سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۵ .... چندی پیش، مقالهای در مجله تایم منتشر شد که نویسندهاش ادعا میکرد، آنچه «مطالعه عمیق» نامیده میشود بهزودی از بین خواهد رفت؛ چرا که میزان مطالعه عمیق میان آدمها کمتر شده و این روزها دیگر آدمها سرسری کتاب میخوانند و با وجود مطالب خلاصه شده اینترنتی تعداد خوانندههای کتابها روز به روز تقلیل پیدا میکند. نکته وحشتناک ماجرا این جاست که مطالعات ثابت کرده، کتابخوانها در قیاس با افراد عادی آدمهای خوبتر و باهوشتری هستند و شاید تنها آدمهایی روی این کره خاکی باشند که ارزش عاشق شدن را داشته باشند. بر اساس مطالعاتی که روانشناسان در سالهای ۲۰۰۶ و ۲۰۰۹ انجام دادهاند، کسانی که رمان میخوانند میان انسانها بیشترین قدرت همدلی با دیگران را دارند و قابلیتی دارند با عنوان «تئوری ذهن» که در کنار آنچه خود به آن اعتقاد دارند، میتوانند عقاید، نظر و علائق دیگری دیگری را مدنظر قرار دهند و درباره آن قضاوت کنند. آنها میتوانند بدون این که عقاید دیگران را رد کنند یا از عقیده خودشان دست بردارند، از شنیدن عقاید دیگران لذت ببرند. تعجبی هم ندارد که کتابخوانها آدمهای بهتری باشند. کتاب خواندن تجربه کردن زندگی دیگران با چشم غیرواقعی است. یاد گرفتن این نکته که چه طور بدون این که خودت در ماجرایی دخیل باشی، بتوانی دنیا را در چارچوب دیگری ببینی. کتابخوانها به روح هزاران آدم و خرد جمعی همه این آدمها دسترسی دارند. آنها چیزهایی دیدهاند که غیر کتابخوانها امکان ندارد از آن سر دربیاورند و مرگ انسانهایی را تجربه کردهاند که شما هرگز آنها را نمیشناسید. آنها یاد گرفتهاند که زن بودن چیست و مرد بودن یعنی چه. فهمیدهاند که تماشای رنج دیگران یعنی چه. کتابخوانها بسیار از سنشان عاقلترند. تحقیق دیگری در سال ۲۰۱۰ ثابت کرده که هر چهقدر بیشتر برای کودکان کتاب بخوانیم، «تئوری ذهن» در آنها قویتر میشود و در نهایت باعث میشود این بچهها واقعا عاقلتر شوند، با محیطشان بیشتر انطباق پیدا کنند و قدرت درکشان بالاتر برود. تجربههای قهرمانهای داستانها تبدیل به تجربههای خود خوانندهها میشود. هر درد و رنجی که شخصیت داستان میکشد، تبدیل به باری میشود که خواننده باید تحمل کند. خوانندههای کتابها هزاران بار زندگی میکنند و از هر کدام از این تجربهها چیزی یاد میگیرند. اگر دنبال کسی هستید که شما را تکمیل کند و فضای خالی قلبتان را پر کند، میتوانید این کتابخوانها را در کافیشاپها، پارکها و متروها پیدا کنید. چند دقیقه که صحبت کنید، آنها را به جا خواهید آورد. کتابخوانها با شما حرف نمیزنند، با شما رابطه برقرار میکنند. آنها در نامهها یا مسجهایشان انگار برایتان شعر مینویسند. صرفا به سوالاتتان جواب نمیدهند یا بیانیه صادر نمیکنند، بلکه با عمیقترین فکرها و تئوریها پاسخ شما را میدهند. شما را با دانش بالای کلمات و ایدههایشان مسحور خواهند کرد. منبع: نشر نوگام 16 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اسفند، ۱۳۹۵ با این حرف بسیار موافقم سارا قشنگ فرق خودت و افراد دیگه رو با فرد کتاب خون عمیق زود میفهمیو ناخوداگاه ساعتها پیشش در سکوت سپری میکنی و همه ی جانت گوش میشه 7 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اسفند، ۱۳۹۵ هر چند، نظرم بر اینکه اگر کسایی که رمان های داستانی می خونن؛ به سمت کتابهای هدفمند تر برن بهتر هست. و اصولا رمان خوندن، برای زیر 40-50 به نظرم زوده. ینی لازمه طرف ی بیس هایی داشته باشه. اما موافقم. و چ سعادتی ه، کسانی ک این تیپ ادما رو اطراف خودشون دارن. کسانی ک بیشتر می دانند، بیشتر آداپته می شوند! آب باش دوست من، شکل بگیر ولی ماهیت اصلیت رو از دست نده، شکل بگیر اما حرکت کن. ارام اما قدرتمند، شفاف باش. آب باش 9 لینک به دیدگاه
hanna0 773 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اسفند، ۱۳۹۵ کسانی که رمان میخوانند میان انسانها بیشترین قدرت همدلی با دیگران را دارند و قابلیتی دارند با عنوان «تئوری ذهن» که در کنار آنچه خود به آن اعتقاد دارند، میتوانند عقاید، نظر و علائق دیگری دیگری را مدنظر قرار دهند و درباره آن قضاوت کنند. آنها میتوانند بدون این که عقاید دیگران را رد کنند یا از عقیده خودشان دست بردارند، از شنیدن عقاید دیگران لذت ببرند. + این قسمتش در مورد من صدق میکنه جالب بود 6 لینک به دیدگاه
ahadmilan 24 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۵ کسانی که رمان میخوانند میان انسانها بیشترین قدرت همدلی با دیگران را دارند و قابلیتی دارند با عنوان «تئوری ذهن» که در کنار آنچه خود به آن اعتقاد دارند، میتوانند عقاید، نظر و علائق دیگری دیگری را مدنظر قرار دهند و درباره آن قضاوت کنند. آنها میتوانند بدون این که عقاید دیگران را رد کنند یا از عقیده خودشان دست بردارند، از شنیدن عقاید دیگران لذت ببرند. + این قسمتش در مورد من صدق میکنه جالب بود حالا من که زیاد به رمان اعتقاد ندارم و مطالب علمی رو بیشتر دوس دارم چطور میشم. ؟؟؟؟ فرستاده شده از HUAWEI Y520-U22ِ من با Tapatalk 1 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۵ هر چند، نظرم بر اینکه اگر کسایی که رمان های داستانی می خونن؛ به سمت کتابهای هدفمند تر برن بهتر هست.و اصولا رمان خوندن، برای زیر 40-50 به نظرم زوده. ینی لازمه طرف ی بیس هایی داشته باشه. اما موافقم. و چ سعادتی ه، کسانی ک این تیپ ادما رو اطراف خودشون دارن. کسانی ک بیشتر می دانند، بیشتر آداپته می شوند! آب باش دوست من، شکل بگیر ولی ماهیت اصلیت رو از دست نده، شکل بگیر اما حرکت کن. ارام اما قدرتمند، شفاف باش. آب باش اتفاقا به نظر من رمان خوب خوندن، همونطور که نویسنده ی این مطلب گفته واقعا تجربیات ادم رو بدون تجربه کردن اتفاقات زیاد میکنه. اما دقت کنید، رمان خوب و از نویسنده ی خوب نه هر چرند و پرندی 7 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اسفند، ۱۳۹۵ اتفاقا به نظر من رمان خوب خوندن، همونطور که نویسنده ی این مطلب گفته واقعا تجربیات ادم رو بدون تجربه کردن اتفاقات زیاد میکنه.اما دقت کنید، رمان خوب و از نویسنده ی خوب نه هر چرند و پرندی خوب این ی جورایی ریسکی ه. قبل از خوندن چطور میشه تشخیص داد، خوب هست یا نه؟ بر اساس نویسنده؟ بر اساس شنیده ها؟ هرچند من با کلیت حرف موافقم و این سوالا در جانب این بحث پیش می اد. اما یه عده مثل خود من، ترجیحشون بر اینکه کتابهای علمی، با متن صریح و مشخص بخونن. اما در عین حال، بوده داستانهایی ک به شدت من رو جذب کردن. گویی، اگر ما پیش نیازهای لازم برای درک مفهوم یک داستان رو داشته باشیم، یک داستان گاه به اندازه صد کتاب علمی بتونه آنچه "غیر قابل انتقال ب غیر توسط علم ( یا حداقل آنچه ما علم اسم میگذاریمش ) هست رو به ما منتقل کنه. شما زمانی که 6 سالت بوده و شازده کوچولو خوندی یه برداشت داشتی و حالا که به ثبات نسبی شخصیتی و فکری رسیدی ی برداشت دیگه می کنی. پس لزوما این نیست که بگیم رمان خوندن خوبه، حتی اگه رمان خوبی باشه! اما واقعیت اینکه زبان آنچه ما علم می نامیم، انقدر صریح و مشخصه که من نوعی یا کلا نمی فهممش یا تا حد قابل قبئلی متوجه اش میشم. فلذا، تاکید و میکنم ک رشد باید سلسله وار باشه نه تقلدیدی و اپیدمی وار! 6 لینک به دیدگاه
black banner 9103 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اسفند، ۱۳۹۵ رمان خوندن خوبه ! اما نه هر رمانی ! رمان های واقعی ! یا رمان های برداشت شده و تخلص از واقعیت ها ! رمان های تاریخی و .... رمان های که استعاره از واقعیت های یک برهه از زمان را دارا هستند ! این ها خوب هستند! به قول متن ، مرگ و تولد خیلی از شخصیت ها رو میبینی 1 اگر داستان قوی باشه خودت هم میمیری و زنده میشی ! گاهی فکر میکنم ... شخصا چقدر مرده ام و دوباره متولد شدم ... زیباست! کلا متن خوبی بود و با درصد بالای منطبق بر حقیقت است. 5 لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20162 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۵ کتاب خوندن کار پسندیدهای هست. بشرطی که حاصل درک تفاوت بین دانایی و «توهم دانایی» باشه. گاهی اوقات، نتیجه معکوس میشه. و تصور کنید چطور میشه کسی که دچار توهم دانایی شده رو هشیار کرد ؟ :icon_pf (34): بله، دانایی زیباست و بدون شک افراد "دانا" بهترین آدمهایی هستند که میتوان عاشقان شد. پ.ن: راه رسیدن به دانایی، فقط کتاب خواندن نیست. دانایی گاهی حاصل یک عمر تجربه و گاهی گذران یک شب هزار ساله است (همچون پیامبر امّی ما) بقول حضرت حافظ : نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد پس حواسمون باشه که آدمها رو صرفاً براساس کتاب خوندن یا نخوندن ارزشگذاری نکنیم :) 7 لینک به دیدگاه
ahadmilan 24 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۶ ادما وقتی از حرف های بیهوده ی اطرافشون سیر میشن با کتاب هم حرف میشن...چون باور دارن که توس چرت و پرت نیست...ادمایی که بیشتر کتاب میخونن بیشتر به صداقت اهمیت میدن و عشق هم بر مبنای صداقته اما در این زمینه استثنا هم جود داره در واقع استثنا همیشه هست فرستاده شده از HUAWEI Y520-U22ِ من با Tapatalk 7 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۶ یه مقاله ای هست از دکتر شفیعی کدکنی فکر کنم با نام هنر کتاب نخواندن. توی اون مقاله میگن چطور میشه کتابی رو انتخاب کرد که ارزش خوندن داشته باشه. یه چیزی بگم بچه ها: وقتی یه مدت کتاب خوب می خونی، حالا یا از روی معرفی یا اینکه به طور رندوم انتخاب می کنی و از قضا خوب هست، بعد از یه مدت میتونی از روی یه سری چیزها، مثلا حتی جمله شروع کتاب، نوع جمله بندی، متوجه بشی که چطور کتابیه. من خودم معمولا یه پارگراف و حتی چند صفحه اول رو معمولا میخونم و بعد می بندم کتاب رو و اتفاقی یه صفحه از وسط کتاب رو باز می کنم و می خونم و توی 90 درصد موارد هم اگر نخوام حتی بگم 100 درصد، موفق بودم تو انتخاب :)) یعنی می خوام بگم که کتاب، زود خودش رو لو میده برای انتخاب شدن. اما یه مدت که میگذره، حس میکنم اگر آدم به رشته ای که داره در اون تحصیل میکنه علاقه داشته باشه، ناخودآگاه به سمت کتاب های تخصصی اون رشته میره که خداروشکر برای من این بوده که الان یکی از لذت بخش ترین کارها واسم، خوندن مقاله های ادبیه :) بهرحال اگر دوستان کمکی برای انتخاب کتاب در زمینه ادبیات و رمان داشتن، درخدمتم :)) 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده