رفتن به مطلب

خاطراتی (انجمنی) از کارهای کاربران قدیمی و پیشکسوت


fakur1

ارسال های توصیه شده

اولیشو خودم میگم.

میدیدی یه تاپیک زدیم در مورد نفت .

یکی دو تا از اولین نظرات در مورد نفت بود. بعد مثلا یه کاربری یه کلمه راجع به یه چیز دیگه که مینوشت , بقیه هم شروع میکردن اسپم کردن , یهو میدیدیم تاپیک 6 صفحه جلو رفته ولی تنها موضوعی که اصن راجع بهش گفتگو نشده , همین موضوع اصلی تاپیک بود.

:ws28:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

یکی از کارهای عادی زندگی روتین هر کاربر نواندیش در گذشته این بود که "صبر کنه!" :ws3:

 

میومدی انجمن یهو میدی نوشته به علت نقص فنی انجمن دچار مشکل شده و تا دقایقی دیگر باز می‌گردیم. :banel_smiley_4: حالا این دقایق گاهی اوقات چند ساعت یا حتی یک شب هم میشد :ws3: فرداش میومدیم تاپیک می‌زدیم چی شده بوده؟ لطفاً شفاف سازی کنید!! بعد در این موقع بود که گروه‌ها و جناح های مختلف انجمن یا کار رو به عهده می‌گرفتند یا به گردن هم می‌انداختند :ws28: لشگریان امپراطوری می‌گفتن توطئه‌ي سیبیلوها بوده w58.gif سیبیلوها می‌ریختن توی پروفایل‌ها و پاسخ کوبنده می‌دادن icon_pf%20(34).gif ولی آخر سر همه میدونستیم که پای ادمین بوده که دوباره رفته روی سیم :banel_smiley_4::ws28:

 

 

 

این بود یکی از مصائب کاربران نواندیش در روزگاری دور w58.gif

  • Like 16
لینک به دیدگاه

یکی دیگه از کارهای اجداد نواندیش "خانواده‌کِشی" بود ! w58.gif

 

میشه گفت کل انجمن با هم فامیل بودیم! این بابای اون بود، اون دختر این بود، اون‌یکی عروس پسر این یکی بود :ws3: اصن انگار می‌نشستیم دور هم یارکشی می‌کردیم که کی چی‌کاره‌ی کی بشه! بعد جالب این بود که این روابط در عین اینکه در آخر همه به هم وصل می‌شدند، مشکل شرعی‌ و آبرویی بینمون پیش نمیاورد :ws28: مثلا من بابایی یکی میشدم که مامانش یکی دیگه بود! w58.gif:ws28: یکی دیگه از نکات جالب توجه اقبال عمومی بود! به این معنا که خیلی ناگهانی عضو جدید خانواده مورد معرفی شناخت و پذیرش عموم قرار می‌گرفت و کلاً این روابط به صورت عمیقی به رسمیت شناخته می‌شد:ws3:

 

 

حالا نکته‌ی جالب اینکه این وسط کل انجمن با هم فامیل بودند و غریبه‌ها تنها برادران عارف محسوب می‌شدن :ws28::ws28::ws28:

  • Like 14
لینک به دیدگاه
یکی دیگه از کارهای اجداد نواندیش "خانواده‌کِشی" بود ! w58.gif

 

میشه گفت کل انجمن با هم فامیل بودیم! این بابای اون بود، اون دختر این بود، اون‌یکی عروس پسر این یکی بود :ws3: اصن انگار می‌نشستیم دور هم یارکشی می‌کردیم که کی چی‌کاره‌ی کی بشه! بعد جالب این بود که این روابط در عین اینکه در آخر همه به هم وصل می‌شدند، مشکل شرعی‌ و آبرویی بینمون پیش نمیاورد :ws28: مثلا من بابایی یکی میشدم که مامانش یکی دیگه بود! w58.gif:ws28: یکی دیگه از نکات جالب توجه اقبال عمومی بود! به این معنا که خیلی ناگهانی عضو جدید خانواده مورد معرفی شناخت و پذیرش عموم قرار می‌گرفت و کلاً این روابط به صورت عمیقی به رسمیت شناخته می‌شد:ws3:

 

 

حالا نکته‌ی جالب اینکه این وسط کل انجمن با هم فامیل بودند و غریبه‌ها تنها برادران عارف محسوب می‌شدن :ws28::ws28::ws28:

 

:ws28::ws28::ws28:

گاها میدیدی سن بچه از باباش یکی دو سال بزرگتر بود. عروس هام یه همچین وضعی داشتن.:ws28:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

یادتونه اون قرار های کوه پیمائی و نمایشگاه کتاب تهران؟

که بعد رفتن عکساشونم میذاشتن تو سایت و نهار هم مهمون محمد بودن؟

  • Like 7
لینک به دیدگاه
:ws28::ws28::ws28:

گاها میدیدی سن بچه از باباش یکی دو سال بزرگتر بود. عروس هام یه همچین وضعی داشتن.:ws28:

 

اوه دقیقاً :ws28::ws28::ws28:

 

بعد جالب اینه که من خودم الان هرچی دارم فکر می‌کنم یادم نمیاد که شروع این روابط چطوری بود ؟!! مثلاً هیچوقت اینطوری نبود که یکی بیاد بگه : بچه ی من میشی ؟! یا مثلا بچهه در حالی که داره گریه میکنه بیاد بگه میای بابای من بشی ؟ :4564::ws28: ولی هرطور که بود یهو بخودت میومدی میدیدی کلی اهل و عیال دور و برتن :ws52: همه رو هم دوست داشتی‌ها :ws3:

 

 

یادتونه اون قرار های کوه پیمائی و نمایشگاه کتاب تهران؟

که بعد رفتن عکساشونم میذاشتن تو سایت و نهار هم مهمون محمد بودن؟

 

چی ؟! محمد ؟! ناهار ؟؟ مهمون ؟؟؟ :jawdrop: ممد به کسی بستنی هم نمیده چه برسه به ناهار :ws17:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

بس که اسپم و حرفای خارج محدوده میزدیم , بنده خدا مدیران تالار گفتگو حتی جرات نمیکردن نصف شب هم یه خواب راحت داشته باشن. شب تا صبح چن بار به تالار سر میزدن و تاپیکهای زرد و قرمز رو حذف میکردن و اطلاعیه میدادن و تذکر . ولی بازم آش همون آش یود و کاسه همون کاسه. :ws28:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
بس که اسپم و حرفای خارج محدوده میزدیم , بنده خدا مدیران تالار گفتگو حتی جرات نمیکردن نصف شب هم یه خواب راحت داشته باشن. شب تا صبح چن بار به تالار سر میزدن و تاپیکهای زرد و قرمز رو حذف میکردن و اطلاعیه میدادن و تذکر . ولی بازم آش همون آش یود و کاسه همون کاسه. :ws28:

 

تالار ادیان رو بگو که چطور کلا زدن ترکوندنش ! طوری که دیگه بساطش جمع شد :ws3:

 

سبزی‌ها رو بیار وسط خواهر :whistle: :ws28:

  • Like 6
لینک به دیدگاه
تالار ادیان رو بگو که چطور کلا زدن ترکوندنش ! طوری که دیگه بساطش جمع شد :ws3:

 

سبزی‌ها رو بیار وسط خواهر :whistle: :ws28:

آره یادمه. یکی بود که آواتارشم یه سایه بود که راه میرفت. اسمش یادم نیست. ولی خاطرم هست که به تنهایی همه رو حریف بود و از رو نمیرفت. بعدشم اخراج شدو با یه اسم دیگه اومد و آخرش اونم نابودش کردن :ws28:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
آره یادمه. یکی بود که آواتارشم یه سایه بود که راه میرفت. اسمش یادم نیست. ولی خاطرم هست که به تنهایی همه رو حریف بود و از رو نمیرفت. بعدشم اخراج شدو با یه اسم دیگه اومد و آخرش اونم نابودش کردن :ws28:

نمیتونن نابودش کنن..

اندیشه ضربدر نداره...

:a030::a030::a030:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

قصه آواتار ها هم تو اون دوران حکایاتی جالب برا خودشون داشتند. فک کنم هر دو سه روز یه بار آواتار ها عوض میشد و امضاء ها هم همینطور.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

بد ترین دعوا ها هم موقعی اتفاق میفتاد که تاپیک منتقل میشد به یه جای دیگه. خود من هم همین ضعف رو داشتم. تا تاپیکم منتقل میشد داد و بیداد راه میانداختم. یادمه یه جائی گفته بودم که تاپیکهام بچه های من هستند. هنوزم وقتی یادم می افته به روحیات اون روزام میخندم :ws28:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

یه خاطره :

[TABLE=width: 100%]

[TR]

[TD=width: 175]

9 کاربر برای این پست از AminNePo عزیز تشکر کرده اند:

[/TD]

[TD]

aida.comix, amin 202, anthonio montana, ayhan, danielo, لیلیان, میلاد, مبهم, شقایق21

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

  • Like 3
لینک به دیدگاه

یه خاطره دیگه :

1. دارممیرم مسافرت

ازمدیر خواهش میکنم یه نیم ساعتی فرجه بده بعد پاک کنه

b3AMh4INC3I5alNSVG0tCw2HHx5zO3cBAXcPFHQ1Hh FCjdXdwQFAAAFBHcVCGZ2CoNZUTYGDgN5yHkDDgYCGSwREIJrRWMEA3h4ydkEEhZgRyOCaT13Bdp52uh4dwkXJiSCEzwBAMn3eQABAiBME4IHttTDl0wfPzYHAKIxRxBZgXZulCTUM4GIhGsEB3SzMETGGUEkVAgodizZsmYZhGDRImjEiyoV7uCxhYuAAV5IytShIQhCBDIIKDzIhkoVghgdVkQbpABKEg0uEggQkMCChi4dTjgBRuhJEyBfLpQocUGMjzgocAQ5VMmKiRkwGIx4WZLi0yQ9DERsCIEBQ4gNIiTdHVwoEAA7

