رفتن به مطلب

∷ تا حالا شده ؟


ارسال های توصیه شده

در ۱ ساعت قبل، onemone گفته است :

فکر نمی کنم تبعیض بیشتر توی زمینه های دیگه بوده

 

تاحالا توی آسانسور حبس شدی؟

یکبار ، اینقدر توش سیگار کشیدیم تا بیان باز کنن که چشم چشمو نمیدید

تا حالا شده سقوط هواپیما رو تجربه کنی ؟ سوالم احمقانس ولی چون خودم تجربه کردم پرسیدم چون خیلی نادره سقوط کنی و کسی نمیره ...بهتره بپرسم سانحه هوایی داشتی ؟

لینک به دیدگاه
در 28 دقیقه قبل، adamak-h گفته است :

نه اونوقت خودت که داشتی چه جور زنده موندی؟0_0

 

تا حالا مجبور شدی تاوان اشتباه یک نفر دیگه رو پس بدی؟

یک روز بد و یک خاطره بدتر و نوعی کابوس بود و دست خودم نبود ناخود آگاه اومده از صبح تو ذهنم و هر چی هم میخوام بهش فکر نکنم نمیشه ....این اتفاق مربوط همین چند سال پیشه که تو انارک اصفهان برام رخ داد ، یک پایگاه نظامی که نمیخوام در موردش حرف بزنم ، فقط تجربه خیلی بدیه

تاوان ............بله و هنوزم دارم میدم اونم چه تاوان هایی

خودت تاوان دیگرانو و کاراشونو دادی ؟

لینک به دیدگاه
در 5 ساعت قبل، D.yates گفته است :

یک روز بد و یک خاطره بدتر و نوعی کابوس بود و دست خودم نبود ناخود آگاه اومده از صبح تو ذهنم و هر چی هم میخوام بهش فکر نکنم نمیشه ....این اتفاق مربوط همین چند سال پیشه که تو انارک اصفهان برام رخ داد ، یک پایگاه نظامی که نمیخوام در موردش حرف بزنم ، فقط تجربه خیلی بدیه

تاوان ............بله و هنوزم دارم میدم اونم چه تاوان هایی

خودت تاوان دیگرانو و کاراشونو دادی ؟

حمید اون خاطره آمپول به رفیق بابات تاپیکش پیدا کن بزار تازه واردا بخونن:)من پیدا نکردم

لینک به دیدگاه
در 3 ساعت قبل، Tamana73 گفته است :

حمید اون خاطره آمپول به رفیق بابات تاپیکش پیدا کن بزار تازه واردا بخونن:)من پیدا نکردم

یادش بخیر .....یکبار خودم اینکارو کردم یکبارم پدرم :دی

نمیدونم تو کدوم تاپیک بود مال چند سال پیشه اما فکر کنم یا موضوع ذهن قوی ترین ابزار بود یا چیزی در مورد افکار معکوس و نقطه صفر ذهنی ... عنوان تاپیکش رو یادم نیست سرچ کنم ...اونو هنوز یادته .......دیروز یک خاطره خیلی بد تو ذهنم اومده بود در مورد پرواز و سقوط تا 5 صبح امروز از ذهنم بیرون نمیرفت هی تکرار میشد و تازه از ساعت 8 که اومدم دفتر دورم شلوغ شد داشت یادم میرفت که دوباره یادم انداختی ....چون یادمه تو اون تاپیک آمپوله هم باز یکی دیگه از سانحه های پروازم رو گفته بودم البته اون خطوط مسافربری بود ....پیداش میکنم چون خاطرات خنده دار و گاهی تلخ زیاد نوشتم ...اون پرواز مسافربریه البته خنده دار بود و تا خود تهران خندیدیم و کل مسافرای هواپیما من و دوستام بودیم بقیه صندلی ها خالی بود و کنسلی نداشت :=)) یادش یخیر هواپیما کج بود و فقط هم همون پرواز هم بود که برگردم تهران دیگه پرواز برای تهران نبود و از جاده و اینکه چند ساعت تو جاده باشم هم نفرت دارم خریتمون هم زیاد بود با همون پرواز بی نامو نشون پریدیم  و با اینکه کلی مسافر تو فرودگاه بود کسی بلیط اون پروازو نمیگرفت و گاو پیشونی سفید بود ، خود علی بابا که ازش بلیط گرفتیم بغض کرده بود و ما هم تعدادمون زیاد بود وگرنه عمرا اجازه پرواز به اون نمیدادن ولی بلیطا رفته بود دیگه ..اولین پروازی بود که توش مسافر امنیت پرواز نداشت ? خب حقم داشتن کسی دنبال دزدیدن اون هواپیما نبود اون هواپیما تا تهران نتونست مثل آدم بیاد و رفتیم که به شهر تاریخی سفر کنیم ، قشنگ سه چهار هزار متر عین پنگوئن با شیکم اومد پایین برای سقوط ... کل مسافراش ما بودیم اصلا قرار نبود بپره دقیق نودی یک مشت آدم شلوغ و شیطون ریختن سرش دادار دودور میکردن اینا هم بلیط دادن و خودشونم موندن چرا این اجازه رو دادن   ...نمیدونم چرا اونجا هیچوقت خوف نداشت با اینکه اونم به سقوط داشت ختم میشد و سر مهمانداره چند تا سکته زد خوابیده بود کف هواپیما  ، کل بچه های ما هم انار عروسیه هواپیما رو گذاشته بودیم رو سرمون از بس خندیدیم ...داشتیم میمردیما ولی همش جیقو هورا میکشیدیم ...ولی تجربه نظامیه خیلی خوف داشت ....فکر کنم تو تاپیکی با سارا افشار صحبت میکردیم اینا رو گذاشتم پیداش میکنم ..

لینک به دیدگاه
در در 16 مرداد 1398 در 04:15، adamak-h گفته است :

بله پیش اومده..البته من گرگ تر از این حرفا بودم و چند نفر دیگه رو هم با خودم به فنا دادم:ws43::ws3:

 

 

تا حالا کامل کچل کردی؟

آره :))

ببین چه بلایی سر تاپیک آوردنا :))

 

تا حالا از ارتفاع پرت شدی پایین ؟

لینک به دیدگاه

شـــده

 

شـــده ی بیتـــ شعر یهــو بگی و نتونی ثبتش کنی بعــد یادتـــ بره چی بوده یا ی ایده فوق العاده یهـــو بیاد تو ذهنتـــ برای نقاشی و وقتی میخوای بکشی هیچـــی نتونی بکشی ؟

لینک به دیدگاه

اصلا از پختـــ و پز خوشم نمیاد ? فقط با  دیزاین دادنش کیفــ میکنم , گرچه ...  2 بار کیکــ پختـــم(اونم اجباری) اما معرکه 

 

شــــده از شــدت عصبانیت گریه کنی؟

 

 

لینک به دیدگاه
در در 16 مرداد 1398 در 14:04، D.yates گفته است :

یادش بخیر .....یکبار خودم اینکارو کردم یکبارم پدرم :دی

نمیدونم تو کدوم تاپیک بود مال چند سال پیشه اما فکر کنم یا موضوع ذهن قوی ترین ابزار بود یا چیزی در مورد افکار معکوس و نقطه صفر ذهنی ... عنوان تاپیکش رو یادم نیست سرچ کنم ...اونو هنوز یادته .......دیروز یک خاطره خیلی بد تو ذهنم اومده بود در مورد پرواز و سقوط تا 5 صبح امروز از ذهنم بیرون نمیرفت هی تکرار میشد و تازه از ساعت 8 که اومدم دفتر دورم شلوغ شد داشت یادم میرفت که دوباره یادم انداختی ....چون یادمه تو اون تاپیک آمپوله هم باز یکی دیگه از سانحه های پروازم رو گفته بودم البته اون خطوط مسافربری بود ....پیداش میکنم چون خاطرات خنده دار و گاهی تلخ زیاد نوشتم ...اون پرواز مسافربریه البته خنده دار بود و تا خود تهران خندیدیم و کل مسافرای هواپیما من و دوستام بودیم بقیه صندلی ها خالی بود و کنسلی نداشت :=)) یادش یخیر هواپیما کج بود و فقط هم همون پرواز هم بود که برگردم تهران دیگه پرواز برای تهران نبود و از جاده و اینکه چند ساعت تو جاده باشم هم نفرت دارم خریتمون هم زیاد بود با همون پرواز بی نامو نشون پریدیم  و با اینکه کلی مسافر تو فرودگاه بود کسی بلیط اون پروازو نمیگرفت و گاو پیشونی سفید بود ، خود علی بابا که ازش بلیط گرفتیم بغض کرده بود و ما هم تعدادمون زیاد بود وگرنه عمرا اجازه پرواز به اون نمیدادن ولی بلیطا رفته بود دیگه ..اولین پروازی بود که توش مسافر امنیت پرواز نداشت ? خب حقم داشتن کسی دنبال دزدیدن اون هواپیما نبود اون هواپیما تا تهران نتونست مثل آدم بیاد و رفتیم که به شهر تاریخی سفر کنیم ، قشنگ سه چهار هزار متر عین پنگوئن با شیکم اومد پایین برای سقوط ... کل مسافراش ما بودیم اصلا قرار نبود بپره دقیق نودی یک مشت آدم شلوغ و شیطون ریختن سرش دادار دودور میکردن اینا هم بلیط دادن و خودشونم موندن چرا این اجازه رو دادن   ...نمیدونم چرا اونجا هیچوقت خوف نداشت با اینکه اونم به سقوط داشت ختم میشد و سر مهمانداره چند تا سکته زد خوابیده بود کف هواپیما  ، کل بچه های ما هم انار عروسیه هواپیما رو گذاشته بودیم رو سرمون از بس خندیدیم ...داشتیم میمردیما ولی همش جیقو هورا میکشیدیم ...ولی تجربه نظامیه خیلی خوف داشت ....فکر کنم تو تاپیکی با سارا افشار صحبت میکردیم اینا رو گذاشتم پیداش میکنم ..

ohxvhjj

خاطراتت فوق العادس:)

 

اسپم نشه:)

 

اره همین الان از عصبانیت سرکار گریه کردم:)

لینک به دیدگاه

شده بخوام ولی نمیشه

آدمی ام که نمیتونم احساساتم رو کتمان کنم . خشم ، نفرت ، عشق و...  . خونسرد هم رفتار کنم کلماتم منو لو میدن :))

 

تا حالا صعود به قله داشتی ؟ چه کوهی ؟

لینک به دیدگاه
در 6 ساعت قبل، نفحات گفته است :

شده بخوام ولی نمیشه

آدمی ام که نمیتونم احساساتم رو کتمان کنم . خشم ، نفرت ، عشق و...  . خونسرد هم رفتار کنم کلماتم منو لو میدن :))

 

تا حالا صعود به قله داشتی ؟ چه کوهی ؟

دو بار یکبار با کلی حمالی و کلی کوله پشتی سنگین رفتیم بالای یک کوهی که درست نمیدونم اسمش دانکن بود یا دانک............خلاصه یک دانکی تانکی چیزی توش داشت و بابامون اومد جلوی چشمون که سه نقطه رو سیم بکشیم تا آقایون بیان پلتفرم بذارن اون بالا .....بعد از سه روز وضعیت ...........نمیتونم واژه مودبانه ای براش بذارم اما اون پیرمرد خرفت توماس ورزل دایرکتور و دانشمند کمپانی لورگی که علاقه داشتم خرخرشو بجوم تشخیص داد تیم شناسایی نعشه بوده احتمالا و هیچ به هیچ .....

یکبار هم کوهی تو روسیه و شهر پرم که اسماشون رو نمیدونم متاسفانه چون تلفظشونو بلد نیستم  ....ولی منطقه تحت کنترل شرکت سوخو و هوای نه چندان خوب عین بز هی میرفتیم بالا هی زیر پامون خالی میشد میوفتادیم و نمیدونم هم چرا زیرش خالی بود یهو گودال باز میشد زیرت  .... و طبق روال همه آقایون هم مست بودن و تو اون تجربه هم منفجر شدم و عمم به درجه اجتهاد رسید ....یکسال تو گچ بودم و شبیه کایوت شده بودم  ...آقای متخصص انفجار طبق معمول بالا تشریف داشتن و مست بودن و بدون اینکه دستور تخلیه بدن فیوزها رو زدن و یک بیست سی نفرو به شهر تاریخی با ویزای یکطرفه فرستادن و سنگ بغل میکردیم انداز یخچال ..... فقط یک آهنگ عباس قادری کم داشتیم از بس قر دادیم و جاخالی دادیم ولی بالاخره یکی از همون گودال ها باز شد و عمودی با مخ افتادیم توش و کلی هم سنگو خاک ریخت رومون ...

اینم عکسی از اون دوران که برام درست کرده بودن .....

تا حالا شده چند سال به خونوادت بگی میری خارک یا عسلویه بعد قاچاقی بری خارج از کشور ؟? و هنوزم مخفیش کنی ؟? این سوال خوبی نیست ....

اینطوری بهتره که تا حالا شده تو سن کم یواشکی مدتی جیم یزنی ؟

 

 

12494857_555445767961557_4929654289500258602_n.jpg

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...