zzahra 4750 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد، ۱۳۸۹ زمانی بود که میگفتم:آسمان!چه طاقتی داری تو...! بازهم هستی،بازهم لطفت شامل حال ماست...! وما،باز هم هستیم،و دریغ از دیدن تو،از دیدن خورشید... انکار می کنیم هرآن چه خوبی ای که داریم،هر لذتی که داریم... وبعد چشمانم انگار باز شد...،خوب و بد را دیدم... وحالا که آسمان شهر ما آن قدر تاریک است که آخرین باری را که به او گفتم بخشنده،یادم نیست...،دلگیرم... آسمان هم از ما روی برگرداند.خورشید هم دیگر زیبا نیست، و مردمانی که از خواب برمیخیزند،دنبال روزمرگی ها...،دنبال هیچ...،دنبال پوچ... و من،دنبال آن آخرین ترانه ای که می خواندم...،آن شب سرد،اما روشن با نور ماه،چه بود آن ترانه..؟! از خوشبختی ها می گفت،از خوبی ها،از عشق... و حال...،چه گریه دار است بازهم امید داشتن،بازهم انتظار...،وسکوتی نه از روی قبول داشتن چیزهایی که می بینی،سکوتی از هزاران ناله دردناک تر...،سکوتی به وسعت رنج هایی که در زندگی دیدم ،به وسعت من... حال که این جا در صبح سپید هم چیزی پیدا نیست ...،از آسمان می خواهم دست کم او باشد...،لبخند بزند و از دور،نظاره گر انسان هایی باشد که خوشحال نیستند... که نفس می کشند،به اجبار...،که راه دیگری ندارند،و هیچ چیزشان زیبا نیست... وانسان هایی که پرند از علامت های سوال،پرند از چراها... انسان هایی که ادامه دارند هنوز...،و انگار کاسه ی صبرشان آن قدر سرریز شده که اهمیتی ندارد هر آن چه که هست ،هر آن چه که بود، و هر آن چه که خواهد شد... 29 لینک به دیدگاه
ARASH_NAZARI 737 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد، ۱۳۸۹ خیلی عالی منو به شخصه به فکر فرو برد متنت اما واقعآ جای بحث داره دوباره میام و در موردش مینویسم الان با ه بار خوندن نمیشه خودتم بنویس . 4 لینک به دیدگاه
zzahra 4750 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد، ۱۳۸۹ خوب... اسم این تاپیکو گذاشتم انسان هایی که ادامه دارند هنوز.شاید در اولین نگاه حس بدی به آدم میده این متنم,ولی هممون میدونیم که چیزی جدا از حقیقت های تلخی که باهاشون مواجهیم نیست... هدفم اینه که واقعا بیایم جمع شیم و فکر کنیم برای زندگی بهتر با تمام بدی هایی که وجود داره راه حل چیه...؟باید بسوزیم و بسازیم و دم برنیاریم..., یا... واقعا چی کار باید بکنیم...؟؟! 6 لینک به دیدگاه
zzahra 4750 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۸۹ باید از خودمون شروع کنیم مرسی هوتن عزیز آره درست می گی باید از خودمون شروع کنیم.ممنون میشم بیش تر توضیح بدی به نظر منم تا زمانی که هرکدوممون یه رنگی داریم و نمی خوایم خرده اختلافات خودمونو کنار بذاریم و یک رنگ بشیم،وقتی هرکدوممون وایسادیم بالا و با نگاهی از روی تمسخر به اعتقادات دیگران نگاه می کنیم،و تا زمانی که حرف هامون چیزی فراتر از شعارهای زیبا و تحسین برانگیز نیست...،وضع همینه 3 لینک به دیدگاه
zzahra 4750 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۸۹ بازم مثله همیشه، عالی بود... مرسی آلا جونم لطف داری تو...:wubpink: لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20162 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۸۹ درود زهرا جان زيبا بود و عميق ، هرچند كمي منفي نگرانه ، البته كه جز حقيقت نبود اما زاويه ي ديد نماينده ي نويسنده اي بود دلسرد شده و خسته ... به عقيده ي من و به قول سهراب اولين گام شستن چشم هاست ؛ چشم هايي كه شايد در تلاطم طوفان زندگي پر شده باشد از غبار از گرد .. يك نگاه تازه ؛ همين 2 لینک به دیدگاه
zzahra 4750 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۸۹ درود زهرا جان زيبا بود و عميق ، هرچند كمي منفي نگرانه ، البته كه جز حقيقت نبود اما زاويه ي ديد نماينده ي نويسنده اي بود دلسرد شده و خسته ... به عقيده ي من و به قول سهراب اولين گام شستن چشم هاست ؛ چشم هايي كه شايد در تلاطم طوفان زندگي پر شده باشد از غبار از گرد .. يك نگاه تازه ؛ همين ممنونم از نظرتون لطف دارید... لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۸۹ مرسی هوتن عزیز آره درست می گی باید از خودمون شروع کنیم.ممنون میشم بیش تر توضیح بدی به نظر منم تا زمانی که هرکدوممون یه رنگی داریم و نمی خوایم خرده اختلافات خودمونو کنار بذاریم و یک رنگ بشیم،وقتی هرکدوممون وایسادیم بالا و با نگاهی از روی تمسخر به اعتقادات دیگران نگاه می کنیم،و تا زمانی که حرف هامون چیزی فراتر از شعارهای زیبا و تحسین برانگیز نیست...،وضع همینه قبول کنیم که ادما مختلفن و انتظار نداشته باشیم همه مثل ما فکر کنن بجاش اگه جایی دیدیم چیزی به نظرمون اشتباهه تاثیر گذار باشیم تا اون اشتباه کمتر شه 2 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 خرداد، ۱۳۸۹ این تصویر بر روی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام قرار گرفته و در شمار ۵ تصویر برتر هفته جای دارد. ]تصویری که سرزمین سوختهای را در استرالیا نشان میدهد که چند ماه پیش (۹ فوریه ۲۰۰۹)درآتش سوخت و با خود جان ۱۷۳ انسان را هم گرفت و بیش از دو هزار خانه را سوزاند … اما امروز دوباره دارد میروید و تو میتوانی شوق رویش دوباره و برق آن رنگ سبز دوستداشتنی را باز هم بر خاکستر آن زمین نفرین شده ببینی و اوج بکشی … اگر که یادت باشد، زندگی همواره و در سختترین شرایط کورهراههایی از امید دارد تا به آدمهای ثبتاندیشش ارایه و البته این تصویر میتواند همچنان حامل پیامهای بیشتری هم باشد این که هرگز گمان مبرید که به انتها رسیدهاید؛ حتا اگر در تیرهترین یا کسلکنندهترین دوران زندگیتان قرار گرفتهاید ] این که زندگی بسیار مهربانتر از آن چیزی است که گمان میکنید؛ به شرط آن که آن مهربانی را باور کنید … ]این که همیشه میتوان از دل سیاهترین و سوزانترین رخدادها، ترترین احساسات انسانی را درک کرد و آفرید این که مزهی گس و استثنایی حیات را نمیتوان و نباید با هیچ مزهی دیگری برابر دانست … این که رویش دوبارهی عشق میتواند در هر سرزمین خاکستری و در پس هر آتش سوزاندنی شکل بگیرد … فقط کافی است نگاهمان را عادت ندهیم به بد دیدن و یادمان بماند که مردی که کوه را از میان برداشت، همان مردی بود که شروع به برداشتن سنگریزهها کرده بود __._,_.___ 5 لینک به دیدگاه
zzahra 4750 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، ۱۳۸۹ قبول کنیم که ادما مختلفن و انتظار نداشته باشیم همه مثل ما فکر کنن بجاش اگه جایی دیدیم چیزی به نظرمون اشتباهه تاثیر گذار باشیم تا اون اشتباه کمتر شه بله درست میگین...همین تاثیر گذاری... ما چه جوری میتونیم تاثیرگذار باشیم؟! و این که میگید باید خودمون خوب باشیم به نظر من کافی نیست... این که من خوبم برای خودم خوبم،بقیه پس چی....؟! 2 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۸۹ بله درست میگین...همین تاثیر گذاری... ما چه جوری میتونیم تاثیرگذار باشیم؟! و این که میگید باید خودمون خوب باشیم به نظر من کافی نیست... این که من خوبم برای خودم خوبم،بقیه پس چی....؟! میدونید...........خیلی فکر کردم.............نمیدونم چرا یاد کتاب منطق الطیر افتادم............داستان از این قراره که مرغها(استعاره از ما انسانها) دور هم جمع میشن و میگن چرا ما باید وضعمون این باشه.....................................چرا ما این پریشانی رو داریم و چرا اینقدر از هم جداییم؟.........و سوالاتی از این قبیل که امروز خودمون داریم مطرح میکنیم تا اینکه هدهد پیدا میشه و برای همه از تجربیاتی که در خدمت سلیمان داشته صحبت میکنه..........و میگه این بدبختی ما از اینه که پراکنده ایم و رهبر نداریم و در حقیقت یک ملت واحده نیستیم......و ادامه میده که باید همگی یک میثاق مشترک بزاریم..........و یک رهبر انتخاب کنیم که دانا تر از بقیه باشه و همه به اون اقتدا کنیم............همچنین هر مرغی هم مسئولیت پذیری داشته باشه و یه گوشه کار رو بگیره....................مرغها میپرسن که چه کسی رهبر بشه............هر کدام ادعای رهبری میکنن..........باز هدهد سخن اغاز میکنه و با دلیل میگه به همه شون که چرا نمیتونن رهبر باشن............و توضیح میده که بهترین رهبر برای اونا سیمرغه............و براشون از سیمرغ میگه.............همه قبول میکنن که رهبرشون سیمرغ باشه .........اما سیمرغ کجاست؟............هدهد توضیح میده که سیمرغ کیه و کجا زندگی میکنه پشت کوه قاف............و همه داوطلب میشن تا به سوی سیمرغ برن و بعد از پیدا کردنش سیمرغ پادشاهشون بشه و مملکت مرغان سر و سامونی بگیره...............و از هدهد میخوان تا رهبری گروهشون رو به سوی سیمرغ بر عهده بگیره..............هدهد براشون از رنج راه میگه و از مخاطرات سفر.............از سختی ها و مسیرهایی که باید برن...............و در حقیقت از همون هفت شهر عشق میگه...........همه جا میزنن ............هر کدام از مرغها بهونه ای میاره که من نمیتونم بیام چون شرایطم فلانه و بیساره.............خلاصه به هر عذر مرغی .....هدهد یک جواب عاقلانه و خردمندانه میده..........و بالاخره همه قبول میکنن که بهانه ای برای نرفتن ندارن............حرکت رو اغاز میکنن...............از هفت شهر عشق که دست کمی از هفت خوان رستم نداره رد میشن............البته شرح هر شهر عشق خودش طولانیه..............وبالاخره میرسن به هدفشون که همون سیمرغ باشه..............و از اون بدبختی که توش دست و پا میزدن میان بیرون یه چیزایی در ادامه نوشتم مربوط به زمان الان میشد................پاکشون کردم شنونده عاقل باشه از همین داستان قدیمی بفهمه چی منظورمه درخانه اگر کس است یک حرف بس است 8 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۸۹ اونایی که جز اون 30 تا باشن کمن.:ws2: 2 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۸۹ اونایی که جز اون 30 تا باشن کمن.:ws2: تا ما سرگرم این بحثا هستیم.............ملتهای دیگه دارن مراحل ترقی رو پشت سر میزارن..........و هرچه دیرتر ما ایرانیا بخودمون بیایم..........راه ترقی سخت تر و پیچیده تر میشه بدبختیو.........بیفرهنگیو...........بیسوادی مون بیشتر میشه.........و روز به روز دریغ از دیروز تازه ادعای مدیریت جهان رو هم داریم ان الله لا یغیر بقوم الا یغیر بانفسهم 5 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اردیبهشت، ۱۳۹۰ و مردمانی که از خواب برمیخیزند،دنبال روزمرگی ها...،دنبال هیچ...،دنبال پوچ.. روز مرگی بزرگترین درد... 3 لینک به دیدگاه
mohsen 88 10106 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 اردیبهشت، ۱۳۹۰ زهرا چرا ديگه پست نميدي؟ 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده