spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 خرداد، ۱۳۸۹ سلام دوستان گلم این تو ایمیل برام اومدده بود بهتره همیشه این دید تکرار بشه قدرشونو بدونیم مطمئن باشید از هرنعمتی بالاترن:icon_gol: به نام خدا سلام مامان من خوبم ! نگران نباش ، انقدر نگرانمی که نمیذاری من حالتو بپرسم ، سری میپرسی خوبی؟ منم میگم خوبم مشکلی نداری؟ نه ندارم ، مامان عزیزم ، میدونستی عاشقتم؟ میدونستی هیچکس ، هیچکس و هیچکس نمیتونه جاتو تو قلبم بگیره؟ میدونستی حاضرم همه چیزمو بدم تا همیشه پیشم باشی؟ میگن یارو بچه ننست ، چقدر بچه ننه بودن قشنگه ، چقدر لذت بخشه این بچه ننه بودن ، آخه اگه نباشی قدر خیلی از روزا رو نمیدونیم همیه هفتگی میرفتم دانشگاه ، برای امتحانات 1 ماه از مادرم دور بودم ، نمیدونم چه رسمیه دلم فقط واسه تو تنگ شد؟ راستی مامان تو کی هستی که عشق به تو بهترین و تنها ترین عشقیه که میشه باورش کرد؟ یعنی بالاتر از عشق به مادر وجود داره؟ یادش بخیر ، قصه هایی که برام میگفتی چقدر لذت بخش تر از قصه های تنهایی امروزم بود اون موقع شنل قرمزی رو برام تعریف میکردی ، چوپون دروغگو ، شنگول و منگول و حپه ی انگور چرا با این که چهار پنج سال این قصه ها رو میگفتی هیچ وقت برام تکراری نمیشد؟ چرا؟ ولی الان زیبا ترین فیلمها و داستانها و رمانها نهایتا یک بار به آدم لذت میده ، چرا؟ مامان عزیزم ، فقط یه چیز میتونم بگم ، به قول بر و بکس تهرانی ، دمت گرم ، نوکرم ، تا عمر دارم خاک زیر پاتم یادش بخیر روزایی که باهات دعوام میشد و وقتی تنبیه میشدم میگفتم اه ، ای کاش پدر مادر نبودااا (3-4 سالگیم) اما الان دلم واسه اون تنبیها تنگ شده ، دلم واسه سر ظهر که بخوام برم بیرون و تو نذاری تنگ شده مامان ، دوست دارم دوباره برای بیرون رفتن سر ظهر ازت اجازه بگیرم ، حتما تو هم نمیذاری بابا جونم، دوستت دارم ، ولی مامان یه چیز دیگست ، حسودیت نشه ها!! ولی مادر یه چیز دیگست جون بدی واسش کمه راستی مامان ، من آخر سر نفهمیدم شنل قرمزی چه جوری توسط گرگه خورده شد بعد دوباره از شکمش کشیدنش بیرون؟ ها؟ آها ، اون شنگول و منگول حبه ی انگور بود ، اشتباهی گفتم مادر عزیزم ، مادر مهربانم، مادرم ، مادر تموم دنیا ، روزت مبارک و فقط میتونم بگم عاشقتم و بس ... دستنوشته هام در مورد مادرم ، که خیلی عاشقشم وحید محمدی عکسارو همون اقایی که اسمش زیر متن اومده از اسایشگاه سالمندان کهریزک گرفته خداسایشونو از سر هیچ فرزندی کم نکنه با سپاس 15 لینک به دیدگاه
hilari 2413 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 خرداد، ۱۳۸۹ صدایت میکنم مادر جوابم میدهی یا نه ؟ چو نالان گشته ام امشب تو یادم میکنی یا نه؟ اگر بد کرده ام مادر , جوانی است و نادانی بگو مادر تو شیرت را حلالم میکنی یا نه ؟ بگو مادر به نفرینم دهان وا میکنی یا نه؟ ممنون , مثل همیشه زیبا بود 5 لینک به دیدگاه
abie bicaran 2325 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 خرداد، ۱۳۸۹ صدایت میکنم مادرجوابم میدهی یا نه ؟ چو نالان گشته ام امشب تو یادم میکنی یا نه؟ اگر بد کرده ام مادر , جوانی است و نادانی بگو مادر تو شیرت را حلالم میکنی یا نه ؟ بگو مادر به نفرینم دهان وا میکنی یا نه؟ ممنون , مثل همیشه زیبا بود خیلی خیلی زیبا بود دوست عزیز ممنون 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 خرداد، ۱۳۸۹ خیلی زیبا بود :icon_gol: صدایت میکنم مادرجوابم میدهی یا نه ؟ چو نالان گشته ام امشب تو یادم میکنی یا نه؟ اگر بد کرده ام مادر , جوانی است و نادانی بگو مادر تو شیرت را حلالم میکنی یا نه ؟ بگو مادر به نفرینم دهان وا میکنی یا نه؟ ممنون , مثل همیشه زیبا بود ممنون گلم لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ خیلی قشنگ بود مرسی ممنونم عالی بود :icon_gol: لینک به دیدگاه
farnosh 139 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۸۹ وااااااااااااااااااااااای عالی بود 1 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۰ ای وای مادرم آهسته باز از بغل پله ها گذشت در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود امّا گرفته دور و برش هاله ای سیاه او مرده است و باز پرستار حال ماست در زندگیّ ما همه جا وول می خورد هر کُنج خانه صحنه ای از داستان اوست در ختم خویش هم به سر کار خویش بود بیچاره مادرم *** هر روز می گذشت از این زیر پله ها آهسته تا بهم نزند خواب ناز ما امروز هم گذشت در باز و بسته شد با پشت خم از این بغل کوچه می رود چادر نماز فلفلی انداخته به سر کفش چروک خورده و جوراب وصله دار او فکر بچه هاست هر جا شده هویج هم امروز می خرد بیچاره پیرزن همه برف است کوچه ها *** او مُرد ودر کنار پدر زیر خاک رفت اقوامش آمدند پی سر سلامتی یک ختم هم گرفته شد و پُر بَدَک نبود بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند لطف شما زیاد اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت: این حرف ها برای تو مادر نمی شود. *** او پنج سال کرد پرستاری مریض در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد اما پسرچه کرد برای تو؟ هیچ، هیچ تنها مریضخانه، به امّید دیگران یک روز هم خبر: که بیا او تمام کرد. در راه قُم به هر چه گذشتم عبوس بود پیچید کوه و فحش به من داد و دور شد صحرا همه خطوطِ کج و کوله و سیاه طومار سرنوشت و خبرهای سهمگین دریاچه هم به حال من از دور می گریست تنها طواف دور ضریح و یکی نماز یک اشک هم به سوره ی یاسین من چکید مادر به خاک رفت. *** این هم پسر، که بدرقه اش می کند به گور یک قطره اشک مُزد همه ی زجرهای او اما خلاص می شود از سرنوشت من مادر بخواب، خوش منزل مبارکت. *** آینده بود و قصه ی بی مادریّ من نا گاه ضجه ای که به هم زد سکوت مرگ من می دویدم از وسط قبرها برون او بود و سر به ناله برآورده از مغاک خود را به ضعف از پی من باز می کشید دیوانه و رمیده، دویدم به ایستگاه خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع ترسان ز پشت شیشه ی در آخرین نگاه باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش چشمان نیمه باز: از من جدا مشو. *** می آمدم و کله ی من گیج و منگ بود انگار جیوه در دل من آب می کنند پیچیده صحنه های زمین و زمان به هم خاموش و خوفناک همه می گریختند می گشت آسمان که بکوبد به مغز من دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه وز هر شکاف و رخنه ی ماشین غریو باد یک ناله ی ضعیف هم از پی دوان دوان می آمد و به مغز من آهسته می خلید: تنها شدی پسر. ***باز آمدم به خانه، چه حالی! نگفتنی دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض پیراهن پلید مرا باز شسته بود انگار خنده کرد ولی دل شکسته بود: بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟ تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر می خواستم به خنده درآیم به اشتباه اما خیال بود ای وای مادرم... شهریار لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۰ میگن نفرین مادر نمیگیره ولی مال پدر میگیره. میدونید چرا؟ چون مادر نمیتونه از ته دل نفرین کنه. :5c6ipag2mnshmsf5ju3:5c6ipag2mnshmsf5ju3 لینک به دیدگاه
!Ell 4694 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۰ واااااااااااااااااااای خدای من!چقدر قشنگ و رومانتیک بود... مرررررررررررررررررسی دوست عزیز! لینک به دیدگاه
fargol_2408 3453 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۰ خیلی قشنگ بود،مادرم برای من همه کسمه... ممنون واقعا :icon_gol: لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده