قاصدکــــــــ 20162 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۵ سخنرانی دکتر میثم توکلی بینا در همایش فلسفه و فیزیک - دانشگاه صنعتی شریف در ابتدای کار باید میان دو گونه موجودات و ساختارها و مباحث وابسته به آنها تمایز گذاشت. ساختار نخست موجوداتی که بیجان هستند و ساختار دوم موجوداتی که جاندارند. در بحث پیش رو با ساختارهای جاندار کاری نداریم و تنها به طبیعت به معنای طبیعت فیزیکی میپردازیم. البته میدانیم که ترسیم خط مرز میان جاندار و بیجان، پر از چالشها و کشمکشهای فکری است. فیزیک در اصل واژهی لاتینی معنایی جز طبیعت ندارد. وقتی سخن از فعل الاهی در طبیعت میکنیم در حقیقت، از نسبت میان فیزیک و الاهیات صحبت میکنیم. موضوع حیات و جانداری نیز از مباحث مهم در الاهیات است اما در این گفتار با آن کاری نداریم و آن را به حوزهی زیستشناسی واگذار میکنیم.به طور کلی فیزیک و الاهیات در دو حوزه به فعالیت با موضوعی یکسان پرداختند. نخست حوزهای که ما آن را «مسألهی آغاز کیهان» مینامیم و دوم در حوزهای که آن را «چگونگی فعل طبیعی (فیزیکی)» مینامیم. در هر دو عنوان فلاسفه به تفصیل مباحث گستردهی عقلی را طرح کردهاند. در حوزهی نخست اولا فیزیک دخالتی نمیکرد و این فیلسوفان و عارفان بودند که در مورد آغاز کیهان بحث میکردند و لذا اصالتا این بحث مربوط به متافیزیک میشد. آرام آرام فیزیکدانان نیز در این مسأله وارد شدند و چنان که میدانیم نظریهی نسبیت عام اینشتین ایدهی گسترش گیتی از یک نقطهی آغازین را بر میتابید و در دل داشت. از سوی دیگر مسیحیت بر اساس کتاب مقدس و نیز بر اساس آموزههای توحیدی خود باور داشت که جهان از نقطهای آغاز شده که پیش از آن هیچ چیز نبوده (Creatio Ex Nihilo) و هماره بر سر این موضوع با منکران خداوند نزاع داشت. اوج این نزاع را در آثار برقلس ـ آخرین چهرهی برجستهی آکادمی شرکمآب نوافلاطونی ـ میتوان دید که 18 برهان بر ازلیت و آغازنشدگی جهان نگاشت و در پاسخ آن جان فیلوپونوس مسیحی تمام این براهین را پاسخ داد و نقدهای دقیقی بر نظام تفکر یونانی وارد کرد و تعارضات تفکر ارسطویی را نشان داد. به طور کل در یونان به صورت اساطیری نمیپذیرفتند که جهان آغازی داشته باشد و از هیچ پدید آمده باشد و در مقابل جریانات توحیدی مانند مسیحیت، جهان را دارای نقطهی صفر میدانستند. اصرار یونانیان از آن جهت بود که پذیرش «پیدایش از هیچ» به معنای کنار گذاشتن شرک و پذیرش «آفریدگار» بود که با تفکر آنان سازگار نبود. به ندرت میتوان یک برهان فیزیکی یا روش فیزیکی در مباحث آن روزگار یافت. عمدهی برهانها فلسفی است و ردیهها نیز به همین ترتیب است.در حوزهی دوم بحث، بیشتر مسألهی علیت مطرح بود. علیت نیز اگر چه از مشاهدهی عوامل طبیعی نشأت میگرفت و در اثر دیدن توالی و تأثیر پدیدههای طبیعی در زندگی خود را مینمایانید، ولی رنگ متافیزیکی به خود میگرفت. یعنی در آثار فیلسوفان کهنی مانند ارسطو، با مثالهای طبیعی هم چون تولید مثل و آتش و گرما و ...، بحث علیت آغاز میشد اما در ادامه به صورتی عقلی و متافیزیکی تعقیب میشد. نگاه به طبیعت نگاهی ضروری و موجبیتی بود و از طبیعت ساختاری صلب و موجبیتی ارائه میکرد که تمام نظامهای علی آن محکوم ذات طبیعت بودند! با چنان تبیینی از چگونگی عملکرد طبیعت، باز احتیاجی به تبیین الاهی از نظامات طبیعی دیده نمیشد.البته تذکر این نکته ضرورت دارد که هر دو نگرش باستانی به طبیعت، که بیشتر هم از روش فلسفی به دست آمده است، لزوما نتایج دلخواه مشرکانه را در پی ندارد. یعنی اولا ازلیت جهان و گیتی دلیل بر بینیازی آن به آفریدگار نیست و شاید به عکس، این پرسش را قویتر کند که چه عاملی توانسته طبیعت را ازلی کند. گویی ما نمیتوانیم این وضعیت را بپذیریم. البته قبول داریم که پیدایش از هیچ، نگرانی تبیینی ما را بیشتر میکند. در ثانی، علیت به معنای ضرورت طبیعی و با تفسیر متافیزیکی خاص آن نیز دلیل بر بینیازی از آفریدگار نمیتواند باشد، چرا که بقا و دوام این ساختار از جهت وجودی وابستگی تام با فاعلی دارد که آن را بقا بخشد. البته مشابه بالا میپذیریم که ساختارهای غیر موجبیتی نگرانی تبیینی بیشتری برای ما ایجاد میکنند. به طور خلاصه میتوان گفت بحث از فعل الاهی در جهان طبیعت و فیزیک دو بعد دارد:1- آغاز جهان:در این مورد الاهیدانان به موازات فیزیک رایج به دفاع از عقیدهی آفرینش پرداختهاند. از سویی فیزیک هر چه بیشتر و بیشتر به آغاز از هیچ نزدیک شده است و این میتواند برهان کلامی را تقویت کند. برهان کلامی بر وجود خدا بیان میدارد که: اولا جهان حادث (بدون پیشینه) است. در ثانی، هر حادثی نیاز به آفریننده دارد. لذا جهان آفریننده دارد. مدتهای مدید این برهان توسط برخی مکاتب فلسفی مورد نقد و اشکال قرار گرفته بود، اما با تقویت بند اول استدلال به وسیلهی فیزیک، دوباره قوت گرفت و حتی در زبان انگلیسی با عنوان «Kalam Cosmological Argument» دربارهی آن کتاب تألیف گردیده است. الاهیدانانی که از نو و با توجه و عنایت به فیزیک به این برهان پرداختهاند از دو دلیل فیزیکی برای اثبات سطر اول برهان و نیز دو دلیل فلسفی (ریاضیاتی) سود جستهاند. روح دلیل فلسفی به قضیهی هیلبرت باز میگردد. در این دلیل، بر این محور بحث پیش میرود که «بینهایت بالفعل» نداریم. اگر جهان از جهت زمانی ازلی باشد، نباید هیچ گاه به حال حاضر رسیده باشیم و حضور ما در این لحظه از زمان، نشاندهندهی آن است که گذشته امتداد بینهایت ندارد چون همهی آن تحقق یافته تا به اکنون رسیدهایم. در حقیقت اگر چنین بینهایتی ـ که مطمئنا بالفعل است چون تمام گذشته تحقق یافته است ـ، وجود داشته باشد، ما نباید هیچ گاه به حال میرسیدیم؛ اما رسیدهایم. جالب آن جاست که شبیه این بحث در استدلالی از پیامبر اکرم هم به چشم میخورد. (تفسیر الامام العسکری، ص356)اما تایید فیزیکی مبتنی بر دو یافتهی فیزیکی شده است. یکی آن که جهان رو به انبساط و گسترش است و مدل بیگ بنگ مدلی پسندیدهتر از حالت پایدار یا جهانهای موازی است. البته اکنون در موقعیتی قرار داریم که نخستین شاهد مستقیم بیگ بنگ نیز طیف نگاری شده است و با این یافته نوین در 2014 میلادی، قدرت تایید برای «آفرینش از هیچ» بیشتر شده است.دومین تایید از ترمو دینامیک گرفته شده است. قانون دوم ترمو دینامیک را با هر تقریر دلخواه در نظر آوریم. حال، جهان را به عنوان یک کل، سیستمی حرارتی در نظر بگیریم که یا بسته است و یا باز. در هر دو صورت اگر از زمان جهان و سابقهی آن «بینهایت» گذشته باشد، جهان ما باید اکنون در وضعیت مرگ حرارتی باشد و به تعادل رسیده باشد: یا از شدت حرارت یا از سرما. وقتی چنین نیست شاهدی برای این پدید میآید که بگوییم جهان زمان معین و محدودی را طی کرده و سابقهای قبل از آن نداشته است.گام دیگر در این زمینه آن است که بگوییم نمیتوان پذیرفت، یعنی هیچ انسان عاقلی نمیتواند قبول کند که جهان ناگهان از هیچ هویدا شود. از سوی دیگر نیز نمیتوان آن را با هیچ گونه توجیهی منسوب به یکی از علتهایی کرد که در فیزیک میشناسیم. ناگزیر باید بگوییم یک فاعل مختار آن را از عدم آفریده است. حالا پرسش ما این میشود که این چگونه مختاری است که میتواند از هیچ بیافریند؟ در حقیقت، ما به عظمت، آگاهی و حریت او رهنمون شدهایم.2- چگونگی فعل طبیعی:ارسطو هر چیزی را به ذات علت نسبت میداد. سنگ روی زمین میفتد چون ذاتش به زمین تمایل دارد! این نگاه سالها علم را به رکود برد. زیرا در حقیقت، بدون این که پرسش پاسخ داده شده باشد، با زیرکی گفته بودیم «ذاتش چنین است» یعنی «همین است که هست»! اما فیزیک رو به رشد این گونه دلیل آوری را نمیپذیرد. حالا اگر پذیرفته باشیم که جهان از هیچ یعنی بدون هیچ مادهی پیشینی از نقطهی تکینی آغاز شده است، مکانیک و فیزیک کوانتمی تلاش میکنند کیهانشناسی را ادامه دهند و به ما بگویند چگونه اتفاقات بعدی رخ داده است.با توجه به آن که بنا بر اختصار داریم، بر یک نقطه کلیدی بحث تمرکز میکنیم و بقیه را رها میکنیم. فیزیک دوران ما با عدم قطعیت و کوانتوم عجین شده است. شاید واژهی «تصادف» یا احتمال برای ما جذابیت یافته باشد، ولی آیا این واژهها واجد حقیقتی نیز هستند یا تنها بیان جهل ما نسبت به یک اتفاق هستند؛ یا بیان این که نمیخواهیم به گزینهی جایگزین یعنی گونهی دیگری از فاعلیت فکر کنیم و لذا نام آن را شانس مینهیم؟ در نظام ضروری ارسطویی که همه چیز از ذات طبیعی بر میخواست نمیشد به دنبال جایگاه فعل الاهی در طبیعت به سادگی گشت. لذا فیلسوفان مسلمان کوشیدند از طریق «وجود» راهی برای فعالیت الاهی در طبیعت پیدا کنند.ما در سطح میکروسکوپی و زیرماده با جهان کوانتمی و عدم قطعیت مواجهیم و حساب خود را بر مبنای احتمالات پیش میبریم. این مساله با آن تلقی قدیمی از موجبیت و ضرورت علیت بسیار تفاوت دارد. در حقیقت یک فیزیکدان از دل طبیعت نمیتواند ضرورت علی را ببیند. از سوی دیگر جهان و گیتی واجد «نظام» است. نظامی که اولا در طول مسیر از آفرینش اولیه با وجود همهی احتمالات به سمت چنین جهانی راه پیموده است و در طی آن، این جهان نظام و شکل گرفته است. در ثانی در همین وضعیت فعلی نیز پیشبینی شدنی و قانونمند است و ما با این قوانین تکنولوژی را پدید میآوریم و با اعتماد بر آن سوار بر هواپیماها میشویم، به قعر اقیانوسها میرویم و .. . به تعبیر بهتر در جهان ماکروسکوپی اگر چه با ضرورت عقلی مواجه نیستیم ولی با یک نظام و طرح واقعی و قابل اعتماد مواجهیم که تابع تصادفی نیست. اساسا بر همین منوال توانستهایم عمر زمین و کیهان را به عقب برگردانیم و فیلم طبیعت را از آغاز ببینیم. اگر نتوانیم این قانونها و نظام را بپذیریم و یا آن را قابل نقض (نه عقلا، بلکه واقعا) بدانیم اساسا نمیتوانیم به شکلی یکنواخت و موجه در مورد گذشته و اتفاقات پس از انفجار سخن بگوییم.میتوان گفت میان سطح میکروسکوپی ذرات و جهان ماکروسکوپی پیرامون ما در عین این که ارتباط مستقیم برقرار است، اما شکافی شگرف نیز در کار است. چگونه میتواند نظامی قابل اعتماد و اتکا از دل علتی غیر موجبیتی بیرون آید؟ چگونه میتواند ساختار غیر قطعی، در نظام کلان قانون ایجاد کند؟ محتمل است کسی تصور کند خود قواعد احتمالات به این مساله پاسخ خواهد داد. اما قواعد احتمالات از جهت معرفتشناختی توضیح کافی نمیدهند و صرفا سرپوشی برنداشتنی برای واقعیت ایجاد میکنند. پرسش ما از یک واقعیت است که در آن احتمال نزدیک به صفر تا کنون واقعیت نیافته است و نظامات جهان همچنان پیشبینیپذیر و پایدار ماندهاند. برخی میخواهند یکی را انکار کنند؛ یا عدم قطعیت و عدم موجبیت را یا نظاممندی و قانونمندی جهان طبیعی را.اما درک صحیح آن است که بدون تحمیل یک دیدگاه فلسفی خاص بپذیریم که فعل یا فعالیت دیگری نیز در طبیعت وجود دارد که رابطهی اشیای طبیعی را چنان که میبینیم سامان میدهد و شکاف عمیق میان این دو سطح از شناخت ما از طبیعت را پر میکند. فعالیتی که هدایت کرده و هدایت میکند و هیچگاه چنین نبوده و نیست که ذات یک پدیدهی طبیعی، پدیدهی طبیعی دیگری را اقتضا کند. در حقیقت، کشف کوانتوم به جهان متمدن ما آموخته که همه چیز آن نیست که ما میدانیم و تحلیل میکنیم بلکه «فعل الاهی» بخش مهم و اصلی طبیعت است که از آن غافل شدهایم.در مجموع میتوان گفت فیزیک جدید میتواند دریچهی بهتری به شناخت فعل الاهی در طبیعت باشد. خواه این فعل را در حوزهی آغاز کیهان جستجو کنیم و خواه آن را در تکامل کیهان ببینیم و خواه آن را در پایداری و برقراری نظام جهان در عین عدم موجبیت و قطعیت مشاهده نماییم. این پرسشگریها و نگاههای جدید که با فیزیک برای ما معنادارتر شده است بخشی از چیزی است که در عصر حاضر به «الاهیات طبیعی» (Natural Theology) معروف شده است. منبع: موسسه حکمت و فلسفه ایران برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به : Contemporary Perspectives on Religious Epistemology, R. Douglas Geivett, Brendan Sweetman, Oxford University Press, 1992 ("Natural Theology", William Lane Craig & Others)Kalam Cosmological Argument, William Lane Craig, 1979God, Creation, & Contemporary Physics, Mark William Worthing, 1996 3 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۵ جالب بود. مرسی. البته موضع نویسنده کاملا مشخص نیست ک دیدگاه فلسفه اسلامی داره یا نه و دقیقا همینش رو دوس داشتم. ب نظرم مباحثه نباید شاخه شاخه بشه. شخصا ی سری مراتب رو عرفانی می دونم ک اصلا قابل بسط نیست. متاسفانه بارها شاهد این بودم ک تو یک بحث ک طرف مقابل اصلا خدا رو باور نداره؛ ظرف دوم با گزاره هایی مانند، خداوند نور است، خداوند زیبایی است، مهربانی است و امثالهم بازی میکنه و ی جورایی مشابه اون بحثی ک ی بار مطرح شد، فلسفه آکادمیک (یا ب قول خودم طبقه بندی) میشه. اسم این فرایند رو میشه استفراغ اطلاعات گذاشت! عبارت جالبیه. این روزها حتی مهندسین، (گاها خود من) هم این کار رو میکنیم ک نتیجه سیستم اموزشی اشتباه ماست! 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده