جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'گلستان'.
8 نتیجه پیدا شد
-
مقاله واکاوی لایه های تعلیمی پنهان در طنز گلستان
sam arch پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در ادبیات تعلیمی
واکاوی لایه های تعلیمی پنهان در طنز گلستان.pdf-
- واکاوی لایه های تعلیمی پنهان در طنز گلستان
- گلستان
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
و چاله را گلستان در راه اين قلم کند. از تجربه با همايون اين به دست آمد که حساب کار قلم را بايد از هر حسابي جدا کرد. از حساب تيراژ بزرگ و درآمد و ناشر مغبون و از اين مزخرفات. اما با گلستان اين تجربه حاصل شد که حساب قلم را از حساب دوستيها نيز بايد جدا کرد. دوستي آدميزاد را از تنهايي در مي آورد؛ اما قلم او را به تنهايي برميگرداند. به آن تنهايي که جمع است. به بازي قدما. قلم اين را مي خواهد. که چه مستبدي است. دوستي ترا رعايت ترا هيچکس تحمل نميآورد. با گلستان نيز از همان سالهاي 24 و 1325 آشنا بوديم. و در همان ماجراهاي سياسي. او اخبار خارجي رهبر را درست ميکرد و اين قلم مجله مردم را ميگرداند و ديگر کارهاي مطبوعاتي پراکنده. بشر براي دانشجويان و ترجمه اي و قصهاي و از اين قبيل. همان ايام يک روز گلستان يک مخبر فرنگي را برداشت و آورد در حوزهاي که صاحب اين قلم ادارهاش ميکرد. از همان ايام انگليسي را خوب ميدانست و همان روز بود که معلوم شد تماشاگري گفتهاند و بازيگري. احساسي را که آن روز ما کرديم، او خود بعدها گذاشت در يکي از قصههايش. به اسم - به نظرم ـ (باروتها نم کشيده بود). آدمها بايد باشند و حوزهها و روزنامهها و مجلهها و حزبي و زدوخوردي تا فرنگي بيايد و تماشا کند و گزارش بدهد که نقطه اوج کدام نمايش کجا است و پردهها را کي ميتوان کشيد. و گلستان از همان قديم الايام ميخواست خودش را در سلک تماشاگران بکشاند. اما بازيگري هم ميکرد. اما همين تنها برايش کافي نبود. و به همين علتها بود که از تشکيلات مازندران عذرش را خواستند. به اين دليل که روزنامه انگليسي مي خواند در محيطي که تاواريشها حکومت ميکردند. گلستان مثل همه ما فعال بود. اما نوعي خودخواهي نمايشدهنده داشت که کمتر در ديگران ميديدي. هميشه متکلم وحده بود. مجال گوش دادن به ديگري را نداشت. اينها را هنوز هم دارد. اما با هوش بود و با ذوق. خوب مينوشت و خوب عکس برميداشت. براي يکي از خرکاريهايي که اين قلم کرده است (شرح حال نوشتن براي اعضاي کميته مرکزي حزب توده که در شمارههاي مجله مردم مرتب درآمد) او عکس برداشته بود. قلم هم ميزد. ترجمه هم ميکرد. و اغلب را خوب. و گاهي بسيار خوب. حسنش اين بود که تفنن ميکرد (مثل حالا نبود که از اين راهها نان بخواهد خورد) و ناچار فرصت مطالعه داشت. تحمل شنيدن دو کلمه حرف حساب را داشت. اما حيف که درست و حسابي درس نخوانده بود. يعني تحمل نياموخته بود. ناچار نخوانده ملا بود. و چنين آدمي به هر صورت اورژينال هم ميشود. گويا کلاس اول يا دوم دانشگاه (رشته حقوق) بود که معلومات زده بود زير دلش و رفته بود به مقاطعهکاري. زن و بچه هم داشت و بعد مازندران بود و آن داستان سياست و بعد که به تهران برگشت، بالاي خانهاي مينشست که دکتر عابدي منزل داشت. و خانه اين هر دو يکي از پاتوقهاي ما بود. ما آدمهاي بيخانمان. سرمان را ميزدي يا تهمان را، آنجا بوديم. و بعد گلستان به آبادان که رفت باز ولکن نبوديم. و اگر هنوز شخصي در عدهاي از ما بچههاي آن دوره بيدار است و زنده است؛ اين زندگي و بيداري را ما در آن سالها بهد قت در تن همديگر کاشتهايم. او به پرمدعايي و ديگران به بياعتنايي و بردباري همديگر را به آدمها راهنما بودهايم و به کتابها وبه ايدهآلها. به کمک هم از مخمصهها ميگريختهايم و از چالهها. به اتکا هم در وقايع شرکت ميکرديم و در خطرها. يکبار با هم عهد بستيم که دور از هر ادا و اکسانتريسيته آدمي باشيم عادي و اگر ازمان آمد کاري بکنيم. يادم است يک بار از آبادان ترجمهاي از همينگوي فرستاد. که تحصيل پرحاصلي بود. چون آدمي که کاري ازش برميآيد ادا ندارد و آنکه ادا دارد کاري ندارد. به هر صورت ميخواهم بدانيد که اين قلم شايد ميتوانست در اين روزگار وانفساي فيلمسازي او دستي زير بالش ميکرد - چون به او ديني دارد - اما حيف که نميتواند. مجموعه داستاني[1] که برايش چاپ کرديم و حقالبوقش را بالاکشيديم بيهيچ ترديد و چونوچرايي. تنها به اين علت که او آبادان بود و پول خوب ميگرفت و صاحب اين قلم در تهران بود و اوضاعش خيط بود. سيصدو پنجاه تومن بود. يا 375 تومن. و او هم دراين آبادان بود که عاقبت تکليف خودش را روشن کرد. از بازيگري به تماشاگري. اولين تجربه جدي آن ما با گلستان در خود داستان انشعاب بود. او با ما بود. اما با ما نيامد. ما که انشعابمان را کرديم او تنها رفت و کاغذ استعفايي به حزب نوشت و در آمد. که بله چون نزديکترين دوستان من رفتند ديگر جاي من هم اينجا نيست. اعتراف ميکرد که به اتکاي ما در آن ماجرا بوده است. اما بيش از آن خودبين بود که همراه جمع بيايد و گمنام بماند. آخر خليل ملکي سر کرده ما بود و او