشتن. چه رسد به رد كردن خواستگار. عاشق شدن؟ آن هم عاشق نجّار سر گذر شدن؟ اين كه ديگر واويلا بود. آن هم براي دختر بصيرالملک. فكر آن هم قلب را از حركت ميانداخت. خون را سرد میكرد. انگار كه آب سر بالا برود. انگار كه از آسمان به جاي باران خون ببارد. با شاخ غول در افتادن بود كه من در افتادم و نوشتم. آرزويي را كه بر دلم سنگيني ميكرد، عاقبت نوشتم..." لذتی که تو، تو این عاشق شدن ها و نامه دادن ها و دل دادن ها .. میبری هیچ جای دیگه ای تو هیچ موقعیت دیگه ای تو این دنیا نمیبری . قول میدم! کتاب بدی نیست همه میتونن بخونن ، موضوعشم به نظرم تکراری نمیشه فقط شرایط و موقعیت ها عوض میشن وگرنه همین الانم مشکلات مشابهی در این زمینه وجود داره. زن دوم بصیرالملک خیلی به چشمم اومد ، چقدر دلگرم کننده و آرامش دهنده بود . 3 لینک به دیدگاه
نفحات 1395 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مهر، ۱۳۹۸ سلام چند ماه پیش این رمان رو خوندم . اگر اشتباه نکنم پوران درخشنده اعلام کرد میخواد فیلمشو بسازه پس کنجکاو شدم جذابیتش برام دوره ی زمانی ای بود که داستان درش اتفاق افتاده. شروعش کلیشه ای بود . نزدیک بود همون اول کنار بذارمش . اما خواستم تا ته بخونمش علت شهرتش رو بفهمم توی توصیف ها کم کاری و بی حوصلگی کرده بود نویسنده . میشد فضاهارو جون دار تر شرح بده . بنظرم یه مرحله بازنویسی و پرورش نیاز بود . با اینحال به پسر ماجرا میرسید تصویر ذهنیشو کامل و با جزئیات نوشته بود . در واقع دو شخصیت اصلی داستان رفتارها و واکنش هاشون واقعی تر بود اما شخصیت های دیگه ساختگی و تراوش ذهنی بودن داستان هر چی جلوتر رفت واقعی تر شد . انگار نویسنده نمودارش از ماکسیمم احساسات به ماکسیمم منطقش رسیده بود : } روی مرز بین رمانهای زرد و رمانهای تاپ داخلی بود. گستردگی مخاطب داشت 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده