رفتن به مطلب

بروس لی


ارسال های توصیه شده

bruce_lee_1732474.jpg

 

بروس لی (زاده ۲۷ نوامبر ۱۹۴۰ (میلادی) - درگذشته ۲۰ ژوئیه ۱۹۷۳ (میلادی)), استاد هنرهای رزمی، بازیگر فیلم‌های رزمی، فیلسوف و بنیانگذار سبک جیت کوان دو (Jeet Kune Do) است. او به عنوان تاثیر گذار ترین رزمی کار قرن بیستم و نماد فرهنگی (cultural icon) شناخته شده است.او همچنین پدر دو بازیگر به نام های براندون لی (Brandon Lee) و شانون لی (Shannon Lee) بود.

 

لی در سانفرانسیسکو در کالیفرنیا به دنیا آمد و تا اواخر نوجوانی در هنگ کنگ بزرگ شد. فیلم های تولید هالیوود که او در هنگ کنگ بازی کرد موجب ارتقای سطح فیلم های رزمی هنگ کنگ شده بود و تحسین عامه را برانگیخت و موجی از علاقه مندی به فیلم های هنر‌های رزمی چینی را در جهان غرب به وجود آورد. کارگردانی و جو فیلم های او، هنرهای رزمی و فیلم هنرهای رزمی را در هنگ کنگ و بقیه جهان تغییر داد.

 

لی به یک چهره نمادین تبدیل شد به خصوص برای چینی ها، زیرا در فیلم هایش به عنوان افتخار ملی برای چین و ملی‌گرایی چینی ظاهر شد. او در ابتدای امر به یادگیری هنر های رزمی چینی (کونگ فو) مخصوصا وینگ چون پرداخت.

 

 

 

 

 

مراحل اولیه زندگی

 

بروس لی در ۲۷ نوامبر سال ۱۹۴۰ ساعت اژدها بین ساعت 7 تا 9 صبح در سال اژدها (Year of the Dragon) طبق تقویم طالع‌بینی چینی در یک بیمارستان چینی در چیناتون سانفرانسیسکو (San Francisco’s Chinatown) به دنیا آمد.پدرش لی هو چون (Lee Hoi-Chuen) (李海泉) چینی بود . مادر کاتولیکش گریس هو (Grace Ho) یک چینی آلمانی تبار بود.وقتی بروس لی سه ماه داشت والدینش به هنگ کنگ برگشتند. در مورد تابعیت او اختلاف وجود دارد شاید آمریکایی بود شاید چینی بود و شاید هم بریتیش سابجکت (British subject) بود (زیرا اهالی هنگ کنگ در زمان او بریتیش سابجکت بودند)

 

 

 

 

 

 

 

سرآغاز اژدها

 

 

نام کوچک کانتونی (Cantonese) بروس لی، جان فان (Jun Fan) بود. وقتی بروس لی متولد شد، نام انگلیسی بروس (Bruce) به نظر می‌رسد توسط پزشک خدمتکار بیمارستان، دکتر ماری گلاور (Mary Glover) (و بعضاً گفته می‌شود که پرستار بود) برروی بروس لی گذاشته شد. اگرچه خانم لی در بدایت امر چندان به فکر گذاشتن اسم انگلیسی روی نوزادش نبود ولی این نام را متناسب انگاشت و با نام دکتر گلاور موافقت کرد.[۱۲] به هر حال نام انگلیسی او هرگز به همراه نام فامیلی او استفاده نشد تا این که در یک دبستان که یکی از بخش های کالج لاسال (La Salle College) (یک دبیرستان در هنگ کنگ) بود در سال 10 یا 12 سالگی ثبت نام کرد و بعدا در دبستانی دیگر. (کالج فرانسیس خاویر در کولون) (St. Francis Xavier's College in Kowloon) که در آنجا لی به نماینده تیم بوکس در مسابقات بین مدارس شرکت می کند و با ناکوت کردن تک تکه حریفانش قهرمان می‌شود.

 

 

 

 

حرفه بازیگری

 

پدر بروس لی هوی چون یک ستاره مشهور اپرای کانتونیایی بود. لذا بروس لی از طریق پدرش در سینما مطرح شد و وقتی کودک بود در حالی که خیلی کوچک بود در چند فیلم سیاه و سفید کوتاه بازی کرد. لی اولین نقشش را به عنوان نوزاد در کالسکه بازی کرد. وقتی که او 18 سال داشت 12 فیلم بازی کرده بود.[۳]

 

در 1959–1964 در ایالات متحده بروس لی سودای بازی کردن در فیلم ها را از سر به در کرده و هنر های رزمی را پی گیری کرد.

آغاز کار و ورود به هنرهای رزمی

 

اولین آشنایی بروس با هنرهای رزمی توسط پدرش - لی هوی چون- صورت گرفت. او در ابتدا مهارتهای پایه‌ای در سبک تای چی را از پدرش فرا گرفت.سی فوی بروس لی یعنی استاد بزرگ وینگ چون - ییپ من - همکار و دوست پدر او بود. بروس از سن ۱۳ تا ۱۸ سالگی تحت تعلیم استاد هنگ کنگی خویش ییپ من بود.

 

مانند اکثر مدارس هنرهای رزمی چینی در آن زمان، کلاس‌های سیفو ییپ من توسط شاگردان ارشد و درجه بالا اداره می‌شد. یکی از شاگردان ارشد ییپ من «وانگ شون لئونگ» بود. بر طبق گفته‌ها او بیشترین تأثیر را بر کونگ فوی وینگ چونِ بروس لی داشته‌است. پس از اینکه تعدادی از شاگردان پپپ من به دلیل بعضی آداب و رسومات چینی از آموزش به بروس لی خودداری کردند، ییپ من به طور خصوصی شروع به آموزش بروس لی کرد. بروس همچنین بوکس غربی را نیز یاد گرفت و مسابقه فینال قهرمانی بوکس در سال ۱۹۵۸ را با ناک اوت کردن «گری الم» که قهرمان سه بارهٔ مسابقات بود، در راند سوم به پایان رساند. قبل از مسابقهٔ نهایی بروس سه حریف قبلی اش را مستقیماً در همان راند اول ناک اوت کرده بود.بعلاوه بروس تکنیکهای شمشیرزنی غربی را از برادرش «پیتر لی»- که قهرمان شمشیرزنی در زمان خودش بود- یاد گرفت.

 

 

ورود به آمریکا

 

بروس لی در سن ۱۹ سالگی و تنها با ۱۰۰ دلار با کشتی وارد ایالات متحده آمریکا شده بروس لی در ابتدای ورودش به آمریکا و برای تامین هزینه تحصیلش ناگزیر در رستوران کار می‌کرد اما چون احساس می‌کرد این کار در شان وی نیست این کار را رها کرده و تصمیم به آموزش کونگ فو گرفت و با استقبال فراوان دوستانش مواجه شد.وی همچنین در مدرسه فنی ادیسون ثبت نام کردو به تحصیل در رشته فلسفه مشغول گردید.

 

آموزش کونگ فو به غیر چینی‌ها

 

بعد از تاسیس باشگاه بعد از مدتی با مخالفت چینی‌های مقیم آمریکا مواجه گشت و آنها از وی خواستند دست از آموزش به خارجی‌ها بر دارد اما بروس لی در تصمیمش مصمم بود و آنها برای تعطیل کردن باشگاه وی مبارزی ماهر به نام «وان جک مان» را به منظور مبارزه با بروس لی فرستادند که در این مبارزه وانگ به سختی شکست خورد و دندانهای جلویش را از دست داد.

 

جان فان کونگ فو

 

بروس لی آموزش هنرهای رزمی در آمریکا را از سال ۱۹۵۵ شروع کرد.در آغاز کار او وینگ چون آموزش می‌داد. هنری که بر پایه برداشت‌ها و آموخته‌هایش در هنگ کنگ بود. جان فان کونگ فو (که معنای لغوی آن کونگ فوی بروس لی است.)در واقع نامی بود که بروس لی بر روی هنر رزمی خودش گذاشته بود، که اساساً روش تعدیل یافته او در وینگ چون بود. اولین شاگرد بروس یک جودو کار به نام «جس گلاور» بود که بعدها دستیار او شد. قبل از نقل مکان به کالیفرنیا، لی اولین مدرسهَ هنرهای رزمی اش را در سیاتل با نام «موسسهٔ جان فان کونگ فوی لی»را افتتاح کرد. لی همچنین روش لگد زنی اش، که شامل لگد مستقیم وینگ چون و لگد قدرتی کونگ فوی شائولین شمالی می‌شد را ارتقا بخشید.

 

 

اجرای چند حرکت نمایشی و مقدمه‌ای بر مطرح شدن بروس لی در ایالات متحده

 

بروس لی بعد از آموزش تصمیم به شرکت در مسابقات کاراته و نشان دادن توانایی‌های خود در هنرهای رزمی گرفت. بدین منظور در سال ۱۹۶۴ در میدان ورزشی لانگ بیچ با اجرای چند حرکت نمایشی با سرعت و قدرتی خیره‌کننده نامش بر سر زبان‌ها افتاد.

 

 

 

 

ورود به سینما

 

بعد از نمایش لانگ بیچ یک کارگردان که اتفاقاً در سالن حضور داشت به ملاقات بروس لی رفت و از وی خواست در سریال «زنبور سبز» به ایفای نقش بپردازد و بروس هم پذیرفت و این مقدمه‌ای شد برای ورود بروس لی به سینما.(البته بروس لی در کودکی نیز در چند فیلم ایفای نقش کرده بودچون پدر او بازیگری هنگ کنگی بود او در ۶ ماهگی گریم شد و نقش شاهزاده را بازی کرد و در ۶ سالگی نقش کودک دزدی را و در ۱۱ سالگی فیلم غاز‌های وحشی را بازی کرد)

 

 

ابداع سبک جیت کان دو

 

به دلیل عدم دسترسی به سیفو «ییپ من» که در هنگ کنگ زندگی می‌کرد، بروس لی نمی‌توانست وینگ چون را ادامه دهد، هنر اصیلی که حالا تنها در اختیار استادش بود، اما بروس هنوز مشتاقانه به دنبال یادگیری وینگ چون بود تا جاییکه او حتی پس از باز گشت به هنگ کنگ به استاد ییپ من پیشنهاد خرید یک آپارتمان شخصی داد ... در مصاحبه استاد بزرگ وینگ چون «لو مان کام» که یکی از همرزمان بروس لی در کلاس استاد ییپ من بوده، می‌خوانیم:

بروس لی در حال تمرین چی سائو با استاد فقید ییپ من

« شما این شانس را داشتید که در کنار بروس لی باشید، چه ارتباطی با او برقرار کرده بودید؟ »

 

- اغلب با هم تمرین می‌کردیم، بویژه در چی سائو. بروس لی از من جوان تر بود. وقتی هنگ کنگ را ترک کرد، کار آموزی خود را نزد ییپ من به پایان نرسانده بود. یک روز که دیگر معروف شده بود به هنگ کنگ برگشت و از ییپ من خواست تا کار آموزی اش را به پایان برساند، اما چون خیلی مشغول بود نمی‌توانست در هنگ کنگ بماند. بروس لی از ییپ من خواست به او نشان دهد که چگونه می‌تواند با آدمک چوبی تمرین کند، زیرا او می‌خواست در فیلم‌هایش از آدمک چوبی استفاده کند. در عوض او پیشنهاد یک آپارتمان را به ییپ من -که آدم پولداری نبود- داد. اما ییپ من پیشنهاد او را رد کرد و گفت:

« اگر می‌خواهی کونگ فوی مرا یاد بگیری به کلاسم بیا »

 

{البته بعدها بروس لی ضعف هایی از این سبک اصیل پیدا کرد. پی بردن به این ضعف ها و اصلاح آنها مقدمه‌ای شد بر ابداع سبک مخصوص خودش : جیت کان دو }

 

ایده‌های جیت کان دو در سال ۱۹۶۵ در ذهن بروس لی متولد شد.مبارزه با وان جک مان تأثیر بسزایی بر فلسفه مبارزه بروس لی گذاشت. با آن که بروس حریفش را به طرز فجیعی شکست داد، اما معتقد بود که آن مبارزه بیش تر از حد معمول طول کشیده و او نتوانسته‌است آنطور که انتظار دارد از تکنیکهای وینگ چون استفاده کند، بعلاوه او دیگر نمی‌توانست به یادگیری و تکمیل هنر رزمی وینگ چون بپردازد چون فرسخها از استادش دور بود.

 

او به سیستمی احتیاج داشت تا به شکوفایی هرچه بیشتر داشته‌هایش بپردازد. به همین خاطر با تاکید بر «کاربردی بودن، انعطاف پذیری، سرعت و کارآمدی» به توسعهٔ سیستم جدیدی پرداخت. او شروع به استفاده از روش‌های آموزشی متفاوتی کرد: بدنسازی برای افزایش قدرت، دویدن برای افزایش استقامت، تمرینات کششی برای انعطاف پذیری و بسیاری از روش‌های دیگر که او دائماً در حال منطبق کردن با سیستمش بود.

 

لی بر آنچه که «روش بی روشی» می‌نامیدش بسیار تاکید داشت. ایده‌ای که بیانگر رهایی از روشهای فرمالیته -همان سبکهای سنتی- بود. بروس لی احساس می‌کرد سیستمی که او «جان فان کونگ فو» نامیده‌است، محدود کننده‌است و به همین خاطر آن را به آنچه که با نام جیت کان دو توصیفش کرد، تغییر شکل داد. نامی که بعدها از مطرح کردن آن اظهار پشیمانی کرد چون از نام جیت کان دو نیز ویژگی‌های خاصی برداشت می‌شد که هر سبکی به نوبه خود ادعا می‌کرد، درحالیکه ایدهٔ هنر رزمی او خروج از هر گونه عوامل محدود کننده بود.

بازگشت به هنگ کنگ و تصمیم در ایفای نقش در چند فیلم

 

 

مجسمه بروس لی در هنگ کنگ

 

بروس لی بعد از بازی در چند سریال و فیلم مانند زنبور سبز٬ مارلو٬ لانگ استریت و .... در آمریکا تصمیم گرفت به هنگ گنگ بازگردد و برای هم میهنانش نیز چند فیلم بازی کند که بلافاصله با استقبال شرکت‌های فیلم سازی روبه رو شد اول فیلم راهب کوهتانگ و توسط استدیو گلدن هاروست و کارگردانی «لو وی» کارگردان معروف چینی به ایفای نقش در فیلم‌های رئیس بزرگ و مشت خشم پرداخت که این فیلم‌ها رکورد فروش تمامی فیلم‌های هنگ کنگی را شکست.

 

بعد از این فیلم‌ها همه به این نتیجه رسیدند که بدون شک بروس لی برترین رزمی کار دنیاست. سپس بروس لی خود تصمیم گرفت فیلم بسازد بدین منظور در سال ۱۹۷۲ شرکت فیلمسازی خود به نام «شرکت فیلمسازی کنکورد» را دایر کرد و خود کارگردانی فیلم «راه اژدها» یا > را به عهده گرفت. این فیلم در هنگ کنگ مجدداً رکورد فروش فیلم‌های قبلی بروس را شکست.

 

در این دوران بروس لی با موج پیشنهادات شرکت‌های فیلم سازی مواجه گشت و وی در چهارمین فیلم معروف خود «بازی مرگ» به ایفای نقش پرداخت.در این فیلم توسط دشمنانش زخمی گشت اما درهنگ کنگ به دلیل فوت ناگهانی بروس لی از دنیا رفت و فیلم نا تمام باقی ماند.

 

 

مطرح شدن در سراسر جهان و ایفای نقش در هالیوود

 

بعد از موفقیت بروس لی در هنگ کنگ هالیوود به سراغ بروس لی آمد و کمپانی برادران وارنر از وی خواست در فیلم «اژدها وارد می‌شود» به ایفای نقش بپردازد به همین دلیل بروس لی «بازی مرگ» را رها کرده و در «اژدها وارد می‌شود» که اولین فیلم جهانی وی به شمار می‌رفت به ایفای نقش پرداخت.

 

 

مرگ

 

بروس لی در در ۲۰ ژوئیه ۱۹۷۳ با مرگ ناگهانی و مشکوک در هنگ کنگ بدرود حیات گفت. علت مرگ وی هنوز در هاله‌ای از ابهام باقی مانده اما شایعترین نظریه خونریزی مغزی بر اثر دارو‌های تجویز شده و حساسیت زیاد می‌باشد.

قبر او در سیاتل آمریکا در خیابان گارفیلد می‌باشد

لینک به دیدگاه

بروس لی چگونه فوت کرد؟

 

424px-Bruce_lee_grave.jpg

 

مطلب نقل شده از کتاب "بروس لی مردی که تنها من شناختم" نوشته لیندا لی:

 

دیگر چیز زیادی برای تعریف باقی نمانده است. بازگشتیم به همان جایی که شروع کرده بودیم. به بیستم جولای ۱۹۷۳ روز مرگ همسرم٬ همان روز لعنتی.

 

وقتی از خانه خارج شدم٬ ریموند چو طبق قرار قبلی به خانه مان آمد و از ساعت ۲ تا ۴ بعد از ظهر با بروس روی فیلمنامه بازی مرگ کار می کردند٬ تا همان شب آن را به جرج لزنبی نشان دهند. بتی تینگ پی هم نقش مهمی در آن فیلم داشت٬ بنابراین٬ بروس و ریموند بعد از ساعت ۴ به خانه بتی رفتند تا جزئیات نقش اش را قبل از ملافات آن شب با جرح لزنبی٬ با وی در میان بگذارند.

 

بروس در آپارتمان بتی کاملا" آرام به نظر می رسید. همه با هم فیلمنامه را مرور می کردند و به تصحیح جزئیات پرداختند. کمی بعد بروس اظهار کرده بود که سرش درد گرفته است و بتی یک قرص اکواجزیک به او داده بود. این قرص نوعی آسپرین قوی است که دکتر مخصوص بتی آن را برای سر دردهایش تجویز کرده بود. غیر از آن بروس چیز دیگری نخورده بود. حدود ساعت هفت و سی دقیقه٬ وقتی داشتند برای رفتن به رستوران آماده می شدند٬ بروس حالش خوش نبوده و از بدحالی شکایت کرده است٬ و برای استراحت به یکی از اتاق های خواب آپارتمان رفته است. ساعت نه و سی دقیقه شب٬ ریموند پس از اینکه به آپارتمان بتی زنگ می زند و در می یابد که بروس هنوز خواب است٬ تصمیم می گیرد به آنجا برگردد.

 

وقتی به آنجا می رسد تا جایی که می تواند تشخیص بدهد٬ می بیند بروس خواب است و هیچ گونه تشنجی هم دیده نمی شود. سعی می کند با تکان دادن و سیلی به صورتش او را بیدار کند٬ ولی هیچ عکس العملی نمی بیند. این موقع بتی بلافاصله دکترش را فرا می خواند٬ دکتر فورا" می آید. او نیز تشخیص می دهد که آرام در تخنخواب خواب است. بعدها در شهادتش اظهار داشته بود که ده دقیقه سعی کرده بود او را بهوش بیاورد و وقتی عکس العملی ندیده بود او را به بیمارستان کوئین الیزابت منتقل نموده بود.

 

به محض اینکه خبر در گذشت بروس لی منتشر شد٬ مطبوعات هنگ کنگ دیوانه وار سر و صدا به راه انداختند. برای من شور و هیاهو قابل درک بود. مرگ هر ستاره ی مشهوری برای مطبوعات خبر داغی است. کافی است تیترهای جنجالی و تصاویر دلخراش مرگ ستاره های جوانی چون رودلف والنتینو و جین هارلو را به یاد آوریم تا ارزش خبری در گذشت همسرم را در سن سی و دو سالگی در یابیم. اگر بروس در اثر اعتیاد و یا اینکه شرابخوار یا خوشگذران بود و یا مثل جیمز دین در اثر حادثه اتومبیل از بین می رفت٬ هیاهوی بیشتری بلند می شد. ولی حالا مردی با توانایی های شگفت انگیز بروس٬ با ورزیدگی و نیروی جسمانی او٬ با تندرستی کامل٬ ناگهان چون شمعی خاموش شود؟! شاید درست نباشد مردم را به خاطر حدس و گمانشان سرزنش کنیم.

 

 

ک روز بعد از در گذشت بروس لی ٬ ریموند چو از تلویزیون هنگ کنگ راجع به ماجرا صحبت کرد. قسمتی از گمراهی و حیرت مردم در اثر بی توجهی من به وجود آمد. ریموند قبل از برنامه از من پرسید اگر مایل باشم محل در گذشت بروس را به جای خانه بتی خانه خودمان اعلام کند. در جواب گفتم از نظر من هیچ مسئله ای نیست که حقیقت گفته شود و او می تواند هر طوری که صلاح می داند موضوع را تعریف کند. به او گفتم اگر صلاح می دانی که بگویی بروس در خانه خودمان در گذشته است٬ این کار را بکن. هر دوی ما حس می کردیم در صورتی که محل درگذشت بروس خانه بتی اعلام شود٬ مطبوعات از فرصت استفاده کرده و سر وسری بین این دو٬ یعنی بروس و بتی می ساختند.

 

ریموند صریحا" اعلام نکرده بود که بروس در منزل در گذشته است٬ او فقط اشاره ای به این نکته کرده بود. وقتی مطبوعات حقیقت را دانستند٬ حرفهای ریموند را دروغ محسوب کردند. سوالی که مطرح شد این بود که چرا ریموند باید دروغ بگوید؟ شایعات و داستانهای آنچنانی از همه سو منتشر شدند.

 

به محض اینکه نتیجه ی کالبد شکافی بروس اعلام شد٬ نه تنها جلوی شایعات گرفته نشد٬ بلکه وجود نشانه های برگ شاهدانه یا ماری جوانا در بدن وی باعث شد مطبوعات شایع کنند که بروس معتاد به موا مخدر و حرکات خارق العادش را با کمک مواد مخدر به انجام می رساند. البته تمام شواهد پزشکی بدست آمده٬ احتمال مرگ او را از استعمال برگ شاهدانه که دانه ای با میزان تخدیر خفیف می باشد٬ رد نمودند. یکی از دکترها اعلام کرد که میزان استعمال شده شاهدانه در بدن بروس تاثیری برابر با تاثیر یک فنجان چای داشت.

 

همه حداکثر سعی شان را کردند تا علت واقعی مرگ او را پیدا کنند. محتویات معده و اعضای داخلی بدن بروس و همچنین نمونه های گرفته شده٬ به بیمارستان دولتی هنگ کنگ و قسمتی دیگر به استرالیا و نیوزلند فرستاده شد. همگی امکان مسمومیت با ناراحتی های از این قبیل را مردود شمردند. تنها ماده خارجی در بدن بروس به غیر شاهدانه٬ قرص اکواجزیک بود. خودم شهادت دادم که بروس بعد از اتفاقی که در ماه مه افتاد(در این ماه نیز بروس لی لحظه ای به حالت کما رفت اما خوشبختانه نجات یافت.) برگ شاهدانه می خورد. همچنین گفتم چطور تمام این مدت مراقب بدنش بود و همه نوع ویتامین و پروئین مصرف می کرد. اگر تهمت استعمال شاهدانه به او وارد شود نمی تواند استعمال دائمی باشد و فقط مقدار بسیار کمی از این دانه وارد بدن او شده است. در واقع٬ دکتری به بروس اطمینان داده بود که مقدار کم شاهدانه هیچ گونه ضرری به بدن نمی رساند.

 

دکتر آر.آر لایست از بیمارستان کوئین الیزابت٬ امکان مرگ بروس در اثر مصرف شاهدانه را یکبار و برای همیشه رد نمود. به تشخیص او٬ بدن بروس نسبت به یک یا چند عنصر تشکیل دهنده قرص اکواجزیک یک حساسیت مفرط نشان داده است. درست مثل این می ماند که بعضی ها نسبت به پنی سیلین حساسیت دارند. بروس هم بی آنکه نسبت به این دارو آلرژی داشه باشد٬ به طرز عجیبی از لحاظ شیمیایی به آن حساسیت شدید داشته است.

 

دکتر لایست همچنین اعلام کرده بود که جمجمه بروس را هم مورد آزمایش قرار داده است٬ ولی هیچ نشانه ای از جراحت در آن ندیده است. ولی مغز او مثل«اسفنج آب خورده ای » متورم شده بود. وزن آن به جای ۱۴۰۰ گرم معمولی به ۱۵۷۵ گرم رسیده بود. این تورم نمی توانست در اثر خونریزی مغزی باشد٬ چون هیچ یک از رگ های مغز مسدود یا پاره نشده بود. حتی لخته ای هم در آنها دیده نمی شد. دکتر لایست گفته بود که تورم مغز ممکن بود در نیم دقیقه یا نیم روز به آن حد برسد. در مورد بروس٬تورم «خیلی سریع» صورت گرفته بود.

 

البته هیئت مشاوران شدیدا" بر عقیده ی خود مبنی بر مرگ وی در استعمال شاهدانه پافشاری می کردند. من گزارش دکتر ایر فرانک از مدرسه طب را به دانشگاه کالیفرنیا بردم و این گزارش به جرات امکان مرگ در اثر استعمال شاهدانه را رد می کرد و حاکی از این بود که تاکنون هیچ کسی با چنین علتی نمرده است٬ و همچنین شاهدانه را جزو آن دسته از داروها می شمرد که هزاران سال در جوامع مورد مصرف بوده و هرگز اثر مسمومیت یا مرگ آور نداشته است. پزشکان دیگر هم که گزارشات و نتایج کالبد شکافی بروس را مشاهده کردند٬ با این نظر موافق بودند.

 

پروفسور آر.دی.تیار کاملا" نظریه شاهدانه را رد نمود. وی که مدرس دانشگاه لندن می باشد٬ ذر راس هیئت مشاوران قرار داشت. وی که بیش از نود هزار مورد کالبد شکافی را خود شخصا" انجام داده بود٬ اعلام کرد که مرگ در اثر استعمال شاهدانه نظریه «غیر منطقی» است. او نظرش را چنین اعلام کرد:که تجمع مایعات در بافتهای مغز در اثر حساسایت شدید به مپروبامات(گرد سفید و آرام بخش موجود در قرص) یا آسپرین٬ و یا ترکیب هر دو عامل موجود در قرص اکواجزیک صورت گرفته است. هر چقدر هم عجیب به نظر برسد ـ موارد بسیار اندکی گزارش شده اند ـ این تنها استنتاج منطقی ممکن بود. این نظریه از طرف هیئت مشاوران هم مورد تائید قرار گرفت و پس از آن بود که خیل روزنامه نگاران به سوی ما بازگشت.

 

وقتی نتیجه برای مطبوعات اعلام شد٬ خبرنکازان سراسیمه بر سر من ریختند و پرسشی که از من می پرسیدند این بود که آیا من راضی شده ام یا خیر؟ تنها جوابی که می نواتسم به آنان بدهم این بود که:«کشف علت مرگ چیزی را برای من عوض نمی کند٬ این طور نیست؟» چرا که واقعیت هم همین بود. از نظر من آنچه که عذابم می داد این بود که بروس مرده است.

 

برای بروس دو جا مراسم تشییع جنازه برگزار شد٬ یکی در هنگ کنگ و دیگری در سیاتل٬ جایی که به خاک سپرده شده است. اولین مراسم به خاطر دوستان و هوادارانش در هنگ کنگ صورت گرفت٬ و مراسم سیاتل٬ یشتر مراسم اختصاصی بود.

 

 

 

من با خود فکر کردم که بروس ترجیح خواهد داد که لباس رسمی چینی خود را که در اژدها وارد می شود پوشیده بود٬ به تن داشته باشد. گاه گاهی آن را همین طوری به تن می کرد٬ چون لباس بسیار راحتی بود. من با لباس سفید در مراسم تشییع جنازه در سالن عزاداری کوولون حاضر شدم. رنگ سقید٬ رنگ متداول عزاداری در چین است. برای شروه باید بگویم که تابوت بروس در آنجا نبود٬ ولی هر یک از سایرین وقتی وارد سالن می شدند به قسمت محراب مانندی که تصویر بروس با روبانها و گلهای زینتی آنجا گذاشته شده بود می رفتند. یک پرچم چینی هم با این جمله آنجا گذاشته شده بود:«ستارگان نامی در در دریایی از هنر غرق می شوند.» سه رشته عود و دو عدد شمع نیز٬ زیر تصویر بروس لی می سوخت. هر کسی که به آن نقطه می رفت سه بار به تصویر بروس تعظیم می کرد و بعد به قسمت راهرو مانند سالن بر می گشت و روی صندلی می نشست.

 

وقتی براندون و شانون هم (فرزندان بروس لی) با لباس های چینی سفید رنگ نظیر لباس من به آنجا رسیدند٬ ما روی بالشتک های کوچک بر روی زمین نشستیم. اطراف ما را دوستان و نزدیکان بروس پر کردند. پیتر٬ برادر بروس هم در میان اینان بود. دسته موزیک یک قطعه موسیقی اصیل چینی را که از قصعات سنتی آنان بود٬ نواخت. بسیاری از شخصیت های برجسته و هنر پیشگان نیز در مراسم حضور داشتند.

 

 

بیرون از سالن خیل جمعیت هجوم بی سابقه ای آورده بود. حضور مردم مرا به یاد قطعات تهیه شده از مراسم تشییع جنازه والنتینو انداخت. شمار جمعیت شاید بیت بیست الی سی هزار نفر بود. سرانجام تابوت بروس را به درون سالن آورده اند و آن را پیش محراب گذاشتند. حاضرین یکی یکی از کنار تابوت باز او می کذشتند و برای آخرین بار او را نگاه می کردند. بدنش را با لایه ای از شیشه پوشانده بودند تا مردم به آن دست نزنند.

 

مراسم تشییع جنازه ای که در سیاتل برگزار شد٬ مراسم آرام تر و خصوصی تری بود. جمع حضاز از یکصد و هشتاد نفر فراتر نمی رفت. موزیک٬ موزیک سنتی نبود بلکه از آهنگهای مورد علاقه بروس منجمله آهنگ «وقتی که من می میرم» تشکیل شده بود. تابوت او در انبوهی از گلهای سفید٬ زرد و قرمز که سنبل یین و یانگ را می ساختند قرار داشت. حاملین تابوت استیو مک کوئین٬ جیمز کابورن٬ دن اینوسانتو٬ تاکی کیمورا٬ پیتر چین و برادرش رابرت٬ بودند.

 

تصویری گویاتر از تابوت بروس لی در سیاتل

 

بروس در قبرستان لیک وی یو مشرف بر دریاچه ی واشنگتن به خاک سپرده شد. او این دریاچه را به خوبی می شناخت و بسیار دوستش داشت.

 

مزار بروس لی و پسرش (براندون) در قبرستان لیک وی یو واقع در سیاتل

 

قبلا" هم گفته ام مرگ در نظر بروس چطور تعریف می شد:

 

«روح هر انسان همچون جنینی در بدنش قرار دارد. روزی که او می میرد٬ روحش آزاد می گردد٬ ارواح به زندگی خود ادامه می دهند.»

 

من به جملات او اینها را اضافه کردم:

 

«وقت موعد ما نیز بسر آید٬ باز هم او را خواهیم دید.»

 

کیمورا در مراسم گفت:«بروس خوبی ها را در دل دیگران احیا می کرد.»

 

تد اشلی از اینکه آینده درخشان او٬ آینده ای که بروس در پیش رو داشت از دست رفت٬ اظهار تاسف کرد.

 

تد اشلی در حال سخنرانی در مراسم سیاتل

 

در خاتمه جیمز کابورن با این جملات مراسم را به پایان برد:

 

«خداحافظ برادر. هم عصر بودن با تو افتخار بزرگی بود. تو به عنوان یک معلم و یک دوست مرا تعلیم دادی و عواطف جسمانی٬ روحانی و روانی مرا در هم ادغام کردی. ازت خیلی متشکرم. خداوند آرمش را از آن تو کند.» سپس دستکش سفیدش را که به عنوان حامل تابوت به دست کرده بود٬ در آورد و در تابوت گذاشت و دیگران هم دنبال او همین کار را کردند.

 

من بار دیگر به هنگ کنگ رفتم تا بررسی های انجام گرفته در مورد علت مرگ همسرم را به نتیجه برسانم. با بتی ملاقات کردم و از آنچه که اتفاق افتاده بود مطمئن شدم. حال که فکرش را می کنم شاید بروس قبل از اتفاق دهم مه هم قرص آرامبخش خورده بود. ولی علت هر چه که باشد٬ به نظر من موضوع مربوط به ویژگی های شیمیایی بدنش می شد٬ مرگ او طبیعی بود.

 

من صبورانه شایعات و داستان های ساختگی را شنیدم و هر چه بیشتر به مطالب فکر کردم دیدم که چقدر بی اساس و احمقانه و پوچ به نظر می آیند. شایعت می گفتند که ران ران شاو (صاحب یک شرکت فیلم سازی در هنگ کنگ که بروس لی از بستن قرار داد با وی امتناع کرده بود.) دستور قتل او را صادر کرده و ریموند چو مامور نظارت بر این توطئه بوده است. واقعیت این است که چینی ها یکی از قهرمانان ملی خود را از دست دادند٬ قهرمانی که دوست نداشتند مرگ او را قبول کنند. چون برایشان قابل درک نبود که این موجود پرقدرت و خارق العاده چنین آسان و درست مثل هر مخلوق دیگری از بین برود.

 

در پاسخ به این شایئات دهشتناک و با امید خاتمه بخشیدن به آنها من شخصا" از عموم مردم خواستم که دیگر راجع به آن بحث نکنند:«تنها چیری که اهمیت دارد این است که بروس دیگر در جمع ما نیست و دیگر به میان ما باز نخواهد گشت. او از طریق فیلم هایش همیشه در یاد ما زنده است. خواهش می کنم او را به خاطر نبوغ٬ هنر و مهارتش به یاد داشته باشید... تقاضا می کنم بگدارید در آرامش باشد و روحش را نیازارید...»

 

متاسفانه باید بگویم هیچ کس به اظهارات من اهمیت نداد. حدود شش هفته در هنگ کنگ ماندم تا مسائل را خاتمه داده و اسباب و اثاثیه مان را جمع و جور کنیم تا برای ارسال به امریکا آماده باشد. در ماه اکتبر آماده بازگشت به امریکا بودم. تمام این مدت نیمه هوشیار بودم و انگار در خواب بسر می بردم. آن موقع دیگر دوست داشتم از هنگ کنگ٬ از آن همه شایعات و شلوغی ها دور شوم٬ حتی نمی توانستم از خانه خارج شوم. تنها دلخوشی من این بود که نزد بچه ها به سیاتل بر می گردم اما باید زندگی را بدون بروس از ادامه دهم.

 

شش هفته ی تمام دوستان و اقوام بروس تنهایم نگذاشتند و تا جایی که ممکن به من کمک کردند تا با اوضاع و احوال جدید وفق یابم. احساس نمی کردم که در مورد من بی عدالتی شده یا زندگی نسبت به من بی رحم بوده است. اگر موضوع بی رحمی به میان آید٬ زندگی به بروس وفا نکرد نه به من. من این خوشبختی را داشتم که او را شناختم٬ به او نزدیک بودم و نه سال شگفت انگیز٬ پرهیجان و زیبا را در کنار او سپری کردم.

 

یکی از دوستانم به نام ربه کا هویی قبل از آنکه هنگ کنگ را ترک کنم٬ تمام شب نزد من ماند. همان طور که گفتم٬ این شش هفته در وضعیتی نیمه هوشیار و شوکه شده سپری شد. هر چه می بایست انجام بگیرد به گونه تای انجام می گرفت که انگار هیچ اتفاق غیر متقربه ای صورت نگرفته است. من سعی کردم آن طور که بروس از من انتظار داشت با مسائل برخورد کنم و خورم را نبازم و زانوی غم به بغل نگیرم. کاملا" عادی رفتار می کردم و احساساتم تحت کنترلم بود. او طی چندین سال زندگی مشترکمان از خیلی جوانب روی من حساب می کرد. من هم مصمم بودم همان طریقه را دنبال نمایم.

 

وقتی در فرودگاه هنگ کنگ سوار هواپیما می شدم که مرا به امریکا برمی گرداند و در شرف آغاز فصل جدیدی در زندگی ام بود٬ تازه متوجه شدم چه ضربه ای به ما وارد شده است. با رفع حالت نیمه هوشیاری که دچارش شده بودم٬ کم کم تمام تلخی های وجود خود را ابراز می داشتند٬ گویی ضربه ای فلج کننده به من زده شده بود. من فقظ زمین زیر پایم را می دیدم و قطره های اشک روی گونه هایم را حس می کردم.

 

سپس به یاد اشعاری از تزو یه٬ شاهر چینی (۴۱۹-۲۶۵ میلادی) افتادم که بروس لی آن را ترجمه کرده بود:

 

مرد جوان٬

 

هر لحظه از عمرت را فتح کن

 

روزگار سپری می شود٬

 

اشتباهاتت افزون می گردند

 

اما تو نیز روزی پیر و بزرگ خواهی شد.

 

اگر حرفهایم را باور نداری

 

نظری بر باغستان بیفکن و بنگر که

 

چطور برف و یخ سرد و بی رحم

 

چمنی که که پیشتر سبز و خرم بود

 

سفید پوش کرده است.

 

آیا نمی بینی که من و تو٬

 

هر دو از شاخسارهای یک درختیم٬

 

با شادمانی تو

 

خنده ها شکوفا می شوند٬

 

و با اندوه تو٬

 

اشکهایم جاری می شوند.

 

عشق من٬

 

آیا زندگی من و تو

 

می تواند به گونه ای دیگر باشد؟

 

 

 

و سرانجام گفته های استاد جون ریی:«بروس لی مرد پیروزی بود.»

 

 

نوشته سنگ مزار بروس لی٬ دیدگاه خود او درباره هنرهای رزمی کلاسیک است:

 

به یاد

 

مردی که روزی سیال بود٬

 

آشفتگی های کلاسیک بر هم

 

انباشته و تابیده اش کرد.

 

 

روحش قرین آرامش باد ...

لینک به دیدگاه

قدرت حقیقی از قلب سرچشمه می گیرد(قدرت جسمانی واقعی)

 

 

بروس لی می گوید: شما گمان می کنید مبارزه یعنی مشت زدن؟ لگد زدن؟ تا زمانی که بتوانید همه این کارها را بدون اینکه حتی فکر کنید با هم انجام دهید٬ تا زمانی که یاد بگیرید چگونه حرکت کنید و چگونه مقاومت کنید٬ یک محافظ برای خود استخدام کنید و یا طوری زندگی کنید که کمتر تهاجمی باشد.

 

 

 

استاد لی جان فان (بروس لی فقید)

 

این حرف بروس لی را میلیون ها امریکایی در تابستان ۱۹۷۱ شنیدند. وی این حرف را در اولین حضور خود خود در اولین اپیزود «خیابان طولانی» که مجموعه ای تلویزیونی بود و در آن جیمز فرانسیسکاس نقش یک کارگاه خصوصی نابینا را بازی می کرد٬ گفت. این مجموعه - و لی تسونگ٬ مربی جیت کان دو در «لانگ استریت» یعنی شخصیتی که بروس لی بازی می کرد - از چنان محبوبیتی برخوردار شد که موفقیت مجموعه «زنبور سبز» در پنج سال قبل از آن را به یاد می آورد و لی بزودی بیش از ستاره مجموعه طرافدارانی پیدا کرد که به او نامه می نوشتند.

 

این حرف ها را به خاطر یادآوری خاطرات گذشته نزدم٬ بلکه می خواهم تاکیدی را که بروس لی بر استقامت بدنی که این روزها عموما" به آن بعنوان نرمش های اروبیک گفته می شود را٬ یادآوری کنم. هر چند فیلنامه «خیابان طولانی» توسط استرلینگ سیلی فانت نوشته شده بود نظریات لی به دست خود او در حاشیه نسخه ای از فیلمنامه که در دست او بوده نشان می دهد که او تغییرات زیادی در فیلمنامه ایجاد کرده بوده که بعدا" آن تغییرات در آخرین قسمت سریال بکار بسته بودند٬ از جمله نقل قولی که وی در ابتدای این فصل آمده و بر نیاز به تحرک داشتن برای دوره های زمانی طولانی که همانا استقانت داشتن است تکیه می کنند.

 

یادم می آید براندون٬ پسر بروس لی و لیندا یک بار به من گفت که از نظر او تمرینات اروبیک یا قلبی عروقی «قدرت واقعی» هستند٬ زیرا آمادگی قلبی عروقی در فعالیت های روزمره ما بیشتر به کار می آید تا برداشتن اجسام سنگین (یعنی تمرینات قدرتی).

 

بر اساس توضیحات براندون لی٬ «اگر سعی کنید سه دقیقه تمرین «نای» را انجام دهید٬ هر چقدر هم عضلات شما بزرگ باشند٬ اگر یک سیستم قلبی عروقی واقعا" خوب نداشته باشید٬ در ظرف حدود چهل و پنج ثانیه می میرید.»

 

براندون لی (پسر بروس لی)

 

چقدر این حرف درست است: یادم می آید بعد از صحبت با براندون٬ سعی کردم سه دقیقه این تمرین را انجام بدهم و یکمرتبه حس کزدم دل و روده ام دارد بالا می آید. دلیلش چه بود؟ من استقامت کافی نداشتم!

 

جالب اینکه اگر چه مزایای تمرینات استقامتی غالبا" به هنرآموزان ورزش های رزمی یادآوری می شود ولی تعداد بسیار کمی از مربیان فعلی رشته های رزمی تمرینات قلبی عروقی را بعنوان بخشی از برنامه های تمرینی خود بکار می گیرند. ابلته استثناهائی هم وجود دارند٬ ولی در کل٬ تمرینات استقامتی چون دویدن به کار رفته اند٬ و جای خود را به تمریناتی مثل کاتا و تکنیک های مرگبار داده اند. این اسباب تاسف است٬ زیرا اگر شما مقاومت بدنی لازم برای انجام تمرینات را نداشته باشید٬ کارتان بی فایده خواهد بود.

 

همه می دانند از نظر بروس لی٬ دویدن٬ مهمترین ورزش برای بالا بردن مقاومت بدن خواهد بود. او هر روز تا جایی که می توانست می دوید و کاری نداشت که هوا آفتاب یا بارانی باشد و به این ترتیب قدرت بدنی برای مبارزه را حفظ می کرد (بدن زیبا و سلامتی کامل او٬ محصول فرعی این تعهد به تمرینات قلبی عروقی بود.)

 

بروس لی دویدن را سلطان همه ورزش ها می دانست. در اینجا با سگ دانمارکی بزرگ خود که در دوهای روزانه در جوار خانه اش که غالبا" با او همراه بود می دود.

 

در واقع٬ لی اعتقاد داشت که ابزار یا اسلحه های طبیعی ای که در دسترس رزمی کارها قرار دارند٬ در همه دنیا یکسان هستند و آنها چیزی نیستند جز دو دست و دو پا. در هر حال مهم این است که این «ماشین» را چطور راه بیندازید تا به خود فرصت استفاده موثر از این سلاح ها را بدهید. از خود بروس لی نقل قول می کنم:

 

«مگر اینکه آدمهایی باشند که سه و چهار پا داشته باشند٬ مگر این که ما گروه دیگری از آن آدمها داشته داشته باشیم. چرا اینطوری است؟ برای اینکه ما دو پا و دو دست داریم. مهمترین نکته این است که چگونه از این اعضا تا حد نهایت استفاده کنیم. در مورد راهها (برای مثال هندسه اعضایی که با آنها حمله می کنید)٬ این اعضا را می توان در مستقیم٬ منحنی٬ بالا٬ پائین و دایره ای به کار انداخت. ممکن است کند باشند٬ ولی با توه به شرایط٬ گاهی ممکن است کند هم نباشند. در مورد پاها٬ شما می توانید به طرف بالا٬ مستقیم و امثال آن لگد بزنید. درسته؟ بنابراین از نظر جسمی٬ شما ناچارید از خود بپرسید٬ «چگونه می توانم همه اعضایم را با یکدیگر هماهنگ کنم؟» خب! این یعنی شما باید تبدیل به ورزشکاری بشوید که همه آن جزئیات را در تمرینات در نظر بگیرید و انجام بدهید.»

 

مسلما" درست است! و همان طوری که بروس لی گل سرسبد رزمی کاران شد - و همان طور هم ماند - شرطی سازی و بصیرت های او استانداردی برای این فن شد.

 

وی اعتقاد داشت که همه فعالیت های مربوط به استقامت بدنی (که او آنها را بسیار زیاد انجام می داد٬ از دویدن گرفته تا دوچرخه سواری تا مشت زدن و لگد زدن به کیسه سنگین) باید بر مبنای پیش رونده ای اجرا شوند. همان طور که زمانی که نیروی عضلانی شما به سطح خاصی می رسد٬ باید وزنه را زیاد کنید٬ باید هنگامی که بدن به سطوح قلبی عروقی خاصی هم می رسد٬ درخواست های تحمل و مقاومت خود را از بدنتان بالا ببرید. به گفته بروس لی:

 

«برای رسیدن به این هدف٬ دو راه پیش رو دارید: یا باید هر روز به مسافتی که می دوید اضافه کنید تا وقتی که ارضایتان کند. راه دوم نظارت بر پیشرفت است. البته آرام شروع کنید و سپس بتدریج که شرایط بدنی شما پیشرفت می کند٬ به سرعت بیفزائید. همه این تمرینات باید این گونه نتیجه بدهند که تنفس و ضربان قلب شما از نظم فزاینده ای برخوردار باشند و در (در تمرینات شدید) یک حس تحمل ناپذیر را تجربه کنید٬ ولی ضرورتی ندارد بترسید. آن نقطه حد نهائی انرژی بدنی فرد است. اگر بیماری قلبی ندارید٬ کمی استراحت کنید٬ حالتان خوب می شود. فقط از طریق این تمرین اجباری دشوار است که انرژی بدنی فرد می تواند بطور مستمر٬ بیشتر شود.»

 

در سیستم شرطی سازی لی مسئله پیشرفت بسیار مهم بود٬ مخصوصا" اگر به شرطی سازی اروبیک مربوط می شد. برای مثال٬ بروس لی هنگامی که می توانست بر شیوه های فوق مسلط شود و سرعت دویدن و مسافت دویدن را زیاد کند٬ وزنه هایی را به تمرینات خود اضافه می کرد تا پیش رفتن٬ دشوارتر می شود. به قول لی:

 

«روش های فوق٬ روش های معمولی هستند. اگر می خواهید به سطح بالاتری برسید٬ باید تمرینات بدنی فوق العاده ای را انجام بدهید. مثلا" در حالی که باری را به پشت دارید٬ از تپه ای بالا بروید. در بعضی از شرایط٬ از دو قوزک پا٬ مچ دستها و کمر هم می توان وزنه های را با تسمه بست. این کار به ورزشکار امکان تغییر وزن وزنه ها را می دهد. شما می توانید با ۴ یا ۵ کیلو شروع کنید٬ سپس طبق معمول مسافتی را بدوید. دقت کنید که هر روز آن مسافت را تمام کنید. اگر حس کردید که کار دارد ساده می شود٬ یکی دو کیلو به وزنه ها اضافه کنید تا وقتی که به ده کیلو برسید. سپس این تمرین انرژی٬ ظرفیت و تحمل بدن را بالا می برد.»

 

این تمرینات طلایه دار تمریناتی بودند که به عنوان تمرین راه رفتن قدرتی و تمرین دستهای سنگین شناخته می شدند و در آن افراد٬ با تمرینات اروبیک درگیر می شدند٬ ولی در عین حال به اعضای بدن یا کمر خود وزنه هایی را هم می بستند تا تناسب اندام خود را بهتر کنند.

لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

سخنان بروسلی درباره مبارزه :

 

1-یک رزمی کارخوب هرگز هیجان زده نمی شود

اماآماده است،فکر نمی کند ودر رویا هم نیست،آماده است برای خر اتفاقی که ممکن است بیفتد.

 

2-در مبارزه برد وباخت رافراموش کن،درد و غرور را از یاد ببر،بگذار حریف به بدنت خراش بزند ولی تو استخوانهایش را خرد کن.

 

3-یاد گرفتنی ها فراموش می شوند پس نباید بنده آن شد.بایدبا ذهن وآزادی عمل کرد.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...