ناچار مثل من دست دوم و سوم ميماند. با اين همه تنهايي سالهاي 27 تا 1329 را ما در حضور انس يکديگر درمان کردهايم. و اين ما که ميگويم، ملکي است و دکتر عابدي و او و صاحب اين قلم. فکرش را که ميکنم ميبينم اگر خانه اين سه نفر که شمردم در آن سالها پناهگاه آوارهاي که من باشم نبود - ممکن بود در آن بيثمري و کوتاهدستي دق کرده باشم يا هروييني و ترياکي شده باشم. تا گلستان به آبادان رفت. يعني از اين تنهايي و بيثمري آن ما در تهران به آبادان گريخت. ولي مکاتبهمان برقرار بود. و چه مکاتبهاي! فحشنامههاي او و نصيحتنامههاي درآمده از زير اين قلم. اگر روزگاري کاغذهاي آن زمان او را چاپ کنم. معلوم خواهد شد که گاهي چه قدرتهاي دست و پا بستهاي در درون يک آدم به صورت چاشني بمبي حبس ميشود. بيماريآور و برمامگوز ساز. شايد اگر او به آبادان نرفته بود حالا روزگارش بهتر بود و با خودش بهتر کنار آمده بود. اما به هرصورت تنهايي آبادان کار خودش را کرد يعني گلستان خل شد. (تکيه کلامي که او خود به ديگران اطلاق ميکند) و اثر اين خل شدن را پيش از همه اين صاحب قلم در سرش ديد. که چيزي نوشت درباره شکار سايه و کشتي شکستهها. اولي مجموعه قصههايش و دومي ترجمهاي از اين و آن؛ که در يکي از شمارههاي مهرگان درآمد[2]. و بيامضا. و با احترامات قائقه! ديده بودم که پاي نزديکترين دوستانم دارد در چالهاي مي رود که اگر سالم هم درآيد به تقليد کبکها است. آنجا توضيح داده بودم که اوريژينال بودن و سبک داشتن مبادا به اين معني گرفته شود که معني را فداي لفظ کردن يا لفظ را کج و کوله کردن. و حسنش اين بود که مطلب را اول تمام و کما ل براي خودش خواندم که چيزي نگفت. زنش هم نشسته بود اما هيچکدامشان چيزي نگفتند. و بعد که مطلب چاپ شد او ناراحت شد. دست بر فضا همان ايام بهآذين نيز همين مطلب را به زبان خودش در انتقاد کتاب نوشت و سخت به او حمله کرد و اين بود که داريوش ميانه افتاد و خطاب به بهآذين و شايد رو به صاحب اين قلم مطالبي در دفاع از گلستان نوشت. به هر صورت اين جوري کارمان را ميکرديم. اما از سر بند آن تجربه کشف شد که گلستان تحمل شنيدن انتقاد را از دست داده. اين بود که ما پس از آن درز گرفتيم. گرچه آن پيشبيني ما تا به آن حد درست از آب درآمد که او از حوزه نويسندگي به حوزه تصوير (فيلمبرداري) تبعيد شد. و حالا اگر هم چيزي مينويسد، چاشني تصويرهايي است که بر پرده ميافکند و پشتبندي است، وزن و آهنگدار به عنوان شمعي پس ديوار تصاويرش. تصويرهاش بيکلام به هم مربوط نيست و کلامش بيتصوير جان ندارد. نثري است عايق. و نه هدايتکننده به چيزي. حرارتي- يا ضربهاي- يا شوري- يا جذبهاي. اين قضايا بود و بود و ما رفت و آمدمان را ميکرديم و او کارمند عاليرتبه تبليغات کنسرسيوم نفت بود و در برخوردهامان جديترين مطالب را به صورت شوخي ميگفتيم و او ترتيب کارش رابا کنسرسيوم داشت ميداد که دکان فيلمبرداري باز کند و با اعتباري که ميدهند ابزاري وارد کند و الخ... ايامي بود که کنسرسيوم نفت بار کارهاي غيرتخصصي نفت را از دوش خودش برميداشت و به اين و آن مقاطعه ميداد. اتوبوسراني آبادان را به فلاني – خبازيها را به بهماني- فيلمبرداري تبليغات نفت را هم به گلستان. گلستان اهل صميميت نيست. کمتر درددل ميکند. و ناچار تو هم که کنجکاو نباشي چهبسا مسايل که بر او بگذرد و تو نداني. اما حدس که ميزني. از ترديدهاي اول و درماندگيها. از رفت و آمدها. از مهمانيهاي به قول داريوش حساب کرده و بعد از گاهگداري چيزي از زبانش دررفتنها يا از چارهجوييهايي که غيرمستقيم از تو يا از ديگري ميکند. به هر صورت ميديديم که گرفتار است. اما چه ميتوانستيم کرد؟ آن ايام تصميم را ميگويم. داد ميزد که روزي هزار بار از خودش ميپرسد بکنم يا نکنم؟ قرار بستن با کنسرسيوم را ميگويم و فيلمبرداري تبليغاتي براي ايشان را. همان ايام بود که بارها پاپي شد که چرا تو نميآيي کارمند کنسرسيوم بشوي؟ معلوم بود که هنوز به تنهايي جرأت ندارد. که با هم کار ميکنيم و از اين حرفها. حالِ کسي را داشت که در شب تاري ميخواهد از قبرستاني بگذرد و همراه ميخواهد... اما عاقبت کرد. به اين اعتبار که مدتي کار گل خواهد کرد و بعد که قرضها تمام شد، دستگاهي خواهد داشت براي خودش و سرمايهاي و فرصتي براي کار حسابي کردن. استدلال بدي نبود. به قيمت يکي دوسال مزدوري يک عمر سرپاي خود ايستادن. غافل از اينکه راهها تقواي بيشتري را درخورند تا هدفها. خود اين قلم يک بار مزدوري را در حدود هزار تومان سنجيده بود و حالا او داشت زير بار ميليونها ميرفت. آخر اين هم هست که آدمها متفاوتاند و برداشتها. و معني لغات از اين کس تا به ديگري يک دنيا فرق ميکند. به هر صورت لال که نمينشستيم. گپي ميزديم. از او هميشه تشويقي به زير بالش را گرفتن و الخ... و از ما نمودن راهي و تخديري؛ اما چشم و گوش گلستان دريچههايي بود هم به درون خويش باز؛ نه به دنياي خارج. آنقدر مرکز عالم خلقت بود که تصورش را نميشود کرد. من هيچکس را آنقدر اشرف مخلوقات نديدهام. تا يک روز در آمد که بيا برو خارک. پرسيدم که چه؟ معلوم نشد. چيزهايي البته که گفت؛ اما نه بهصراحت. قرار بود از لولهکشي نفت به خارک فيلم بردارند و بفهمي نفهمي اين را هم گفت که ممکن است مطالعه من به کار تهيه عکسها و فيلمها بخورد. و صاحب اين قلم البته که گفت که گفتارنويس قيلم ديگران نيست. اما به هر صورت سفري بود؛ و اين تن مرده سفر هميشه پا به رکاب بود. به خرج کنسرسيوم و به همان تشريفات که ديگران ميرفتند. ديداري و بعد فلم زدنها. به محض مراجعت سه چهار هزار کلمهاي به دستش دادم که طرح اوليه کار خارک، حرف و سخن با گلستان بود؛ اما البته که طرف اصلي کنسرسيوم بود و همه چيز قرار و قاعده لازم داشت و طرح و پيشبيني مخارج. حتي کتاب نوشتن. تا دو سه هفته بعد يک روز تلفن کرد که ريپتون ميخواهد ترا ببيند. رييس انشارات کنسرسيوم. که دو سه بار خانه گلستان ديده بوديمش. مردي بود فرانسوي و پلي تکنيک ديده که از شعر و نقاشي هم خبري داشت. معلوم بود که طرف اصلي مي خواهد اين کتابنويس درباره خارک را ببيند و بشناسد و آخر قراري و از اين حرفها و رفتم. در آمد که شنيدهايم مشغول کتابي دربارة خارک هستيد؟ گفتم درست است. گفت دلتان نميخواهد قرار و مداري بگذاريم و مثلاً کنتراتي؟ گفتم راستش اين قلم تا کنون به سفارش کار نکرده. گدشته از اينکه معلوم نيست چه از آب دربيايد... گفت پس چه کنيم؟ گفتم بسيار متشکر از آن سفر و آن امکانها که داديد براي مطالعه ولي بهتر است صبر کنيم تا کار بيعجله تمام بشود و بياجبار يک وظيفه سفارشي. آن وقت اگر به دردتان خورد، مال شما؛ و گرنه مال خودم. ريپتون پسنديد و خداحافط شما. و اين قضيه مال سال 38 بود. و اين فضايا بود و بود و کار خارک خوشخوشک پيش ميرفت که گلستان يک روز درآمد که برو فلان چک را از صندوق کنسرسيوم بگير. ايامي بود که او دکانش را تازه باز کرده بود؛ اما درحقيقت هنوز سفارشپذير انحصاري کنسرسيوم بود. معلوم بود که دارند پيشقسط ميدهند. و معني نداشت پيشقسطي گرفتن براي کاري که قرار دادي برايش نوشته نبود. ناچار نرفتم. دو سه بار ديگر تلفن کرد که باز طفره رفتم. تا آخر در آمد که چکي است و نوشته شده و نميشود برش گرداند و از اين حرفها. و تو نگيري سوخت ميشود. اين استدلال کودکانه عاقبت از سوراخ احتياج وارد اين گوش شد و رفتم. و چک را گرفتم. سه هزار تومان بود. خردهاي کمتر. بابت ماليات و از اين حرفها. و پول، پول کلاني بود. بزرگترين حقالتحريري که تا آن وقت گرفته بودم. که عجب غلطي بود! و به چه زخمي بزنيش؟ باهاش خانهمان را رنگ کرديم. سرتا پا. بله روشنفکرها را همين جوريها ميخرند. باز مدتي گذشت که در آن فصلهايي از خارک را براي گلستان خوانده بودم که باز يک روز خبر آورد که مأموريت ريپتون دارد تمام مي شود و فلان روز ميرود و نفر جانشين او ممکن است از کار خارک بيخبر بماند و از اين حرفها. اگر مايلي برو سرو ساماني به کارت بده. گمان کرده بود که در حناي آن سه هزار تومن اين دست و فلم رنگي شده است. که رفتم و فصلهاي ديگري از کتاب را براي خودش خواندم و تمام که شد پرسيدم گمان ميکني چنين کاري با اين نوع برداشت به دردشان بخورد؟ گفت مگر خلي؟ براي من کار خارک قرار نبود يک کار تبليغاتي باشد و ميدانستم اين فلم چه مي کند؛ اما اين را هم ميدانستم که با گلستان و کنسرسيوم بايد با حساب و کتاب طرف شد. اين بود که گفتم کار اين است که هست. ببين اگر به دردشان مي خورد که مال آنها و تو خود وکيل حقالتحريرش. و اگر به دردشان نخورد خبرم کن. و خبر کرد. پرسيدم پس آيا هيچ بده را به هيچ بستان کاري نيست؟ عيناً و اين اشاره بود به سههزار تومن که کنسرسيوم داده بود و سهچهار هزار کلمهاي که اين فلم داده بود. در چنان دستگاهي البته که هر کلمه را بايد به پيش از يک تومن بفروشي و معلوم شد هيچ بده را به هيچ بستان کاري نيست. و کار خارک به اين صورت خاتمه يافت. که بعدها دانش چاپش کرد. دنبال اورازان و تاتنشينها. چه خوشحالم که اين چاله را با سههزار کلمه پر کردم. سه هزار کلمهاي که نه کسي ديد و نه شنيد. و نه به امضاي اين قلم بود. ولي اگر قرار باشد مدام بخواهي چالهاي را با چند هزار کلمه پر کني؟ و اين است عاقبت کار فلمي که افسارش لق باشد. در تجربه خارک اين قضيه روشن شد که اگر قرار باشد هر کدام از ما در بدهبستانهامان پاي دوستانمان را در چاه و چاله کنيم، ممکن است آن دوست برمد و آنوقت دستگاهي که به اعتبار تو با آن دوست حرف و سخني پيدا کرده نه تنها که براي آن دوست، حتي براي خود تو شمشير را از رو ببندد. گرچه چنين خطري براي گلستان پيش نيامد - که خرش از پل گذشته بود - اما عواقبي براي اين فلم داشت که يکيش را ميآورم. اين قضايا بود و بود تا «موج و مرجان و خارا» درآمد. در اين مدت ما دانسته بوديم که هرکداممان راهي داريم و حرفي ديگر. و ديگر آن ايدهآلهاي جواني مشترک نيست و نانخوردني هم در کار است و تو نميتواني کفارهدهنده گناهي باشي که ديگري کرده است و ديگري هم نميخواهد جوابگوي کلهخريهايي باشد که تو ميکني. و به هر صورت معلوم شده بود که اگر به چاه ميرويم، يا به برج عاج، حماقت است اگر انتظار همراهي ديگري را داشته باشي. و دانسته بوديم که در اين عرصات هر کس مسؤل نامه اعمال خويش است. و موج و مرجان و خارا مي گفت که حالا گلستان شده است حماسهسراي صنعت نفت که مرا و ما را در آن هيچ دستي نيست و به طريق اولي هيچ حقي براي حماسهسرايي. تنها يک صحنه از آن فيلم ديدني بود که بهش گفتم (يعني فيلم را که در خلوت ديدم ازم خواست چيزي بنويسم، شايد به قصد نخستين ارزيابيها براي عرضهداشت کارش که يکي دو صفحهاي نوشتم.). آنجا که لوله قطور نفت را دفن ميکردند. و نوعي تشييع جنازه در آمده بود کارشان. بعد هم در کلوب فيلم ديديمش. روزگاري که تجربه زودگذر کتاب ماه هنوز به بنبست نرسيده بود. و البته که ميبايست دربارهاش چيزي منتشر کرد. فرخ غفاري داوطلب شد. و که بهتر از او. که ما خودمان اينکاره نبوديم. اما يک هفته بعد عذر آورد که به ديگري رجوع کن. و اين ديگري جلال مقدم بود که پذيرفت. اما او هم ده پانزده روزي معطلمان کرد و بعد عذر خواست. ناچار احساس نارو خوردن پيش آمد. اين بود که از «بهرام بيضايي» خواستيم که چيزي نوشت. کارنامه فيلم گلستان که با عزت و احترام و دستکشپوشيده حالي کرده بود که گلستان شده است نردبان تبليغات کمپاني نفت. و مقاله هنوز به چاپخانه نرفته بود که قريشي مباشر کيهان در کار کتاب ماه آمد و در گوشم گفت که رييس گفته است نميخواهيم کلاهمان با گلستان توي هم برود. ايامي بود که گلستان براي کيهان دو سه تا فيلم تبليغاتي ساخته بود و زمينه ميريخت براي يک کثيرالانتشار را در اختيار داشتن که بوق وکرناي ستارهسازي و جايزههاي فيلم و ديگر قضايايش تأمين باشد... و ما نشنيده گرفتيم آن پيغام را. و مقاله که رفت چاپخانه مطلب تجديد شد. که از کوره در رفتم. و متن قرار داد را گذاشتم جلو روي مباشر که حق دخالت در تنظيم مطالب را ندارد و الخ... و گذشت. روزهايي بود که مجله داشت توقيف ميشد؛ در شماره سوم. و بيش از اين بحث بر سر فرس فرار کرده جا نداشت. و با داريوش و عيال، سه نفري ميدويديم از دادستاني به تبليغات و از سازمان امنيت به وزارت فرهنگ که شايد به يکي بفهمانيم لزوم وجود شخص شخيص چنان مجلهاي را که با دو شماره يک دسته شصت نفري را به تکاپو انداخته بود. و غافل بوديم که همين اجتماع ايجاد وحشت کرده است و گرنه ما که بوديم؟ و گلستان که بود؟ که هر يک از ما را به تنهايي چه بهراحتي مهار ميکنند. يا رها ميکنند تا در دنياهاي تنگمان بپوسيم. يا ذله که شديم رضايت بدهيم به زينتالمجالس اين غارتکده شدن! خرداد 1343 ---------------------------- پانويسها: 1. زندگي خوش کوتاه فرنسيس مکومبر، چاپ امير کبير، سال 27 2. دي ماه 1329 منبع
-
- 1
-
- گلستان
- گلستان از نگاه آلِاحمد
-
(و 1 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
ذخيره گاه جنگلي نادر جهان در گلستان
sookut پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در جدیدترین اخبار محیط زیستی
سرونوش؛ ذخيره گاه جنگلي نادر جهان در گلستان ايرن: سرونوش گونه درختي نادر و آسيب پذير بوده که ذخيرگاه منحصربفرد آن در جهان در گلستان واقع شده است. به گزارش خبرنگار مهر، سرونوش، درختي بومي آسيا، هميشه سبز، داراي پوستي به رنگ قهوه اي متمايل به قرمز است که ذخيرگاه جنگلي آن در گلستان واقع شده است. اين گونه نادر و منحصربفرد از نظر تقسيم بندي گياهي جزو گونه هاي آسيب پذير است که متاسفانه در 10 سال گذشته 20 درصد کاهش جمعيت داشته است. سرونوش گونه اي نورپسند، نسبتا مقاوم به سرما و خشکي با زادآوري بذري است که ذخيره گاه آن در جنوب شهر فاضل آباد واقع است. برابر ماده 42 و 48 قانون قطع اين گونه ارزشمند جرم محسوب ميشود و متخلفان تحت پيگرد قانوني قرار خواهند گرفت. مديرکل منابع طبيعي گلستان گفت: دخالتهاي بيرويه از جمله قطع وسيع درختان، چراي مفرط دام، ذغالگيري و.. روند سريع نابودي به خودگرفته بود و امروزه با قرق منطقه و اعمال روشهاي علمي و مديريتي تحت محافظت اداره منابع طبيعي شهرستان عليآباد کتول اين روند کاهش يافته است. حميد سلامتي افزود: 195 هکتار از ذخيرهگاه تحت پوشش گونه محافظت شده سرونوش است و بلندمازو، داغداغان، لور، آزاد، کرکو، ممرز، پلت، انجيلي، اوري، خرمندي و انجير نيز در اين منطقه بصورت پراکنده يافت مي شود. به گفته وي، سرونوش درختي بومي آسيا، هميشه سبز، پوست به رنگ قهوهاي متمايل به قرمز، داراي برگهايي به طول 1.5 تا دو ميليمتر، نورپسند، نسبتاً مقاوم به سرما و خشکي با زادآوري بذري است. وي يادآورشد: پيش بيني مي شود با اعمال مديريت صحيح در امر حفاظت از ذخيرهگاهها و برنامههاي احيايي و انجام عمليات مراقبتي نظير عمليات بيولوژيکي جهت حفظ اين گونه ارزشمند روند مطلوب و مناسبي را در جهت توسعه اين گونه داشته باشيم. معاون فني اداره کل منابع طبيعي استان گلستان با اشاره به قديمي بودن ذخيره گاه سرونوش گفت: در سال 1320 قريب به 20 هکتار از اين اراضي طعمه حريق شد اما پس از 70 سال طبيعت بدون دخالت انسان خود را بازسازي کرده است. علي ناصري افزود: در استان 4 گونه سوزني برگ وجود دارد که با توجه به شرايط اقليمي از آنها در جنگلکاري استفاده مي شود. وي اظهار داشت: در استان 9 منطقه ذخيره گاهي به مساحت 3 هزار و 200 هکتار وجود دارد. ناصري افزود: در اين مناطق برنامه هاي مديريتي وجود دارد و اجازه دخل و تصرف به اين اراضي داده نمي شود. وي ادامه داد: طرحهاي مديريتي براي برخي از اين مناطق اجرا مي شود و با فنس کشي از ورود دام و انسان به اين ذخيره گاهها جلوگيري مي شود. ناصري افزود: باتوجه به پتانسيل منطقه شرايط تجديد حيات را در ذخيره گاهها ايجاد و عوامل محدود کننده حيات محدود مي شوند. وي تصريح کرد: مساحت ذخيره گاه سرونوش 195 هکتار است که با توجه به اهميت موضوع مديريت حفاظت،حصار کشي انجام شده است. وي با اشاره به مساحت 75 هزار هکتاري جنگلکاري شده در استان گفت: سعي شده ذخيره گاه ها و پهن برگ ها را با هم ارتباط دهيم. در حال حاضر روند تخريب ذخيرگاه سرونوش که از ذخيرگاههاي مهم جهان بوده در استان کاهش يافته است. -
کشف دومین غار عمیق کشور در روستای دوزین استان گلستان
Nicoltntpcd پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در گلستان، مازندران، گیلان
دومین غار عمیق کشور در گرگان دومین غار عمیق کشور به نام "سم" توسط "گروه کوهنوردی و غارنوردی قابوس" گنبد واقع در کوه خواجه قنبر، روستای دوزین استان گلستان به عمق 375 متر کشف شد. -
استان گلستان از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد پرش به: ناوبری, جستجو استان گُلِستان از استانهای شمالی ایران است. مرکز این استان گرگان است. گرگان (که به یونانی هیرکانیا گفته میشد) یکی از شهرهای مهم ایران در طول تاریخ بودهاست. [۱] داریوش دوم برای مدتی ساتراپ این استان بودهاست. [۲] فهرست مندرجات [نهفتن] ۱ جغرافیا ۱.۱ شهرها و شهرستانها ۲ مردم ۳ اقتصاد ۴ راههای ارتباطی ۵ سوغات مهم ۶ سیاست ۶.۱ حوزههای انتخابی نمایندگان مجلس شورای اسلامی ۷ جستارهای وابسته [*]۸ منابع [ویرایش] جغرافیا در محدوده جغرافیایی ۵۴ درجه تا ۵۶ درجه طول شرقی و ۳۶٫۳۰ تا ۳۸٫۱۵ عرض شمالی و در بین استانهای مازندران، سمنان و خراسان شمالی قرار دارد و مرکز آن شهر گرگان است. حد شمالی این استان محدود به جمهوری ترکمنستان و بخش غربی استان محدود به دریای خزر است. مساحت این استان بالغ بر ۷/۲۰۴۳۷ کیلومتر مربع (۱٫۳ درصد از کل مساحت کشور) است. این استان در اسفند سال ۱۳۸۷ دارای ۱۲ شهرستان به نامهای آق قلا، گرگان، گنبدکاووس، ترکمن، رامیان، آزادشهر، کردکوی، بندرگز، علی آباد کتول، کلاله، مراوه تپه و مینودشت و دارای ۲۵ شهر و ۲۳ بخش و ۵۳ دهستان میباشد. بخش بیشتر استان گلستان آبوهوای معتدل مدیترانهای دارد ولی جلگهٔ گرگان به لحاظ مجاورت با صحرای ترکمنستان، دوری از دریا و کاهش ارتفاعات، آب و هوای نیمه بیابانی و گرم دارد. دو شهر رامیان و گرگان دارای بیشترین بارندگی سالیانه هستند. از یافتههای مربوط به سدهٔ دوم پیش از میلاد در شاهتپه گرگان. جنگلهای مرطوب دامنههای شمالی البرز در مشرق به جنگلهای مینودشت و گلستان میرسد. قله چالویی شاهکوه از مهمترین قلههای استان گلستان و ارتفاع آن ۳۷۵۰ متر است. مراتع عمدهٔ قشلاقی استان در جلگه گرگان است که بین رودخانه گرگان و مرکز ترکمنستان قرار دارند. استان گلستان از نظر ناهمواری به سه ناحیه زیر تقسیم میشود: * ناحیهٔ کوهستانی: این ناحیه از ارتفاع ۵۰۰ متری تا بیش از ۳۰۰۰ متر را در بر گرفته و پوشیده از گونههای جنگلی و مرتعی است. ناحیهٔ کوهپایهای: این ناحیه شامل تپههای کوچک بادرُفت، تپهماهورها و بدبومها است که پوشیده از اراضی جنگلی هستند. ناحیه جلگهای و اراضی پست: ارتفاع این ناحیه در حاشیه دریای مازندران و خلیج گرگان پایینتر از سطح دریای آزاد و به تدریج به سمت شرق به ارتفاع افزوده میشود. این منطقه محل استقرار شهرها و اکثر روستاهای استان است. به لحاظ تراکم جمعیت، اراضی کشاورزی، صنایع، دامپروری از اهمیت بسزایی برخوردار است. [ویرایش] شهرها و شهرستانها استان گلستان مرکزگرگان شهرستانهاآزادشهر • آققلا • بندر گز • ترکمن • رامیان • علیآباد • کردکوی • کلاله • گرگان • گنبد کاووس • مراوهتپه • مینودشت شهرهاآزادشهر • آققلا • انبار آلوم • اینچهبرون • بندر ترکمن • بندر گز • خانببین • دلند • رامیان • سرخنکلاته • سیمینشهر • علیآباد • فاضلآباد • کردکوی • کلاله • گالیکش • گرگان • گمیشان • گنبد کاووس • مراوهتپه • مینودشت • نگینشهر • نوده خاندوز • نوکنده جایهای دیدنیآبشار شیرآباد • آبشارکبودوال • آرامگاه قابوس بن وشمگیر • آشوراده • النگدره • پارک ملی گلستان • تالاب آلاگل • تالاب گمیشان • دیوار بزرگ گرگان • سد وشمگیر • شبهجزیره میانکاله • آرامگاه مختومقلی فراغی • میل رادکان • ناهارخوران [ویرایش] مردم جمعیت استان در سال ۱۳۸۳ حدود ۱٫۶۵۰٫۰۰۰ نفر بودهاست.[۳] جمعیت شهری و روستایی استان گلستان براساس آخرین برآوردها و سرشماری انجام شده عبارت از ۷۳۲۶۹۹ نفر شهری و ۸۹۴۵۳۹ نفر روستایی است. در استان، تنها دو شهر گرگان و گنبد دارای جمعیتی بیش از صد هزار نفر میباشند.[۴] فارسها، بومی این استان هستند.[۵] فارسیزبانها در مرکز استان سکونت دارند. مازندرانیها در روستاهای نیمه غربی استان و ترکمنزبانان در بخش شرقی، مرکزی و شمالی استان و همچنین به تعداد کم[۶] در مرکز استان سکونت دارند.[۷] فارسها (بومیان و سیستانیها) ۵۵٫۶ درصد[۸] تا ۶۳ درصد[۹] از جمعیت استان گلستان را تشکیل میدهند. اقوام دیگر ساکن در استان گلستان به ترتیب عبارتند از: ترکمن (۳۳٫۱ درصد تا ۳۵ درصد[۱۰])، بلوچ (۴٫۳ درصد)، کرد (۵ درصد)، قزاق (۲ درصد).[۱۱] ۱۵٫۴ درصد[۱۲] تا ۱۸ درصد[۱۳] از فارسهای استان سیستانیتبارند. ۶۱ درصد از جمعیت استان را اهل تشیع و ۳۹ درصد از آنان را اهل تسنن تشکیل میدهند. مسیحیان، بهاییان، و صوفیان گنابادی از اقلیتهای کوچک مذهبی استان هستند. اهل تشیع را گروههای فارس، ترک و... و اهل تسنن را نیز گروههای ترکمن و بلوچ تشکیل میدهند.[۱۴] فارسهای استان شیعه مذهب میباشند و در نواحی مرکزی و جنوبی منطقه سکنی دارند و به دو گروه فارسهای بومی و مهاجر تقسیم میشوند. فارسهای بومی استان بیشتر به گویشهای گرگانی، کتولی و مازندرانی تکلم دارند.[۱۵] فارسهای مهاجر به استان بیشتر سیستانی، سمنانی و خراسانی هستند.[۱۶] دیگر قومها و مهاجران ساکن استان عبارتند از: ترکمن (دو تیره یموت و گوکلان)، ترک، بلوچ، کرد و قزاق. ترکمنها سنی مذهب هستند و در نواحی شمالی منطقه در جلگه گرگان سکونت دارند و به زبانی ترکمنی تکلم میکنند.[۱۷] از مجموع ۵۰۴٫۳۸۱ نفر جمعیت قوم ترکمن در استان گلستان به تفکیک ۱۰۸۶۷۴ نفر در شهرستان کلاله، ۸۱۹۷ نفر در شهرستان مینودشت، ۱۸۳۲۷۴ نفر در شهرستان گنبد، ۱۲۵۴۹ نفر در شهرستان علی آباد، ۷۹۱۹۰ نفر در شهرستان آق قلا، ۲۵۱۹ نفر در شهرستان گرگان، ۵۲ نفر در شهرستان کردکوی، ۱۰۹۸۷۵ نفر در شهرستان بندرترکمن و ۵۱ نفر در شهرستان بندرگز سکونت دارند.[۱۸] جمیعت ترکمنها در شهرهای استان بدین صورت است: در گُمیشان (۱۰۰٪)، آققلا (۹۸٪)، بندر ترکمن (۸۵٪)، گنبد کاووس (۷۷٪)، کلاله (۵۵٪) و مینودشت (۴۰٪).[۱۹] منابع غیر آماری درباره اینکه فارسها یا ترکمنها اکثریت جمعیت استان را شامل میشوند حدسیات گوناگونی ارائه دادهاند.[۲۰][۲۱] [ویرایش] اقتصاد در اقتصاد استان کشاورزی به ویژه دامداری نقش اساسی دارد. صنایع عمده وابسته به کشاورزی و جنگل و صنایع دستی است. کوثر، وشمگیر، گرگان، نومل، گرمابدشت، گلستان یک و دو از سدهای مهم استان هستند. [ویرایش] راههای ارتباطی استان گلستان از طریق راه آهن سراسری (راه آهن شمال) از شهر گرگان تا بندر ترکمن و از آنجا به ساری و سوادکوه و گرمسار و تهران متصل شدهاست. همه ساله به دلیل موقعیت خوب استان در مسیر مسافرین عازم به مشهد از سمت استان مازندران پذیرای هزاران گردشگر ایرانی است. [ویرایش] سوغات مهم جاجیم، صنایع دستی، ابریشم بافی رامیان، ماهی، خاویار، پنبه، حلوا اماج(مخصوص گرگان)، نان شیرینی (زنجفیلی، نون عیدی(کلمبو)، قُطاب، پشت زیک (کنجدی)، پادرازی)، قالی، قالیچه، پشتی ترکمنی، عرق کشمش. [ویرایش] سیاست [ویرایش] حوزههای انتخابی نمایندگان مجلس شورای اسلامی برای انتخاب نمایندگان در مجلس شورای اسلامی، از سال ۱۳۷۸ و از زمان آغاز ششمین دوره مجلس، استان گلستان به شش حوزه انتخابی برای گزینش هفت نماینده به شرح زیر تقسیم شدهاست: شهرستانهای گرگان و آق قلا یک حوزه، دو نماینده شهرستانهای کردکوی، بندرگز، ترکمن و گمیشان یک حوزه، یک نماینده شهرستانهای مینودشت، کلاله و مراوه تپه یک حوزه، یک نماینده شهرستانهای آزادشهر و رامیان یک حوزه، یک نماینده شهرستان علی آبادکتول یک حوزه، یک نماینده شهرستان گنبدکاووس یک حوزه، یک نماینده
-
بهرهبرداری از معدن زغالسنگ تخت مینودشت
.MohammadReza. پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در اخبار مهندسی معدن
معدن زغالسنگ تخت در شهرستان مینودشت استان گلستان، با سرمایهگذاری حدود 31 میلیارد ریال، به بهرهبرداری رسید. به گزارش پایگاه اطلاعرسانی وزارت صنایع و معادن؛ رئیس امور معادن سازمان صنایع و معادن استان گلستان ذخیره احتمالی این معدن را 17 میلیون تن و ذخیره قطعی آن را یک میلیون و 600 هزار تن اعلام کرد و افزود: با انجام اکتشافات تفصیلی و تکمیلی، پیشبینی میشود میزان ذخیره قطعی این معدن افزایش قابل توجهی داشته باشد.منصور رحمتی با بیان اینکه میزان ظرفیت استخراج اسمی این معدن سالانه 51 هزار تن زغالسنگ کک شو بوده است، تصریح کرد: در صورت رسیدن به ظرفیت نهایی و اجرای برنامههای آتی شرکت بهرهبردار، این میزان به 300 هزار تن در سال قابل افزایش است. تخت، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان مینودشت در استان گلستان ایران. -
ناهارخوران نقطهای جنگلی در جنوب شهر گرگان است که در فاصله ۸ کیلومتری از مرکز شهر قرار دارد. .. این منطقه از هوای نسبتاَ مطبوع و ملایم تری در مقایسه با شهر و مناطق شمالی این منطقه برخوردار است. به مرور زمان و با افزایش جمعیت و وسعت شهر گرگان از حدود ۲۰ سال قبل فاصله بین مرکز شهر و ناهارخوران به صورت یک خیابان عمومی و نسبتاَ شلوغ و پر رفت و آمد تبدیل شده و اکنون یکی از خیابانهای اصلی گرگان است. این مسیر که به جادهٔ ناهارخوران مشهور است، مسیری برای پیادهروی و نیز، تفریح مردم است. گرگانیها به ویژه جوانترها در نیمه راه این جاده در نزدیکی محلی به نام باباطاهر ـ که نام رستورانی در میانهٔ جاده بودهاست ـ مراسم و آدابی دارند. معمولاً شبهای پنجشنبه و جمعه مردم به این نقطه آمده و ماشینهای خود را پارک کرده و میایستند و احیاناً دید و بازدید میکنند. در غروب روزهای تابستان و ساعات اولیه شب گاهی تعداد مردم در محدودهای به وسعت دو سه کیلومتر مربع به بیش از ۳۰ هزار نفر میرسد. چند قهوهخانه و رستوران و دو هتل (هتل شهرداری و هتل جهانگردی) نیز در قسمتهای پایانی جاده در همان نقطهای که به ناهارخوران معروف است وجود دارد. در هتل جهانگردی ناهارخوران همچنین کلبههایی ویژه اجاره دادن به گردشگران وجود دارد و همه ساله شمار زیادی از مسافران محور تهران-مشهد سری هم به این مکان میزنند. هرچند در مقایسه با تعداد مردمی که از این ناحیه بازدید و در آن گردش میکنند امکانات بسیار کمی وجود دارد. .. در ادامه جاده ناهارخوران به سوی کوهستانهای جنوب گرگان حدود ۶ کیلومتر دورتر روستای زیارت قرار دارد که از ییلاقهای معروف گرگانیها و نقاط دیدنی منطقهاست. ناهارخوران منطقه اي جنگلي در حدود ۴ كيلومتري جنوب شهر گرگان، يكي از نقاط گردشگري ايران و استان گلستان به شمار مي رود كه داراي شهرتي ملي است به طوري كه براي بسياري نام گرگان، ناهارخوران را در ذهن تداعي مي كند. درختان سر به فلك كشيده جنگل باستاني همراه با امكانات گردشگري ناهارخوران، تفرجگاهي زيبا با چشم اندازي ديدني را در منطقه ايجاد كرده كه نه تنها مردم استان بلكه گردشگران بي شماري در تمام ايام سال و بخصوص تعطيلات نوروز و تابستان به آن روي مي آورند. به همين سبب كمتر گردشگر و مسافري است كه به شهر گرگان سفر كرده و يكبار به ناهارخوران نرفته باشد. دانشنامه گلستان مي نويسد: در حال حاضر ناهارخوران با مساحت تقريبي ۳۰۰ هكتار به منطقه اي گفته مي شود كه بيشتر شامل جنگل هاي حاشيه جاده بوده اما مساحت پارك جنگلي ناهارخوران كه مديريت آن را شهرداري مركز استان گلستان بر عهده دارد حدود ۱۶۸ هكتار است. در واقع ناهارخوران را مي توان نوعي پارك به شمار آورد كه برخلاف پارك هاي جنگلي طبيعي، قبل از مطالعه، طراحي و تجهيز به صورت خودجوش براي بهره مندي از مواهب طبيعي و مناظر موجود آن توسط مردم از زمان هاي قديم استفاده شده است. .. * تا روستاي زيارت اين منطقه به دليل داشتن چشم اندازهاي زيبا، آب و هواي مناسب و نزديكي به گرگان از زمان دور مورد توجه ساكنان شهر بوده، به طوري كه اهالي بومي گرگان از اين مكان، بخصوص در تابستان ها براي سپري كردن روزهاي گرم بهره مي برند و در ييلاق خوش آب و هواي ناهارخوران يعني روستاي زيارت زندگي مي كردند. در آن زمان كه هنوز راه مناسبي براي عبور وسايل نقليه از داخل جنگل وجود نداشت، اسب هاي روستاييان مردم را به روستا مي رساندند. امروزه راه دسترسي معمول به ناهارخوران از داخل شهر و از طريق بلواري مقدور است كه در انتها به ميدان ناهارخوران ختم مي شود و پس از آن جاده پرپيچ و خم روستاي تفريحي و ييلاقي زيارت در دل جنگل سر به فلك كشيده آغاز مي شود. از لحاظ آب و هوايي، ناحيه ناهارخوران گرگان جزو نواحي معتدل و نيمه مرطوب خزري است كه آب و هواي آن مطبوع و ملايم است و به دليل افزايش ارتفاع، هواي خنك تري نسبت به شهر گرگان بويژه در فصل تابستان دارد. ميانگين حداقل دماي هواي اين منطقه بين ۱۲ تا ۲۲ درجه سانتي گراد و بارندگي متوسط سالانه آن ۶۴۹ ميليمتر اعلام شده است. در دانشنامه گلستان آمده، اين منطقه داراي توپوگرافي ناهمگن است، به اين صورت كه با شيبي تند شروع و سپس به صورت تقريباً يكنواخت تا انتهاي منطقه ادامه مي يابد. اين پستي و بلندي پس از طي مسير اوليه جاده و در ناحيه اي معروف به باباطاهر چشم انداز و مناظري زيبا را در پيش روي بيننده قرار مي دهد به طوري كه در اطراف، فضاي باز جنگلي و در افق ديد كوه هاي زيبا و پوشيده از درخت قرار دارد. ارتفاع متوسط بيشتر اين منطقه حدود ۴۰۰ تا ۴۵۰ متر از سطح درياست كه در برخي نواحي به ۷۰۰ تا ۹۰۰ متر نيز مي رسد. ارتفاعات ناهارخوران گرگان داراي دره، آبريزها و يال هاي زيادي است كه محيط مناسبي را براي علاقه مندان به طبيعت و كوهپيمايان فراهم مي كند. ارتفاعات غرب و جنوب غربي ميدان ناهارخوران مورد استفاده كوهپيمايان و مسير اصلي صعود آنها براي رسيدن به سفيدچشمه و ارتفاعات بالاتر است. دسترسي به اين ارتفاعات از راه پله هاي سنگي قديمي و زيباي موجود در محوطه ناهارخوران امكان پذير است. * درختان و حيوانات جنگلي «مزدك دوربيكي» در دانشنامه گلستان مي نويسد: پوشش گياهي منطقه ناهارخوران از نوع معتدل و جنگل هاي آن خزري متعلق به جغرافياي گياهي هيركاني و داراي اراضي جنگلي متراكم است كه با توجه به گردشگرپذير بودن منطقه و دخالت انساني در محيط، پوشش غيربومي نيز در آن ديده مي شود. درختان بلوط، انجيلي، ممرز، افراپلت، نمدار، گيلاس وحشي، آزاد، خرمندي و درختچه هاي تمشك، كوله خاس، ازگيل و وليك از گياهان طبيعي و بومي و كاج، سرو، ماگنوليا، شمشاد، برگ نو، بيد مجنون، پاپيتال و مينا از گونه هاي دست كاشت آن است. وي مي افزايد: منابع آبي موجود در ناهارخوران شامل چندين چشمه در محدوده اين منطقه است كه معروف ترين آن سفيدچشمه واقع در ارتفاعات اطراف آن است. تنها رودخانه ناهارخوران نيز زيارت است كه از ارتفاعات روستاي زيارت سرچشمه گرفته و با طول كلي ۴۰ كيلومتر در طول منطقه جريان دارد و جزو حوضه آبريز قره سو است كه يكي از منابع اصلي تأمين آب شهر گرگان محسوب مي شود. به گفته دوربيكي، از لحاظ گونه هاي جانوري هر چند به دليل از بين رفتن حالت طبيعي و شهري شدن منطقه، جانوران زيادي در آن به چشم نمي خورند با اين وجود شب ها يا زماني كه تراكم جمعيت انساني آن كم است، مواردي از گراز، شغال، خفاش، موش، راسو، سنجاب، عقاب، شاهين، قمري، داركوب، جغد، دم جنبانك، صعوه، سهره، چرخ ريسك، گنجشك، كلاغ، سار و مارمولك جنگلي در آن مشاهده شده است. .. ناهارخوران از قديم به عنوان يك منطقه جنگلي تفريحي شناخته مي شد ولي در دهه هاي اخير به دلايل مختلف از جمله استفاده نادرست از منابع طبيعي، جنگل زدايي و توسعه بي برنامه و بي رويه شهر گرگان، بافت آن تغيير كرده به طوري كه مناطق مسكوني و اداري و امكانات شهري نيز به آن اضافه شده است. محيط انساني اين منطقه شامل بخش مسكوني، اداري، خدماتي، تفريحي و بخش باغ و فضاي سبز خصوصي است. *جاذبه هاي گردشگري بيشتر جاذبه هاي گردشگري ناهارخوران، طبيعي است و عمده بازديدكنندگان براي استفاده از محيط، چشم اندازها، آب و هوا، پيك نيك، پياده روي، ورزش، كوه پيمايي و فعاليت هاي مشابه به اين منطقه مي آيند. هم اكنون بيشتر نواحي مورد استفاده گردشگران در كنار بلوار قرار دارد مانند ناحيه معروف به تپه باباطاهر، محوطه و ميدان ناهارخوران، جنگل دست كاشت كاج و ناحيه معروف به پارادايز كه با هتل ها، رستوران ها، شهربازي بچه ها، بازارچه خريد و ديگر امكانات شرايط مطلوبي را براي گذراندن اوقات فراغتي همراه با آرامش در اين منطقه فراهم كرده است. اما مينو ناظري، معاونت سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري استان گلستان عقيده دارد در دل طبيعت زيبا رفتن هم اينك كم شده است. وي در اين مورد مي گويد: چند سال پيش بلوار ۴۵ متري به عنوان محور گردشگري ناهارخوران و فضاي گردشگاهي تعيين و ساخته شد. مردم با اتومبيل مي آيند و در كنار پياده رو اتراق مي كنند. وي مي افزايد: مكاني به اين خوبي را خداوند در شهر گرگان گذاشته اما به جز شهرداري كه مناطق تفريحي را تأسيس كرده است، مي شد مكان هايي در داخل جنگل براي گردشگري ساخت.
-
باغ گلستان # باغ گلستان از زمان صفویه احداث گردیده است و در طول دوران قاجار و پهلوی بارها دستخوش تغییر گردیده است. از این رو تا حدی سیر تحول باغسازی ایران در این دوران با تغییرات اعمال شده، قابل بررسی است. در زمان آغا محمد خان قاجار در قسمت شرقی آن گسترشی با اسلوب ایرانی باغی به وجود آمده است. در زمان فتحعلی شاه بنای کاخ بلور، گلستان و تالار الماس احداث می گردد.عمارت نیمه شفاف خروجی باغ را به دو قسمت تقسیم نموده است. # در عمارت خروجی تمام درها و پنجره ها در دو سمت در دو سوی فضا روبروی هم تعبیه گردیده اند. پایین نشستن دو کف بنا از دو سطح باغ، مکثی است در فصل مشترک فضای دو باغ که وجود حوضخانه ها و فواره ها آن فضا را دل انگیزتر ساخته است. طراحی فصل مشترک بین دو باغ سبب می گردید تا مخاطبی که در فضای باغ حرکت می کند، همواره خود را در تکاپو برای رسیدن به فضای دیگر باغ احساس کند. زیرا طراحی فصل مشترک دو باغ در عین تفکیک دو فضا، دعوت کننده هم هست.تالار آیینه گلستان مرکز ثقل باغ و محل سکون و مکث و تسلط به فضا است. در نقطه مرکزی شفافیت به اوج می رسید. سقف، دیوارهاو حتی درب ها تماما از آیینه بوده و چهار ستون بنا مرمری ساخته شده بود. # در اولین تغییر دوره ناصری دریاچه ای بزرگ با امکان قایقرانی تحت تاثیر باغسازی کلاسیک فرانسه در باغ گلستان ساخته می شود. احداث شمس العماره و تکیه دولت مقارن با این دوره می باشد. # در مرحله دوم تغیرات پنجره های فوقانی در سرتاسر عمارت طویل خروجی حذف می شود. در بنا به خصوص در بخش های تحتانی تا حد زیادی از شفافیت آن کاسته می شود. کور شدن نما اولین حرکت به سوی مرگ بناست. تغییراتی برای اتصال به تکیه دولت اعمال می شود وباغ نارنجستان احداث می گردد. # در تغییرات مرحله بعد عمارت خروجی به طور کامل تخریب می گردد و به جای آن حوض تعبیه می گردد. در محل مرکز بنا، حوضی بیضی شکل و کانلا غریبه با باغسازی ایرانی احداث می شود. # در دوران پهلوی اول تمامی فضای باغ به باغچه های کوچک و بزرگ تبدیل می شود. به جز چند حوض با پلانی دایره ای شکل دریاچه و استخرها پر می گردند و تبدیل به باغچه می شوند. # در دوران محمدرضا شاه پهلوی، با تخریب های پیاپی، فضای محصور و دل انگیز باغ درهم می شکند و با فضای حیاط تخت مرمر درهم می آمیزد. با تخریب سردر حیاط تخ