جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'منابع انسانی'.
6 نتیجه پیدا شد
-
دانلود جزوه منابع انسانی پیشرفته مدیریت منابع انسانی پیشرفته تهیه و تنظیم دكتر قاسمي Contents تعریف مدیریت 4 نظریههای مدیریتی و سیر تاریخی مدیریت منابع انسانی 4 دیدگاههای قبل از کلاسیک 4 مكتب كلاسيك (مديريت علمي) 4 تئوریهای نئوکلاسیک (مکتب روابط انسانی) 8 نظريه سيستمها 11 مكتب مديريت اقتضايي 14 سیستم مدیریت منابع انسانی 22 چرخه عمر سازمانها و ارتباط آن با مديريت استراتژيک منابع انساني 25 رويكردهاي مديريت منابع انساني 27 دلايل توجه به منابع انساني با رويکرد استراتژيک 27 مقصود يا هدف استراتژيك چيست؟ 28 مديريت استراتژيك چيست؟ 28 مديريت استراتژيك منابع انسانی چيست؟ 29 مدل مدیریت استراتژیک منابع انسانی 31 انواع استراتژی از نظر ماهیت عملکردی 32 استراتژی رشد یا توسعه 33 استراتژی تمرکز 33 استراتژی توسعه یا یکپارچگی عمودی 34 استراتژی تنوع ( Diversification) 34 استراتژی ادغام 34 استراتژی سرمایه گذاری مشترک 35 استراتژی خرید یک شرکت 35 استراتژی ثبات 35 استراتژی های انقباضی 35 استراتژی دفاعی 35 استراتژی ترکیبی 36 کارکردهای مدیریت استراتژیک منابع انسانی از نظر لازیر 40 برنامه ریزی، جذب و تامین نیروی انسانی 40 نظام بهسازی منابع انسانی 45 Performance management مدیریت عملکرد 46 روش های متداول ارزیابی عملکرد 49 ارزشــــيابي 360 درجــه 55 سازمان یادگیرنده (learning organization) 56 روش های آموزش کارکنان 57 ساختار دوره های آموزشی کارکنان دولت 59 مدل توانمندسازی منابع انسانی 62 ایمنی ، سلامت و نگهداری منابع انسانی 66 روشهای متداول امور ایمنی و بهداشت صنعتی 68 نظام حقوق و مزایا 72 تجزیه و تحلیل شغل 75 روشهای ارزیابی مشاغل 76 تعریف مدیریت مدیریت عبارت است از : فرآیندی برای حل مسائل مربوط به تامین هدفهای سازمانی به نحو مطلوب از طریق استفاده موثر و کارآمد از منابع کمیاب در یک محیط در حال تغییر(کریتنر) مدیریت عبارت است از: فراگرد برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و کنترل برای استفاده بهینه از منابع(مالی،مادی،اطلاعاتی، انسانی) با هدف نیل به اهداف سازمانی به طریق اثربخش و کارآمد مدیریت مالی: افزایش کارآیی سازمان از طریق کاربرد ماهرانه منابع مالی مدیریت مادی و مواد: روش ها و فنونی را پدید می آورد تا پردازش مواد را بهینه سازد مدیریت اطلاعات: معلومات،حقایق و داده هایی برای تصمیم گیری ایجاد می کند و جدیدترین اطلاعات را به سرعت در اختیار تصمیم گیرندگان قرار میدهد مدیریت منابع انسانی: فرآیند جذب و بکارگماری، پرورش و بهسازی،انگیزش و حفظ و نگهداری منابع انسانی بمنظور نیل به اهداف سازمانی نظریههای مدیریتی و سیر تاریخی مدیریت منابع انسانی مديريت به مفهوم كلي آن سابقهاي به قدمت زندگي اجتماعي انسان دارد. اما آنچه به صورت مدون در زمينه مديريت تهيه وارائه شده است توسط فردريك وينسلو تيلور Fredrick Winslow Taylor (1917-1856) انجام گرفت كه به عنوان بنيانگذار مكتب كلاسيك(علمي) در مديريت شناخته شده است. دیدگاههای قبل از کلاسیک تمامی مسائل مدیریتی مطرح از ابتدای تاریخ بشر تا سال ۱۹۱۰ در این قسمت طبقهبندی میشوند. مسائلی نظیر سیستمهای اداری و مدیریتی سومريها، مصريها، ايرانيان باستان و مواردی نظیر ساخت اهرم ثلاثه مصر و ساخت ديوار چين. صرف نظر از مديريت در قرون و دوران باستان، تأثیرگذارترین افراد دورهٔ قبل از کلاسیک عبارتند از:چارلز بابيچ، مخترع ماشینحساب مکانیکی و اولین شخصی است که به تأثیر محیط در سازمان اشاره کرده. هنري تاون، کسی که اولین مطالعات مربوط به تأثیر محیط کاری بر عملکرد کارکنان توسط وی انجام گرفته است. آدام اسميت، که به پدر علم اقتصاد ومديريت مشهور است و برای اولین بار موضوع تقسیم کار در سازمان را مطرح نمود. متن کامل جزوه 80 صفحه ای جزوه منابع انسانی پیشرفته در فایل پیوست Human Resource(www.noandishaan.com).pdf
- 4 پاسخ
-
- 7
-
- مكتب كلاسيك
- مكتب مديريت اقتضايي
- (و 6 مورد دیگر)
-
سمينارمرروی بر تجربيات پيادهسازي سيستمهای برنامهريزی منابع سازمان (erp) در ايران فراخوان گروه تخصصي تعريف erp چالشهاي مديريتي erp چالشهاي فرايندگرايي erp چالشهاي بهروشها در erp چالشهاي برنامهريزي منابع در erp چالشهاي نرمافزاري erp شرط موفقيت (erp ايراني يا erp خارجي) تجربه رويكرد erp در گروه ملي صنعتي فولاد ايران
- 7 پاسخ
-
- منابع انسانی
- مدیریت سازمان
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
مدیریت منابع انسانی دانلود پاورپوینت اموزشی مدیریت منابع انسانی مديريت منابع انساني Human Resource Management تعريف مديريت منابع انساني در يك تعريف ، مديريت منابع انساني يعني دانشي كه همه تصميم ها و فعاليت هاي مديريت را در بر مي گيرد و به طور مستقيم بر مردم يا منابع انساني كه براي سازمان كار مي كنند اثر مي گذارد . گري دسلر مي گويد ، مديريت منابع انساني به فعاليت ها و سياست هايي كه مدير براي انجام امور نيروي انساني مانند جذب ، تربيت ، ارزشيابي ، پاداش ،و بوجود آوردن محيط امن و منصفانه نياز دارد ، اطلاق مي شود. در تعريفي ديگر ، مديريت منابع انساني يعني فرايند بررسي و ايجاد زمينه هاي مساعد جذب ، تربيت ، نگهداشت ، بهداشت و رشد منابع انساني ، به طوري كه بتوان با تامين نيازهاي منطقي و ايجاد انگيزش و رضايت در آنها به اهداف فردي ، گروهي و سازماني دست يافت پاورپوینت اموزشی مدیریت منابع انسانی را از لینک زیر دریافت نمایید: دانلود کنید. پسورد : [Hidden Content]
-
- 2
-
- human resource management
- منابع انسانی
- (و 11 مورد دیگر)
-
مقاله بهره وری و مدیریت منابع انسانی
Mohammad Aref پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در اصول و مفاهیم مدیریتی
حقيقت جامعه امروزي اين است که اگر انسانها، احساس بهتري نسبت به کاري داشته باشند، موفقيتشان در آن کار بيشتر خواهد بود. سازمانها نيز از اين موضوع مستثني نيستند. زيرا اگر سازمانها اعتماد به نفس بيشتري داشته باشند، براي ادامه کار انرژي بيشتري ميگيرند و احتمال موفقيتشـــــان بيشتر مي شود. «گارتنر»، اطمينان سازماني(BUSINESS CONFIDENCE) را اينگونه تعريف کرده است: «يک مفهوم و فلسفه سازماني که ازطريق ترکيب و تعامل عواملي چون عملکرد سازمان و موقعيت رقابتي، فرهنگ سازماني، تمايلات و مقاومتها در مقابل تغيير و توان سرمايه گذاري سازماني، ايجاد ميشود». سوال اساسي اين است که عوامل ايجاد و افزايش اعتماد به نفس در سازمانها چيست؟ سازمانها چگونه اعتماد به نفس خودشان را افزايش دهند؟ و بالاخره از چه طريقي مي توانند، موفقيت خودشان را تضمين کنند؟ زيرا اطمينان سازماني، لزوما" ضامن موفقيت نيست، زيرا عوامل محيطي سازمان از جمله تهديدات محيطي يا فراهم نيامدن فرصتهاي محيطي مي توانند مانع اين موفقيت شوند. در تحقيقي که از ارديبهشت سال 1382 تا اسفند سال 1383 به طول انجاميد، با 971 سازمان بزرگ و موفق از 8 کشور اروپايي (بلژيک، فرانسه، آلمان، ايرلند، هلند، اسپانيا، سوئد و انگلستان) در زمينه هاي مختلف ازجمله، ارزيابي و تحليل عملکرد، فرهنگ سازماني، مشتري مداري ، مديريت استراتژيک، برنامه ريزي استراتژي، سرمايه گذاري و...، مکاتبه شد و مصاحبه به عمل آمد که نتايج آن را در قالب موضوعات زير مي توانيد مطالعه کنيد. سازمانهاي مورد تحقيق در زمينه هاي توليدي، مالي، صادرات و واردات، خدمات و حتي کسب وکار الکترونيک فعاليت داشتند. نتايج تحقيق در قالب طراحي شاخص سنجش اطمينان و اعتماد به نفس کسب و کار سازماني به شکل مقايسه اي با توصيف مزايا و معايب ممکن در شرايط مختلف ارائه و درانتها، اثرات و راهکارهاي پيشنهادي براي سازمانهاي ايراني نيز توصيف مي شود. لازم به توضيح است که در پارهاي از جملات اين مقاله، دو واژه «اطمينان سازماني» و «اعتماد به نفس در کسب و کار» معادل گرفته شده است. تهیه کننده: امید اورنگی دانلود مقاله-
- 5
-
- منابع انسانی
- مهندسی مجدد منابع انسانی
-
(و 15 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
- منابع انسانی
- مهندسی مجدد منابع انسانی
- مهارت های انسانی
- مدل اعتماد به نفس در کسب و کار
- مدیریت منابع انسانی
- مدیریت پاداش
- نگرش مدیریت
- چالش های فراروی مدیریت
- پرداخت های تشویقی
- امنیت شغلی
- اطمینان سازمانی در کسب و کار
- بهره وری
- بهره وری واحدهای تولیدی
- خودکار آمدی
- سیستم اطلاعات منابع انسانی
- سازمان های یادگیرنده
- سرمایه اجتماعی
-
مقاله مديريت دانش از ديدگاه يك استراتژي تجاري
Mohammad Aref پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در مقالات مدیریت
مقدمه امروزه رقابت در سطح جهاني و سرعت افزايش تغيير و توسعة مداوم در صنعت و تجارت مشكلاتي قابل توجه و فزاينده در همة سازمانها محسوب ميشوند. آنچه مسلم است به منظور كسب فوايد رقابتي بلندمدت از ديدگاه اطلاعرساني و مديريت دانش تنها تكيه بر دسترسي به منابع اطلاعرساني خارجي و داخلي در روند اجراي كار كافي نيست بلكه در حال حاضر بهرهبرداري مؤثر از آنچه كه در عمل با آن مواجه هستيم و نه فقط آنچه كه در اختيار داريم به يك نياز و ضرورت شغلي تبديل شده است. مديريت دانش بعنوان يك استراتژي تجاري امروزه همة مديران مكانيزمهاي متعددي را جهت بهبود كارآيي داخلي و مواجه شدن با چالشهاي مؤثر و متعدد در رقابت تجاري در اختيار دارند، اما در اصل فقط دو عامل عمده و اساسي وجود دارد كه مديران را از ديگران بعنوان فردي بينظير و توانا متمايز ميسازد: مشتريان و كارمندان. ما ميدانيم كه كيفيت كار كارمندان، چگونگي همكاري و ياري آنها و زمينه مشتركي كه تصميمگيري ميكنند عوامل بهترين را از عوامل عادي و سازمان موفق را از ناموفق متمايز ميكند، هم اكنون بيشتر سازمانها استراتژي مديريت دانش را بعنوان پايه اساسي توان قابل رقابت و الگوي رشد پايدار را نيز بعنوان بخشي از استراتژيهاي شغلي بكار ميبرند. به هر حال، مديريت دانش بعنوان يك استراتژي شغلي تنها وقتي به نتيجه نهايي خواهد رسيد كه نيازهاي اساسي برآورده شده باشند. اين نيازها بايد در ارتباط با يك مورد كاري مشخص كه از نيازهاي كاري زير اخذ گرديدهاند در نظر گرفته شود: - ايجاد يك سازمان براي سازماندهي مجدد، تجديد سازمان، تمركززدايي همراه با نيازهاي ديگر جهت بهبود انعطافپذيري سازماني. - يك سازمان ممتاز كه در همه سطوح نيرومند است (سازماني متمركز، غيرمتمركز يا سازماني كه پراكنده باشد) - توانايي بهبود يافته به منظور عكسالعمل نشان دادن در مقابل نيازهاي روزافزون بازار، رقابت بيشتر و پاسخ به نيازهاي جديد. - سازگاري با شرايط كاري تغيير يافته كه توسط نيروهاي خارجي ايجاد شده است. (بعنوان مثال: بازارها، رقيبان، مسئولان و غيره) - سازوكارهايي كه مبادلة اطلاعات و دانش را در سازمان افزايش داده و آن را تسهيل ميكند تا آسيبپذيري را در زماني كه كارمندان كارهايشان را ترك ميكنند يا زماني كه تغييرات داخلي در كارمندان ايجاد ميشود كاهش دهد. - از بين بردن فرآيندها و مراحل زائد كار و بهبود بهرهبرداري غير مؤثر از منابع انساني و اطلاعرساني و استعدادها در مراحل مهم فرآيندي كار. - دوبارهكاري و اجراي بيهودة بنيانها و اساس مورد لزوم كه بهرهاي جز اتلاف وقت و هزينه دربر ندارد. - برانگيختن انگيزة قويتر در كارمندان براي اطلاعرساني و به اشتراك گذاشتن دانش و آگاهي مؤثر. - بهرهبرداري مؤثر از سرمايهگذاري در تكنولوژي اطلاعرساني و زيرساختهاي اطلاعرساني. - بازيابي اطلاعات و دانش در صورت لزوم. تجربه نشان ميدهد كه اجزاء منابع انساني، تكنولوژي اطلاعرساني و اطلاعرساني كه در فرآيندهاي استراتژيك ملحق شده، همه بايد بطور فشرده در مديريت و فرهنگ كاري سازمان ادغام شوند و تنها اين تركيب اجزا مديريت دانش است كه توانايي سازمان را براي بهرهبرداري از تمامي امكانات اطلاعرساني و دانش سازماني موجب ميشود. مديريت دانش كلاً به توسعة مستمر مربوط ميشود اكثر سازمانها طي ده سال اخير تغييرات اساسي كردهاند، نه تنها سازمانهاي تجاري، بلكه سازمانهاي منفرد نيز مرتباً روش كاري خود را تغيير ميدهند. رسانههاي خبري، ما را با اين حقيقت آشنا ميسازند كه مجموعههاي ايجاد شده اغلب غيرمنتظره و بطور اعجابآوري خلاق و سازنده هستند و تغييرات باسرعت زياد اتفاق ميافتند تا با نيازهاي مالي و تجاري تطابق داشته باشند. همگرايي تكنولوژي اطلاعرساني و فرآيند جهاني شدن آن سبب ميشود تا نيازها و ضروريات نسبت به سرعت تغيير و پيشرفتهاي سازماني احساس شود. مديريت دانش بعنوان يك استراتژي كاري و شغلي بطور همزمان بر روي مرزهاي چندگانه عمل ميكند و نيز ابزاري جهت پيشرفت كلي برنامة يك سازمان محسوب ميگردد و از داخل سازمان قدرت ايجاد ميكند تا چالشهاي خارجي را برطرف نمايد و اين امر با بهرهبرداري از منابع دانش موجود در كارمندان، منابع اطلاعرساني، تكنولوژي اطلاعرساني و كاربردهاي آن و همچنين ارتباط آنها با خريداران و دستاندركاران بازار انجام خواهد شد. مفهوم مديريت دانش تعيينكنندة ابزاري براي انجام و پيشرفتهاي كاري است كه هر دو آنها شامل اجزاي كار، توزيع، محصولات و خدمات است و كليد موفقيت آن اين است كه توانايي اجراي فعالانه براي توسعة مستمر را دربر داشته باشد. با وجود اين، مديريت دانش براي بهبود مداوم همه فرآيندهاي كاري مهم تحويل و تجارت يك ابزار استراتژيك است. و اين امر بر پاية اين حقيقت متكي است كه مديريت دانش با مديريت اطلاعرساني مترادف نيست و بايد سطح بسيار بالاتري در نظام سازماني به اجرا درآيد. اين موضوع در گذشته نيز در زمينة خدمات مديريت اطلاعرساني صادق بوده است. مديريت دانش به ايجاد فرهنگ جديد ميپردازد آنچه را كه ما از آن بعنوان فرهنگ كاري ياد ميكنيم معمولاً همان چيزي است كه بعنوان روشي با آن سروكار داريم و نيز آنچه را كه ما بعنوان كارمند در آن همكاري و مشاركت داشته باشيم. همچنين فرهنگ كاري متشكل از رفتار روابط انساني، سطوح معمول استانداردها و ارزشها و نيز همه ابتكاراتمان (ابتكارات خودآگاه يا ناخودآگاه در يك بافت سازماني) است، كه منجر به عملكرد مثبت سازماني از نظر حرفهاي و اجتماعي ميشود. دلايل اساسي همكاري مردم و تصميماتي كه براي فرهنگ كاري گرفته ميشود براي موفقيت (آلفا) يا شكست (اُمگا)4 است. مثالهاي متعددي از جهان كار براي نشان دادن آن نيازها و اين گزارشها ميتوان يافت و ما همگي مثالهايي از فجايع شغلي كارمندان ردة بالا كه كارشان را ترك ميكنند سراغ داريم. اين افراد يا به يك رقيب ميپيوندند و يا از جهان ديگر اهداف بهرهوري را ضايع ميكنند. در نتيجه، از لحاظ فرهنگي بايد به استراتژي مديريت دانش توجه اساسي معطوف شود. و تعجبآور نيست، كه بطور معمول داستانهاي موفقيتآميز از مديريت دانش كه نشاندهندة ايجاد يك فرهنگ كاري بنيادي، جديد يا در بيشتر موارد متفاوت نسبت به آنچه كه در قبل وجود داشته است شنيده باشيد. در موارد نهايي، مديريت در سطح بالا بايد جايگزين تغيير فرهنگي گردد. بنابراين مديريت دانش پايه و اساس سازنده براي سرعت بخشيدن به ايجاد فرهنگ كاري كنوني است، در محيط كنوني كه به سرعت درحال تغيير است، شايد تاكتيك تغييرات تكاملي براي بيشتر كارها بسيار كند و زماني كه نتايج و انتظارات آن را درنظر ميگيريم بسيار نامطمئن است. بنابراين فرهنگ كاري بايد براساس استراتژيها و اهداف كار ايجاد شود و پيشرفتهاي مستمر، آموزش سازماني مستمر، به اشتراك گذاشتن دانش، باز بودن فرهنگ به مقدار زياد، همكاري مفيد ميان كارمندان و اشخاص خارجي و هماهنگي كه در ميان مرزهاي سنتي (داخلي و خارجي) ايجاد ميشود را برانگيزاند. مديريت دانش به اطلاعات ميپردازد ميزان صحيح اطلاعات در زمان مناسب مدتها است كه يك عامل مهم براي انجام انواع كارها بوده است. گرچه، ميزان اطلاعات موجود داخلي و خارجي زياد است. بيهوده نيست كه امروزه مديران كاري دربارة غرق شدن در دريايي از اطلاعات صحبت ميكنند. دو برابر شدن اطلاعات موجود در هر 8 تا 9 ماه يكبار بر ابعاد اين معضل ميافرايد. سعي بر كنترل گنجينه اطلاعات از نظر تعريف غيرممكن است. حداقل براي سازماني كه كار انجام ميدهد بسيار پرهزينه خواهد بود. بنابراين ابزار كنترل ديگري بايد پيدا شود. سؤال اصلي بيشتر اين است كه ما چگونه ميتوانيم زندگي كردن را تجربه كنيم و شيوههاي كاريمان را در كنار شرايط هرج و مرج اطلاعات اجرا كنيم؟ در يك چنين شرايطي، درك اينكه كدام اطلاعات براي كارمان مهم هستند، و كدام اطلاعات بطور كلي براي كار و فرآيندهاي مختلف ايجادكنندة ارزش از اهميت كمتري برخوردارند براي ما مهم هستند. جنبة اطلاعاتي مديريت دانش كه شامل اطلاعات داخلي و خارجي از زمان پيدايش آن است، بايد از طريق مراحل استفاده و نگهداري در سرتاسر سازمان و از جهان خارج (شركا، مشتريان، فروشندگان و ديگران) جريان پيدا كند تا زماني كه اطلاعاتي قديمي شود و براي آنچه كه ارزش دارد كاملاً از آن بهرهبرداري شود. بسياري از متخصصان اطلاعرساني با ذخيره و نظاممند كردن اطلاعات براي بازيابي و استفاده مجدد از آن اقدام ميكنند. براي يك سازمان دانش تنها تأكيد بر اين جنبهها به تنهايي كافي نيست، بلكه اطلاعات بايد بر طبق نيازهاي واقعي كار از نظر كيفي كنترل شود و به فرآيندهاي كاري مرتبط بپيوندد. از طريق مناسبات مشترك ميان اطلاعات و فرايندهاي كار تجاري انسان است كه سرانجام دانش و درك جديد ايجاد ميشود. در حقيقت ميتوان گفت در فضاي ايجاد شده در زمينة دانش و عقايد جديد است كه اساس توسعه و تغييرات بيشتر، جهت سودآوري بيشتر كار بنا گذاشته ميشود. مديريت دانش به مردم ميپردازد فرآيندها و روشهاي مديريت دانش توانايي دارند كه با مركز اطلاعات پيوستگي واضحي داشته باشند (بعنوان ذخيرة اطلاعات، متن، تصوير، صدا و غيره) و مفهوم اطلاعات نيز در حافظة انسان ذخيره ميشود و با اعمال و رفتار انسان بيان ميشود. در اين زمينه، روابط بين منابع اطلاعاتي و اشخاصي كه از آنها در ارتباطات مناسب استفاده و بهرهبرداري ميكنند، بينهايت مهم هستند. ما تاكنون شاهد اين بودهايم كه نيروي انساني و كارمندان مهمترين عنصر براي كارهاي مختلف هستند. توجه داشته باشيد كه رقباي شما دقيقاً از همان سازوكارها و ابزارهايي استفاده ميكنند كه شما از آنها استفاده ميكنيد و از همان منابع اطلاعاتي كه در دسترس شما است بدين گونه كه همان اطلاعات به شيوهاي متفاوت مورد استفاده قرار ميگيرند و در موقعيت ديگري قرار داده ميشوند و به گونهاي متفاوت تفسير ميشوند كه ممكن است مهمترين عامل براي ايجاد يك تمايز در محيط كار شما باشد. مديريت دانش به يادگيري چگونگي فراگيري ميپردازد آيا شما تاكنون از خودتان پرسيدهايد كه چگونه از تجربههاي ديگران استفاده كنيد؟ لازم به ذكر است زماني كه اين مسئله براي يادگيري به سازمان ميرسد، آموزش افراد با آموزش سازمان در تضاد خواهد بود و واضح و روشن است كه بيشتر كارمندان از طريق شركت و درگيري در فعاليتهاي كاريشان تجربه كسب ميكنند. اين نوع مشاركت و درگيري موجب تشويق و پيشرفت كارمندان خواهد بود. از طرف ديگر در مقايسه با اين ميبينيم كه بين يادگيري فردي و سازماني كه بعنوان يك بدنه اصلي يادگيري است، رابطة خودكاري وجود ندارد و سازمان به خودي خود به خاطر داشتن اعضايي با سطح علمي بالاتر و با قدرت فراگيري عالي نسبت به ديگر سازمانها برتري ندارد. در حقيقت افراد اغلب با سطح علمي بالاتر در به اشتراك گذاشتن دانش با ديگران عكسالعمل نشان ميدهند. به هرحال، يادگيري سازماني به اين معنا است كه دانش جديد، به صورتي به سازمان برگشت داده شود كه فرآيندهاي تجاري، بهبود يابند و نوسازي شوند. عكسالعمل براي كسب پيشرفتها بايد مستمر باشد و نيز بصورتي اجرا شود كه سازمان آن را بعنوان مالكيت خود بپذيرد. بعنوان مثال بايگاني يك گزارش نهايي از يك پروژه يا درج تعداد ديدگاههايي است جهت بهبود در پايگاه دادههاي بيمعنا و اتلاف وقت براي يك سازمان آموزشي، و در يك سازمان ابزارهاي اصلي و اساسي بايد بيشتر مورد استفاده قرار بگيرد. بكار بردن روشهايي كه ما معمولاً به آنها بهترين روش ميگوييم از تأثير بيشتري برخوردارند. اغلب چنين تكنيكهايي شامل طيف گستردهتري از مسائل مانند جريان فرآيند كار (بهبود نحوة انجام كارها)، بهرهبرداري از تجربيات گذشته، راه و روشهاي پيشنهادي براي همكاري و ارتباط، استفاده وسيع از تكنولوژي اطلاعات، مراكز مهارتهاي موردنياز و بالاخره ارزيابي مستمر و فرآيند پيشرفت كه تكاملي هستند، به عبارت ديگر بهترين روشها، فرآيند كار آموزشي يا يادگيري سازماني هستند كه بايد كنترل و اداره شوند. بنابراين مديريت دانش استراتژيك يكي از ابزارهاي مديريت است كه بر همه عناصر و فعاليتهاي مهم تجاري به منظور كسب سود اقتصادي تأكيد دارد. مديريت دانش به ايجاد توان از طريق دانش ميپردازد آموزش تنها يك فرايند واكنشپذير نيست كه از دانش و تجارت گذشته استفاده نمايد بلكه سازمانهاي آموزشي واقعي تنها از طريق كارمنداني كه از مهارتهاي شغلي بالايي برخوردارند، و همچنين كارمنداني كه در حال آمادهسازي، پيشبيني، تحت تأثير قرار دادن و شكل دادن به فرصتهاي شغلي آينده هستند، با آينده مواجه ميشوند. در حالي سازمانهاي تجاري سنتي چالشهاي كاري روزانه را از طريق سازمانهايي كه براساس دانش و آموزش هستند حل ميكنند. از وجه مشخصة ساختار سازماني، سازمانهايي كه براساس دانش هستند ميتوان به مكانهاي ملاقات، عرصههاي مبادله دانش و خلاقيت و نيز ايجاد شبكه در آن سوي مرزها اشاره كرد. سازماني كه براساس چنين ساختارهايي ايجاد ميشود توانايي بيشتري را در حل چالشهاي پيچيدهتر كه در آيندة نزديك با آن مواجه ميشود خواهد داشت. مفهوم مديريت دانش فعالانه به ايجاد يك پايه استراتژيك براي يك گروه يا ساختار سازماني شبكهاي كمك ميكند. مديريت دانش به مهارت در تغيير ميپردازد اجراي يك استراتژي براي مديريت دانش دلالت دارد بر پرسش در مورد مسائلي كه به فرآيندها و روشهاي كنوني كار مربوط ميشود. اما بطور فزاينده نه تنها پرسش بلكه شناسايي روشهاي مؤثرتر و جديد را نيز در انجام كار دربرميگيرد. با انجام اين كار، همانطور كه قبلاً نيز مشاهده نمودهايم شما عقايد مرسوم در مورد فرهنگ گروهي، رفتار مورد قبول در ميان كارمندان، نظامهاي ارزشي و غيره را لمس ميكنيد. گرچه از ابتدا تأكيد بر انتظاراتي كه در مورد مزايايي شغلي، نحوة ارزيابي نتايج بالقوه اجرا و همچنين تصميمگيري در مورد نحوة اجراي مطلوب مديريت دانش وجود دارد از اهميت ويژهاي برخوردار است. بدون ترديد يك سازمان رشديافته تقاضاهاي جديد براي پيشرفت و تغيير را بسيار آسانتر از ديگر سازمانهايي كه رشد كمتري دارند بررسي ميكند. مديريت دانش به تكنولوژي نميپردازد... درك اين حقيقت براي اجراي مديريت دانش لازم و ضروري است، كه مديريت دانش راهحل اجراي يك تكنولوژي اطلاعرساني نيست و تنها نشان دادن اينكه هم اكنون يك سازمان دانش بنياد هستيم كافي نيست. پيش از اين بسياري از فروشندگان سيستم فنآوري اطلاعات، توانايي بازار را در دستهبندي توليدات و خدمات خود ميديدند و من مطمئن هستم كه شما نيز با اين مسئله سروكار داشتهايد. به همان صورت كه يك سيستم بايگاني، يك سيستم پست الكترونيكي يا ديگر سيستمها ، بطور خودكار فايلهاي اسناد شما را سازماندهي نميكنند و يا بازيابي آنها را تسهيل نميكنند و كارآيي آن را نيز بهبود نميبخشند يا هرآنچه را كه انتظار داريد حل نميكنند، اين نوع سيستم مديريت دانش نيز مشكلات اصلي شما را حل نميكند. تكنولوژي نيز اهميت دارد اما از طرف ديگر بايد توجه داشته باشيم كه مديريت دانش فنآوري بسيار قوي دارد كه جزء لاينفك آن است. امروزه ايجاد سازمانهاي كاري مؤثر با حذف فنآوري اطلاعات مانند آن است كه به آينده پشت كرده باشيد. در واقع مديريت دانش يك مديريت استراتژيك است. و لازمهاش نيز آن است كه مديريت عالي منحصراً از فرصتهاي ارائه شده توسط فنآوري اطلاعات براي اهداف كاري بهرهبرداري كامل را بنمايد. همچنين به اين امر باور داشته باشيد كه، تمامي رقيبان شما از پيش اقدام به اين كار ميكنند و اين امر براي مديران كاري يك سازمان يك نياز بشمار ميرود. از سوي ديگر براين باوريم كه تكنولوژي اطلاعرساني تنها بعنوان ابزار حمايتي براي فرآيندها و فعاليتهاي كاري يك استراتژي ضعيف است. فرصتهاي جديد ارائه شده توسط فنآوري اطلاعات نيازمند بهرهبرداري گسترده است و اين امر نيز نيازمند آن است كه فنآوري اطلاعات به طور كامل بعنوان جزء اصلي در فرآيندهاي كاري گنجانده شود. مديران كاري نسبت بر اين مسئله آگاهي دارند كه اين فنآوري اطلاعات با اجراي مديريت دانش در سازمان فوايد استراتژيك به دنبال خواهد داشت. مديريت دانش نيازمند رهبري مدرن است شرط لازم جهت اخذ نتايج موفقيتآميز در اجراي روند مديريت دانش آن است كه مديريت سطح بالا داراي انگيزه و پيشرو، در كار باشد و اين موضوع اغلب در مديريت كه بايد فرآيند را هدايت و راهنمايي كند بيان ميشود، اما در مورد مديريت دانش همانطور كه قبلاً شرح داديم در وجود پيكره سازمان نفوذ ميكند و شالودههاي مديريت دانش بر همه فرآيندهاي كار، رفتار، فرهنگ و ارزشها غلبه ميكند و اين عوامل مذكور كارمندان را در همة سطوح و قسمتهاي متنوع سازماني را دربرميگيرد. بنابراين ضرورت و لزوم وجود مديريت سطح بالا در يك سازمان و نظام يافته بدان معناست كه ضعفها و شكافهايي كه به طور آشكار در يك سازمان وجود دارد و نمود پيدا ميكند بيدرنگ بايد نسبت به حل عوامل مذكور اقدام گردد و در سازمان امكان اين كه اعمال يا ديدگاهها بر ضد تغيير برانگيخته شوند وجود دارد. در واقع كارمند انعطافپذيري كه مايل به تغيير و تحول سازنده در ساختار كلي نظام مذكور است كارمندي است كه انگيزههاي او برانگيخته شود و مورد تشويق قرار گيرد در اين صورت استفاده از توان بالقوه وي آشكارتر ميگردد و اين به معناي قبول حق مسئوليتپذيري در انجام وظايف محوله و شناخت عمقي بهينه در اجراي پروژه كار اداري است و باعث توسعة بيشتر در كار ميگردد. به عبارت ديگر تصميمات بايد در زمان معين و سطح مقتضي اتخاذ گردد. در واقع نظامهاي رسمي آنچنان كه ما امروزه از آنها شناخت داريم موقعيت و قدرت را متزلزل ميكند. بدين ترتيب نظامهاي مشوق و براساس پاداش كه بايد مورد استفاده قرار گيرند از اهميت زيادي برخوردار ميشوند. البته لزوماً اين طور نيست اما واضح است كه اين حقايق ميتواند منجر به ايجاد يك فلسفه مديريت كاري كاملاً متفاوت شود و همچنين ممكن است اين شيوة مديريت جديد، گونهاي متفاوت از كارمندان را نسبت به آنچه كه ما امروزه، اغلب شاهد آن هستيم بطلبد. اين مبحث مسئلهاي در خور توجه و تفكر براي هر فردي است كه درحال حاضر فرآيند انتخاب يك استراتژي مديريت دانش است. مديريت دانش مناسب تمام مشاغلي است كه ميخواهند بهترين باشند ما مكرراً با اين پرسش مواجه ميشويم كه آيا حقيقتاً مديريت دانش ميتواند مناسب با نوع كار و شركت باشد؟ بررسيهاي بعمل آمده نشان ميدهد كه ميزان دانش و مهارت اغلب كارها طي 20 سال گذشته به ميزان قابل توجهي افزايش يافته است. حتي توليدات سنتي و شركتهاي وابسته به صنعت در اروپا نيز شاهد چنين افزايشي به ميزاني بالغ بر 30 تا 70 درصد بودهاند. گروه گارتنر بيان كرده است كه مديريت دانش با روش استاندارد در اداره يك شركت تجاري متناسب خواهد بود. با اطمينان ميتوان گفت كه پايه و اساس مديريت دانش در يك دورة كوتاهمدت به بهرهبرداري بهتر از اطلاعات و منابع دانش در دسترس يك شركت منجر خواهد شد. در دورههاي بلندمدت نيز ميتواند پايه جديدي جهت پيشرفت و توسعه در منافع تجاري باشد و مهارتها را براي آيندة مطمئن تقويت كند. در حقيقت ميتوان گفت مديريت دانش براي همه شركتهايي كه خواهان ارتقاء پيشرفت هستند به عنوان يك نياز استراتژيك مطرح ميگردد. به هر حال مديريت دانش در دو وجه به نظر ميرسد و قابل تأمل است. وجه اول: خيلي ساده است ما قبلاً شاهد اين قضيه بودهايم كه مديريت دانش در موارد ذيل بعنوان يك استراتژي تجاري مطرح ميگردد: - با ايجاد قدرت رقابتي از طريق بهرهبرداري پيشرفته از آنچه كه پيش از اين در تجارت شناخته شده است. - مهار تغيير يا بهبود مستمر و مداوم روش كار (بهترين شيوهها) و كيفيت كالاها و خدمات. - ارائه خدمات بهتر به مشتريان و بازار با استفاده از نيروي انساني و همه منابع ساختاري در دسترس. - آموزش مستمر در همة سطوح از جمله فردي، گروهي و سازماني. وجه دوم: بسيار مشكل نيز هست اگرچه مديريت دانش بسيار ساده به نظر ميرسد اما شركتهايي كه سعي دارند تا به شركتهايي دانش بنياد تبديل شوند با مشكلات اساسي روبرو هستند. نخست اينكه پاسخ صحيحي براي همه مشكلاتي كه با آن مواجه هستند وجود ندارد و همچنين علاوه براين دستورالعمل خاصي نيز جهت اجراي روشها و مفاهيم مديريت دانش موجود نميباشد. بعنوان يك استراتژي براي توسعه و پيشرفت تجارت، بايد در ساختارها و ارزشهاي اساسي سازمان تغيير ايجاد شود تا رقيبان متمايز شويد. لازم به ذكر است كه مديريت دانش جهت اجرا نيازمند عوامل ذيل ميباشد. - درك و پذيرش ارزش اطلاعات و دانش بعنوان يك ابزار استراتژيك. - داشتن يك گروه مديريتي كه نسبت به اجراي مديريت دانش وفادار باشند. - داشتن قابليت و تمايل به تغييرات - داشتن انگيزه و علاقه جهت بهتر شدن - تمايل به درگير كردن كارمندان در فرآيند كار - اعتقاد به اين امر كه كارمندان از توانايي خود بطور كامل بهرهبرداري نكردهاند - پذيرش يك سيستم باز با توجه به سهيم شدن در اطلاعات و دانش. فصلنامه اطلاع رساني. دوره 18، شماره 3و 4 نوشته: كارل كالست ترجمه: صديقه احمدي فصيح، كارشناس ارشد كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران-
- منابع انسانی
- مدیریت دانش
- (و 6 مورد دیگر)
-
1- مقدمه نمیتوان سنجید اما نسنجیده عمل کرد. بسیاری از مدیران امروزه به دلایل متعدد دچار روزمرگی (مودا) شده و در نتیجه فعالیتهای فاقد ارزش افزوده انجام میدهند که تکرار انجام آنها منجر به باورهای غلط میشود. این مقاله سعی دارد مهمترین اشتباهات مدیران منابع انسانی و کارکنان را در رابطه با مدیریت عملکرد بیان نماید و د ر رابطه با پرهیز از این اشتباهات رایج الگویی ارائه کند. همزمان با گرایش سازمانها به سوی رقابت، تکنولوژی و مدیریت و ترقی اقتصاد نوین، فشار در جهت ایجاد لبه برنده طرحهای استراتژیک برای سازمانها افزایش مییابد. این طرحها جهت اجرا نیاز به روش فوق العادهای دارند تا سازمانها را در صدر رقابت ابقا نموده و به طور پیوسته برای سازمان، صاحبان سهام و تمامی ذینفعان ذیربط، ایجاد ارزش نمایند. خوشبختانه سازمانها در این دهه یا حتی در این چند سال اخیر دست از خیالبافی برداشته و امروزه به طرقی در حال ایجاد ارزش میباشند. ولیکن در جاده منتهی به ارزش افزوده، با موانعی برخورد مینمایند که تا همین اواخر کسی حتی فکرش را هم نمیکرد. سهم قابل توجهی از این موانع از پارادایمهای ذهنی مزمن، باورهای غلط و گاه اشتباهات مدیران نشأت میگیرد. ذکر این نکته ضروری است که حتی بهترین فرآیند مدیریت عملکرد طراحی شده، تنها زمانی اثربخش خواهد بود که متناسب با سبک رهبری، سبک مدیریت، باورهای مدیران و کارکنان و فرهنگ سازمان ذیربط باشد. این مقاله سعی دارد، تا بازگو نماید که چگونه فرآیند مدیریت عملکرد با رویکردی نوین و کاربردی، سازمان را در جهت تشخیص مشکلات عملکردی و در نتیجه از میان برداشتن موانع در قالب الگویی هفت عامله، حمایت میکند. این مقاله شامل چهار بخش است. در بخش اول ده اشتباه رایج مدیران که موجب اشتباه در ارزشیابی عملکرد میشود مطرح میگردد. در بخش دوم طی بررسیهای به عمل آمده در دپارتمانهای منابع انسانی، به رایجترین اشتباهات مدیران منابع انسانی اشاره خواهد شد. سپس در بخش سوم پیرامون بهبود عملکرد مواردی مطرح خواهند شد و نهایتاً در بخش چهارم جمعبندی و نتیجهگیری خواهیم کرد. 2- ده اشتباه رایج ارزشیابی 1- صرف وقت بیشتر برای ارزشیابی عملکرد نسبت به طرحریزی عملکرد و یا نسبت به ارتباط کاری موجود ارزشیابی عملکرد، نقطه پایان یک فرآیند پیوسته است . فرآیندی که مبنای آن ارتباط مطلوب میان مدیر و کارمند است. بنابراین به جای ارزشیابی در پایان سال، وقت بیشتری را باید صرف پیشگیری از مشکلات عملکردی نمود. هنگامی که مدیران در طول سال رویه مثبتی را اتخاذ میکنند، ارزشیابی ساده و آسان خواهد بود. 2- مقایسه کارکنان با یکدیگر: چنانچه میخواهید موجب پدید آوردن احساسات منفی شوید، به روحیه کارکنان خود آسیب بزنید و در آنها به گونهای نامطلوب چنان حس رقابتی بوجود آورید که توان کار گروهی را از دست دهند، آنان را درجه بندی نموده یا با هم مقایسه نمایید. این شگردی تضمین شده است. بدین ترتیب مدیر نه تنها موجبات اصطکاک میان کارکنان را پدید میآورد، بلکه خود، هدف اصلی این کینه توزی قرار میگیرد. 3- فراموش کردن این مطلب که هدف از ارزشیابی، پیشرفت است، نه سرزنش کردن: ما بدین منظور دست به ارزشیابی میزنیم که به بهبود عملکرد کمک کنیم، نه آن که مقصر بیابیم و سرزنش کنیم. مدیرانی که این امر را فراموش میکنند اعتماد کارکنانشان و حتی سازگاری آنها را از دست میدهند. 4- باور به این که فرم نرخ ارزیابی وسیلهای است عینی و بازتاب دهنده واقعیت به طور منصفانه: بسیاری از مدیران برای ارزشیابی کارکنان از فرمهای نرخ ارزشیابی استفاده میکنند، چرا که نسبت به گونههای دیگر ارزشیابی سریعتر انجام میگیرد. واقعیت این است که اگر از دو شخص بخواهید یک کارمند را ارزشیابی کند، احتمال تطابق نتایج بسیار اندک است و این نشان میدهد این شیوه ارزشیابی تا چه حد ذهنی است. این مطلب را بارها و بارها به خود گوشزد کنید. نرخها ذهنی هستند. فرمهای نرخ ذهنی است، عینی نیست. 5- استفاده صرف از ارزشیابی برای تعیین حقوق کارکنان: بسیاری از مدیران چنین میکنند. آنان تنها هنگامیکه بخواهند افزایش حقوق کارکنان را تأیید یا رد کنند، دست به ارزشیابی میزنند. اما باید به خاطر داشت که ارزشیابی عملکرد برای «بهبود عملکرد» است نه فقط برای حقوق (گو این که برخی میپندارند، تنها برای حقوق است) هر شخصی؛ صرف نظر از این که مسأله پول (حقوق) در میان باشد یا خیر، نیاز به بازخورد در زمینه شغلی خود دارد. 6- باور بدان که آنها در موقعیتی قرار دارند که میتوانند ارزشیابی صحیحی به عمل آورند: چنین امری غیرممکن است. بیشتر مدیران در موقعیتی نیستند که به حد کافی بر کارکنانشان نظارت مستمر داشته باشند. وانگهی، کدام مدیر تمایل به چنین کاری داشته یا زمان کافی در اختیار دارد؟ و کدام کارمند مایل است، مدیر کوچکترین حرکات وی را زیر نظر داشته باشد؟ به همین دلیل است که ارزشیابی، گونهای همکاری میان مدیر و کارمند است. 7- به تعویق انداختن یا لغو نشستهای ارزشیابی: این رویدادی بسیار شایع است. اما چرا نامطلوب است؟زیرا کارمندان در مییابند که این فرآیند در سازمان آنها بی اهمیت یا ساختگی است. آنها آنقدر زیرک هستند که دریابند به ارزشیابی بهای چندانی داده نمیشود. 8- سنجش یا ارزیابی امور کم اهمیت: یکی از حقایق زندگی این است که در انجام هر کار، آسانترین چیزهایی که میتوان سنجید یا ارزشیابی نمود، کم اهمیت ترین آنهاست. مدیران، ارائه خدمات به مشتریان را فوراً با عباراتی چون «جواب تلفن را در زنگ تلفن دادن» یا مطالبی مشابه وصف و تعریف میکنند. اما آنچه را که آسان نمیتوان سنجید، کیفیت کلی خدماتی است که مشتریان را جذب نموده و نگاه میدارد. 9- شگفت زده کردن کارکنان در حین ارزشیابی: یک فن تضمین شده برای اتلاف وقت و اثر نامساعد گذاردن بر عملکرد این است: در طول سال با کارکنان پیرامون عملکردشان صحبت نکنید! وقتی اشتباهی مرتکب میشوند، بدان نپردازید و آن را «ذخیره» کنید، سپس در نشست ارزشیابی تک تک موارد را مطرح کنید! 10- باور به این که تمامیکارکنان و مشاغل را میبایست دقیقاً به طریقی یکسان و با یک شیوه واحد ارزشیابی نمود: آیا تمام کارکنان برای بهبود عملکرد خود نیاز به چیزی یکسان دارند؟ بدیهی است، پاسخ منفی است. پارهای نیاز به بازخورد مشخص دارند، پارهای خیر. برخی بیشتر از دیگران نیاز به ارتباط دارند و بدیهی است که شغلها متفاوت است. آیا گمان میکنید، میتوان مدیر عامل شرکت فورد را با همان رویکردی ارزشیابی کرد که مسئول نظافت کارخانه را؟ در بیشتر موارد علت این اشتباه رایج این است که بخش پرسنلی یا منابع انسانی، مدیران را به چنین کاری وامیدارد. این امر تقریباً قابل درک است، اما هرگز از بیهودگی آن نمیکاهد. در اقتصاد نوین، برد و پیروزی از قابلیتهای سازمانی همچون سرعت، پاسخگویی، چالاکی، ظرفیت یادگیری و صلاحیت کارکنان سرچشمه خواهد گرفت. سازمانهای موفق، سازمانهایی هستند که قادرند: به سرعت استراتژی را به عمل تبدیل نمایند. به طور مؤثر و هوشمندانه فرآیندهای سازمان را مدیریت نمایند. تعهد و همکاری کارکنان را به حداکثر برسانند. شرایط را به منظور ایجاد تغییری یک پارچه، فراهم سازند. 3-اشتباهات رایج دپارتمانهای منابع انسانی 3-1- تأکید و تمرکز بر کاغذ بازی میتوان علت نیاز بخش منابع انسانی را به استفاده از فرم و کاغذ برای ارزشیابی عملکرد درک نمود، اما هنگامیکه هدف واقعی از ارزشیابی در جریان کاغذبازی فراموش میشود، مقدار فراوانی از منابع به هدر میرود. مادامیکه بخش منابع انسانی بیش از حد بر فرم تأکید میکند، تنها چیزی که به دست میآورد همان خواهد بود: فرم پر شده. 3-2- باور به این که فرم ارزشیابی بر مبنای نرخ میتواند از طر ح دعویهای حقوقی توسط کارکنان جلوگیری کند این یک اشتباه بزرگ است. بخشهای منابع انسانی به اشتباه بر این گمان هستند که، فرمیکه «خودشان» تهیه کردهاند میتواند در برابر بررسیهای حقوقی تاب آورد. اما چنین نیست، این فرمها به شدت ذهنی و دارای ابهام اند. 3-3- به کار بردن یک سیستم خودکار تنها فایده این کار این است که با به کارگیری نرم افزار، یک فرآیند توخالی کاغذی به یک فرآیند توخالی کامپیوتری بدل میشود و بدین ترتیب این پندار نادرست در ما پدید میآید که کاری سودمند را با سرعتی بیشتر انجام میدهیم. ارزشیابی عملکرد یک فرآیند ارتباطی میان فردی است و حتی میان دو شخص این فرآیند غالباً به نحو مطلوب انجام نمیشود. این که با استفاده از فرمهای کاغذی یک فرآیند انسانی را به شکل مکانیکی در آوریم به اندازه کافی نادرست است. چه رسد به آن که، قدمیفراتر بگذاریم تا بدین ترتیب مدیران هرگز ناچار نباشند با کارکنان صحبت کنند. 3-4- آموزش ناکافی یا ناصحیح مدیران پیرامون فرآیند ارزشیابی هنگامیکه تصمیمیبرای ارزشیابی اتخاذ میشود، بخش منابع انسانی فرمهای جدیدی را طراحی نموده در اختیار مدیران قرار میدهد و فرض را بر این میگذارد که، مدیران واحدها میدانند هدف بسی فراتر از تکمیل فرمهاست. اما چنین نیست. بخش منابع انسانی در نهایت چیزی بیش از فرمهای تکمیل شده، دریافت نخواهند نمود. مدیران نه تنها در باره کم و کیف فرآیند ارزشیابی، بلکه درباره چراها و جنبههای بین فردی آن، نیاز به آموزش گسترده دارند. 3-5- آموزش ندادن کارکنان کارکنان نیز باید در خصوص ارزشیابی، آموزش داده شوند. چرا که ارزشیابی تنها در صورتی نتیجه بخش خواهد بود که مدیریت و کارکنان با یکدیگر و با همکاری یکدیگر پیش روند. هم مدیریت و هم کارکنان میبایست بدانند که چرا دست به ارزشیابی میزنند.، چگونه ارزشیابی انجام میشود و انتظار چه چیزی را باید داشت، علت نگرش سطحی بسیاری از سازمانها نسبت به فرآیند ارزشیابی آن است که گمان میکنند، ارزشیابی کاری است که «درباره» کارکنان انجام میشود اما در واقع چنین نیست، مگر آن که بخش منابع انسانی چنین رویکردی داشته باشد. 3-6- باور به این که وادار ساختن مدیران به جمع آوری فرمها سودمند است. یکی از دلایل تأخیر مدیران در تکمیل فرمهای ارزشیابی این است که فایده کار را درنمییابند، یا آن را نوعی اتلاف وقت میپندارند. ممکن است دلایل دیگری نیز دخیل باشد. با بسیاری از این دلایل میتوان با رویکردهای انعطاف پذیر روبه رو شد. اما متأسفانه بسیاری از بخشهای منابع انسانی این امر را درنیافته اند. اگر مدیران احساس کنند که این کار مفید است، آن را انجام میدهند. کلید حل مشکل این است که انجام این کارها را به شکلی سودمند در آوریم. 3-7- استفاده از روش یکسان در ارزشیابی به دلیل مشکلات و سختی هایی که واحدهای منابع انسانی در بایگانی کردن و بررسی فرمها با آن مواجه اند، این گرایش در شرکتها وجود دارد که فرمها را به حالت استاندارد در آورند. اما آیا این روش منطقی و عقلایی است؟ آیا میتوان هم معلم و هم مستخدم یک مدرسه را به شیوهای یکسان ارزشیابی نمود؟ این نوع انعطاف ناپذیری، نشان دهنده مشکل در بایگانی کردن فرم هاست، که غالباً فرمهای نرخ هستند. اما، آیا هدف از ارزشیابی این است که صرفاً کار برای بخش منابع انسانی ساده تر شود!؟ 3-8- ایفای نقش پلیس ارزشیابی در یک سیستم که به طور درست فعالیت میکند، هر یک از مدیران برحسب چند عامل ارزشیابی میشوند که یکی از آنها اعمال مدیریت عملکرد و ارزشیابی عملکرد است. مسئولیت بر دوش مدیریت است. چنانچه مدیری به مسئولیت خویش نپردازد، این برعهده رئیس اوست که او را ارزشیابی کند. هیچ سیستم ارزشیابی موفق نخواهد بود مگر آن که رئیس، این نکته را روشن نماید که انجام ارزشیابی، عاملی در ارزیابی خود مدیر خواهد بود. بخشهای منابع انسانی نباید نقش پلیس ارزشیابی را ایفا نمایند، این برعهده ریاست است. هر چیزی به جز این، تنها اتلاف زمان و انرژی خواهد بود. 4- ماهیت و بهبود عملکرد 4-1- تشخیص مشکلات عملکرد یکی از دشوارترین وظایف هر مدیر یا سرپرست، تعیین علت یک مشکل عملکردی است. از آنجا که تصمیمهای اتخاذ شده برای رفع مشکل به تشخیص علت بستگی دارد ارزیابی صحیح ضرورت تام خواهد داشت. آنچه بر عملکرد شغلی تأثیر میگذارد، متأثر از چند عامل است. هنگامیکه عملکرد عالی است، شرایطی چند فراهم آمده که این عملکرد عالی را امکان پذیر سازد. بنابراین، عملکرد برجسته مستلزم آن است که «تمام» عوامل مربوط بر رفتار، به نحو مطلوبی اعمال شده باشد. متأسفانه، عملکرد ضعیف میتواند صرفاً ناشی از «یک» عامل باشد که کارایی را به شدت کاهش میدهد. به کرات دیده شده که یک مشکل عملکردی بررسی نشده، ادامه یافته و تا جایی گسترش مییابد که سایر عوامل را از حالت مثبت به حالت منفی در آورد. 4-2- یک الگوی هفت عامله در ارزشیابی عملکرد اکنون هفت عامل را معرفی میکنیم که سطح عملکرد را معین نموده یا تحت تأثیر قرار میدهند. وجود نقص در هر یک از این عوامل، تأثیری منفی بر عملکرد خواهد داشت. 4-2-1- استعداد منظور از استعداد، توان ذاتی یک شخص برای انجام وظیفه یا وظایف است. هر یک از ما نقاط قوت و ضعفی داریم که معین می کند آیا میتوانیم کاری را انجام دهیم یا بیاموزیم یا خیر. استعداد اندک برای انجام یک کار میتواند بدان معنا باشد که شخص، ولو آن که از حداکثر پشتیبانی هم برخوردار باشد، نمیتواند انجام آن کار بخصوص را بیاموزد. شایان ذکر است که ارزشیابی استعداد امری بس دشوار است. 4-2-2- سطح مهارت حتی انجام ساده ترین وظایف نیاز به مهارت دارد. تفاوت مهارت با استعداد در این است که مهارت را تا جایی که فرد استعداد دارد میتوان به او آموزش داد. برای پی بردن به این که نقص عملکردی ناشی از نبود مهارت است یا خیر، باید پرسید: اگر زندگی این شخص وابسته به این کار باشد آیا خواهد توانست آن را انجام دهد؟ چنانچه پاسخ منفی باشد، مشکل میتواند ناشی از نداشتن مهارت باشد. 4-2-3- درک وظیفه(کار) شخص باید به درستی ماهیت کار خود را و انتظاراتی که از وی میرود، درک نماید. در غیر این صورت هیچ میزانی از مهارت یا انگیزش نمیتواند منجر به عملکرد موثر وی شود. مدیریت عملکرد وسیلهای رایج برای تفهیم کار است. بهترین راه برای ارزیابی درک کارکنان آن است که در یک محیط آموزشی پرسشهایی از آنان صورت پذیرد. 4-2-4- اجتناب از تلاش این عامل و عامل بعدی، عوامل انگیزشی به شمار میروند. چنانچه یک شخص دارای استعداد، مهارت و درک باشد، علت اجتناب وی از تلاش ممکن است ناشی از عوامل شخصی یا محیط کار باشد. بررسی این که آیا یک مشکل انگیزشی وجود دارد یا خیر، دشوار است و بهترین کاری که می توان در این مورد صورت داد بررسی سایر مشخصههای رفتاری است (از قبیل غیبت از کار، عدم مشارکت در نشست ها، یا عواملی دیگر که نشانگر مشکلات انگیزشی است). 4-2-5- کاستن از سطح تلاش برخی اوقات ممکن است فرد در کار خود تلاشی محدود به عمل آورد و بدین ترتیب منجر به ایجاد نتایج ناخواسته گردد. 4-2-6- عدم پایداری عملکرد مطلوب مستلزم شروع و استمرار تلاش است. این عامل انگیزشی ممکن است نشانگر خستگی، ترس از شکست و یا نداشتن مهارت باشد. برای ریشه یابی این عامل به گفت وگویی دقیق و با درایت نیاز است. 4-2-7- عوامل بیرونی پارهای اوقات عواملی که از کنترل شخص خارج است، میتواند عملکرد وی را کاهش دهد. خود سازمان ممکن است موانعی برای عملکرد مطلوب بوجود آورده باشد که بر مدیران و همکارانی که روحیه همکاری ندارند اثر گذار باشد. گفت وگوهایی که در طول مدیریت عملکرد با کارکنان صورت میگیرد میبایست عواملی را نیز که خارج از حیطه کنترل آنها بوده و باعث مهار پیشرفت میگردد، در بر گیرد.چنانچه اجازه داده شود که این عوامل بیرونی ادامه یابند و وجودشان نادیده گرفته شود، سطوح انگیزش افت خواهد نمود و موضوع بغرنج تر خواهد شد. 5- نتیجه گیری بسیار مهم است که به محض بروز مشکلات عملکردی به آنها پرداخته شود و عواملی که بدانها اشاره شد بررسی شوند تا نقش احتمالی آنها در کمک به مشکل، تشخیص داده شود. همیاری با کارکنان، شناخت و رفع پارهای از علل ریشهای مشکلات عملکردی را امکان پذیر میسازد منبع: [Hidden Content]
-
- 1
-
- فرآیند مدیریت عملکرد
- فرآیندهای سازمان
- (و 14 مورد دیگر)