سلام دوستان

سیناترا هستم b3AMh4INC3I5alNSVG0tCw2HHx5zO3cBAXcPFHQ1Hh FCjdXdwQFAAAFBHcVCGZ2CoNZUTYGDgN5yHkDDgYCGSwREIJrRWMEA3h4ydkEEhZgRyOCaT13Bdp52uh4dwkXJiSCEzwBAMn3eQABAiBME4IHttTDl0wfPzYHAKIxRxBZgXZulCTUM4GIhGsEB3SzMETGGUEkVAgodizZsmYZhGDRImjEiyoV7uCxhYuAAV5IytShIQhCBDIIKDzIhkoVghgdVkQbpABKEg0uEggQkMCChi4dTjgBRuhJEyBfLpQocUGMjzgocAQ5VMmKiRkwGIx4WZLi0yQ9DERsCIEBQ4gNIiTdHVwoEAA7

سر یه موضوع مسخره wiseman بن کرده منو... منم توصیه کردم بهش که بن دائم کنه چون دیگه پی تینمیام

از دوستان اگه کسی با من کار داشت میتونه بهم ایمیل بزنه:

hoorariya[at]yahoo.com

یا دوستانی که شماره تماسم رو دارن میتونن زنگ بزنن در خدمتمb3AMh4INC3I5alNSVG0tCw2HHx5zO3cBAXcPFHQ1Hh FCjdXdwQFAAAFBHcVCGZ2CoNZUTYGDgN5yHkDDgYCGSwREIJrRWMEA3h4ydkEEhZgRyOCaT13Bdp52uh4dwkXJiSCEzwBAMn3eQABAiBME4IHttTDl0wfPzYHAKIxRxBZgXZulCTUM4GIhGsEB3SzMETGGUEkVAgodizZsmYZhGDRImjEiyoV7uCxhYuAAV5IytShIQhCBDIIKDzIhkoVghgdVkQbpABKEg0uEggQkMCChi4dTjgBRuhJEyBfLpQocUGMjzgocAQ5VMmKiRkwGIx4WZLi0yQ9DERsCIEBQ4gNIiTdHVwoEAA7

خداحافظ

  • Like 3
لینک به دیدگاه
یه خاطره دیگه :

1. دارممیرم مسافرت

 

ازمدیر خواهش میکنم یه نیم ساعتی فرجه بده بعد پاک کنه

سلام دوستان

سیناترا هستم

سر یه موضوع مسخره wiseman بن کرده منو... منم توصیه کردم بهش که بن دائم کنه چون دیگه پی تینمیام

از دوستان اگه کسی با من کار داشت میتونه بهم ایمیل بزنه:

hoorariya[at]yahoo.com

یا دوستانی که شماره تماسم رو دارن میتونن زنگ بزنن در خدمتم

خداحافظ

 

 

 

این یکی خاطره اینجا بود یا از جای دیگه آوردی؟ :w58:

wiseman کیه دیگه؟ :w58:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
این یکی خاطره اینجا بود یا از جای دیگه آوردی؟ :w58:

wiseman کیه دیگه؟ :w58:

از اسامی مستعار استفاده شده تا حریم حقوقی کاربران محفوظ باشه و بدون اجازه از اسم و موضوع خصوصی استفاده نشه.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
از اسامی مستعار استفاده شده تا حریم حقوقی کاربران محفوظ باشه و بدون اجازه از اسم و موضوع خصوصی استفاده نشه.

 

آهاا. ولی خب بازم به نظرم ساختگی اومد :ws3:

چون کسایی که بن شدن اینجوری دیگه نیومده بگن :ws3:

 

شبیه این متن بیشتر واسه کسایی بوده که جو میگرفت که مثلاً ترک نت کنن یا با یکی بحثشون میشد قهر میکردن، شیپور میگرفتن دستشون:ws28:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
آهاا. ولی خب بازم به نظرم ساختگی اومد :ws3:

چون کسایی که بن شدن اینجوری دیگه نیومده بگن :ws3:

 

شبیه این متن بیشتر واسه کسایی بوده که جو میگرفت که مثلاً ترک نت کنن یا با یکی بحثشون میشد قهر میکردن، شیپور میگرفتن دستشون:ws28:

آره . یکی از بزرگترین شپورچی هام خودم بودم که هر بار هم با یه یوزر جدید برمیگشتم و دستم رو میشد و از رو هم نمیرفتم.

 

:ws28::ws28::ws28:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

یکی از یزرگترین و زیبا ترین خاطرات جاودانه من در نواندیشان اینه که آقای محمد عارف هیچگاه بعنوان مدیر ارشد یا هر عنوان دیگری برام ظاهر نشده و همیشه بعنوان یک انسان برام حضور داشته. ازش خیلی ممنونم.

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...