رفتن به مطلب

اندیشه‌هایی که از آن طفره می‌رویم ...!


ارسال های توصیه شده

سلام

 

در زندگی همه‌ی ما مسائلی وجود داره که گاهی موفق به حل اونها نمیشیم.

اما در مقابل این سرخوردگی انتخاب ها متفاوته.

 

بعضی افراد به شدت سعی در کنکاش و حل مساله میکنند، که اگر تلاششون به حل مساله انجامید قطعاً با خوشحالی و اعتماد به نفس و انگیزه ی بیشتر در مسیری که دارند جلو میرن، و اگر هم حتی تا پایان عمر مساله بر اونها حل نشده باقی موند، از اینکه با تمام قوا تلاش برای فهم مساله کردند، راضی خواهند بود و ما از این افراد همیشه به بزرگی یاد می‌کنیم، از اونها تقدیر می‌کنیم و رفتارشون رو برای هم مثال می‌زنیم.

 

اما گروه دومی که اغلب ما هستیم، بسیاری اوقات در قبال مسائل تلاش و اصراری بروز نمیدیم !

بعضی مسائل رو به دیگران(دسته ی اول) می‌سپریم تا حل کنند و اگر به نتیجه ای رسیدند، ما هم از اون نتیجه استفاده می‌کنیم،

و اما بعضی مسائل رو حتی از فکر کردن بهش طفره می‌ریم !

 

و سال ها میگذره، و این سوالات حل نشده، در قالب انواع گره های روحی و شخصیتی در زندگی ما نمود پیدا می‌کنه.

و چقدر اسفناک خواهد بود اگر این مسائل، اولین و مهم ترین مسائل زندگی، و تعیین کننده‌ی روش و چهارچوبه ی زندگی ما باشند. اون وقت تبدیل موجودی خواهیم شد که هیچ حد و مرزی برای زندگی و رفتارها و تصمیم گیری‌هاش نداره، آینده ای متصور نیست و فقط به گذران روزها و روزها مشغوله و تمام قوانین و قواعد زندگیش عاریتی و بیرونی هست ( و چقدر همین تعریف شبیه به حال جامعه‌ی ماست)

 

 

تمایلی ندارم که اینجا تمجید یا تقبیحی از این دو دسته داشته باشیم و بگیم که هریک از ما در کدوم دسته ایم، بلکه از شما میخوام این جسارت رو به خرج بدید و به این سوال جواب بدید که :

 

چه مسائل حل نشده ای در زندگی شما وجود داره ؟

و کدوم فکرها هست که هنوز از اندیشیدن درباره‌اش طفره می‌رید ؟

و حالا سوال بعدی این خواهد بود که : جواب این مسائل چقدر برای شما مهمه ؟

 

 

من معتقدم اگر با ترسهامون روبرو بشیم، و به نقاط تاریک ذهن دوباره نگاهی بیندازیم و برای حل هر مساله ی روحی، عاطفی، فلسفلی، یا علمی تلاش به خرج بدیم، به همین موازات در راه ارتقای سلامت روان و زندگی باکیفیت‌تر گام برداشتیم. (لطفاً اگر باورم اشتباه هست دوستان روانشناس تصحیح کنند.) با مهر و احترام :icon_gol:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

ممنون دوست خوبم از بحث خوبی که شروع کردین

دسته اول جز نوابغ نباشن که البته بسیار کمند و قلیل انسانهایی میشند که سری تو سرا درمیارند .... و انسانهای بسیار موفق خواهند بود

ولی دسته دوم که بیشتر ما جز همون دسته ایم

اومدیم نفسی میکشیم و وقتی می گذرونیم و عمری تلف میکنیم و بدون تاثیر جدی گذاشتن در زندگی خودمون و دیگران تو سایه ها قرار میگیریم و بی نام و نشان از دنیا میریم ...

حالا چرا ؟؟؟

این سوال خوبیه شاید ترس از اینده شاید ترس از از دست دادن و شاید تنبلی و .....

شاید راحت طلبی و شاید هدف نداشتن و اگه داشتن جامه عمل نپوشوندن بهش ...

نمی دونم ..... ولی فکر میکنم همون دانشجویی که جزوه ها و حل مسئله ها رو از دیگری میگیره و کپی میکنه همونم تو زندگی کپی میکنه .... و الا ابد

اونی که حقش رو نمی گیره و صدا نمی شه تو جمع میره و پشت اعتراض دیگرون قایم میشه همون باز....

اگه تکلیفمون در زندگی مشخص بشه و قرص تصمیم بگیریم که متفاوت باشیم حله و جدا میشیم از جمع و

کارمامون در رده های بالاتر قرار میگیره ...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

سلام

منم اینجوری شدم یعنی موقع انجام یک کاری یه ترسی سوالاتی میادسراغم نکنه بدبشه ، نکنه مسخره بشم و...

که این ترس یک ریشه درگذشته دارد .

دوست عزیزم درست گفتندشایداز جدایی ، شاید از آینده

اینجاخوانوادهها می توانند کمک کنند فرزندراباجامعه و پستی بلندی آن آشناکنندو...

ینفرمیادمی گه فرزندم اینقدرباید شکست بخوره تایادبکیره ولی تاکی شکست اصلاراه موفقیت رابهش یاددادیم یک وقت دیدیم این شکست رانمی شود جبران کرد!

من خودم یکدفعه وارد بازار کاری شدم (جامعه کاری ) .......... ولی میدونیدچی شد ،یک ضربه جبران ناپدیری خوردم چون این جامعه با آرمانهای من متفاوت بود اون چیزی نبود که توکتابهای مذهبی و ... بود ....وبعدهم به لطف آقایون دولت نژاد درامدتعطیل .

ببینیدبه نظرمن مشکلات بایدسعی شوددرکودکی ونوجوانی جل شود وگرنه اونهاهم بامابزرگ می شوند همچو نهالی که تا جوان هست می توان صافش کردولی بزرگ که شد ..نه

 

هدف ، هدف داشتن درزندگی شماراز دنیاجدامی کند وامیدوارانه زندگی می کنیم.

ولی انسان بی هدف ببخشیدمرده است ، وما نه من فعلااینجوریم . زندگیم تکراری شده همش خیال می کنم این صحنه ها اتفاق افتاده .

 

پول ، کی میگه پول چرک کف دسته (همینجامی گم من چرک می خوام ) به نطرم ا.نایی که پ.ل ندارند می کن پول چرک کف دست است واینکه چون خودشون دستشون بهش نمی رسدمگن:icon_razz:

 

تفریح نشاط و ... اینهاراماداریم نه نه نه

چندوقت یکبارمیرید شهربازی؟

چندوقت یکبار یادتون بودکودک درون هم هست یا بهش توجه کردین؟

تلوزیون می بینیم 1-آخوند -2-آحوندباعمامه مشکی 3 -آخوندباعمامه سبز-بگیرتا همشون حالا یه مداهی هم دارند اونم کی هفتیرکش البته یوقتهای هم ازدستشون درمیره

 

چه مسائل حل نشده ای در زندگی شما وجود داره ؟

هست اندازه ای که شمارارازی کنه مثلا نحندینا گواهی‌نامه رانندگی دارم ولی ازماین می ترسم .مگرنگفتم نخند:vahidrk:

 

 

و کدوم فکرها هست که هنوز از اندیشیدن درباره‌اش طفره می‌رید ؟

 

هست مثلامی خواستم یه کارخونه تولی قطعات الکترونیک بزنم. مثلا می خواستم کارافرینی کنم.مثلامی خواستم درحین کار منفجربشم مثل این فیلمهاکه یارو ازدرشوت میشه بیرون و ....... قبلا برای آیندم برانمه ریحته بودم ولش کن حالا که همش دودشد رفت هوا.

 

 

جواب این مسائل چقدر برای شما مهمه ؟

چواب کدامیک راشمامی کویید؟

 

درست می گی بایدپریدوسط مشکل

بنطرم مشکلی که ایجادشد دربارش فکرکنیم اززاویه دیگرکه نگاه کنیم مشکل که نیست شایدخنده دارهم باشد که به این میگفتیم مشکل:ws3:

من سعی می کنم همیشه کارهای متفاوت انجام دهم .:a030:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

اسفناک

 

چیزی نیست که از فکر کردن بهش بترسم یا طفره برم. تنها چیزی که سعی میکنم بهش فکر نکنم پیری و مرگ هست که اون هم احتمالا به زودی باش کنار میام.

  • Like 5
لینک به دیدگاه
سلام

 

در زندگی همه‌ی ما مسائلی وجود داره که گاهی موفق به حل اونها نمیشیم.

اما در مقابل این سرخوردگی انتخاب ها متفاوته.

 

بعضی افراد به شدت سعی در کنکاش و حل مساله میکنند، که اگر تلاششون به حل مساله انجامید قطعاً با خوشحالی و اعتماد به نفس و انگیزه ی بیشتر در مسیری که دارند جلو میرن، و اگر هم حتی تا پایان عمر مساله بر اونها حل نشده باقی موند، از اینکه با تمام قوا تلاش برای فهم مساله کردند، راضی خواهند بود و ما از این افراد همیشه به بزرگی یاد می‌کنیم، از اونها تقدیر می‌کنیم و رفتارشون رو برای هم مثال می‌زنیم.

 

اما گروه دومی که اغلب ما هستیم، بسیاری اوقات در قبال مسائل تلاش و اصراری بروز نمیدیم !

بعضی مسائل رو به دیگران(دسته ی اول) می‌سپریم تا حل کنند و اگر به نتیجه ای رسیدند، ما هم از اون نتیجه استفاده می‌کنیم،

و اما بعضی مسائل رو حتی از فکر کردن بهش طفره می‌ریم !

 

و سال ها میگذره، و این سوالات حل نشده، در قالب انواع گره های روحی و شخصیتی در زندگی ما نمود پیدا می‌کنه.

و چقدر اسفناک خواهد بود اگر این مسائل، اولین و مهم ترین مسائل زندگی، و تعیین کننده‌ی روش و چهارچوبه ی زندگی ما باشند. اون وقت تبدیل موجودی خواهیم شد که هیچ حد و مرزی برای زندگی و رفتارها و تصمیم گیری‌هاش نداره، آینده ای متصور نیست و فقط به گذران روزها و روزها مشغوله و تمام قوانین و قواعد زندگیش عاریتی و بیرونی هست ( و چقدر همین تعریف شبیه به حال جامعه‌ی ماست)

 

 

تمایلی ندارم که اینجا تمجید یا تقبیحی از این دو دسته داشته باشیم و بگیم که هریک از ما در کدوم دسته ایم، بلکه از شما میخوام این جسارت رو به خرج بدید و به این سوال جواب بدید که :

 

چه مسائل حل نشده ای در زندگی شما وجود داره ؟

و کدوم فکرها هست که هنوز از اندیشیدن درباره‌اش طفره می‌رید ؟

و حالا سوال بعدی این خواهد بود که : جواب این مسائل چقدر برای شما مهمه ؟

 

 

من معتقدم اگر با ترسهامون روبرو بشیم، و به نقاط تاریک ذهن دوباره نگاهی بیندازیم و برای حل هر مساله ی روحی، عاطفی، فلسفلی، یا علمی تلاش به خرج بدیم، به همین موازات در راه ارتقای سلامت روان و زندگی باکیفیت‌تر گام برداشتیم. (لطفاً اگر باورم اشتباه هست دوستان روانشناس تصحیح کنند.) با مهر و احترام :icon_gol:

 

درود

 

قطعا همه ما با توجه به گسترده روحی و فکری خودمون سوالاتی داریم و یا داشتیم (ک دیگر نداریم!!!) دسته اول توضیح نداره. دسته دوم همیشه جای سوال بودن برام.

مسائل حل نشده من اینکه

 

- چطور ادعا می کنیم ک کامل ایم؟ چطور مفروض میکنیم ک شجاع و بی باک هستیم.

- واقعا انسان ب چی خودش مغروره؟!!!!!

- چطور میشه تو ذهن یک انسان هیچ سوال نباشه.

 

 

تقریب های کلامی ک برای جواب زدم این بوده ک " اگر غم نان بگذارد" بله. وسیله اصلی در هر حکومت مفروض؛ سرگرم کردن ه. حتی سرگرم کردن ب تحصیل !!!

و دومین ریشه حل تقریبی این بوده ک ی عده صرفا ظاهر انسان رو دارن و فقط بشر هستن، ک خودش گویا هست.

 

فکر اینکه فردا چ میشه؟

البته متاسفانه ب واسطه نگرش من، همیشه سعی میکنم تقریب زنی یا پاسخ دقیق یابی کنم. اما ب قول خوش کلامی " ای دوس بیا تا غم فردا نخوریم ... "

 

راستش جواب سوال اینکه چرا بعضی ها اون طور ک شایسه اسم انسان هست نیستن، اهمیتش برا من اینکه می تونم توقع ام رو ازشون کم کنم. از اونجایی ک دیدم تلاشهای زیادی برای حل دقیق شده و نهایتا خودم ب مشتی تقریب رسیدم. سعی کردم از طروق دیگه، توقع ام رو از انسان کم کنم.

 

 

ی گفته معروف هست ک میگه از هر انچه از آن می ترسی با ان بستیز، از ان نگریز.

اخرین تلاش خودسازی من در راستای همین کم کردن ترس و تشویش هام بوده. از ترس از مفاهیم بگیر تا ترس از اعیان .

البته ریشه ترس برای بقا من لازمه و اگر ترس نبود، نسل انسان ب این مرحله نمیرسید. پس بهترین کار اینکه بعد از غلبه ب ترس، برگردیم، و این بار ترس هوشیار داشته باشیم، نه ترس غریزی.

  • Like 6
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...